اختلاف دو جناح خامنه ای و محافظه کاران از یکسو و احمدی نژاد و باند آن در حال شدت گرفتن است. قدرت دو طرف از لحاظ ساختاری یکی نیست. جبهه ی خامنه ای کنترل نهادها را دارد و آنها را بسیج کرده است تا به مخالفان رهبری نشان دهد قدرت در ایران تقسیم شدنی نیست و انحصار قدرت چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. جناح احمدی نژاد، بر عکس، قدرت اجرایی دارد و اگر بخواهد سهمی از قدرت داشته باشد باید دست به عمل بزند. از یک طرف خامنه ای از واکنش احمدی نژاد وحشت دارد و از طرف دیگر واکنش تنها راه نجات احمدی نژاد است. اما احمدی نژاد می داند که یک واکنش ضعیف کار او و باندش را تمام خواهد کرد و لذا تا زمانی که بتواند واکنش قویی نشان دهد باید با حملات و تحقیرها کنار آید.
با یک چنین معادله ای می بینیم که تداوم وضعیت کنونی ناممکن است. یعنی این صلح کاذب ناپایدار خواهد بود. علیرغم آن که بسیاری تلاش دارند تا این دو وصله ی ناجور را به هم طوری پیوند بزنند که کل بافت نظام از هم نپاشد، شرایط عمومی که این وضعیت را زاییده است هر دو طرف را هل می دهد که زودتر تعیین تکلیف کنند. کافی است به عنوان چند نمونه بدانیم که در حال حاضر بسیاری از پمپ بنزین های کشور سوخت برای ارائه ندارند، کارخانه ها و کارگاه های فراوانی با کمبود مواد خام مواجه و در آستانه ی تعطیلی هستند، سربازان وظیفه را به زور مرخصی می دهند تا هزینه های ارتش را کم کنند، صندوق ها دولت خالی است، نیمی از قبض های گاز بدون پرداخت مانده است و فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم های خارجی هر روز افزایش می یابد.
شرایطی چنین دشوار هرگز در طول سی و دو سال گذشته برای رژیم پیش نیامده بود. این وضعیت شکننده برای رژیم درحالی رو به وخامت می رود که نارضایتی عمومی در حال عمیق تر شدن است و می رود که فرصتی را بهانه کند تا خود را به شکلی رادیکال نشان دهد. حجم فشارهای کمی و همه جانبه ستون فقرات نظام را در یک مرحله خواهد شکست. مرحله ای که زیاد هم دور نیست.
در این شرایط دو کار مهم در کنار هم مطرح می شود: نخست سازماندهی مبارزان و کنشگران در درون جامعه برای بهره بردن از این فرصت تاریخی و بی مانند و دیگری، تدارک یک جایگزین برای رژیم که مرتبط به این سازماندهی مردمی باشد. ارتباط میان این دو نه فقط پر اهمیت که حیاتی است. بدون نیروهای سازمان یافته هیچ جایگزینی توان اجرایی و مشروعیت مردمی نخواهد داشت و بدون تشکل جایگزین نیز بدنه ی سازمان یافته ی اجتماعی نمی تواند کار مهم خلع قدرت از رژیم کنونی را به ثمر رساند. این معادله ی ساده، یعنی ضرورت روابط متقابل و مکمل میان این دو، به خوبی نشان می دهد که نه جایگزین های خودساخته شانسی برای موفقیت در ایران دارند و نه حرکت های پراکنده ی داخلی برای مبارزه گری. به عبارت دیگر، آنها که بدون قبول زحمت ترویج سازماندهی مبارزاتی در ایران می خواهند با جلب نظر واشنگتن و پاریس و لندن و تل آویو به قدرت برسند باید بدانند که یا کامیاب نخواهند شد و یا این که در نهایت به یک حامد کرزای دوم تبدیل خواهند شد. مطرح شدن به عنوان جایگزین رژیم ضد مردمی کنونی با اتکاء به نیرویی جز نیروی لایزال مردم ایران نمی تواند نوید دهنده ی هیچ چشم انداز روشنی برای کشورمان باشد. زیرا آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و اسرائیل گربه هایی نیستند که برای رضای خدا موش بگیرند. آنها نفت و گاز و سرزمین و منابع انسانی و بازار ما را می خواهند. هر نیرویی که بدون اتکاء به بخش کنشگر مردم بخواهد روی کار آید تعهداتی را به این قدرت ها خواهد داشت که دیر یا زود او را مقابل مردم قرار خواهد داد. فراموش نکنیم که قدرت های سرمایه داری غرب به ایران به ایران به عنوان پایگاه اصلی مقابله ی اقتصادی و بعدها نظامی با مثلث روسیه، چین و هند نگاه می کنند. موضوع برای آنان فراتر از دمکراسی برای مردم ایران است.
یک جایگزین مردمی نیرویی است که سعی می کند با آگاه سازی، آموزش، سازماندهی، تجهیز و برنامه ریزی نیروهای اجتماعی مستعد در یک نبرد همه جانبه قدرت از چنگ رژیم بیرون بکشد، و بعد، با اتکاء به همین نیروهای سازمان یافته ی کنشگر، دوران گذار را با ماهیتی مردمی و دمکراتیک به پیش برد و در نهایت، قدرت را به نهادهای تابع اراده ی عمومی جامعه واگذار کند. به همین دلیل نیز هر جایگزینی که نیروهای اجتماعی تغییر گرا را نه به صورت سازمان یافته بلکه به عنوان توده های گمنام و هدایت شده به میدان آورد نمی تواند برای ایران فردا مردمسالاری و آزادی نهادینه به ارمغان آورد. این امری است تجربه شده که نیاز به تجربه ی مجدد ندارد. اصالت از آنِ قدرت اجتماعی است و قدرت سیاسی دستخوش هزار بازی پشت پرده است.
جان کلام این که در ورای شعارهای تشکیلاتی این شعور اجتماعی است که بایدشکل و ماهیت جایگزین رژیم جمهوری اسلامی را تعیین کند. نیروهای سیاسی مردمگرا و نیروهای اجتماعی باید با هم پیوند بخورند، نه پیوند در حرف که در عمل. کنشگران درون جامعه باید جایگزین را در نیرویی جستجو کنند که در روش مبارزاتی خود، برای سرنگون سازی نظام ضد بشری کنونی، راه را برای به قدرت رسیدن مردم و نه یک گروه بخصوص هموار می سازد. نگارنده بارها گفته است که شکل و محتوای پایین کشیدن حاکمیت فعلی تعیین کننده ی ماهیت حاکمیت بعدی خواهد بود. هر نیرویی که با اتکاء به بخش آگاه و سازمان یافته ی جامعه به قدرت دست یابد راه را برای انتقال اختیارات و قدرت به مردم (قدرت اجتماعی) باز می کند و هر نیرویی که با اتکاء به منبع دیگری روی کار آید به طور طبیعی در پی انحصار قدرت در جهت منافع حامیان خود خواهد بود. این منطقی است که همیشه بوده و هنوز هم معتبر است.