م.سحر
آنکه تارش عشق و پودش کار بود
راست خواهی ایرج افشار بود
ایرجی بود از فریدون یادگار
کاینچنین کوشای ایرانیار بود؟
یا مگر پیمان او با راستی
بهر میهن ، نادری کردار بود؟
از پدر شایستگی آموخته
کاروانسالار و پرچمدار بود
چون پدرش ازمهر قند پارسی
جان بیدار و دلِ سرشار بود
گرچه دوران بر مراد کجروان ،
ره بر او هرچند ناهموار بود ؛
پای پویشگرش بود ایران نورد
دست کاوشگرش در جُستار بود
داشت از خورشید ایران آتشی
در دلی روشن که دریاوار بود
یار فرهنگ و تمدن بود در
عصر بی رحمی که دهشتبار بود
تخت و منبر هردو زیر پای جهل
خنجر کین در کف دیندار بود
اهل فرهنگ و ادب بی پشتوان
ذوق ، محروم و هنر بی یار بود
فصل عسرت بود یاران را ولی
دشمنان را رونق بازار بود
گرچه شب تاریک و جانها خسته بود
شعله ها در سینه ها بیدار بود
روزگار میهن از این روشنان
بود اگر ازشوق، برخوردار بود
ترک ما گفت آنکه بیش از دیگران
شب نوردی روشنی کرداربود
ذوق و فرهنگ و ادب زو سربلند
نام نیکش ایرج افشار بود
این چنین مردانه مردیم آرزوست
گرچه ما را آرزو بسیار بود
پاریس ، ۱۴.۳.۲۰۱۱
http://msahar.blogspot.com/
جامعه رنگین کمان