پایا راستگونیا
در لیبی هنوز زد و خوردها بین نیروهای هوادار قذافی و مخالفان تداوم دارد . در همین حال به نظر می رسد که عزم جامعۀ جهانی به سرکردگی قدرتهای درگیر در این ماجرا بر وادار نمودن قذافی به کناره گیری از قدرت یا بر کناری او قرار گرفته است . حملا ت نیروهای ائتلاف شکل گرفته برای کمک به مردم و نیز تقویت نیروهای مخالف به میزان قابل توجهی توانسته است تاکنون به تضعیف قدرت رهبر دیکتاتور این کشور منتهی گردد .
و نیروهای قذافی کنترل خویش را بر بسیاری از بخشهای لیبی از دست داده اند . به عبارتی رویکرد تهاجمی آنها در این شرایط به رویکردی تدافعی تغییر شکل داده است . رئیس جمهور آمریکا در این ارتباط وضعیت شمارش معکوس در سرنگونی قذافی را مطرح می کند . و از احتمال تسلیح و تقویت نیروهای مخالف سخن می گوید . در همین ارتباط وزیر امور خارجۀ انگلیس نیز مسألۀ انتقال سلاح به لیبی را بر اساس قرداد ۱۹۷۳ مشروع اعلام نمود .
از سوی دیگر در کنفرانسی که در ارتباط با اوضاع لیبی در لندن بر گذار گردید حاضرین در این کنفرانس براتفاق نظر خویش در مورد لزوم بر کناری قذافی از قدرت تصریح کردند . در همین حال برخی از دولتها به تأیید مشروعیت شورای ملی لیبی که توسط مخالفان قذافی شکل گرفته است پرداخته ند . فرانسه اولین کشور غربی و قطر اولین کشور عربی است که این شورا و مخالفان قذافی را به رسمیت شناخته اند . و در ادامه این روند وزیر امور خارجۀ انگلیس نیز بر مشروعیت این نهاد تأکید کرد . شواهد فوق بر تنگتر شدن حلقۀ اتفاق وفشار برای کناره گیری قذافی حکایت دارند .
در این اوضاع واحوال البته سیاست جنگ مورد مخالفت برخی از کشورها بوده است از جمله روسیه که بخصوص با تسلیح نیروهای مخالف قذافی از سوی کشورهای غربی مخالفند .
در حال حاضر به مانند دیگر مواردی که قدرتهای غربی درگیر جنگی در کشورهای پیرامونی شده اند . افکار عمومی جهانی نیز به دو جبهۀ موافقان و مخالفان جنگ تقسیم شده اند . مخالفان از جملۀ به دست آویز بودن مسألۀ دفاع از مردم در برابر دولتهای خود کامه برای اعمال نفوذ در این کشورها به قصد دست اندازی به منابع و ذخائر این کشورها و ایجاد مناطق نفوذ اقتصادی ، سیاسی و نظامی و امنیتی نظام سلطۀ سرمایه داری تأکید دارند و بر این مبنا خواهان پایان یافتن دخالت قدرتهای بزرگ در این کشورها در پوشش حمایت از حرکتهای مردمی هستند .
امّا فارغ از تحلیل فوق در تحریم جنگ باید گفت که مسأله در این ارتباط از دو جنبه قابل ارزیابی می باشد .ابتدا این که اوضاع در لیبی در نتیجۀ تحرکات نیروهای قذافی علیه مخالفان به وضعیتی اضطراری ناظر بر سرکوب وحشیانه و احتمال یک نسل کشی پیش می رفت . در این شرایط نیروهای مخالف تحت شدید ترین و خشن ترین واکنشها از سوی دولت قرار گرفته بودند . لیبی عملاً و علناً به صحنۀ جنگی نابرابر بین دو طرف بدل گشته و در این شرایط نیروهای حامی سرهنگ قذافی با استفاده از برتری نظامی خویش به سرکوب بی رحمانۀ مخالفان می پرداختند . به خصوص احتمال استیلای این نیروها بر مناطق و شهرهایی که در کنترل مخالفان قرار داشتند این خطر را به دنبال می داشت که پس از آن ، این نیروها به کشتار مردمی بپردازند که در این شهرها بودند . مطمئناً اهمال جامعۀ بی المللی در این زمینه می توانست فاجعۀ جبران ناپذیر دیگری را در تاریخ رقم زند .
در این زمینه بد نیست که مخالفان تام و تمام جنگ خاطرۀ سرکوب شیعیان عراق از سوی نیروهای صدام را بعد از جنگ اول خلیج فارس در ۱۹۹۱ به یاد آورند . در این جنگ بعد از عقب نشینی نیروهای عراق در برابر نیروهای بین المللی ، بسیاری از شیعیان این کشور که در آن هنگام قائله را در جهت سرنگونی صدام تمام شده می دیدند سر به تمرّد از دولت عراق و شورش علیه نیروها صدام برداشتند . امّا در همین حال چون عزم قدرتهای جهانی در آن هنگام بر برکناری صدام قرار نگرفته بود و در نتیجه با توقف عملیات آنها علیه نیروهای اشغالگر عراق ، فرصت در اختیار دولت صدام قرارگرفت تا در جهت باز گرداندن اوضاع به وضع سابق به سرکوب خشونتبار نیروهایی بپردازند که با استفاده از فرصت جنگ به میدان مخالفت با دیکتاتوری صدام گام نهاده بودند . برخی از ارقام از کشته شدن صدها هزارتن از مردم در جریان این سرکوبها خبر داده اند . بعدها بسیاری این مسأله که چرا نیروهای غربی میدان را برای سرکوب مخالفان عراق خالی کرده و با عدم تداوم عملیات خویش دست نیروهای صدام را در سرکوب شورشیان شیعه باز گذاشتند مطرح ساخته و این اهمال را مورد انتقاد جدّی قرار دادند . همین مسأله در قضایای مربوط به صربستان نیز مطرح گردیده اند .
حال آیا بسیاری از مخالفان جنگ حاضر در لیبی در صورتی که جامعۀ جهانی وقدرتهای بزرگ در مقابل کشتار و سر کوب مخالفان در این کشور سکوت کرده و دست روی دست می گذاشتند ، باز در فردای این کشتارها این اهمال کاری را مورد انتقاد قرار نمی دادند . در این حال به اعتقاد برخی باید وضعیت بحرانی و اضطراری حاکم بر شرایط لیبی را خاطرنشان نمود و نارسایی مواضع قالبی و ایدئولوژیک کلی را در عدم تطابق با برخی از شرایط فوق العاده موضعی مورد اذعان قرار داد .
اما جنبۀ دوم از مخالفت با رویکرد دخالت آمیز در لیبی نه لزوماً به شرایط کنونی جنگ و اصرار به عدم مداخله در آن بلکه به مسائل آتی در شرایط برکناری دولت کنونی لیبی باز می گردد . بسیاری این خطر را را مورد توجه قرار می دهند که خلإ قدرت در فردای لیبی ، دست قدرتهای سلطه گر و سرمایه داری را در به وجود آوردن و گسترش مناطق نفوذ باز خواهد گذارد . به خصوص این که لیبی از جملۀ کشورهای نفت خیز منطقه با ذخایری عظیم به شمار رفته که می تواند مطامع قدرتهای عمدۀ سرمایه داری بین المللی را بر امکان دست اندازی براین سرمایه ها و به تبع آن تلاش برای کار گماشتن دولتی دست نشانده در این کشور بر انگیزد.
امّا جدای از این مسأله پیداست که شرایط حاضر فرصت و نیز بهانه مقتنم و مناسبی را برای دولت های غربی و خصوصاً امریکا فراهم آورده است تا یکی دیگر از معارضین خود در صحنۀ بین المللی ، یعنی قذافی که به مدت چند دهه به ترور و حمایت از تروریسم متهم بوده است را از صحنه کنار بزنند .
جامعه رنگین کمان