hamid_zolnoor_01

جبهه ملی و آیت الله خمینی در آستانه انقلاب

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

hamid_zolnoor_01

hamid_zolnoor_01حمید ذوالنور

جیمی کارتر در کارزار انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا بر آزادی و دموکراسی، احترام به حقوق بشر، عدم حمایت از دیکتاتورها سخن گفت و بر این اصل تاکید کرد که سیاست پشتیبانی از دیکتاتورهایی که در حوزه استراتژیک آمریکا در رویارویی با شوروی قرار دارند باید جای خود را به دوستی با ملت ها بدهد. در این گفتارها از ایران نیز نام برده شده بود.

 

از طرف دیگر، نارضایتی شدید مردم از نابرابری ها و سیاست های ضد و نقیض حکومت و تبعیض چشمگیر، شاه را که قدرت خود را رو به ضعف می دید، به فکر فضای باز سیاسی انداخت و به تدریج فضایی به وجود آمد که بار دیگر شخصیت های سیاسی ملی فعالیت سیاسی خود را باز از سر گرفتند و به موازت آن، “نهضت آزادی ایران” به رهبری مهندس مهدی بازرگان که در سال ۱۳۴۰ بنا به گفته خودشان به علت حساسیت های مذهبی و انگیزه های دینی که در مرتبه اول از اسلام نشات می گیرد، از جبهه ملی جدا شده بودند، فعالیت های خود را در گستره حقوق بشر گسترش دهند.

در چنین اوضاع و احوالی بود که بار دیگر سه نفر از شخصیت های جبهه ملی، کریم سنجابی، شاپور بختیار و داریوش فروهر، نامه ای سرگشاده خطاب به “پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی” منتشر کردند.

آنها در این نامه، با برشمردن نارسایی های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و خطراتی که ایران را تهدید می کند و از آنجا که ” همه این نارسایی های زندگی ملی را باید مربوط به طرز مدیریت مملکت دانست، مدیریتی که برخلاف نص صریح قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، جنبه فردی و استبدادی در ارایش نظام شاهنشاهی شیدا کرده است”، یادآور شدند که “… ترک حکومت استبدادی، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات و اجتماعات و تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند.”

در اینجا می بینیم که هنوز این آقایان اجرای دقیق قانون اساسی مشروطیت را راه حل تمام مشکلات جامعه ایران می دانند.

باید دانست که در این تاریخ، جبهه ملی به عنوان یک تشکیلات سیاسی وجود خارجی نداشت. جبهه ملی در سال ۱۳۴۳ به علت استعفای دسته جمعی اعضای شورای آن عملا منحل و تعطیل شده بود.

این استعفا به علت اختلاف نظر بین دکتر مصدق که در احمد آباد و در حبس خانگی به سر می برد با جبهه ملی بر سر شکل تشکیلاتی جبهه ملی بود و چون اعضای شورا مایل به رویارویی با نظر دکتر مصدق نبودند و نیز به علل دیگر، همگی به جز مهندس کاظم حسیبی از شورا استعفا کردند.

درواقع، از این تاریخ به تدریج جبهه ملی جدیدی دوباره تاسیس می گردد که شخصیت های تاریخی جبهه ملی مانند مهندس احمد زیرک زاده، مهندس حق شناس، دکتر غلامحسین صدیقی و بسیاری دیگر که هنوز حیات داشتند در تشکیل آن شرکتی نداشتند و آن طور که زنده یاد دکتر عبدالرحمن برومند، که بعدا در فرانسه به دست جمهوری اسلامی کشته شد، می نویسد:” فعالیت اخیر جبهه ملی ایران پس از سال ها فشار و خفقان عملا از فردای انتشار نامه سرگشاده ای که سه نفر از شخصیت های جبهه ملی به شاه نوشته و طی آن چاره نابسامانی ها را اجرای دقیق و صحیح قانون اساسی دانسته بودند، آغاز گردید. اما شورای مرکزی جبهه مرکب از بیست و چند نفر نمایندگان احزاب و گروه ها ومنفردین بعد از ماه ها در تیر ماه ۱۳۵۷ تشکیل گردید و عضوگیری نیز گاهی به شکل یارگیری ظاهر می شد.”

در چنین فضایی، راه و روش و سیاست روشن اتخاذ شده از طرف جبهه ملی و جاذبه این نام به دلیل مبارزات دوران نهضت ملی باعث شد که از نظر محافل سیاسی داخلی و بین المللی، جبهه ملی به عنوان تنها آلترناتیو حکومت در منویات خارجی و داخلی به حساب آید.

به نوشته عبدالرحمن برومند “این موقعیت سیاسی ممتاز موجب شد که آقای سنجابی را که رئیس هیئت اجراییه جبهه ملی بود به بین الملل سوسیالیست ها در کانادا دعوت کنند.”

موقعی که امکان ملاقات با آیت الله خمینی در هیئت اجراییه جبهه ملی مطرح می گردد “… هیئت اجراییه با تصویب پیشنهاد آقای فروهر مبنی بر اینکه آقای سنجابی فقط باید مطالب خمینی را بشنود و مجاز به هیچ گونه تعهد و قراری که جبهه ملی را مقید سازد، نیست؛ موافقت خود را با این ملاقات ابراز نمود…. آقای سنجابی رهسپار پاریس گردید و از آنچه در پاریس گذشت همه آگاهند… جالب این است که داریوش فروهر، همان کسی که خود سه روز قبل پیشنهاد کرده بود که سنجابی بدون هیچ تعهد و قراری فقط مطالب خمینی را بشنود، متن این بیانیه ( بیانیه آقای سنجابی) را که هنوز مرکب آن در پاریس خشک نشده بود، بدون اطلاع هیئت اجراییه و شورای مرکزی جبهه ملی در تهران به چاپ رساند… انتشار این اعلامیه که به رهبری انحصاری خمینی صحه می گذاشت، تکلیف محافل سیاسی داخلی و خارجی را روشن کرد…”

بدین ترتیب، آیت الله خمینی به عنوان رهبر بلامنازع مخالفان رژیم و در نتیجه تنها طرف معتبر مذاکره و احیانا معامله شناخته شد.

ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهوری اسلامی، “برای روشن ساختن نکات تاریک” مطالبی برای مجله مهرگان به رشته تحریر درآورده است که در شماه های ۴۴۰ و ۴۴۱ روزنامه نیمروز چاپ لندن نیز انتشار یافته است.

ایشان در باره ملاقات دکتر سنجابی با آیت الله خمینی می نویسد:” روزی در نوفل لوشاتو، نزد آقای خمینی بودم. او گفت آقای دکتر سنجابی تقاضای ملاقات کرده است. جواب داده ام تکلیف خود را مشخص کنید بعد تشریف بیاورید. پرسیدم کدام تکلیف؟ پاسخ داد تکلیف موافقت با رفتن شاه و یا عدم موافقت با آن. آقای دکتر حسین مهدوی به نهار دعوت کرده بود. سر سفره، آقای دکتر سنجابی متنی را که نوشته و توسط آقای دکتر مکری، ساعتی پیش از آن فرستاده بود، خواند. حاضران نپسندیدند. اینجانب متن را نوشتم. او و حاضران پسند کردند. آن را پاک نویس کردم. آقای سنجابی به خط خود نوشت. وقتی برخاستیم، او به ما به عنوان وزیران آینده خود تبریک گفت! به او گفتم ایران در برابر رهبری روحانی به یک رهبری سیاسی قوی نیاز دارد، اگر شما بخواهید این رهبری قوی بشوید، باید این دندان طمع نخست وزیری شاه را بکنید. این طمع، شما را در برابر آقای خمینی ضعیف می کند. تاملی کرد و قیافه اش شاد شد و چند بار تکرار کرد حق با شماست! … چون به نوفل لوشاتو رسیدیم، آقای خمینی خواب بود. آقای اشراقی گفت امر مهم است، باید آقا را بیدار کرد. رفت و آمد، گفت آقا بسیار شاد شد. دیدم در حاشیه نوشته آقای دکتر سنجابی، کلمه “استقلال” نوشته است. آقای اشراقی گفت آقا گفتند متن بسیار خوب است.”

آقای بنی صدر می افزاید که “خوشحالی آقای خمینی از متن نبود، زیرا متن برای او تعهدآور بود.” اما توضیح نمی دهد که تعهد در برابر چه؟

او ادامه می دهد:” خوشحالی او از این جهت بود که متن، او را مطمئن می ساخت اقای سنجابی وسیله اجرای توافق بدون خمینی نمی شود.”

لب کلام همین جا است. آقای بنی صدر در همین نوشته، مطلب دیگری هم در باره ملاقات با دکتر بختیار نوشته است که مدت ها قبل از گسترش تظاهرات و بعد از نامه سرگشاده آقایان سنجابی، بختیار و فروهر خطاب به آیت الله خمینی نوشته است و همان موقع من در جوابی به عرض ایشان رساندم:” آقای بنی صدر با لحنی که فاصله سیاسی خود را با همکاران مصدق آشکار می سازد، اخطار مانند می گوید به او (بختیار) گفتم شما گمان نبرید صندلی رهبری به نام همکاران مصدق ثبت است، هر وقت بخواهید بر آن می نشینید و هر وقت خواستید نه. او نامه ای خطاب به خمینی نوشت و خود را در اختیار او گذاشت.

خوشبختانه آقای بنی صدر متن کامل این نامه را منتشر کرده است. نامه آقای بختیار به آیت الله خمینی با اشاره به نامه سرگشاده ای که به شاه نوشته اند و با یادآوری سوابق سیاسی امضا کنندگان آن از آقای خمینی می خواهد که “… در صورتی که مقتضی بدانند و به هر نحو که صلاح باشد ما را در این راه خیر هدایت و حمایت فرمایند.”

حتی بی انصاف ترین و مغرض ترین افراد نسبت به دکتر بختیار نمی توانند از کلمات و عبارات این نامه که با تعارفات و آداب مرسوم نامه نگاری نوشته شده است، چنین استنباط کند که بختیار خود را در اختیار آیت الله خمینی گذاشته است.

نامه او، پیامی است از جانب یک شخصیت سیاسی مخالف حکومت به شخصیتی مذهبی که در هر حال مورد ستم و بی قانونی واقع شده است و بدون هیچ گونه محاکمه ای در تبعید به سر می برد. آیا آقای بنی صدر می تواند بگوید چگونه به این تعبیر رسیده است و کدام واژه حکایت از این دارد که آقای بختیار خود را در اختیار آیت الله خمینی قرار داده است؟

آقای بنی صدر در نوشته خود تشویش آیت الله خمینی از همکاران مصدق و جبهه ملی به عنوان رقیب سیاسی را یادآور می شود و از طرف دیگر، “فقدان یک رهبری سیاسی در برابر رهبری دینی” او را نگران کرده است.

آقای بنی صدر در مورد نخست وزیری دکتر صدیقی می نویسد:”… به هر رو تلگرافی او (آیت الله خمینی) مرا بر آن داشت که موافقت کنند با آقای دکتر صدیقی صحبت کنم و او را از پذیرفتن مقام نخست وزیر منصرف گردانم…”

خوشحالی آیت الله خمینی از متن آقای سنجابی ناشی از این امر بود که دیگر زحمتی از آقای سنجابی که در آن موقع به عنوان رهبر جبهه ملی ایران شناخته شده بود، برای او فراهم نخواهد شد و این بزرگ ترین و سرنوشت سازترین پیروزی سیاسی آیت الله خمینی بود که آقای بنی صدر تمام افتخارش را از آن خود می داند.

نخست وزیری بختیار

شاپور بختیار در زمانی نخست وزیری را پذیرفت که تمام گرایش های سیاسی و غیرسیاسی، مترقی، مرتجع، چپ های وابسته، چپ های مستقل، چپ های انقلابی و انواع آنها، ملی ها، چپ های اسلامی انقلابی و غیرانقلابی، استادان دانشگاه که با تحصن یا اشغال دانشگاه توسط روحانیون با آنها تریبون مشترکی داشتند و همچنین بخشی از جبهه ملی ها رهبری آیت الله خمینی را پذیرفته بودند و به قدوسیت او ایمان آورده بودند.

آیت الله خمینی، یکی از روحانیون قم بود که نه به خاطر کودتای ۲۸ مرداد و نه به علت تجاوز به قانون اساسی و یا پایمال کردن حقوق ملت، در برابر شاه قد برنیفراشت.

درواقع، اولین بار که نام آیت الله خمینی در خرداد ۱۳۴ در خارج از حوزه علمیه قم به گوش ها رسید، به خاطر موضع گیری و مخالفت ایشان در برابر دو اصل از اصول “انقلاب شاه و ملت” یعنی لایحه اصلاحات ارضی و دادن حق شرکت در انتخابات به زنان بود.

او طی تلگراف هایی به شاه، این اصول را مغایر با موازین اسلامی توصیف کرد و به شدت با آن به مخالفت پرداخت که به حوادث خرداد ۱۳۴۲ انجامید.

چندی بعد، به مناسبت تصویب لایحه قانون عدم صلاحیت دادگستری ایران با استفاده از ایمنی روحانیت با بی پروایی شاه را مورد حمله مستقیم قرار داد و به دنبال آن با پا درمیانی عده ای از مراجع، از ایران تبعید شد.

رساله “ولایت فقیه” حاصل تفکرات این دوره است که بعدها مبنای حکومت اسلامی قرار می گیرد.

از شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۲ حوادثی بس مهم و جریان های سرنوشت سازی تاریخ ایران را رقم زده است: اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، حوادث آذربایجان، نهضت ملی ایران، کودتای ۲۸ مرداد و سرکوب های شدیدی که در پی داشت.

در تمام دوران مبارزات نهضت مقاومت ملی در برابر کودتا و مبارزات سال های ۱۳۳۸ به بعد، از آیت الله خمینی با آنکه در سن کمال بود، هیچ عکس العملی مشاهده نشده است و این تنها به معنای بی اعتنایی ایشان نسبت به رویدادهای سیاسی جامعه نبوده است، آن چنان که به روایت دکتر حائری یزدی، مراوده آیت الله خمینی بیشتر با روحانیون ۹ اسفندی و ۲۸ مردادی بوده است و با شاه از طرف آیت الله بروجردی مراوده داشته است.

نکته دیگری نیز آشکار و مسلم به نظر می رسد: آیت الله خمینی نه تنها هیچ گاه نظر خوشی به نهضت ملی ایران که بنیان آن بر استقلال مملکت و آزادی و دموکراسی بود نداشته، بلکه به شخص دکتر مصدق نیز آشکارا کینه ورزی نشان می داده است.

به هر حال، وقتی شاه به هر دلیل با نخست وزیری از جبهه ملی موافقت کرد، دکتر کریم سنجابی در پاریس در برابر آیت الله خمینی متعهد شده بود و قبول آن را منوط به اجازه ایشان می دانست. داریوش فروهر هم در پاریس جزو هواداران آیت الله خمینی شده بود و با او در “پرواز انقلاب” به ایران برگشت.

ولی دکتر شاپور بختیار در برابر هیچ کس تعهدی نداشت و بر همان میثاق همیشگی خود پایدار مانده بود. درواقع این دکتر بختیار بود که شرایط خود را به شاه تحمیل کرد و از مواضع پیشین خود سر سوزنی واپس ننشست و با دلاوری و هوشیاری بی مانندی در برابر آیت الله خمینی قد برافراشت و از امتش نترسید و جان در راه دموکراسی و آزادی گذاشت.

شاپور بختیار در اولین سخنرانی خود به عنوان نخست وزیر ایران، از “کودتای ننگین ۲۸ مرداد” سخن می گوید و در برنامه سیاسی دولت او، اعاده حیثیت از محکومان دادگاه های نظامی از تاریخ ۲۸ مرداد به این سو در دستور کار قرار گرفت.

شاپور بختیار با رفتن به مزار دکتر مصدق به عنوان نخست وزیر و ادای احترام به رهبر نهضت ملی، حقانیت شاه را که تمام مشروعیت خود را از “رستاخیز ملی ۲۸ مرداد” می دانست عملا زیر سوال می برد.

با کوشش های مهندس بازرگان و عده ای دیگر، آیت الله خمینی قبول کرد با دکتر بختیار بدون استعفا ملاقات کند که با مخالفت یکی دو نفر در پاریس از جمله آقای بنی صدر این ملاقات به هم خورد.

بدین ترتیب، با دولت بختیار پرانتزی که با کودتای ۲۸ مرداد در تاریخ مشروطیت ایران گشوده شده بود، بسته می گردد و بار دیگر فرصتی برای استقرار دموکراسی در ایران به وجود می آید که اگر ادامه می یافت با دگرگونی های بنیادی که در صحنه سیاسی جهان در حال تکوین بود از یک سو، و از سوی دیگر موقعیت ژئوپلیتیک ایران، شاید یکی از استثناهای تاریخی پدید می آمد تا مردم ایران فارغ از مناقشات مذهبی بتوانند در عرصه داخلی برای تحکیم و استمرار دموکراسی و مالا خوشبختی آحاد ملت و در عرصه منطقه ای و جهانی برای آشتی و دوستی نقشی مهم ایفا کنند.

دکتر بختیار سخنش را همیشه با این عبارت تمام می کرد:”ایران، هرگز نخواهد مرد!”

منبع : بی بی سی

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.