jebheh melli 01

نقدی بر بیانیه اخیر جبهه ملی و توجیه اشغال ایران!

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

jebheh melli 01

jebheh_melli_01تیرداد بنکدار
سالار سیف الدینی

جبهه ملی، در آخرین بیانیه اش حمله متفقین به ایران در شهریور ۱۳۲۰ را صراحتا واقعه ای مثبت دانسته و نوشته است “این رخداد هر خسارتی که برای مردم ما داشت، دستکم آن ر‍ژیم خودکامه(منظور رضاشاه) را از ایران بر انداخت و ملت آزاد شد”.
درجه عقلانیت هر سازمان و تشکل از بیانیه هایش قابل ارزیابی است. جبهه ملی که نه از نظر سیاسی جبهه است و نه با استناد به این دست از موضع گیری ها ، گزاره ها و نشانه های موجود “ملی”  به شمار می رود ، یا نمی داند چه می گوید و معنا و فحوای کلامش چیست و یا می داند ولی رسما و عملا در حال خیانت به کشور،آرمان و ارزش های ایرانی و حاکمیت ملی است. در هر دو صورت باید گفت این تشکیلات به درستی هنوز برای خود تعیین نکرده است که در پی چه هدفی است. ظاهراً آنچه بیش از هرچیز همواره برای این تشکیلات سیاسی اولویت داشته و دارد، پافشاری بر کینه ها و عقده های تاریخی است. تا بدانجا که حتی، اشغالگرانی را که سودای تجزیه کشور را در سر می پروراندند را هم نیرویی آزادیبخش تلقی کرده و در عین حال خود را ملی نیز تعریف می کند!
دموکراسی و حاکمیت ملت بر اساس سویه های داده ساخته می شود نه سویه های نداده. اگر جبهه ملی ایران خواستار تغییرات به سود دموکراسی و حاکمیت مردم در ایران است، باید گفت حمایت از اشغال ایران توسط قوای بیگانه نسبتی با حاکمیت ملی و سیاست دموکراتیک ندارد. مردم ایران برای در آغوش گرفتن دموکراسی باید خود از درون مشکلات خود را علاج کنند و احزاب و سازمان های سیاسی نیز برای رسیدن به آزادی های بیشتر، باید تلاش ها و پویش های خود را در راستای همین علاج درد افزایش دهند نه این که در پی جستجوی منجی خارجی باشند.  
همانطور که تجربه های تاریخی به ما نشان داده است هیچ گاه نیروهای بیگانه در پی آزادی و برقراری دموکراسی در ایران نبوده و تلاش شان معطوف به تامین منافع خود می باشد. دستاورد اصلی تجربه واقعه اشغال ایران در شهریور بیست، برخلاف ادعای آقایان جبهه ملی، نه برقراری آزادی بیان بیشتر، بلکه ضعف و عدم تسلط دولت ملی بر اوضاع و اشفتگی سیاسی برآمده از تغییرات ناشی از اشغال بود.
“نظام حاکم وقت خود را با دشمن بشریت زمان همسو نمود و منفقین را وادار به حمله به ایران کرد”.
گذشته از این که این جمله، مفهوم حکومت را با نظام خلط می کند، ظاهرا منظور از این گزاره ، ادعای همگرایی رضا شاه با آلمان نازی و آدولف هیتلر است!
نویسنده این بیانیه قطعاً فردی با حداقل دانش لازم از تاریخ روابط خارجی ایران بوده است. سیاست اتکا به نیروی سوم، راهبرد اساسی سیاست خارجی ایران، از ابتدای قرن نوزدهم تا شهریور بیست بوده است. حاکمیت ملی و نمامیت ارضی ایران در این دوران، همواره از سوی یکی از دو قدرت استعماری انگلستان و روسیه، مورد تهدید بود و حکومتگران ایرانی، برای کاستن از فشارهای این دو قدرت، و نیز دستیابی به دستاوردهای تکنیکی و بهره مندی از موقعیت بهتر بازرگانی، به یک نیروی سوم خارجی نزدیک می شدند. از زمان نخست وزیری رضاخان سردارسپه(رضاشاه بعدی) ایران اقدام به نزدیک شدن به ایالات متحده آمریکا کرد. اما در پی واقعه قتل “ماژور ایمبری”، ایالات متحده از امور ایران دوری گزید. پس از آن بود که تدریجاً و از اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی، و در زمان جمهوری وایمار، ایران، آلمان را به عنوان نیروی سوم در سیاست خارجی خود برگزید. بعدها که در زمان حکومت نازیها، موقعیت آلمان در دهه ۱۹۳۰ در اروپا و به تبع آن در جهان، تقویت شد، همکاری های اغلب فنی و تجاری ایران و آلمان گسترش یافت. اما این همکاریها هیچ وقت در سطوح سیاسی و نظامی، شاهد این گسترش نبود و از همه مهمتر به ابعاد ایدئولو‍ژیک نرسید.
در مورد این شایعه که آیا حکومت رضاشاه همسویی با هیتلر و دستگاه نازی ها داشته است یا نه، تا کنون مقاله یا نوشته مستدل و مستندی ارائه نشده تا ابعاد همگرایی این دو را روشن سازد.
ایران در جنگ جهانی دوم بی طرف بود، هر چند برخی از روشنفکران و بخشی از مردم به علت دشمنی با روس و انگلیس و تجربه تلخ سیاست های استعماری این دو در کشورمان، از پیروزی آلمان در جنگ استقبال می کردند( همان طور که در جنگ جهانی نخست هم روشنفکران و میهن پرستان ایرانی، از آلمان جانبداری می کردند ) این احساسات همانطور که اشاره رفت، مبتنی بر هراس تاریخی ایرانیان از قدرت های استعماری همسایه بود و ارتباطی به حزب نازی و سیاست های هیتلری نداشت.
احنمالاً روشنفکران و نخبگان زخم خورده از روس و انگلیس هر حزب دیگری هم که در عرصه سیاسی آلمان قرار می گرفت، در صورت بروز جنگ با روسیه و انگلستان، باز هم از آلمان جانبداری می کردند. همان طور که نویسنده کتاب “باستان گرایی در تاریخ معاصر ایران”  (که با نگاه شدیداً انتقادی به گفتمان ملی گرایانه پیش از شهریور بیست می نگرد) می نویسد، ناسیونالیسم در عصر رضاه شاه ارتباطی به الهام گیری از آلمان نداشت و این رویکرد قبلا از سوی نشریاتی چون کاوه و ایرانشهر تقویت شده بود و در ذهن نخبگان و روشنفکران جای گفته بود. کسانی مانند تقی زاده، محمد علی فروغی،مرحوم داور،کاظم زاده ایرانشهر و دهها تن دیگر که بر جو سیاسی و فکری آن دوره تاثیرگذار بودند کم ترین قرابت معرفتی را با نازیسم هیتلری داشتند و از سال ها پیش یعنی از دوران نهضت مشروطه در اندیشه برقراری دولت ملی می بودند و سابقه طرفداری آنها از آلمان به عنوان حامی و متحد استراتژیک ایران نیز به دوراان امپراتوری و سپس جمهوری وایمار می رسید.
مفروضه ی اتحاد و همکاری دولت وقت ایران با نازی ها شایعه ای بی پایه است که تا کنون اسناد دولتی و تحلیل های تاریخی جامعی پیرامون آن ارائه نشده است. پرورش دهندگان آن بیشتر از طیف توده ای ها و خود متفقین بودند که از گسترش چین شایعه ای سود می بردند و به این ترتیب نقض بی طرفی و حمله غیرقانونی شان به ایران را مشروعیت می بخشیدند.
ولی باید پرسید که حکومت نازی هنگام اشغال ایران توسط متفقین چه واکنش و حمایتی از دولت و ملت ایران کرد؟
از داده های تاریخی چنین بر می آید که حکومت نازی ابتدا ترجیح می داد با بر انداختن رضا شاه حکومت دیگری در ایران بر پا کند که به آلمان نزدیک تر باشد. بهرام شاهرخ گوینده رادیو برلن برنامه های آتشینی علیه رضا شاه پهلوی در رادیو اجرا می کرد. از سوی دیگر ترس از کودتا یا هر اقدام براندازانه دیگری از سوی آلمان در ذهن رضاشاه وجود داشت. تیرباران محسن جهانسوز از افسران دانشکده افسری و نخستین مترجم کتاب نبرد من آدولف هیتلر که به آلمان گرایش داشت و عده ای از افسران را گرد خود جمع کرده بود موید این ترس است. در غیر این صورت یعنی اتحاد و نزدیکی رضاشاه با هیتلر چه لزومی داشت دولت ایران چنین کیفری برای جهانسوز تعیین کند؟! در حالی که هر اتحادی مبتنی بر اعتماد مقابل است؟
حکومت ایران در زمینه های ایدئولوژیک کم ترین همگرایی را با نازی ها داشت. حکومت وقت ایران یک حکومت اقتدارگرای بوروکراتیک بود که فرآیند مدرنیزاسیون را در ایران، با اتکا بر ایدئولوژی ناسیونالیستی- و نه نژادپرستانه- آغاز کرده بود . برای نمونه دولت وقت اجازه تعرض نازی ها به یهودیان ایران را نداد و حقوق شهروندان خویش را محترم شمرد. در حالی که دولت وقت ترکیه (در دوران عصمت اینونو) اجازه داد تا نازی ها چهار هزار تن از یهودی ها و کولی های این کشور را سر به نیست کنند . (در این مورد بنگرید به:  آرشیو کانال ۷ ترکیه. در ۱۵/۵/۱۳۸۶.برنامه siradisi. ساعت ۲۰ به وقت ایران) علاوه بر این، در نظام جهانی آن روز که استعمار کشورهای ضعیف، همچنان معمول بود، ایران دارای موقعیت و موضعی تدافعی بود و بر خلاف آلمان و متحدانش، دعاوی امپریالیستی نداشت.
این واقعیتها، در کنار بسیاری از ضرورتهای تاریخی، از سوی بیانیه نویسان جبهه به اصطلاح ملی نادیده گرفته و مسکوت گذاشته می شود. زیرا با روایت مغشوش و نادرست این گروه از تاریخ ایران، که پشتوانه توجیهی عملکرد پر اشتباهشان بوده است، در تعارض است. گروهی که در پی هر حضور سیاسی، متحمل شکستهای متعدد و پی در پی شده است، به جای نقد و بازبینی، همچنان دل خوش به فرافکنی و جعل تاریخی، و کلاهبرداری سیاسی است. تاریخ در دست این گروه مبدل به ابزاری می شود برای پیشبرد اهداف سیاسی و توجیه عملکرد پریشان و نابخردانه این سازمان در ایران معاصر. جبهه ملی امروز سازمان ورشکسته ای است که برای فرافکنی ضعفها و اشتباهات عدیده خود، علی رغم همه ادعاهایش، به توجیه اشغال ایران برخاسته است!
امروزه جبهه ملی نه آنگونه که از یک سازمان سیاسی مدعی مبارزه نیم قرنی انتظار می رود رفتار می کند و نه بر «پرنسیب ملی» وفادار می ماند و جملاتی را در بیانیه های خود می گنجاند که شایسته  تشکیلاتی که نام ملی را یدک می کشد نیست.
بهتر است آقایان جبهه ملی نخست الزامات ملی بودن را مروری کنند و بدانند که حمایت از اشغال خارجی حتی در صورت نارضایتی از حکومت داخلی غیر اصولی ترین و خائنانه ترین موضع ممکن است. اشغال شهریور ۲۰ موجب نقض حاکمیت ملی ایران شد که تبعات بسیاری هم چون قائله فرقه دموکرات را به کشور تحمیل کرد که بدون درایت حکومت وقت،ارتش ایران و تلاش های خود مردم آذربایجان از توده ی عادی تا گروههای نخبگان، قابل حل نبود. جبهه ملی فراموش می کند چگونه در اثر اشغال ایران خون بسیاری از مردان میهن پرست در نیروی دریایی ارتش مانند شهید دریادار بایندر و همرزمانش به خاک ریخته شد و شمال ایران تا سال ها تحت چکمه های ارتش سرخ باقی ماند.
موضع گیری این تشکیلات ناشی از هر چه باشد نقض ملی بودن آن است. از تشکیلاتی که به خاطر تسویه حساب های تاریخی- سیاسی همه چیز را قربانی کند و دائم غرق در خاطرات گذشته باشد، انتظار رفتار و منش ملی و دموکراتیک نمی رود، اما رعایت حداقل های سیاست کم ترین چیزی است که می توان انتظار داشت.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.