مازیار سعیدی
ای سرنوشت، آدمیزادگان
بر طاقچه های خاک گرفته مخندید
که آنان که بر رفتگان خندیدند
امروز میهمانان خاکند
با سرنوشتی خاک بر گرده گرفته و
آدمیزادگانی بر میهمان خندیده
ای زندگان میهمان نفس بر لب
بر پایان گرفته لبخندهای روزگار گذشته مخندید
که گاهی اشک، گویاتر از هزار و یک لبخند کپی گشته است
که آنان رنجیده خاطر، دلشکستگانند و
اسیران بازوان گشوده ی سردترین بخشهای روی زمین
خاکهایی بی پایان
*****
ای خواب گردان بی پاسخ زمانه
مردگان را مپرستید
که وقت شستن آخرت
همه، دستهایشان را به سوی زندگان دراز می کنند
*****
ای خواب برخاستگان رویاهای از دست رفته
در بیداری بیداران
ستایش کنید مردانگی را
که گرمی یک گلوله ی سرد
گرفتن اندیشه ی پاک ترین رفتگان را نیز نتوانستن
که نانی گرم به هزاران تنگ آب سرد، می ارزد
روی تخت بی جان مرده شورخانه
می ارزد برای آن شکم های مملو از گرسنگی.
مازیار سعیدی/ نیویورک