جلال ایجادی
در تونس دیگر تصاویر بن علی در خیابانها دیده نمیشود. پیش ازاین تمام فروشگاه ها، کوچه ها وخیابانها از عکس های دیکتاتورآرایش شده بودو هیچکس قادرنبود بانها نگاه چپ کند، خیلی بندرت کسی انتقاد ملایم وبا احتیاطی را بیان میکرد. هرکس نارضایتی و خشم خویش را پنهان کرده ودر خود فرومیریخت. امروز راننده تاکسی و دانشجو و کارگرو روشنفکروبقال یک حرف را مرتب تکرار میکنند: دزد رفت.
من که چندین سال است برای تدریس به دانشگاه تونس میروم اولین بار است که این وضع روحی وروانی بیسابقه رامشاهده میکنم. آنها شادند، درعین حال نگران، زیرا انتخابات صورت نگرفته و مشکلات بیکاری برای جوانان و رکود اقتصادی بیش از گذشته خودرا نشان میدهد. من ایرانی که مانند هرشهروند ایرانی شاهد پیکارمردم علیه خلافت خامنه ای و ودولت متقلب احمدی نژادبودم، در این سفراین پرسش برایم پیش میاید چرا تونس توانست ولی ایران نتوانست؟
بن علی پس از حبیب بورقببه از سال ۱۹۸۷ با حمایت نظامی ها سرکارآمد وبا اقدامات زنش لیلا طرابولسی وخانواده اش قدرت سیاسی را بانحصار کشاند واقتصاد کشور را در دست خود متمرکزنمود. بن علی با تغییر قانون اساسی محدود بودن ریاست جمهوری به دو دوره را تغییر داد وباین ترتیب راه ماندن در قدرت برای همیشه را هموار نمود. او بر همه چیز تسلط داشت.از ۳۵۰ بنگاه اقتصادی کشور ۲۸۵ شرکت متعلق به بن علی وخانواده اش بود، تمامی طرح های اقتصادی و مالی زیرنظر مستقیم آنها قرار گرفته، باپرداخت "سهم"و اجازه آنها به جریان میافتاد. تمامی شرکت های خارجی با رشوه دادن به خانواده بن علی اجازه فعالیت می یافتند، تمامی شرکت های هوائی وبندرها درکل کشور زیر کنترل این خانواده بود، هر طرح هتل سازی با سهم دادن باین خانواده شکل میگرفت، تمامی نقل وانتقالات ملکی مهم با توافق این خانواده صورت میگرفت، افراداین خانواده دارای ششصد مالکیت بزرگ بودند و بیش از پنجاه حساب بانکی در خارج از کشورداشتند. فساد مالی واقتصادی با استبداد شخصی بن علی نفس جامعه را گرفت، اقشار متوسط شهری، جوانان ودانشجویان، مدیران وکارکنان بخش خصوصی از این فضای آلوده وفشارمستمرخسته شده بودند و فقر وبیچیزی در مناطق روستائی بیداد میکرد. در شرایطی که رابطه نزدیکی میان تونسی ها با اروپا وجود داشته واستفاده از تکنولوژی انترنتی بطور وسیع تقویت شده وسطح آموزش عمومی و خواست ها وسعت یافته، بناگهان از ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ لرزش اجتماعی شروع شد و یک ماه بعد یعنی در ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱ بن علی از کشورش فرارکرد. تحلیل عمیق انقلاب تونس وتناقضات آن وخطرات احتمالی بعدی از حوصله این بحث خارج است وتنها در اینجا از نظر جامعه شناختی تطبیقی این پرسش رادر هشت زمینه مورد بررسی قرار میدهیم: چرا تونس توانست استبداد را بشکند ولی جنبش ایران نتوانست استبداد حاکم را منهدم کند؟
شعار مرکزی نقش حساسی ایفا میکند. در جنبش تونس از همان ابتدا مردم یک شعار ساده ولی اساسی را بطور یگانه خواستار شدند. شعار تظاهرکنندگان بطورمستقیم بن علی را نشانه گرفت. شعار "بن علی، برو گمشو" استراتژی سیاسی را برای جبش توده ای روشن ساخت و جای تفسیر نگذاشت. در مصر هم خواست اعلام شده رفتن مبارک بود. هرچند این نوع شعار بیانگریک برنامه همه جانبه نیست ولی خواست پایان دادن به دیکتاتوری فردی را مشخص میکند. در ایران شعار "رای من کجاست؟" اولین نشانه اعتراض علیه تقلب وخودسری حاکمان بود، ولی این شعاربسرعت به شعار علیه دیکتاتور اصلی خامنه ای، علیه نظام فاسد ومسئولان دزد وتبهکار تبدیل نشد.رهبران جنبش سبز آقایان موسوی وکروبی پیوسته تبلیغ کردند که طرفدار حکومت اسلامی و قانون اساسی و خط امام خمینی بوده و از هرگونه حمله مستقیم علیه خامنه ای جلوگیری نمودند. خواست آنان در حد تصحیح برخی جوانب حکومتداری حاکمان محدود باقی ماند. آنها به نظام ایدئولوژیک آپارتاید اسلامی انتقاد نداشتند، قدرت مطلقه ولایت فقیه را به انتقاد آشکارنکشیدند. آنها خود پیوند های متعدد با کلیت نظام داشته و ازجدائی دین وقدرت سیاسی حمایت نکردند. به خشونت سی ساله حکومت اسلامی و تخریب زیست محیطی وسیاست خانمانسوز اتمی وسرکوب حقوق زنان اعتراض نکردند، خواست آنان قانونگرائی در درون نظام اسلامی بود. اینگونه جهت دهی سیاسی نتیجه ای جز سست کردن جنبش و نپرداختن به شعار اصلی، نتیجه دیگری نداشت. در دل مردم کینه نسبت به فاشیسم اسلامی و آزادی خواهی موج میزد ولی عمده شعارهای تکراری پیشنهادی این رهبران درانحراف ویا حاشیه باقی ماند واز جسارت وشفافیت برای دمکراسی وحقوق بشر و رد قاطع حکومت ولایت فقیه برخوردار نگشت.
دستگاه سرکوب یکسان نیست. در تونس پلیس مدافع بن علی نیروی اصلی سرکوب بود، این نیرو از نظر کمی محدود بود و از تجهیزات مدرن وکافی برخوردار نبودو بعلاوه ارتش تونس، درهماهنگی با برخی محافل نظامی امریکا، از همان ابتدا در سرکوب شرکت نداشت و طی انقلاب در رقابت با پلیس قرار گرفته ودر عمل همسوئی با جنبش نشان داد. زمانی که بن علی از ارتش خواست تا شلیک کند رهبری ارتش مخالفت کرد واین پایان کار بود. از یاد نباید برد که اکثر فرماندهان ارتش تونس در دانشکده ومدرسه نظامی در فرانسه تربیت شده اند و سیستم فکری انها همیشه با بینش بن علی یکسان نبود. در ایران بخش اساسی نیروهای نظامی محصول نظام وتربیت ایدئولوژیک حاکم است وفرمانده هان پیوسته ایدئولوژیک عمل کرده ووفاداری نسبت به رهبری وحفظ همین نظام عمیق است. در زمان خیزش مردمی نیروی گسترده بسیجی ها و پاسداران وپلیس فعالانه علیه جنبش عمل کردند و ارتش هیچ واکنش مثبتی نسبت به مردم نشان نداد. دستگاه سرکوب بدون بحران در کنار وبرای قدرت سیاسی موجودایستاد ویکپارچگی خود را حفظ نمود. این دستگاه سرکوب با همکاری شبکه مساجد ومداحان وجاسوسان فعال به شناسائی مستقیم وانترنتی دست زده، به خشونت وترور خیابانی روی آورده و با دستگیری بسیار گسترده، زندان هارا پرکرد. باین ترتیب سرسپردگی سران به ولایت فقیه و قدرت واستحکام نیرو های نظامی وپلیسی علیه تظاهرکنندگان بسیار بالا بود.
ترس حاکم در جامعه باید فروبریزد. همیشه بخشی از قدرت استبداد در ترس مردم است. در تونس خودسوزی یک فرد دستفروش در اعتراض به خشونت پلیسی، مردم را به خیابان کشید و نقطه مشخصی در خیابان حبیب بورقیبه در برابر وزارت کشور محل اعتراض مدام گردید. تجمع انبوه مردم در این محل دلگرمی وهمبستگی مردم را تقویت کرده و ترس و هراس را دور میکند. فقدان پراکندگی دیدارهای تظاهرکنندگان وقرار پی درپی درخیابان اصلی در قلب شهر نگرانی و اضطراب را پس زده واین نقطه آشنا روحیه جمعی را تقویت کرد. در ایران در اعتراض به تقلب و استبداد مردم جسارت های فراوانی نشان دادند و تظاهرات برای مدتی چندین مرکز اصلی را پرکرد. حکومت با استقرار نیروی سرکوب در همین مراکز وسازماندهی راه پیمائی طرفداران خود بمقابله با جنبش برخاست. گستردگی شهری وحملات بسیجی ها و تعقیب مبارزین در مناطق وسیع وقتل آنها حتا در خیابانهای فرعی تجمع یگانه را با دشواری های بسیار روبرو ساخت. حکومت پیوسته کوشش کرد به مبارزان درمحله های گوناگون درگیری وخشونت را تحمیل کند واز تجمع به هر قیمتی جلوگیری نماید ودر زندان ها به آنها تجاوز نموده و بکشد تا روحیه مردم را ناتوان کرده واز نظر روانشناختی آنهارا متزلزل نماید. این وضعیت دشوار،غلبه قطعی بر ترس را ناممکن میساخت. وقتی که میل به تغییر در فرد غلبه یافته وپذیرش خطرآسان میگردد، ترس فراموش میشود وخشم وجانبازی در رفتار انسانی به ماشین تخریب دستگاه حاکم تبدیل میگردد.
فضای عمومی روانی جامعه عامل دیگری است. در تونس فضای جنبش وتمایلات منعکس در شعارها بسوی آزادی وعدالت سو داشت و هیچگونه شعار مذهبی مطرح نبود. عربهای تونسی از اسلام تاریخی خود برای بیرون کردن مستبد استفاده نکردند وآنرا بعنوان ایدئولوژی رهائی بخش و تسکین دهنده بکار نگرفتند. البته احتمال آن میرود که در مرحله دیگری این ایدئولوژی اسلامی دوباره مطرح گردد، زیرا جامعه مبارزه برای سکولاریسم فکری را طی نکرده است. ولی در تونس در این انقلاب ضد دیکتاتوری، اسلام در فضای روحی راه پیمایان وخواست های مطرح شده مردم غایب بود. در ایران جنبش اخیر با شعارهای گذشته فاصله زیادی گرفته بود ولی بعلت تبلیغات افراد اسلامگرا شعارهائی واپسگرا مانند الله اکبر ویا حسین وغیره زیاد تکرار میشد. بخشی از مردم به لحاظ عادت یا تنبلی ذهنی و ریشه های ذهنیت دینی یکسری شعارهای کهنه وغیرسکولار را تکرار مینمودند. هرچند تمایلات لائیک و حتا ضد مذهب در سی ساله اخیر در برخی از بسترهای فکری رشد کرده، ولی بهرحال روندهای روانشناختی مذهبی در اعماق جامعه عمل میکنند واین پدیده، هم نزد حاکمان است وهم در روان ورفتار محکومان حضوردارد.
نقش سندیکا ونهاد هادر اعتصابات مردمی مهم است. در تونس سندیکای "اتحادیه عمومی زحمتکشان تونسی"، که از سال ۱۹۴۶ بوجود آمده بود، علیرغم برخی سیاست های سازشگرایانه، در اعتصاب منطقه ای بسیار فعال بود و سیاست فلج سازی فعالیت اقتصادی منطقه ای وضع کشور را بحرانی تر نمود واین همسوئی با جنبش شهروندان رژیم بن علی را تحت فشارفزاینده قرار داد. خانه وکلا، کانون روزنامه نگاران ونهادهای حقوق بشروزنان، فعالانه وارد میدان مبارزه میگردند وعلیه دیکتاتوری اعلامیه پخش میکنند. درایران جنبش شهروندی از این جنبش اعتصابی زحمتکشان برخودار نبودوحکومت خامنه ای از نظر اقتصادی زیر فشار قرارنگرفت. نهاد های دمکراتیک با اعلام رسمی واطلاعیه های خود وارد میدان نشدند. برخی اعتصابات پراکنده کارگری قادر نبودند خیزش تکمیلی دیگر بیافریند. مردم در آذربایجان وکردستان و خراسان نتوانستند با مردم شهرهای دیگر همقدمی نشان دهند. باین ترتیب عدم جنبش سندیکائی و کارگری در دل جنبش مبارزاتی و نبود تشکلات دمکراتیک ومدنی و فعالیت سازماندهی در جنبش ایران از کمبودهای اساسی آن بشمار میایند.
حمایت متحدین بین المللی برای پایداری قدرت سیاسی با اهمیت میباشد. رژیم بن علی هنگامی که جنبش بپا شد از حمایت محکم بین المللی برخوردار نبود. دولت فرانسه نزدیکترین پشتیبان بن علی بود وآنهم به این دلیل که محافل سیاسی ودیپلوماتیک فرانسه در مقابل خطر بنیادگرایان اسلامی بر حمایت از دستگاه بن علی تاکید نموده وبعلاوه مناسبات اقتصادی، سیاسی و شخصی، وزیر فرانسه را برآن داشت تا چندروز پیش از سقوط دیکتاتور پیشنهاد ارسال کمک های پلیسی و نظامی کند. این خطای آشکار بلافاصله مورد انتقاد شدید در فرانسه قرار گرفت ودولت سارکوزی را مجبور به عقب نشینی نمود. در واقع نزدیکی به اروپا وپیوند های دوستی وخانوادگی بخشی از مسئولان سیاسی فرانسه با بدنه جامعه تونس رژیم بن علی را در شرایط نامطلوبی قرار میداد.دستگاه سیاسی بن علی سریع احساس تنهائی کرده وخودرااز نظر متحدین بین المللی رها شده تلقی نمود. در مورد حکومت اسلامی وضعیت دیگری است. علیرغم اختلافات دیپلوماتیک در زمینه فعالیت اتمی و منطقه ای، درزمان سیل مبارزاتی درایران، غرب با تاخیر بانتقاد دست زد، وروسیه وچین قاطعانه به حمایت از رژیم اسلامی پرداخته وفردای انتخابات، احمدی نژاد برای ابرازتشکروادامه همکاری در زمینه اطلاعاتی و اتمی به روسیه میرود. علیرغم برخی منافع متفاوت بین روسیه-چین وایران، این دوکشور قدرتمند بلحاظ اقتصادی وسیاسی، پشتیبان حاکمان در ایران ومانده گاری آنان بوده اند. احتیاط غرب وپشتیبانی روس ها وچینی ها ونیز حمایت فعال دولت سوریه وحزب الله به رژیم اسلامی روحیه بیشتری برای سرکوب تظاهرات و شکنجه در زندان ها را میداد.
نقش اسلامگرایان در جنبش اخیر مسئله قابل توجهی است. درزمان بن علی جریان بنیادگرای "النهضه" به رهبری "راشدغنوشی" مورد پیگرد قرارگرفته وتعدادزیادی از اعضایش زندانی شدند و بخش مهم رهبران این جریان به اروپا رفتندودر نتیجه در زمان انقلاب اخیرهیچ نقشی ایفانکردند. فردای سقوط رژیم، رهبر این جریان به تونس برگشت واز آن زمان تلاش مهمی در جریان است تا در انتخابات بعدی جایگاه برجسته ای کسب کند. در شرایطی که هشتاد وپنج حزب جدید بوجود آمده و شناخت روشنی نسبت باین احزاب در میان مردم نیست، اسلامگرایان از فرصت استفاده کرد وگذشته خود را محور برای مبارزه انتخاباتی قرارداده اند و بطور مسلم این جریان در دوره جدید یکی از احزاب مهم صحنه سیاسی خواهد بود، هرچند این وضعیت نگرانی های بسیاری را در میان زنان و دمکراتها برانگیخته است. ولی بهرحال در لحظه انقلاب شعار ها به گرد آزادی وعدالت و ضد دیکتاتوری دور میزد و بهیچوجه شعارهای اسلامی مطرح نبود وبنابراین جنبش در خیابان وکارخانه نفس دمکراتیک میکشید وآلوده به اوهام مذهبی نگشت. در حال حاضر وضع مشابهی نیز در مصربا اخوان المسلمین وجود دارد. در ایران بلحاظ ویژگی انتخابات وکاندیداهای مذهبی، نیروهای اسلامی در راس قرارگرفتند. این امربناگزیر وابستگی ذهنی و دینی با تاریخ و تحولات دوران معاصررابهمراه داشت وخود را به روح جنبش تحمیل نمود. البته جنبش شهروندی توانست خود را رادیکالتر نموده وحتادر بخش هائی تا خواست مرگ ولایت فقیه وشعار"جمهوری ایرانی" جلورفت. در ضمن واقعیت اینستکه حضور این نیروهای مذهبی درراس، با سیاست وشعارهای مطرح شده اشان، از شفافیت لازم علیه کل نظام ولایت فقیهی جلوگیری کرد. این نیروها خواهان حکومت مذهبی بوده ومتاسفانه ناتوانی نیروهای لائیک و دمکرات اجازه نداد تا خواست دمکراسی خواهی و دولت غیردینی برجسته وپرقدرت در راهپیمائی ها جلوه کند. دانشجویان و جوانان وسایر شهروندان کشورنتوانستند با هوشمندی خویش ازدادن شعارهای عقب مانده مذهبی اجتناب کنند. معنای ترقی در جامعه امروز ایران با رد قطعی انقلاب اسلامی، دولت دینی وقانون اساسی اسلامی مشخص میشود، ادامه دولت دینی جز استبداد چیز دیگری نخواهد بود. هرسیاست اسلامی متکی بر قرآن جز سقوط وپریشانی واسارت معنای دیگری ندارد.
مسئله رهبری امر اساسی دیگر بود. در تونس شرایط دیکتاتوری مانع از آن بود تابرای هدایت جنبش اتحاد مشخصی شکل گیرد. ولی علیرغم دیکتاتوری، سه دسته سیاسی بطور معتدل وکم سوفعالیت داشتند: تشکلات چپ کمونیستی، تشکلات میانه رو دمکرات وتشکلات اسلامی. در زمان دیکتاتوربرخی از این احزاب در تونس قدغن بودند، ولی اغلب نیروها در داخل کشور بوده وبطور حاشیه ای فعالیت سیاسی داشتند. در دوره برآمد جنبش، شخصیت ها، نهادهای حقوق بشری، برخی احزاب و سندیکاهای صنفی بلافاصله وارد عمل شدند ورابطه بین داخل کشور واپوزیسیون خارج بسیار فعال شد. با فرار بن علی، هدایت سیاسی وارد دوره دشواری از مذاکرات وتقسیم قدرت بین جریان ها و شخصیت ها گردید و نهادی بوجود آمد تا انتخابات جدید و قانون اساسی نوین را سازماندهی کند. در ایران شرایط بکلی متفاوت بود. در عرصه سیاسی وقانونی، هیچ حزب نیمه جانی موجود نبود، هیچ نهاد سیاسی یا صنفی در بستر تظاهرات ابراز وجود نکرد وتنهاوتنها رهبری به اظهارات واعلامیه های آقایان موسوی و کروبی خلاصه میشد، که آنهم بمرور خاموش شد. خبررسانی از طریق تکنولوژی انترنتی وبرخی رسانه های خارجی به جنبش انرژی میرساند، ولی پراکندگی سیاسی وسیع شخصیت ها وگرایش های فکری سیاسی، دعوت به سکوت نسبت به سیاست های رهبری رسمی جنبش سبز وسرکوب سنگین جامعه توسط حکومت، امکان بروز یک رهبری مستقل و بازودمکراتیک را ناممکن ساخت. در واقع اقشار متوسط شهری وگروهبندی های تحصیلکرده و روشنفکر ومدرن جامعه از رهبری ویژه خود محروم باقی ماندند.
تونس توانست دیکتاتوری بن علی را واژگون کند وامروز در برابر حجم سنگینی از دشواری ها قراردارد. مسئله مرکزی تونس اینستکه وضع کنونی چگونه بسوی ثبات سازمان یافته دمکراتیک سوق میابد. ومسئله مرکزی کنونی ما ایرانیان اینستکه، چگونه از این استبداد سیاه دینی خارج شویم.
جلال ایجادی – استاد دانشگاه در فرانسه
پاریس – ژوئن ۲۰۱۱
L’analyse comparative de la révolution tunisienne et le mouvement en IRAN, auteur IDJADI