فریبرز رئیس دانا
یکی از تاثیرات مشخص نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی، گسترش رفتارهای نابهنجار در میان جامعه و شیوع ناامنی اجتماعی است. رفتارهای ناهنجار شامل بزهکاری، قتل، جنایت و دزدی و اعتیاد و نیز عدم امنیت اجتماعی است که به طور مستقیم ریشه در به سامان نبودن ساختارهای اقتصادی دارد. گسترش بیکاری، فقر، تعطیلی مراکز تولیدی، رشد بیسابقهی تورم و گرانی، دست یافتن به یک زندگی مناسب انسانی را هر روز رویاییتر میکند و نا امیدی را در بخشهای مختلف جامعه گسترش میدهد.
در حالی که در جامعه، عده ای به ثروت های افسانه ای دست می یابند و هر روز کاخها و آسمانخراشهای بیشتری سربر میآروند و نیز آخرین مدلهای اتومبیلها و گرانترین آنها در دست عدهای خاص خودنمایی میکند، هر روز شاهد فقیرتر شدن و کم شدن در آمد اکثریت قریب به اتفاق مردم هستیم. طرحهای اقتصادی دولتمردان، یکی پس از دیگری به جای کم کردن فاصلهی طبقاتی، هر روز به بیشتر شدن این فاصله دامن میزند و بیشتر شدن این فاصله سبب گسترش هرچه بیشتر رفتارهای نابهنجار برای فرار از مشکلات موجود میشود. هرچند گسترش اعتیاد، دزدی، تجاوز و قتل و… بیشتر دامنگیر طبقات فرودست میشود و بیشتر اقشاری را در بر میگیرد که آسیبهای بیشتری از بیکاری و فقر گریبان آنان را گرفته است، اما همگان میدانند که گسترش این نابهنجاریها امنیت اجتماعی را، حتی برای آنان که درآمدهای کلان دارند، به ارمغان نمیآورد. آنان که گمان می کنند با پولدار شدن و انباشت سرمایه، با کاخهای بزرگ و ماشینهای آخرین مدل، میتوانند به امنیت اجتماعی دست یابند، به سرعت متوجه این مساله خواهند شد.
تحقیق ذیل در زمینه اعتیاد نشان میدهد که این بلای خانمانسوز تا چه میزان به ناامنی در جامعه دامن زده و سود پرستی نظام سرمایه داری تا چه میزان، جان انسانها را به مخاطره انداخته و صاحبان قدرت نیز به صورت نظارهگر بی تفاوت آن در آمدهاند.
دام اعتیاد در خانوادههای کارگری
چرا خانوادههای کارگری ایران، به ویژه جوانان در این خانوادهها، در جوامع شهری شهرهای بزرگ، به شدت – و تأکید میکنم به شدت– در معرض آسیبهای اجتماعی، به ویژه مصرف موارد مخدر، قرار دارند؟
۱- آخرین برآوردهای من در میانهی سال ۱۳۸۶، در آخرین دورهای که به عنوان پژوهشگر و استاد اقتصاد در دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی اجازهی کار داشتم، مصادف بود با اولین تهاجم مواد مخدر صنعتی جدید (غیر افیونی) و نه البته اولین ورود و معرفی آن در ایران. این مواد عبارتند از قرصهای روانگردان، به خصوص متاآمفتامینها (که به قرص نشئه یا اکستازی معروفاند)، شیشه (که ساخته شده از انواعی دیگر از قرص های روانگردان، قرصهای ضد حساسیت، قرصهای قوی اعصاب و آرام بخشها و همانند آنها و عبور دادنشان از گاز متان و به دست آوردن برادههایی به اندازهی عدس لوبیا و به شکل بلوری و بیرنگ) کراک که ترکیبی از هروئین و متاآمفتامینها است و در آخر، شماری از قرصهای مسکن بسیار قوی. مصرفکنندگان و معتادان این مواد در سال ۱۳۸۵ نسبت به مصرفکنندگان مواد افیونی (تریاک، شیره مرفین و هروئین) خیلی زیاد نبودند.
برآوردهای من برای سال ۱۳۸۶ در مورد معتادان به مواد افیونی ۸۵/۲ میلیون نفر بود. برآورد نیروی انتظامی ۵/۱ میلیون نفر بود، که البته از حدود ده سال پیش از آن و تاکنون نیز حرف مرد یکی است و همان ۵/۱ میلیون نفر است و گویا از میان معتادان کسی نمرده است– که میزان مرگ و میر آنها بسیار بالاتر از متوسط و سن متوسط آنان حدود ۴۰ سال است– و اگر کسی فوت کرده یا شفا یافته، گویا درست به همان مقدار نیز بر شمار معتادان افزوده شده است. این آمارها همانند بسیاری از آمارهای رسمی، صحیح نیستند.
واقعیت این است (و گواهی تقریباً همهی پژوهشگران داخلی و خارجی نیز در ایران همین است) که شمار معتادان مواد افیونی رشد فزایندهای– دستکم تا سال ۱۳۸۶– داشته است. از سال ۱۳۸۶ به بعد باید کاهشی در میزان رشد سالیانه یا حتی توقف در این افزایش و احتمالاً و تبدیل شدن آن به رشد منفی پیش آمده باشد. چرا؟ قطعاً نه به خاطر اصلاح امور اجتماعی از حیث آسیب مواد مخدر، بلکه به خاطر جایگزین شدن سریع مواد مخدر صنعتی به جای مواد افیونی. از آن سال به بعد، تولید و واردات مواد صنعتی مخدر به سرعت رشد کرد و از آنجا که حمل و نقل و نگهداری و مصرف آن سریعتر و آسانتر است، موجب جذب تازهآمدگان به این قلمروی تازه گشودهی شیطانی مواد و حتی تبدیل بخشی از مصرفکنندگان مواد افیونی به مصرفکنندگان مواد صنعتی شده است.
برآورد دقیق یا نسبتاً دقیقی از شمار مصرفکنندگان مواد صنعتی، با طبقه بندی تصادفی، تفریحی، تفننی و دائمی در دست نیست. (من این برآورد را برای مواد افیونی در سال ۸۵-۱۳۸۴ انجام داده بودم) برآورد من از رقم ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار نفر مصرفکننده مواد مخدر صنعتی که تقریباً ۳۰۰ هزار نفر از آنان مصرفکنندگان دائمیاند، حکایت دارد.
خطرات ناشی از مصرف این مواد شامل تحریکشدگی و دست زدن به کارهای خطرناک و جنایتآمیز، به ویژه در مورد شیشه، بسیار بالاتر از مواد افیونی به خصوص تریاک است. این دو، یعنی تریاک و شیشه از حیث آثارشان نقطه مقابل یکدیگرند. خطر مرگ و پایین آمدن سن متوسط معتاد و سن شروع در مورد کراک بسیار جدی است، معتادان به کراک پس از مدتی با فلج و سیاه شدن استخوانهای پا و لگن و از هم پاشیدگی عضلانی رو به رو میشوند. شستشوی جنازهی معتادان به کراک در غسالخانه مسألهساز است. زیرا توأم با فروپاشیدگی اجزای بدن متوفی است. (غسالخانههای رسمی در این مورد هشدار داده و از کسان متوفی خواستهاند که موضوع اعتیاد آنها را قبلاً اطلاع بدهند).
به این ترتیب اگر در کل جامعه این چنین شمار معتادان و نسبت آنها به کل جمعیت بالا و فزاینده است، طبیعی و قابل انتظار است که این بیماری مهلک اجتماعی، دامن خانوادههای کارگری را نیز بگیرد.
۲- بررسیهای متعدد من و خیلی از استادان و پژوهشگرانی که در داخل و خارج، همکار مورد تأیید و مرجع من بودهاند، نشان دادهاند که اعتیاد همانند همهی آسیبهای اجتماعی، فرزند نابسامانی و نابهنجاری اجتماعیاست. (و این دو با یکدیگر تفاوت دارند). اما این حرف کلی، زمانی معنا و مفهوم پیدا میکند که بدانیم نابسامانی و نابهنجاری از کدام منشأ بیرون میآیند. حتماً این را هم بدانیم که چه بسا مسائل و آسیبهای اجتماعی که به نوعی منشأ فردی و خانوادگی و بدآموزیای دارند که چندان و به طور مستقیم به ریشههای اجتماعی بر نمیگردد.
بحث من این است که عمدهی مسایل و آسیبهای اجتماعی به نابسامانی و نابهنجاری اجتماعی مربوط میشوند. اما در عمیقترین تحلیل، این دو وضعیت خودشان، بیشتر، محصول تضادها و شرایط جامعهی طبقاتی و کارکردهای ویژه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و آموزشی آنند– نه اینکه همیشه هم بتوانیم آن را بیفاصله و بیوابسته به این تضادها و شرایط مربوط کنیم. بررسی مسألهی خطیر مواد مخدر را نباید در مسیر بررسی مکانیکی طبقاتی قرار دهیم. گرچه جنبههای متفاوت دیگری نیز برای گسترش بیماری اجتماعی مواد مخدر وجود دارد، اما در آخرین تحلیل و به طور اساسی، این بیماری از نابسامانیها و نابهنجاریهای اجتماعی و آن نیز از تضادها و کارکردهای طبقاتی بیرون میآیند.
تعارضها و تضادهای طبقاتی در بسیاری از جوامع، شامل جوامع کمتر توسعه یافته، از طریق پدیدهی فقر و محرومیت است که کارکرد خود را در آسیبها (و در بحث ما مواد مخدر) بازتاب میدهند. در ایران، بنا به بررسیهای من بیشترین شمار معتادان تازه آمده (با کمیت شمار معتادان هر سال منهای شمار معتادان سال قبل، منهای معتادان فوت شده، در همان سال) رابطهی همبستگی با فقر و محرومیت و تبعیض (که با میزان بیکاری، درآمد سالانه و موقعیت اجتماعی ارزیابی میشوند) داشتهاند. به عبارت سادهتر، این فقر و بیکاری و محرومیتکشیدگی است که شمار زیادی از آدمها را به وادی لهشدگی، تحقیر و احساس عجز میکشاند و شماری از آنها را نیز برای فرار از رنجهای اقامت در این وادی، به مصرف مواد میکشاند.
درست است که مصرف مواد در جوامع دارا و در میان اقشار دارا و طبقهی متوسط مرفه (به ویژه جوانان) به ناداری و فقر مربوط نمیشود، اما میتواند به احساس فروخوردهی تبعیض و تحقیر فردی و به هر حال به نابسامانی اجتماعیای که فرد را به نوعی، به گریز از جامعه میکشاند و برتریجویی ناکامشده او را به قلمرو خیالپردازی ناشی از مصرف مواد میبرد و آنجا تشفی میدهد، مربوط باشد.
در میان “داراها” میل به پرمصرفی میتواند زمینهساز رفتن به سمت انواع رفتارهای جنسی غیراخلاقی و مصرف مواد برای خوشگذرانی (به ویژه کوکائین که در کنار ماری جوانا و حشیش، به عنوان مواد غیر صنعتی غیر افیونی شناخته میشوند) باشد. “نادارها” و محرومان اجتماعی پایینتر از طبقهی متوسط، اگر به سمت مواد غیر افیونی میروند، حشیش را ترجیح میدهند، حتی در آمریکا که حشیش نسبتاً گران است، زیرا این ماده نسبت به کوکائین ارزانتر است.
نظام تربیتی اجتماعی نولیبرال، فرد را مجاز میدارد که برای خوشباشیگری خود، هر کاری را میخواهد بکند و خود را از طریق مصرفهای ویژه ممتاز، لوکس و گران، برتر از جامعه کند، مگر آنکه قوانینی که به هر حال برای حراستهای اجتماعی ضروری میشوند، آنها را از این کار باز دارند. تازه، حتی با وجود این قوانین نیز، داراها و اقشار برتر اجتماعی میتوانند کارهای خود را لاپوشانی کنند. در ایران، شماری از داراها در گذشته به تریاکهای ممتاز (سناتوری) معتاد بودند و در پای منقل، معاملات پولی و مالی و زمین بازی خود را انجام میدادند. شاید هنوز نیز چنین باشد، اما بیتردید این گونه مصرف کاهش یافته است.
داراها عادتهای مصرفی دیگری دارند که در خارج از کشور محقق میشود. نبودن فرهنگ والاتر، البته، موجب آن است که مصرفهای افراطیای چون پرخوری، ارضای پر تنوع تمناهای جنسی، انحرافهای جنسی، قماربازیهای گسترده و باز، مصرفهای نمایشی در زمینهی مسکن و پوشاک و اتومبیل و موبایل و جز آن، معمولاً جای ارضای خاطر از دیدن دلخوشیهایی آثار نقاشی، رفتن به اپرا و کنسرت و اختصاص وجه برای امور انساندوستانهی بیچشمداشت را بگیرد. چنین شرایطی میتوانند زمینه را برای مصرف مواد مخدر، به ویژه در نوع کم ضرر آن، برای داراها فراهم آورند.
در بررسیهای خود یافتهام، فقر و تبعیض و بیکاری، از اصلیرین عوامل و مسئول در حدود ۷۵ درصد از مقدار گسترش مواد است. اما آن ۲۵ درصد بقیه را میتوان بر حسب انحرافهای شخصی به دلایل اجتماعی به ویژه در جوانان، نابسامانی و تحقیرشدگی – گرچه نه از نوع اقتصادی– فروپاشی اجتماعی، پر مصرفی و جز آن توضیح داد.
اما بیاییم به موضوع مورد بحث خودمان نزدیکتر شویم. بخش اعظم کارگران، یعنی در حدود ۶۰ درصد از آنان، قطعاً زیر خط فقر به سر میبرند (یعنی خط درآمد خالص ماهانه ۴/۱ میلیون تومان درآمد خانوار، برای خانوار ۴ نفری در سال ۱۳۹۰که شامل هزینهی مسکن هم میشود). ۲۰ تا ۳۰ درصد دور و بر این خط یا کمی بالاتر و در حدود ۱۰ تا ۲۰ درصد در بالاتر از آن قرار دارند. اما حداقل دستمزد در حدود ۳۳۰ هزار تومان است که با احتساب بن، متوسط یک ماه دریافتی برای عیدی و متوسط هزینهی احتمالی نهار و ایاب و ذهاب (که محدود به شمار کمی از کارگران است) در سال به حدود ۴۸۵ هزار تومان میرسد. در مثل، کارگران خدماتی و درآمد ناخالص روزانهی معادل ۱۵ هزار تومان دارند، اگر توانسته باشند کار ثابتی بیابند. شمار زیادی از آنان بیمه ندارند (تازه مگر بیمه تأمین اجتماعی چه گلی به سر آنان میزند، وقتی فقط ۱۰ تا ۱۵ درصد از هزینههای درمانی فرد بیمه شده و خانوادهاش را میپردازد).
نرخ بیکاری بسیار بالاست. من زمانی از ۱۷-۱۶ درصد صحبت میکردم و حالا از ۱۹-۱۸ درصد. آن زمان اقتصاد دانان بازارگرای افراطی و وابستگان به سرمایهداران و قدرتمندان، مرا به اغراقگویی متهم میکردند (و در روزنامههای اقتصادی ارگان سرمایهداری ایران، علیه آن مینوشتند). حالا مجلس در همین نظام جمهوری اسلامی، به جای رقم ۶۵/۴ میلیون بیکار، که من برآورد کرده بودم، از ۷/۵ میلیون بیکار (و نرخ بیکاری ۲۲ درصدی) صحبت میکند. لابد اقتصاد دانان وابسته میگویند شاید علت این است که هنوز به قدر کافی، خصوصیسازی نشده، بیمهها از بین نرفته و فشار بیکاری زیاد نشده است.
واضح است که این چنین فقر و بیکاری و محرومیت که متوجه کارگران کشور شده است، آنان و جوانانشان را طعمه و در معرض آسیبپذیریهای اجتماعی، به ویژه مواد مخدر قرار میدهد. آنها نه از شکم سیری و آثار فرهنگی و اجتماعی جامعهی طبقاتی، بلکه از آثار مستقیم اقتصادی آن به دام میافتند. حاصل اعتیاد و هزینههای آن بر بستر فقر خانواده، البته نکبت مکرر است و گرایش به سمت سلسلهای از بزهکاریهای دیگر برای تأمین هزینههای اعتیاد.
۳- چهار سال پیش (در حدود اوایل تابستان ۱۳۸۶) بهای هر گرم تریاک ۲۰۹۰ تومان بود و بهای هر گرم شیشه چیزی بیش از ۲۱ هزار تومان. اینها قیمتهای متوسط خیابانی در چند مکان تهراناند: صادقیه، آزادی، امام حسین، مولوی، هلال احمر. امروز (تیر ۱۳۹۰) با همان روش نمونهگیری، بهای هر گرم تریاک ۴۱۰۰ تومان و بهای هر گرم شیشه ۶۲۰۰ تومان است. چهار سال پیش یک گرم شیشه معادل ده گرم تریاک بود. در موقع نوشتن این مقاله، یک گرم شیشه معادل یک و نیم گرم تریاک است. امروز تقریباً هشتاد درصد شیشه در ایران تولید میشود. در انبارهای متروکه، در جاهایی که به عنوان کارگاهها یا انبارهای صنعتی به صورت سوله ساخته شده و دور از چشماند و نیز در خانههای پراکنده در روستاهای اطراف شهرها یا باغهای کنار شهر، سابقهی کشف و دستگیری زیاد بوده است. (با این وصف در مورد این ماده نسبت کشفیات به مصرف، کمتر از ده درصد است). ساختن شیشه آسان شده است، خیلی از قاچاقچیان مواد یا تازهکارها آن را یاد گرفتهاند، مواد اولیه آن هم فراوان در بازارهای مخفی موجود است.
با آنکه خشکسالی امسال در افغانستان، میزان تولید در سال زراعی ۲۰۱۰-۲۰۰۹ را (که دو سال پیش از آن در یکی از نقاط اوج و برابر با حدود ۶۵۰۰ تن تریاک بود) پایین آورد، اما قیمت تقریباً بالا نرفت، زیرا موجودی انبارها به بازارها سرازیر شدند. به هر حال افزایش ۴۰ درصدی بهای تریاک هم در بازار مصرف ایران در فاصلهی ۴ سال گذشته، با توجه به نرخ متوسط تورم در ایران (که بر اساس آمار رسمی، شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی سالانه معادل ۱۶ درصد و در طول ۴ سال معادل ۸۵ درصد برآورد میشود) نشان میدهد که تریاک به طور نسبی ارزان شده است و شیشه ارزانتر. گرچه درآمد خانوار کارگری که به دلایل عمومی در معرض آسیب است، به قیمت ثابت، کاهش یافته است، اما وقتی پای اعتیاد به میان میآید، این کاهش درآمد خانوادهی کارگری، از هزینهی اعتیاد نمیکاهد، هرچند میتواند معتادان و جوانان را به انواع بزهکاری برای تأمین هزینهی مواد بکشاند. ارزانی نسبی مواد صنعتی هم، تمایل به مصرف آن را زیاد میکند. حاصل آنکه بر بنیاد فقر و بیکاری و آسیبهای رایج اجتماعی و جایگزین شدن مواد مخدر صنعتی به جای تریاک، دام و تلهی بیشتری برای خانوادههای کارگری ایجاد شده است.
۴- بخش عمدهی کارگران غیر کشاورز ایران در کلان شهرها و شهرهای بزرگ ایران کار میکنند، اما در محلههای فقیر نشین و حاشیهای سکونت دارند. گرچه آسیب مواد مخدر، تمام رگ و پی جامعه را فراگرفته است، اما محلههای بسیار آسیبپذیرتر، همان محلههای فقیر و بافتهای فرسودهاند. در تهران، محلههای صابونپز خانه، باغ آذری، بافتآباد، فلاح، پشت ترمینال جنوب، خزانه، یافت آباد، خاک سفید (باقیمانده محله)، جنوب شهر ری، جادههای خاوران و چند جای دیگر و نیز شهرهای رباط کریم، میانآباد، ملارد، مارلیک، سرآسیاب، جادههای خاوران، پاکدشت و جاهای دیگری که در کنارشان روستاهای سکونتگاهی زیادی هم وجود دارد، از مکانهای فقیرنشین و در همان حال آسیبزده از حیث مواد مخدرند. بخش عمدهی کارگران، به ویژه کارگران غیر ماهر و یا بامهارت کم، در واحدهای کوچک و متوسط در همین محلهها یا در نزدیکی آنها ساکناند.
در چنین محلههایی از امکانات فراغتی و تفریحی و فرهنگی و ورزشی، که برای خانوادهها جذاب باشد، کمتر خبری است. (گرچه برخی نوسازیها و احداث اماکن عمومی در بعضی جاها انجام شده است، ولی بسیار محدود است). خانهها کوچک و فرسودهاند. کوچهها و معابر تنگ و آلوده به فاضلاب و آبهای سطحیاند. مغازهها و مراکز خدماتی و مرکز محلهها وجود ندارد یا محقرانهاند. در زمستانهای سرد و تابستانهای داغ، کودکان و نوجوانان، در کوچه پس کوچههای این محلههای تنگ و باریک و غمزده پراکندهاند و در کنارشان معتادان، فروشندگان مواد مخدر و بزهکاران و آسیبدیدگان به کار خود و بد آموزیهایشان مشغولاند.
مدارس نیز در چنین محلههایی از آسیب به دور نیستند و البته در سطح و قد و قوارههای محلههای فقیرنشین، و نه اعیاننشین، مسایل و انحرافها را در خود جای میدهند. مواد گران که در مدارس شمال شهر تهران رایج است، در اینجا خود را به مواد ارزانتر و ناپاکتر و ناخالصتر و خطرناکتر و کشندهتر میدهد. فرار از مدرسه و افت تحصیلی، به طرز آشکاری بالاتر از متوسط تهران و متوسط شمال و شمال غرب این شهر است. آمار پروندهها، احضارها و دستگیریها توسط پاسگاههای انتظامی محلههای مزبور، از بزهدیدگی شدید این محلهها حکایت دارند. آمار طبقهبندی شدهای برای فرزندان کارگران در اختیار ندارم، اما میدانم که آنها در این میان، از قربانیان اصلیاند.
۵- در خانوادههای کارگری، به خصوص کارگران ردهی پایین درآمدی، فرزندان از مراقبت و راهنمایی و سرپرستی والدین محروم یا محرومترند. والدین باید بیشتر کار کنند تا هزینهی زندگی را درآورند. سواد و آگاهی آنان پایین است و بنابراین از الزامها و موازین تربیتی، اطلاع چندانی ندارند. فرزاندان نه از حیث مکانی و نه از حیث فرهنگی و نه از حیث آموزشی، آنقدر که شایستهی یک انسان و حقوق انسانی است، برخوردار نمیشوند –گرچه در اکثریت خانوادهها اصل شرافت کار و کارگری به مقدار زیادی، مسئولیت و تعهد و شناخت درونزا برای فرزندان خانواده فراهم میآورد– اما چه بسا این مقدار، در برابر سپاه شیطانی فساد و نکبت و آسیب اجتماعی، دوام نمیآورد.
۶- همیشه در بررسی و کاوش مسایل اجتماعی و اقتصاد کلان مقیاس، باید جای پای فساد، زد و بند، رشوهخواری، دار و دستهسازی (و باندهای مافیایی) و گروههای سازمان یافته تولید و واردات و توزیع مواد مخدر را بجوییم. مهمتر از همه، باید نقش و برنامههای ویژه یا سهلانگاریهای عمدی یا روش های نادرست مبارزه دولتها را به حساب آوریم. واضح است که اگر مواد مخدری در کار نباشد، معتادی هم در کار نخواهد بود. اما بسنده کردن به اینگونه برخورد، خیلی سادهانگارانه است، زیرا میتوان با تعبیری دیگر بحث را ادامه داد و گفت تا زمانی که جامعه معتاد و نیازمند به فرار از دردها یا واقعیتها و تحمیلها را میزاید، مواد مخدر در انواع و اقسام آن نیز تولید و عرضه میشود. اما در واقع، لاینحل شدن و بیچارگی و گستردگی دردهای اجتماعی جوامع سرمایهداری پیشرفته و ناپیشرفته و مستقل و وابسته است که این موجهای پی در پی و جدید مواد مخدر را پدیدار میسازد و به جان جوامع و مردم قربانی و جوانان معصوم میاندازد.
بنابراین در نظر گرفتن سمت تقاضا به تنهایی کافی نیست، همانطور که توجه کردن لبهی اصلی تحلیل به سمت عرضه (و عناصر و دار و دستههای مواد مخدر از سطح کوچه تا خیابان و شهر و تمام کشور و منطقه و جهان) برای یافتن نظریههای کاربردی کفایت نمیکند.
برقرار ماندن و گسترش آسیب اجتماعی مواد مخدر، امروز به کارکرد تمامیت سیستم اجتماعی نابسامان مربوط میشود. این نابسامانی برای گروههای محروم و ساکن در محلههای فقیر نشین و بر حسب جوامع، با فرهنگها و سوابق و شرایط مختلف، تبلور و کارکرد عملی متفاوتی دارد. در جوامع و محلههای سکونتی کارگری و فقیرنشین، عرضهکنندگان مواد عمدتاً خود معتاد و فروشندگان خرده پا و به اصطلاح “شاگردند”. آسیبدیدگان و قربانیان به نوبهی خود، به خردهفروشان و پخشکنندگان بیماری اجتماعی اعتیاد تبدیل میشوند.
۷- چاره چیست؟ به نظر من، معتادان به طور کلی و عمدتاً، خود، قربانی و بیمارند. اما این بیماری هم مسری (نه از نوع واگیری عفونی، بلکه واگیری اجتماعی) است و هم از سرمنشأ نابسامانی و نابههنجاری اجتماعی، دامن میگسترد. بیماری را شاید به طور فردی بتوان در مطب و مراکز ترک اعتیاد و سمزدایی و سپس در گروههای انای (یا ناشناسهای معتاد) مداوا کرد، اما این چارهی اصلی درد نیست. بخشی از جامعهشناسان و روانشناسان در نظام اندیشگی بووژوایی، همین طور یک سره در حال مداوایند – چنانکه برای فقر هم چنین میکنند– و از ارتباطهای جهانی و انجمنهای دنیایی و دانش بشری در رشته و کار خود سخنها به میان میآوردند و جای پای خود را محکم میکنند. اما آفت اعتیاد، به ویژه در میان لایههای محروم اجتماعی، بیوقفه و فزاینده، قربانی میگیرد. عدهای هم از جامعهشناسان و روانپزشکان و روانشناسان حرفهای بر آنند که در جامعهی آزاد و لیبرال، هرکس مسئول کار خودش است. اگر کسی میخواهد مواد مصرف کند، بکند و اگر خواست یا خواستند، برای مداوا نزد ما بیایند، میتوانند بیایند و هزینهاش را هم بدهند. به این ترتیب، زیر عنوان آزادی، برای آسیبهای انسانکش، که جیب این حرفهایها و دار و دستههای مافیایی را پر میکنند، مجوز صادر میشود.
چارهی کار برای جامعه، از نظر من، اقدامهای پیگیر و همه جانبهی ریشهای (رادیکال) است. باید به ریشههای درد، از سوی نظامی به واقع مردمگرا و مشارکتی، با عزم سیاسی خلل ناپذیر، حمله شود. حمله به گرایشهای مصرف مواد و آفت و آسیب اعتیاد از یک سو، با حمله به ریشههای آسیبساز از سوی دیگر، در ساختن جامعهای بهنجار (و درستتر بگویم روز به روز بهنجارتر) میسر میشود. پیروزی کار، یک روز و یک سال نیست؛ زمان میبرد و ارادهی جمعی میطلبد. اما نه با پند و موعظه و ارادهگرایی خوشدلانهی بیپشتوانه. جامعه باید بهطور همه جانبه به سمت سلامت، یعنی رفع تبعیض، افزایش حرمت انسانی، ایجاد خدمات رفاهی و فرهنگی و ارزشی، جایگاهدهی والا به جوانان، فقرزدایی، برابری طلبی گستردهی جنسیتی، قومی و عقیدتی، امنیت اجتماعی، آموزش همگانی و آنچه جامعهی مردم سالار نامیده میشود، حرکت کند. سمت تقاضا، باید به جامعهشناسان و متخصصان و درمانگران مستقل، و سمت عرضه، به پلیس مردمی واگذار شود و مداومت سیستمی و روش اصلاح و حرکت و اصلاح در کار باشد.
اما کارگران: مبارزهی کارگران برای سلامت اجتماعی خود و خانوادهشان، از مبارزه آنها برای تشکلهای صنفی و مدنی، آگاهی و رهایی، جدا نیست. بخشی از مبارزه صنفی، دموکراتیک و سیاسی کارگران، باید به خطر آسیبها اختصاص یابد. امید داشتن به تربیت خوب در خانه و مدرسه و پندهای تلویزیونی کافی نیست. باید مبارزهی علیه بدبختیها و فلاکتهای محلهای، فقر سکونتی، محرومیتهای رفاهی برای همگان به ویژه جوانان، جزیی از مبارزات کارگری باشد. به گمان من، آگاهی بخشی و تشکل، آنسان که این آفتِ نظام بهرهکشانه و تبعیض آمیز را در مرکز توجه خود قرار دهد، در کنار تشکلهای اصلی کارگری و سیاسی، از ابزارهای محکمتری در مقایسه با تمام تجربههای پیشین است، چه برای آموزش و پیشگیری، چه برای اصلاح محیط، چه برای درمان و چه برای ستیز با عوامل آسیبساز. بنگاههای بشر دوستانه و سازمانهای مداوای گروهی، سمزداییهای با پشتوانه و دامنهدار، که در سالهای اخیر ثمربخشی نسبی اما بسیار ناکافی خود را نشان دادهاند، باید بخشی از فعالیت اجتماعی و سازماندهی خود انگیختهی کارگری نیز باشند.
این فعالیتها نباید ذرهای از تکلیف دولت برای سالمسازی جامعه بکاهند، بلکه برعکس، باید آن را شتاب دهند. اما نکتهی بسیار مهم و حیاتی و الزامی دیگر، این است که همهی این مبارزهها، باید وجهی جدی در مبارزه علیه فساد و بیعملی دولتی داشته باشد.
در این میان، بار اصلی تلاش و مبارزه برای آگاهی و تشکل میتواند و باید بر عهدهی زنان باشد. زنان، مربیان و عاشقان واقعی فرزندانشان هستند. هرچند بخش بزرگی از آنان، زیر ستم روزگار وامانده شدهاند، اما باز هم امید به آنان است. آنان باید دست از یأس و پناه بردن به مواضع خیالی و خرافی بردارند و همگام با مصلحان ریشهگرای اجتماعی، به ایجاد تشکلهای آگاهی، پیشگیری، درمان و مبارزهی اجتماعی، اقدام کرده و این تشکلها را بر حسب موقعیت جغرافیایی و تکالیف در سلسله مراتبهای مشارکتی و مردمی قرار دهند. آنان نباید تنها به عزیزان قربانی شدهی خود، بلکه به همهی قربانیان کوچه و برزن و محله و شهر و وطن و جهان بیندیشند. آنان قدم به قدم با استواری و با فریادهای رساتر برای درمانجویی و علیه عوامل و ریشههای این درد مشترک بشری، در گروه های مستقل مردم پایه، متشکل و فعال شوند. آنها باید خیلی از راهکارها را خود بجویند و بیابند و اجرا کنند. از هم اکنون، باید چند هم درد را در میان محله، فامیل، دوستان و همکاران بیابند، دور هم جمع شوند و بحث را آغاز کنند.