م.سحر
آیا غضب ِ زمان، زمان خواهد داد؟
طوفان ِ نمک به آسمان خواهد داد؟
در تاب ِ عطش نظر به جوبار تُهی
دریاچۀ اورمیه جان خواهد داد؟
۱
با پیرهنی سپید ، شورَش برپاست
زانرو که دلش چو کورهای آتشزاست
ای هم وطنان ، تشنه ترین برکۀ ما
در دامن اورمیه چشمش به شماست
۲
آیا به غریو ِ رُسته در شورآباد
از مادرِ ابر، قطرهای خواهد زاد ؟
بر سبزه و گل، چکاوکی خواهد خواند ؟
وان شاخۀ تشنه ، غنچهای خواهد داد ؟
۳
آیا غضب ِ زمان، زمان خواهد داد؟
طوفان ِ نمک به آسمان خواهد داد؟
در تاب ِ عطش نظر به جوبار تُهی
دریاچۀ اورمیه جان خواهد داد؟
۴
ای اهل زمان، زمانه را دریابید
خود را به حضور ِ خود برابر یابید
آگاه شوید از آنکه مرغ ِ قفسید
پَر باز کنید و شوق در پَر یابید
***
فریاد نمک
۱
دریاچۀ اورمیه گریان است
جانش به عطش، دلش نمکدان است
فرداست که شوره زار ِ طغیانش
آمیخته با غریو ِ طوفان است
۲
سرکردۀ شب، سراب میخواهد
وین شبکده، آفتاب میخواهد
دریاچۀ اورمیه شورانگیز
فریاد زده ست : آب میخواهد
***
تا چند؟
۱
تا چند به کاروان شبیخون بینیم؟
زافسونگر دین سراب و افسون بینیم؟
بیرون و درون به رهزنان واسپریم؟
آزارِ درون و رنج ِ بیرون بینیم؟
۲
تاچند به چشم ِ مادران ، خون بینیم
داغ دل ِ لالهها به هامون بینیم؟
وحشت بینیم و بانگ ِ وحشت شنویم
افسون ِ ظلام و ظلم ِ افزون بینیم؟
۳
تا چند بدی ز بخت وارون بینیم؟
دل ، زورق آرمیده در خون بینیم؟
شیرین به کنار نعش ِ فرهاد بریم؟
لیلی به شکاف ِ قبر ِ مجنون بینیم؟
……………………………..
م.سحر ، پاریس
۷. ۹. ۲۰۱۱
http://msahar.blogspot.com/