نیک آهنگ کوثر
سو تفاهم بزرگ برخی از دوستان که هیچ سوالی از دستاندرکاران دهه ۶۰ را بر نمیتابند این است که میاندیشند زنده کردن یاد قربانیان کشتار برنامهریزی شده سال ۱۳۶۷ و شکنجه گسترده مخالفین دربند، نادیده گرفتن اعمال سازمانهایی است که یک کشور «تروریست» میخواند و دیگری از فهرست «تروریست»ها خارج میکند.
اشتباه نکنید! هر کسی که قربانی خشونت شده است، حقی دارد. خانوادهاش حقی دارند. دوستان و یاران و الباقی هم حقی دارند. خشونت و نقض گسترده حقوق بشر از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ آغاز نشده است. این خشونت، نتیجه بیمسوولیتیهای گذشتگان و بلکه سکوت بسیاری از کسانی است که به رضای «امام» و راضی بودهاند و شاید هنوز هم باشند. کسانی که کشتند و ترور کردند، تخم کین پاشیدند، اما آیا کسی هست که بپرسد قتلهای پنهان فعالان سیاسی در روزهای بعد از انقلاب از کجا آغاز شد؟ سر به نیست کردن برخی از فعالان در جای جای مملکت را شما به یاد دارید؟ به یاد دارید در تابستان ۵۹ با داغ سیگار جوانی را شکنجه کردند و عکسش در برخی نشریههای سیاسی آن زمان منتشر شد؟ نقش برخی از ائمه جمعه را در نقض گسترده حقوق بشر میدانید؟ آیا برخی روحانیون که امروز تبدیل به قهرمان شدهاند، آن روزگاران جز تایید خشونت و انتقام کاری کردند؟ اعدامها، ترورها، ناپدید شدنها در داخل و کشتن مخالفین در خارج… امروز یکی از یاران خودنویس خبر برگزاری مراسم بزرگداشت شاپور بختیار در پاریس را در سایت گذاشته بود. یادم آمد به ۲۰ سال پیش که کارآموز بودم در کوههای منطقهای نزدیک به «لردگان» در چهار محال بختیاری…شبی که اهالی روستایی که در آن مانده بودیم ساکت شدند…چه میتوانستند بگویند؟ فقط میدیدیم رفت و آمد خودرو به ژاندارمری زیاد شده است…
فضای سنگین آن مناطق را هنوز به یاد دارم. بختیاریها میدانستند که کار دولت بوده است. شاپور بختیار به هر شکل از بزرگان مردم بختیاری بود.
ترورها پایان نیافت…
میکونوس بعدش اتفاق افتاد…
آمیا هم بود…
اما مسوولیت این حذفها با چه کسانی بوده است؟ برخی دوست دارند بگویند چون اکثریت مردم سکوت کردهاند، در کل ماجرا شریک بودهاند. من این را نمیپذیرم. درست است که از نظری، ندانستن یک ماجرا رافع مسوولیت کامل نیست، اما آیا مردم ایران شریک جرم حاکمیت بودهاند؟
بحث بر سر انتقام نیست. نباید خون را به خون شست. سنت «چشم در مقابل چشم» را کور کنیم!
بحث بر سر این است که امروز که واقف به ماجراها هستیم، بسیاری از دوستان سیاسیکار، طرح مساله را عامل انحراف «جنبش» میخوانند. اما اگر در روزگار فعلی، «جنبش» را کسانی نمایندگی و حتی راهبری کنند که «مسوولیتپذیری» و «پاسخگویی» را خطا بدانند، آیا پیروان واقعا به دنبال بهتر شدن وضع ایران عزیزمان هستند؟
برخی دوستان سابقا خط امامی که امروز خود را «اصلاحطلب» میخوانند در برابر ترورهای خارج از کشور چه مواضعی گرفتهاند؟ آیا کاملا بیاطلاع بودهاند؟
جالبتر! چرا دوستان گرامی دوست ندارند مسوولیت هاشمی رفسنجانی به عنوان مرد مقتدر کشور و رئیس بالادست همه «فرنگیکاران» طرح شود؟ چرا نمیپرسند مسوولیت او چه بوده است؟
گیرم همراهی هاشمی رفسنجانی با خاندان سلطنتی عربستان و واسطه شدن آنها در موارد بسیاری فشارها را برای رفت و آمدهای نزدیکانش کاسته باشد و حتی به قول منبعی، در انگلستان رفع کننده مشکلی مهم هم بوده باشد (که من و شما نمیدانیم چیست!)، و حتی باعث شده باشد کسانی با پاسپورتهای متعدد و نشانی «استرالیا» این طرف و آن طرف تردد کردهاند، آن هم با اسامی عجیب و ترکیبی… هر جا خواستهاند بروند…اما آیا واقعیت پنهان میماند؟ و فکر میکنید نشانی از خود به جا نگذاشتهاند؟ تماسهای تلفنی…نقل و انتقالهای پولی…
اگر ترور شاپور بختیار در سال ۱۳۷۰ با دانش و اطلاع هاشمی رفسنجانی واقع شده باشد، مسوول کیست؟ مگر هاشمی مدعی نبوده که امور زیر دست فلاحیان و الباقی به اطلاع او میرسیده؟ کار سپاهیها بوده؟ مگر محسن رضایی گوش به فرمان هاشمی نبود؟ مگر وقتی پسرش امروز از ایران خارج میشود، سر از شهری دوست داشتنی در انگلستان در نمیآورد… یعنی هیچی به هیچی؟
…
تابستان گرم ۶۷ برای خیلی از خانوادهها نابودکننده بود…
همراهی سازمان مجاهدین خلق با دشمن ایران را نسلهای زیادی نخواهند بخشید، اما قربانی کردن اسرای سازمان (که بسیاریشان پیش از پیوستن رجوی به بعثیها دستگیر شده بودند) یک جنایت است. جنایت علیه بشریت.
مخالفان مسوولیت خواستن از مقامهای دهه ۶۰ میگویند که «مردم ساکت بودند و اعتراضی نداشتند». آیا واقعیت به مردم گفته شده بود؟ مگر صدا و سیمای «محمد هاشمی» چیزی جز آنچه حاکمیت و اخوی میخواست به گوش و چشم مردم میرساند؟ مگر اکثر مردم از واقعیتها به سرعت امروز باخبر بودند؟ مگر عاملان ایجاد شرایط وحشت در سالهای ۶۰ از فضا آمده بودند؟ مگر بانیان ترس را از کشوری دیگر آورده بودند؟
گیرم مردم با خبر بودند! آیا سکوت امروز و مسوولیت نطلبیدن توجیهی دارد؟ حالا که بسیاری میدانند! مردم عادی که خطوط تلکس محرمانه خبرگزاری را که نمیشناختند… بولتن به دستشان نمیرسید…
امروز نه تنها باید از «مسوولان دولتی و حکومتی» آن زمان مسوولیت خواست، که باید از روزنامهنگاران مسوولیت خواست و پرسید چرا عمدا در برابر بسیاری از مسائل ساکتند؟ هنوز هم ساکتند؟ سلیقه مخاطب؟ واقعیت بر اساس سلیقه من و شما تنظیم شده که گزارشش کنیم؟
…
اشتباه نکنید! انتقام چاره درد نیست! مساله شخصی نیست. مسوولیت خواستن اهالی قدرت از راهبران و مدعیان قدرتی که موقتا از میز و کرسی دور ماندهاند کمترین کاری است که میتوان کرد… کسانی که فرافکنانه میخواهند شما را پیروی این دسته یا ابزار آن گروه بخوانند، یا چشم دارند و نمیبینند، یا گوش دارند و نمیشنوند، یا زبان دارند و نمیگویند…بل هم أضل