در این روزها در سالگرد روزهای پرتب و تاب و مملو از اتفاقات دیگری بعد از انتخابات ریاست جمهوری و تظاهرات و اعتراضات گسترده ای مردمی علیه نتایج این انتخابات قرار داریم . رویدادهایی که بعد از دوره ای از سکوت و سکون نسبی در فضای سیاسی و اجتماعی ، بار دیگر بر حضور مستمر جریان در این جامعه مبنی بر خواسته های آزادی خواهانه و احقاق حقوق سیاسی و اجتماعی شهروندی که اکنون دهه ها از قدمت و سابقه آن می گذرد صحه نهاده و تأکیدی دوباره نمود .
جریانی باسابقه که در صدر تاریخ خویش جنبش و انقلاب مشوطه را در پروندۀ خویش دارد و بعد از آن نیز بی آنکه از تداوم باز ایستد و نیز بی آنکه به اهداف و آرمانهای خود در تمامیتش رسیده باشد ، همواره به درجات و مظاهر گوناگون در برهه های مختلف تاریخی در فراز و فرودهای بسیار از نفس نایستاده است . و در این مسیر البته هزینه های بسیاری نیز از جان و مال و عمر شهروندان این مرز بوم درنسل های مختلف از پی هم پرداخت نموده است . و البته در هر دوره های نیز این جریان عمومی نامی و نشانی و رنگی خاص بستر و ظرف زمانی خویش به خود گرفته است ، امّا همواره در نهاد و ضمیر و اساس و بنیاد خویش بر خواسته های عمدۀ ایستا و پایداری تأکید نموده است که هنوز نیز بی آنکه چندان تحقق یافته باشند همچنان در افق آمال و آرزوهای این ملت قرار دارند .
در این فراز و فرود مزمن باید و ضروری است که روند دیالکتیک نیروهای درونی مطرح در این جریان و جنبش تاریخی و ارزشهای آنها را از یک سو و دیالکتیک برونی این جنبش با ساختار قدرت و نظام ارزش های اجتماعی در تنیده با سنت های گذشته را از دیگر سو و نیز با گفتمان و ساختارهای بین المللی در نظر آورد .
جنبش آزادی خواهی و احقاق حقوق سیاسی و اجتماعی شهروندی در ابتدا با تأثیر پذیری از ارزش های جدید و نوین و به طور کلی ارزش های مدرنیته در غرب علیه نظام سنتی که اکنون در برابر این الگو بسا نابسنده ، عقب افتاده و ناشایست به نظر می آمد شکل گرفت . اما از همان ابتدا و بعد از آن نیز، نیروهای دخیل در تحرکات عینی و عملی ، که مشخصاً علیه ساختار سیاسی حاکم به اقدام پرداختند لزوماً وفادار و پذیرای این ارزشها و الگوهای نوین نبودند و اگر بتوان بر این تأثیر پذیری نیز قرائنی یافت این تأ ثیر پذیری در خصوص اقشار و بخش هایی ، تنها در سطوح و مواضع و محدوده های خاصی باقی ماند و در واقع برای برخی از همین اقشارنه به عنوان الگوهای عینی قابل پیروی و پیاده شدن ، بلکه به عنوان بهانه ای ابزاری برای تغییری که ماهیت و حریم و حدود آن نه چندان پیدا بود عمل نمود . می توان در یک تعبیر این گونه بیان داشت که همگی گروه ها و اقشار حاضر در جریان ، در زمینۀ فرایند و پروژۀ تغییرکه می توانست نزد گروهایی تنها در حد یک ایده باشد با در جاتی از اختلافات تاکتیکی اشتراک داشتند . اما در خصوص فرایند جایگزینی و الگوهای جایگزین اختلاف گسترده ای وجود داشته است . برآیند این وضع را بیش از هر زمان دیگر در انقلاب پنجاه و هفت می توان دید .
در واقع بعد از شهریور بیست و طور کلی بعد از جنگ جهانی دوم ، جهان شاهد در واقع طلیعه ای از اقتدار بین المللی شوروی و ارزش های مورد دعوی این نظام در صحنۀ بین المللی بود . طبعاً در ایران نیز به لحاظ موقعیتش در ژئو پولیتیک بین المللی ،احزاب گروه های چپ گرا و مارکسیستی در زمینۀ تحرکات انقلابی و اعتراضی در کشور نقش عمده ای یافتند . ادبیات انقلابی که به روش ها و ترفند های مبارزاتی از نوع مسلاحانه و شبه نظامی در آمیخته بود به تدریج در قالب گروهایی تشکل و تدوین تازه ای یافت و بر برخی دیگر از جریان های تا پیش از این نیز در صحنه سیاسی و مبارزاتی تأثیر گذارد . در این زمینه بخصوص برخی از گروه ها که در سایه ایدئولوژی چپ در صدد تفسیر مبارزاتی تازه ای از آموزه های دینی بودند نیز به رهیافت های خشونت بار اعتراضی روی آورده و رهیافت مسلحانه ای مبتنی بر ترور را علیه نظام حکم در پیش گرفتند . فضای سیاسی و مبارزاتی در این دوران از تناقضات آشکار و بعدها مشکل سازی برخوردار بود . این تناقضات بخصوص از ترکیب غریب برداشت های مارکسیستی با تفاسیر مذهبی هویداست . ایدئولوژی سیاسی سازی از دین در تاثیرپذیری از ایدئولوژی مارکسیستی راه هر دو را از مسیر انقلاب و جریان مشروطیت که به واقع تبینی لیبرال از امکانات و آمال سیاسی بود ، جدا می ساخت . و تناقض دیگری را در این میان در بر داشت ، گروهایی که هنوز دل در گرو آرمان های مشروطیت داشتند از یک سو اکنون تحت اشعاع این ایدئولوژی های نو ظهور قرار می گرفتند و از سوی دیگر امکانات اعتراضی و انقلابی آنها می توانست ثقل خاصی را برای آنها در کنار این گروه ها به طور کلی در برابر نظام استبدادی حاکم در بر داشته باشد .
اما آنچه سنتز و حاصل کلی این مبارزات بود ، هم در بر دارندۀ عناصر دخیل در این مبارزات و هم نشان دهنده فضای مستولی در آن شرایط بود . فضایی ایدئولوژی زده که در آن جزمیت ها بیش از آن اقتداری التهاب آمیز داشتند ، تا جریان های اصیل آزادیخواهانه را برتابند . انقلاب و شرایط پس از آن بدین ترتیب مغلوب ایدئولوژی زدگی مشوش و خشونت باری از این دست بود . با این پیامد که ، از آن سپس برخی از گروه های ایدئولوژیک به مانند همۀ نحله های دیگر ، خود به وسیلۀ ایدئولوژی حاکم مذهبی از صحنه کنار زده شدند . همین تحکم ایدئولوژی باعث گردید جریان اصیل آزادیخواهی در محاق قرار گرفته و تحقق آمال و خواسته هایشان از آن برهه به موقعیت محتمل دیگری در آتیه فرا فکنی شود .
امّا بعد از به تدریج شرایطی هم در بستر تحولات درونی و هم بین المللی پدیدار گشت ، که نتیجه اش این بود که بار دیگر ارزش ها و خواسته های مدنی و آزادیخواهانه را در سرلوحه الگوها و ارزش های مورد خواست جامعه چه در سطح نخبگان و چه در سطح عامه مردم قرار داد و بر اصالت این خواسته ها به رغم فراز ونشیب های مختلف تاریخ معاصر وبه رغم انحراف افکنی های ایدئولوژیک تاکید نمود .
در فضای بین المللی با شکست پروژۀ جهانی مارکسیسم در ترویج انقلاب های کمونیستی و پایان گرفتن حمایت های ایدئولوژیک از این جریانات ، گروه ها واحزاب مربوط نیز در بسیاری از کشورها یا از صحنه چانه زنی سیاسی کنار رفته اند و یا با کنار گذاشتن رویه ای ایدئولوژیک به سانی که در گذشته داشتند ، بر روی اهداف عینی و عملی تر تکیه نمودند . به نوعی اکنون دوران ایدئولوژیی زدگی و اید ئوژیگرایی از نوع و شدت گذشته عدول کرده بود و بسیاری از جانبداران سفت و سخت این نوع از اندیشه ها نیز اکنون با وقوف بر امکانات واقعی عمل در صحنۀ سیاسی و اجتماعی از ترتیبات گذشته با ساختارهای بسته و منحط تبرّی جسته اند .
در صحنۀ داخلی ، حاکمیت نظامی بسته با ایدئولوژی مذهبی بر اریکه اقتدار منجر به حذف و در سایه قرار گرفتن غالب حقوق و آزادی های مدنی و اجتماعی گردید و جریان امور را از مسیر معمول و معقول خویش به انحراف افکند . حاکمیت جمهوری اسلامی در این سه دهه و جنایات این رژیم در سایه ایدئولوژی مذهبی هیچ محلی برای تردید وانکار در ناشایستگی ساختارهای آرمانگرایانه به خصوص از نوع مذهبی آن باقی نگذارده است . در این حال بار دیگر اهداف مبتنی بر میل به آزادی و آزادی های اجتماعی و حقوق شهروندی در کانون توجه قرار گرفته و این وضع حقانیت تاریخی جریان ها و گروهایی که ارزشهای خویش را بر این سامان قرار داده اند مورد توجه قرار داده است ارزشها و جریانهایی که بیش از صد سال از قدمت آنها در حوزه عقیده وتلاش های عملی می گذرد . امروزه با افول ایدئولوژی گرایی از نوع چپ مارکسیستی و چپ و راست مذهبی ، طبعاً بنابر مقتضای زمان ، جریان های غیر افراطی ، فرصتی برای تنفس و عرض اندام و به علاوه تحقق تاریخی خویش در جامعه ایران یافته اند .
در این حال باید علاوه بر مسأله هدف و آرمان بر جنبه های مرتبط با وسیله و امکانات تحقق نیز در خصوص پیشبرد جنبش اجتماعی توجه نمود . طبیعی است با کنار رفتن تلوث های ایدئولوژیک به طور کلی از دامان جنبش تاریخی آزادیخواهانه در ایران امکانات ابزاری نیز در این اوضاع و احوال مورد بازبینی قرار گیرند . طبیعی است سمت و سوی کنونی جنبش آنگونه که در حیات اجتماعی ملت ایران ساری و جاری است ، ابزارها و راهکارهای منطبق با خویش را طلب می کند . در این میان بسیاری برا ین صرافت قرار گرفته اند که دست یابی به یک هدف به هر وسیله ای و با هرقیمت و هر ائتلافی نمی تواند رویکردی مبتنی بر عقلانیت و منتهی به آنچه مورد توجه و خواست است باشد . به خصوص در این میان رویکردهای مبتنی بر ستیزه جویی کورکورانه و همراهی و ائتلاف با افراد و نحله ها و گروه هایی غالباً هنوز ایدئولوژی زده ای که معتقد به کارایی و به کارگیری این ابزار هستند و به تشکل ها و گروها و محافل خاص باورمند هستند مردود خواهد بود . این به معنای این خواهد بود که در شرایط حساس کنونی آمال و اهداف مدنی و آزادی خواهانه لزوماً می باید با ابزار و روش های معقول و ملزوم خویش منطبق گردند و این چیزی است که هم می باید مورد تأکید و توجه قرار گیرد و هم درعمل تا بدین مقطع در جنبش سیاسی و اجتماعی در ایرانِ امروز رعایت گردیده است . بدیهی است که ابزار و روش های مورد توجه گروه های ایدئولوژیک گذشته و اکنون ابزارها و روش هایی منطبق بر جنبه مطلق گرایی و رادیکالیسم کور مرسوم در این گروهاست . این روش ها وابزارها طبعاً متناسب با حرکت هایی نخواهند بود که در مسیر آزادی و آزادیخواهی به معنای عملی و عینی آن گام بر می دارند . و در واقع همه ناقض غرضند .
جنبشی که نقطه عطف تاریخی آن اینک با رویدادهای حول انتخابات رقم خورده است با شاخصه ها و ارزش های درونی و ماهوی خویش ، طبعاً ، هم از جنبه اهداف و خواسته های خویش و هم از نقطه نظر روش ها ، امکانات و ابزارهای مورد توجه و استفاده خویش از حساسیت و ظرافت خاصی برخوردار است . این جنبش از ایدئولوژی زدگی اکراه داشته و بر عینیت و میدان ممکنات خویش در رویارویی با ساختار حاکم و شرایط مبارزه در این حال توجه دارد . این جنبش نمی خواهد و نباید محفلی و حوزه ای و به معنایی ایدئوژیک عمل کند ، می باید باز نمای حداکثری از بسیاری و بسگانگی های درونی خویش آنگونه که در جامعه ایران امروز جریان دارد بوده و آیینه ای در برابر این ملت باشد . باید این را پذیرفت که اصولاً جامعه در کلیت خویش ایدئولوژیک نبوده بلکه فراتر از این در این کلیت ، از رهیافت های بسته و دست و پا گیر گریزان است . این نکته ای است که باید کاملاً مورد توجه همه کسانی قرار گیرد که بافته های ذهنی خویش را با قامت این جنبشِ ذاتاً متکثر اندازه می گیرند و بار دیگر در جهت تکرار اشباهات تاریخ صد ساله اخیر گام بر می دارند .
جنبش اجتماعی در واقعیت و در ذات خویش با توجه و به فراخور اوضاع رویاروی خویش گام بر می دارد . اگر در بره های به فراخور این شرایط اندکی از حرکت تند و سیلاب گون آن گذشته است ، این دقیقاً به شرایط حال حاضر آن باز می گردد و انتظار های بیهوده و به دور از واقع در این حال بسیار آسیب زننده و نابجا خواهد بود و مصداقی است از قضاوت بر مبنای پیش فرض های آرمانگرایی کور . هیچ انسان سلیم النفسی نمی تواند منکر وخامت اوضاع در ایران باشد و منکر جنایت های هر روزه ای که از سوی حکومت مذهبی بر مردمان روا داشته می شود . امّا تعجیل مبتنی بر خیال پردازی به دور از هر امکان عینی اجتماعی ، چیزی است که پیامد بدیهی آن بعد از مدتی ترویج و رواج یأس خواهد بود و این انحرافی است از هر دو سوی جریان .
در شرایط کنونی عده ای بر آنند که چون حرکت های مردمی به طور مثال در پاره ای از کشورهای عربی به گونه ای به بار نشسته است حال باید طبعاً در خصوص شرایط ایران انگشت اتهام و گاه انتقام را به هر تقدیر به سوی کسی دراز نمود و در این شرایط حاکی از سرگشتگی و عدم تدبر، گاه مردم مورد اتهام قرارگرفته و گناه کار محسوب می گردند و گاه پاره ای از شخصیت ها و گروهای خاص ، با این وصف بدیهی است که انصاف و عقلانیت که به گونه ای باهم در پیوسته اند به کناری رود و صرفاً عقده ها و درونیات به داوری در مورد حوزه ای بپردازند که شرایط دشوار و بغرنج واقعیت بر آن پرتو افکنده است .
اغلب لازم است که در توجه به یک پدیده ، نگاهی کلی ، فراتر از شرایط خاص و محدود مقطعی به آن پدیده داشته باشیم . در این خصوص به ویژه در نگرش به تحولات یک جامعه ، گاهی می باید از نگاه به مقطعی خاص از زمان فرا رفته به دامنه و گستره تاریخی آن نظر افکنیم ، در این زمینه مطمئناً تصویری کامل تر و جامع تر از موضوع به دست خواهد آمد . که این تصویر در راستای طرح های آتی خود درک روشنی ازامکانات و مناسبات عمل به دست خواهد داد . جنبش اجتماعی و سیاسی در جامعه ما نیز لاجرم می باید از همین منظر کلان نگریسته و باز شناخته شود . این جنبش جنبشی با سابقه و درازای تاریخی مربوط به خویش و در این تاریخ به طور کاملاً طبیعی بی آنکه از جریان باز ایستد البته گرفتار فراز و فرود های خاص خویش در یک حرکت و مسیر دیالکتیک رویاروی موانع و شرایط خاص خویش بوده است . اُفت و خیز ، جزئی نه تنها موجود بلکه لازم در این جنبش است . آنچه عده ای از الزامات مبتنی بر غایت و نتیجه در این جنبش می فهمند ، عمدتاً نه مربوط به عینیت های واقع این جنبش بلکه مرتبط با ذهنیت ها و اغلب اوهام این عده است و باز مبتنی بر روندی از باید و نباید هایست که لاجرم در واقعیت هیچ محلی از اعراب نداشته و در بهترین و متحقق ترن وضع تحمیلاتی ناشایست و نچسب خواهند بود بر این واقعیت .