shokooh mirzadegi 02

هیچ معجزه ای نیست!

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

shokooh mirzadegi 02

mirzadegiشکوه میرزادگی

وقتی که پتک ها
بر کلمات روشن باستانی
فرود آمدند
چشم های شب بسته بود.
تنها ارابه ران صورت فلکی
و  آتشکده ای در اعماق خاک
شاهد ما شدند

***
نمی دانم
در کدام لحظه اتفاق افتاد
چه وقت از دهمین ثانیه گذشت
و انفجار بزرگ  چگونه رخ داد
که از آسمان فرود آمدیم
و بر ساحل ستاره شدیم
نگاه کن!
هنوز لاک پشت ها از صدای چنگ خدایان می ترسند،
هنوز خواب نجات دهنده  را می بییند،
و هنوز قدم های کوچک شان نقشی محتاط بر ماسه ها می کشد.
هنوز نمی دانند
قهرمانان بازاری اند
پیامبران فرسوده
هیچ معجزه ای نیست
مگر عشق

ـ همان حیات هوشمندی که
تنها در سیاره های زنده نفس می کشد،
از فرمان خدایان سر می پیچد،
و بر تن سیب بوسه می زند.

***
نگاه کن!
کتبیه ی زخمی همچنان آرام است
و برلبان سنگی اش
    شادمانی می خندد.
می داند، آتش فرو نمی نشیند
تا آتشکده ای باقی است  
جبر است شادمانی ما
در پایان زخم و نمک
و آغاز راه های ابریشم و شیر،
وقتی که ذره های کوچک نور
می گردند و می گردند و می گردند
و گوی بزرگی از  آتش می شوند
تا از حلقه های مهر بگذرند

***
می گردی و نگاهم می کنی
آبی می شوم
    سرخ می شوم
        آفتاب می شوم
و عطر مست بیدهای مجنون
در نفس آتش می پیچد.

***
می دانم
دیگر آهن و اتم
قلب زمین را زخمی نخواهد کرد
و تیرگی و خشم
    مهربانی را.

از کتاب «وقتی که سنگ عشق می خوریم»

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.