koorosh zaim 02

فاجعه دریاچه ارومیه، زاده جهل مرکب و سودجویی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

koorosh zaim 02

koorosh_zaim_02

گفتگوی تلویزیون ایران ما (شهره عاصمی) با کورش زعیم

{vimeo}28831767{/vimeo}

آدینه ۱۸ شهریور ۱۳۹۰ (۹ سپتامبر ۲۰۱۱)

پرسش ۱: شما نخستین کسی بودید که در سال ۱۳۸۴، مطالعه فنی جامعی در مورد سد سیوند از دیدگاه مهندسی و اقتصادی و همچنین آسیب های آن به میراث فرهنگی و تاریخی کشور، بویژه به آرامگاه کورش در پاسارگاد، و همچنین به زیست بوم منطقه کردید. زمان ثابت کرد که نگرانی ها و پیش بینی های شما درست بوده، از جمله بیفایده بودن سد سیوند و خشک شدن و نمکزار شدن دریاچه بختگان. لطفن پیش از اینکه وارد بحث دریاچه ارومیه شویم، خلاصه ای از کار خودتان در مورد سد سیوند را برای بینندگان شرح بدهید.

کورش زعیم: وقتی مسئله سد سیوند و احتمال زیر آب رفتن یک منطقه تاریخی نخستین بار در سال ۱۳۸۴، توسط کمیته نجات پاسارگاد مطرح شد، من که نسبت به مسائل فرهنگی، تاریخی و زیست محیطی بسیار حساس هستم، مطالعه همه جانبه ای درباره سد سیوند انجام دادم. در این مطالعه که شامل مسائل زمین شناسی، مهندسی، اقتصادی، میراث فرهنگی وزیست محیطی بود، برخی کارشناسان خبره، از جمله مهندس محمد اسدی، با من همکاری کردند. در این مطالعات ثابت کردیم که احداث سد سیوند نه تنها از دیدگاه زمین شناسی و مهندسی واقتصادی غلط بوده، بلکه بخش عمده ای از تنگه بلاغی را که حاوی میراث تاریخی ارزشمند چندین هزار ساله ماست زیر آب می برد، به دشت پاسارگاد که آرامگاه کورش در آن واقع شده با افزایش رطوبت زمین و هوا آسیب می رساند، زیست بوم و کشاورزی پیرامون رودخانه پلوار را به نابودی می کشاند، با کم کردن آب رودخانه کُر که پلوار به آن می ریزد، دریاچه بختگان را خشک و نمکزار میکند، پرندگان مهاجر را که در آنجا تخمگذاری می کنند می کُشد یا فراری می دهد، و سرانجام بادهای نمک از دریاچه بختگان بتدریج زمینهای کشاورزی آن منطقه را غیرقابل کشت می کند. پس از آبگیری سد سیوند که علیرغم مخالفت همه کارشناسان انجام گرفت، نه تنها شمار زیادی پلیکان، دُرنا، کبوتر آبی و غیره کشته شدند، بلکه بیش از دوهزار جوجه پلیکان هم از بی آبی و نمک مردند. سد سیوند که در مطالعات اولیه دو شرکت مشاور امریکایی و ایرانی غیرمنطقی و غیراقتصادی خوانده شده بود، توسط یک نهاد نظامی به عهده گرفته شد و یک سد سه میلیارد تومانی که باید دو ساله ساخته می شد، در طی ۱۵ سال ساخت که بیش از نود میلیارد تومان هزینه برداشت و تازه به علت افشارگریهای فنی، ارتفاع آن از ۵۴ متر اولیه به نصف کاهش داده شد!

ما نشان دادیم که ارتفاعات زمین شناسی مبنای طراحی سد همه غلط برداشت شده بودند، زمین سد به علت آبرفتی و نشت شدید آب برای سدسازی بکلی نامساعد بود، دیواره های دریاچه سد 54 متری فقط میتوانست در ۱۰ متر اول آب را در خود نگه دارد، میزان آب رودخانه به هیچوجه کفاف پر کردن دریاچه سد را نمی داد، آب دریاچه سد تا حدود 30% زیر گرمای آفتاب بخار و تلف می شد، آب رودخانه متعلق به کشاورزان و ‌آبادی های پیرامون آن بود که حقابه هزاران ساله داشتند و حقوق آنها پایمال شده بود و خیلی افتضاحات دیگر. در هر حال، سد سیوند ۳۰ برابر هزینه اولیه نیمه کاره ساخته شد، آبگیری هم شد ولی هنوز پس از اینهمه سال دریاچه پشت سد به علت کمی آب رودخانه پر نشده است.

پرسش۲ : شما دو سال پیش درباره آسیب هایی که مسیر متروی اصفهان هم می تواند به ساختمانهای تاریخی و پل خواجو بزند مطالعات گسترده ای کردید. لطفن آن را هم بطور خلاصه برای آگاه شدن بینندگان شرح بدهید. این مطالعات و دیدگاههای شما می تواند زمینه ای برای دیدگاهتان نسبت به دریاچه ارومیه باشد که می خواهیم امروز به آن بپردازیم.

کورش زعیم: در سال ۱۳۸۷، که مسئله مسیر تونل متروی اسپهان از زیر خیابان چهارباغ و نزدیکی ساختمانهای تاریخی نقش جهان و پل خواجو مطرح شد، من مطالعاتی درباره آسیب هایی که این مسیر مترو می تواند به میراث تاریخی و فرهنگی ما بزند کردم و نشان دادم که نه تنها این مسیر که مغایر با نتیجه طرح توجیهی اولیه دانشگاه دلفت هلند بوده، هزینه بیشتری را می برد، با لرزش مستمری که بعلت ساختار زمین شناسی آنجا معادل زمین لرزه 3 تا 4 ریشتری می تواند بشود، هم ساختمانهای مدرسه چهارباغ، مسجد جامع، مسجد جمعه، کاخ هشت بهشت و پل خواجو را در خطر فروریزی قرار می دهد. البته مقدار زیادی سفال خرد شده در کف تونل متروی زیر چهارباغ نشان از دفینه های ارزشمند تاریخی زیادی بوده که گزارشی از کم و کیف آنها در گزارش به سازمان میراث فرهنگی دیده نشده است.

خشک شدن زاینده رود هم که فاجعه ای برای استان اسپهان و منطقه است، زاییده همین سیاستهای نابخردانه بوده است. از سرچشمه زاینده رود آبراه هایی، از جمله یک آبراه بزرگ برای آبرسانی به قم، کشیده اند که باعث از دست رفتن بخش عمده ای از آب زاینده رود شده است. پیرامون زاینده رود، بدون هیچ مطالعه و مهندسی آب، پروانه حفر ۹۰۰ چاه داده اند که آب بستر زاینده رود را می کشد، و ۵۰۰ پروانه پمپاژ آب از زاینده رود که بیش از توان این رودخانه است. در نتیجه اکنون زاینده رود تبدیل به مرده رود شده است.

پرسش ۳: شما در مورد خشک شدن دریاچه ارومیه چه نظری دارید؟ چه عواملی باعث این فاجعه زیست محیطی شده؟ آیا این فاجعه همتایی هم در جهان داشته است؟

کورش زعیم:  ما در دو دهه واپسین حکومت شوروی و همچنین در دو دهه اخیر جمهوری اسلامی سه تا از بزرگترین دریاچه های جهان را از دست داده ایم. دریاچه بختگان دومین دریاچه بزرگ ایران بود که به خشکی و نمکزار شدن کشیده شد. دریاچه ارومیه یا «دریاچه چیچست» که در تاریخ ایرانزمین جایگاه ویژه ای دارد، بزرگترین دریاچه در ایران و دومین دریاچه بزرگ نمکی جهان است. دریاچه آرال (یا دریای خوارزم) که اکنون بین قزاقستان و ازبکستان قرار گرفته، یکی از چهار دریاچه بزرگ جهان بود که به علت جهالت حکومت شوروی خشک و به نمکزار تبدیل شد. داستان دریاچه آرال اینست که در ۱۹۶۰ دولت شوروی تصمیم می گیرد که با انحراف مسیر دو رودخانه آمودریا و سیردریا که دریاچه آرال را تغذیه می کردند، کشت برنج و بویژه پنبه (طلای سپید) را برای صادرات افزایش دهد. کانال های آبرسانی عظیمی که از سال ۱۹۴۰ ساخته بودند دریاچه آرال را از حدود ۶۰ کیلومتر مکعب آب محروم می کرد، ولی به علت کیفیت مهندسی بسیار بد این آبراه ها تا ۷۵% آب در حال انتقال نشت می کرد یا با بخارشدن تلف می شد. در نتیجه سطح آب دریاچه در دهه ۱۹۶۰ دریاچه سالی ۲۵ سانتیمتر، در دهه ۱۹۷۰ سالی ۶۰ سانتیمتر و در دهه ۱۹۸۰ سالی ۹۰ سانتیمتر پایین رفت و تا سال ۲۰۰۰، که برداشت آب از رودخانه ها دوبرابر شده بود، مساحت سطح دریاچه ۶۰% و حجم آب دریاچه ۸۰% کاهش پیدا کرده بود، و اکنون فقط ۱۰% اندازه پیشین خود را دارد. ناپدید شدن دریاچه آرال که یک فاجعه زیست محیطی جهانی تلقی شد، نه تنها صنعت ماهیگیری را نابود و کشاورزی را غیرممکن کرد، آلودگی محیط زیست را افزایش داد، فقر فزایند ایجاد نمود، و به علت کاهش رطوبت هوا، اکنون با گرمتر شدن تابستانها و سردتر شدن زمستانها آب و هوای کویری پیدا کرده است. البته از سال ۲۰۰۶ تا کنون، دولت قزاقستان با یک پروژه آبرسانی توانسته نوار شمالی دریاچه را تا حدودی بازیابی و ژرفای آن را ۲۴ متر افزایش دهد.

در سال ۱۳۸۷، سمیناری برای بحث درباره شهوت سدسازی در ایران که در سالهای اخیر به جنون سدسازی تبدیل شده، با شرکت مهندسان و کارشناسان باوجدان و دلخون وزارت نیرو تشکیل شد که من هم در آن حضور داشتم. در دهه ۷۰، اعلام شده بود که ۷۰ سد بزرگ در دست ساخت است که اکنون به صدها رسیده است. در این سمینار نتیجه گیری شده بود که نه تنها ساخت سدهای بزرگ به علت هزینه غیراقتصادی و آسیب به مدیریت آب در کشور، اتلاف آب و آسیب جبران ناپذیر به محیط زیست در همه جهان کنارگداشته شده، ۹۰% همه سدهایی که در این مدت ساخته شده توجیه ندارند و باید تخریب شوند. بهترین روش مدیریت آب همان شیوه ایرانیان زمان هخامنشیان است که با ساخت آب بندهای چند متری آب رودخانه را تقسیم و موجودیت رودخانه و زیست بوم را حفظ می کردند. اکنون همه جهان به این سو می رود، یعنی ساخت سدهای کوچک برای کاربردهای خاص.

هیچ سد جدیدی را نمی توان نام برد که مشکل مهندسی، نشت آب، تبخیر بیش از حد آب، آسیبهای زیست محیطی و هزینه های خارق العاده نداشته باشد: سد پیشین (بلوچستان)، سد مدنی (تبریز)، سد ۱۵ خرداد (قم)، سد ساوه و بویژه سدهای ۳ و ۴ رودخانه کارون. سدهای کارون، افزون برمسائلی که ذکر شد بیش از دو هزار هکتار جنگل را زیر آب برده و سدهای در دست ساخت کارون و، سدهای خرسان ۱، ۲ و ۳، بیست هزار هکتار دیگر جنگل را زیر آب خواهد برد. از مناطق تاریخی که به این ترتیب تخریب می شوند هم سخن بسیار رفته. هیچکدام این سدها فایده ای بجز ثروتمند کردن سازندگان آنها که نهادها واشخاص خاص و خودی هستند ندارند.

تا کنون ۵۹۰ سد در کشور ساخته شده که به عقیده من ۵۰۰ تای آن باید تخریب شوند، و نهضت ادامه دارد. دریاچه ارومیه هم دچار همین سیاستهای جهالت آمیز در مدیریت آب و همچنین فساد مالی در سطوح بالا بوده است. حدود ۳۵ سد روی زرینه رود، سیمینه رود، شهر رود، و رودهای مهاباد و میاندوآب که آبریز دریاچه ارومیه هستند ساخته شده و ده سد دیگر در دست ساخت است. این رودها توان تحمل بیش از ۵ یا ۶ سد را ندارند. برای روشن شدن اینکه چرا اینهمه سد ساخته اند، می توان به طرحهای توجیهی و مکانیابی آنها مراجعه کرد که احتمالن یا وجود ندارند یا فرمایشی انجام شده اند. سپس باید پرسید چه نهادهایی قراردادهای آنها را بسته اند و هزینه قراردادی آنها را با هزینه های واقعی مقایسه کرد.

دریاچه ارومیه سوای اهمیت احساسی و غرور ملی و اهمیت تاریخی آن برای ما ایرانیان، ضامن محیط زیست منطقه بسیار گسترده ای از بخش شمال غربی کشور و بخشی از کشورهای همسایه است. دریاچه ارومیه، زیستگاه حیات وحش مانند گوزن زرد، پرندگان مهاجر مانند پلیکان ها و آبزیانی مانند آرتیما که بسیار ارزشمند و ویژگی درمانی دارد است. آب و نمک و لجن دریاچه ویژگی درمانی دارند، قایقرانی و آب تنی در آن بی خطر می تواند انجام می گیرد، جزیره های بکری دارد و کناره های دریاچه شایسته احداث گردشگاه های توریستی و جذب جهانگرد از سراسر جهان را دارد و می تواند سرچشمه درآمد و اشتغال بسیار زیاد برای ساکنان پیرامون آن باشد. کاهش سطح آب آن از چند سال پیش که این سدسازی ها آغاز شد تا کنون به ۷ متر رسیده و محاسبه می شود که تا پایان امسال ۶۰% مساحت خود را از دست داده باشد و در طی دو تا سه سال آینده، بجز بخش کوچکی از آن، خشک و تبدیل به دریاچه نمک شود. با خشک شدن دریاچه، نه تنها همه این امکانات درآمدزایی از میان خواهد رفت که نمک دریاچه خشک شده با باد به پیرامون پخش خواهد شد، کشتزارهای آن منطقه را به تدریج به زمینهای کویری و غیرقابل کشت تبدیل خواهد کرد، بیماری های تنفسی ایجاد خواهد نمود و باعث بیکاری بخشی از جامعه و فقر بیشتر خواهد شد.

پرسش ۴: راه حل های متفاوتی برای این معضل پیشنهاد شده، مانند آوردن آب از دریای مازندران، آوردن آب از رود ارس، که دولت هم گفته از ۹۵۰ میلیارد تومان بودجه محیط زیست برای آبرسانی به دریاچه ارومیه تخصیص می دهد. شما راه حل را چه می دانید؟

کورش زعیم: راه حلهایی که در محافل دولتی و رسمی مطرح شده، مانند آبرسانی از دریای کاسپین یا از رودخانه ارس، آنقدر نابخردانه است که ترجیح می دهم اعتنایی به آنها نکنم. رودخانه ارس خودش دارای حقابه های متعلق به ساکنان دو سوی رودخانه است و آب آن تنها متعلق به ایران نیست. دیگر اینکه کشیدن آب ارس نه تنها توجیه اقتصادی ندارد، که باعث کاهش آبهای زیرزمینی می شود، ژرفای چاههای که برای رسیدن به آب زده اند باید بسیار بیشتر شود، به کشاورزی منطقه، از جمله دشت مغان، آسیب خواهد رساند و زیست بوم منطقه را دچار دگرگونی های آسیب زا خواهد کرد. تخصیص هیجده برابر بودجه یک سال محیط زیست برای پروژه ای که هنوز مطالعه نشده و نمی دانند چکار می خواهند بکنند، فقط یک واکنش بچه گول زنه و از نوع حرفهایی است که همیشه می زنند. من نمی دانم چرا یک خطای نابخردانه را باید با کار نابخردانه تری جبران کرد؟

دریاچه ارومیه سی سال است که هدف پروژه های فاجعه بار بوده که نخستین آنها اتلاف بودجه بسیار کلان برای خاکریز میان دریاچه جهت احداث جاده بود که در دهه ۶۰ آغاز شد. این خاکریز که با اتمام آن پس از ۲۰ سال دریاچه را دو نیمه کرد و جریان طبیعی آب بین شمال و جنوب دریاچه مختل نمود، نمونه ای از بی تجربگی و بی خردی مسئولان وقت بود که آبروی مهندسی کشور را هم در جهان برد.

درباره راهکارهای نجات دریاچه ارومیه، یکی از کارشناسان فرهیخته محیط زیست پیشنهاد کرده که ۲۵% از آب رودخانه های سدزده شده را به دریاچه اختصاص دهند تا دریاچه بتواند نفس بکشد. این پیشنهاد اجرا شدنی است، ولی درد دریاچه را درمان نمی کند. به باور من باید، اکنون گه این سدهای زیانبار را ساخته اند و سود خود را برده اند، همه سدسازی های دیگر را بر رودخانه های حوزه آبریز دریاچه متوقف کنند، از انتقال آب پشت سدها برای مصارف دیگر خودداری نمایند و دریچه های سدها را بازکنند تا آب پس از پر شدن پشت سد تا حد دریچه ها جریان پیدا کند. این کار ادامه پیدا کند تا سطح دریاچه به نزدیکی سطح طبیعی خود برسد. پس از باززنده سازی دریاچه، آنگاه یک کارگروه کارشناس مدیریت آب، بررسی کنند چه مقدار از جریان آب را می توانند برای مصارف دیگر تخصیص دهند بدون اینکه به زندگی دریاچه ارومیه آسیب برساند. ترویج آبیاری قطره ای در حدود ۸۰۰ هزار هکتار زمینهای کشاورزی منطقه هم، که در حال کاری ضروری است، می تواند همراه با افزایش تولید کشاورزی، مصرف و اتلاف آب را کاهش دهد. با ادامه شرایط کنونی، پس از نمکزار شدن دریاچه ارومیه و نابودی کشتزارها و باغ های فراوان آن منطقه در اثر بادهای نمکی، موضوعیت ساختن آن سدها که آبیاری کشاورزی است منتفی خواهد شد، زیرا زمین سالمی برای کشت باقی نخواهد ماند.

باید توجه کرد که دریاچه ارومیه با ۱۰۲ جزیره، در سال ۱۳۵۲ به علت ویژگی اکولوژیک خود طبق مصوبه شماره ۶۳ شورایعالی حفاظت محیط زیست کشور پارک ملی و منطقه حفاظت شده اعلام شد. این دریاچه در سال ۱۳۵۴، بخاطر منابع گاز بیوسفر در برنامه “انسان و کره” ثبت شده، و بعنوان یکی از مهمترین زیستگاه های پرندگان از سوی بنگاه بین المللی تالاب ها، در فهرست حفاظتی کنوانسیون تالاب های رامسر قرار گرفته است. بنابراین، هیچ کاری که بر موجودیت یا کیفیت این دریاچه تاثیر بگذارد نمی بایست بدون بررسی و گزارش های کارشناسی سازمان میراث فرهنگی و گزارش به یونسکو انجام می گرفت.

پرسش ۵: چرا اینقدر طول کشید تا دولت به ابن مسئله رسیدگی کند؟

کورش زعیم: اینها معمولا کارهایشان مطالعه شده و روی برنامه نیست و توجهی به اثرات سیاست هایشان ندارند. این کارشناسان مستقل، فعالان محیط زیست و اقتصادی و خود مردم هستند که مسائل را درک می کنند و به اطلاع رسانی و اعتراض می پردازند. وقتی اعتراض ها گسترده و پر سروصدا می شود، آقایان با واکنش های کودکانه به فرافکنی می پردازند و در صدد ماسمالی قضایا بر می آیند تا سروصداها بخوابد.

پرسش ۶: شما تظاهرات گسترده و مستمر مردم را در ارومیه و تبریز در اعتراض به خشک شدن دریاچه ارومیه چگونه ارزیابی می کنید؟

کورش زعیم: اعتراضهای بر حق مردم در پی اعتراضها و انتقادهای فعالان محیط زیستی، کارشناسان و صاحب نظران بود که مسئله را در رسانه های مجازی عنوان کردند. فاجعه دریاچه ارومیه روی اقتصاد، اشتغال و محیط زیست مردم شمال غرب کشور تاثیر منفی می گذارد. مسئولان هم که همیشه از گردهمایی مردم واهمه دارند، نابخردانه، بجای آزاد گذاشتن مردم به ابراز اعتراض مسالمت آمیز و آگاه کننده، مانند همیشه به سرکوب پرداختند. سرکوب غیرمنطقی و خشونت آمیز مردمی که حق خود را در تظاهرات مسالمت آمیز بیان می کردند، به برخی عوامل با هدفهای ویژه که همیشه منتظر فرصت هستند، این امکان را داد که با آمیختن در میان مردم اعتراضها را کم کم رنگ قومی و منطقه ای بدهند و از “نمایندگان آذری زبان” مجلس بخواهند به داد دریاچه ارومیه برسند، در صورتیکه این وظیفه ملی همه نمایندگان مجلس است. این جداکردن ها نشان می دهد که سیاست امنیتی و سرکوب کردن اعتراضات مردمی توسط حاکمیت می تواند جهتی خلاف امنیت ملی پیدا کند. بویژه که در دیکتاتوری خشن و سرکوبگر بادکوبه که در آنجا با هرگونه تظاهرات بشدت برخورد می کنند، تظاهراتی در اعتراض به وضع دریاچه ارومیه در “آذربایجان جنوبی” براه انداخته می شود. من انتظار داشتم که تظاهرات برای نجات دریاچه ارومیه در همه شهرهای بزرگ ایران بر پا می شد؛ ولی شوربختانه سیاست امنیتی و سرکوب جمهوری اسلامی، مردم را در هنگامی که باید با شرکت خود یکپارچگی ملی را به نمایش بگذارند در خانه نگه می دارد. بهر حال، هم گناه سرنوشت دردناک دریاچه ارومیه و هم پیامدهای خطرناک سیاسی آن با جمهوری اسلامیست.

پرسش ۷: چرا هر فعالیت محیط زیستی تبدیل به مسئله سیاسی می شود؟

کورش زعیم: دلیل سیاسی شدن هر اعتراض زیست محیطی یا میراث فرهنگی، دو چیز است. نخست اینکه جمهوری اسلامی بی اعتنا به قانون اساسی خودش که درباره محیط زیست می گوید: “اصل ۵۰- حفاظت محیط زیست … وظیفه عمومی تلقی می گردد. از این رو، فعالیتهای اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیرقابل جبران آن ملازمه پیدا می کند ممنوع است”، پیوسته بوسیله پروژه های نابخردانه و سودجویانه به محیط زیست کشور آسیب رسانده است. تالاب ها و دریاچه ها خشک شده، بخش عمده ای از جنگلهای کشور نابود شده، رودخانه هایی که خشک نشده اند آلوده شده اند، کویرزایی رشد کرده و حتی کوه دماوند را هم در حال نابود کردن هستند که با روند کنونی تا دویست سال دیگر اثری از آن نخواهد ماند. از سوی دیگر، به علت عدم محبوبیت حکومت در میان مردم و نارضایتی های گسترده، همه فعالیت های سیاسی و مدنی و هرگونه گردهمایی با نگاهی امنیتی ممنوع شده است و با آنها برخورد خشونتبار می شود. در نتیجه هر مسئله فرهنگی یا زیست محیطی هم چون پیامد سیاستهای بی اعتنایی به قانون و مغایر قانون اساسی یا فراقانونی حکومت است، در نتیجه اعتراض به آنهم، نه اعتراض به عملکرد خاصی، بلکه به موجودیت حکومت تلقی می شود.

پرسش ۸: قانون در این موارد چه نقشی دارد؟

کورش زعیم: در جمهوری اسلامی قانون نقشی بسیار بسیار کمرنگ دارد. قانون را هر کس قدرت دارد تعیین می کند یا قانونهای مصوبه را نقض می کند. من تصور نمی کنم هیچ قانون اساسی در جهان وجود داشته باشد که حکومتی اینهمه از اصول آن را بطور رسمی، علنی، و پیوسته نقض کرده باشد، و اعتراض مردم را نسبت به نقض قانون اساسی، غیرقانونی تلقی کرده آن را سرکوب نموده باشد!

-0-

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.