محمد جلالی چیمه (م.سحر)
این ابیات در حواشی یکی از صفحات خودم در فیسبوک ، سریع و به بدیهه نوشته شدند و بعد همانجا روی صفحه جداگانه ای زیر عنوان« دموکراسی و دین » و « با مدعی دین» درج شدند و چون به طور مستقیم روی صفحه نوشته می شدند و خواندن آن ها همزمان با سرایش هریک از ابیات ، میسر می شد ، آن را «پوئزی آن دیرکت » خواندم یعنی شعر در ارتباط مستقیم با مخاطب
در هر صورت موضوع آن متأثر از وقایع جاری در کشور است و بخش مربوط به « دموکراسی و دین » هم پاسخی طنزآمیز بود به سئوال خواننده ای که می پرسید :
«کسی به من توضیح بدهد که دموکراسی و دین چه ربطی به هم دارند ؟ » ـ
البته ناگفته نماند که دیدن ویدئوی یکی از سران به اصطلاح مصلح رژیم یعنی آقای خاتمی که می گفت: «اگر این نظام برود دموکراسی در ایران برقرار نمی شود … » و می افزود که «ما داریم دموکراسی را با دین در ایران تجربه می کنیم» نیز در شأن نزول این ابیات بی تأثیر نبود.ـ
البته من دلم می خواست رودر رو می توانستم به این شیخ ریاکار خندان لب بگویم : « جناب خاتمی شما دارید دینتان را در ایران تجربه و آزمایش می کنید؟ مگر ملت ایران موش آزمایشگاه مشتی شیخ ابله و مرتجع است؟ سی و دوسال جنگ و جنایت وبیداد و کشتار و سنگسار و غارت و خفت ملی و سلطه حقیر ترین موجودات بر هست و نیست یک ملت متمدن تداوم بیابد و ابدت مدت گردد ، که چهار تا شیخ شپشو می خواهند اسلامشان را در ایران آزمایش کنند؟ »ـ
که البته ما خودی نبوده ایم هرگز و طی سی و دوسال عمری که به تبعید گذرانده ایم بخت رو برو شدن این شیخ روشنفکر نما را نیافته بوده ایم و نتوانسته ایم « آن دیرکت» با ایشان سخنی بگوییم. پس در اینجا می گوییم. باشد تا به گوش ناشنوای حضرتشان هم برسد . این ابیات بی ارتباط با روضه خوانی های ناجوانمردانه و ضد ایرانی ازین گونه نیست ، که در بسیاری جاها و از زبان بسیاری از مدعیان امرسیاست شنیده می شود.
……………………………………..
۱
دموکراسی و دین
با دموکرات دینخواه
……………………………………..
دموکراسی و دین گر شد همآواز
کند گنجشگ با خرچنگ پرواز
دموکراسی اگر با دین نشیند
به جز دیکتاتوری از دین نبیند
دموکراسی اگر با دین شود زوج
وطن را در حضیض اندازد از اوج
دموکراسی اگر با دین کند حال
خورد مغز تو را با کارد و چنگال
دموکراسی اگر با دین خورد جوش
تو را دیو دغل گیرد در آغوش
دموکراسی اگر با دین شود لخت
خدا بهر تو آش پشت پا پخت
دموکراسی اگر با دین شود دوست
به نام حق کـَنند از کله ات پوست
دموکراسی اگر با دین شود یار
کلاه خویش را محکم نگه دار
دموکراسی اگر با دین شود چیز
بده افسار دولت را به چنگیز
دموکراسی اگر با دین کند آخ
سپر بردار اگرنه می خوری شاخ
دموکراسی اگر با دین کند اوخ
شوند آیات رحمت پاک منسوخ
دموکراسی اگر با دین شود جفت
خمینی کرد اما خاتمی گفت
دموکراسی اگر با دین شود وصل
نگیرد المثنی صورت اصل
دموکراسی اگر بادین خورد آش
وطن دادی به دست شیخ و اوباش
اگر دین با دموکراسی رود باغ
دموکراسی ست قُر قُر قُر قُرمساق
اگر دین بر دموکراسی زند دست
خریت بر خر دین بار خود بست
گر دین با دموکراسی رود کوه
نه در جسمت رمق ماند نه در روح
اگر دین بر دموکراسی کند جیش
کُند خیس از همان اول ترا ریش
اگر دین بر دموکراسی شود میخ
تو پشت آماده کن در محضر سیخ
اگر دین بر دموکراسی زند میک
الهیات می گردد پلیتیک
اگر دین بر دموکراسی زند چنگ
شود خورشید ِ پرچم ، مار و خرچنگ
اگر دین بر دموکراسی نهد داغ
خِرَد لاغر شود، خرپروری چاق
اگر دین در دموکراسی نهد پای
خدا حافظ خِرَد ، اندیشه بای بای
…………………………………………..
۲
با مدعی دین
برو گر اهل دینی مرد دین باش
به مسجد ، با ملایک همنشین باش
مسلسل بستنت بر دوش از چیست؟
چراغ مسجدت خاموش از چیست؟
اگر مرد خدایی با خدا باش
عزا دار شهید کربلا باش
چرا چون گرگ دندان تیز داری؟
به دستت خنجر خونریز داری؟
چرا همچون سگان لاییدن آری؟
بر آن مهر نمازت ریدن آری؟
***
چرا دائم به فکر زیر نافی؟
علمدار شهید آن دو کافی؟
پدرسگ دست بر دار از دوتا کاف
نمازت را بخوان بدبخت علاف
***
باپاسدار و بسیجی
برو یکدم به فکر آخرت باش
بسیج عمّه ، سردار نَنه ت باش
به مردم زور از بهر چه گویی؟
به نام دین چرا بی آبرویی؟
تو گر سردار و سرتیپ سپاهی
دگر از جان این ملت چه خواهی؟
تو را نان شب از این آسیابست
دگراین قتل و غارت از چه بابست؟
تویی مرد خدا یا خودفروشی؟
که خون در جام دین هرلحظه نوشی؟
ترا شیخ پلید نابکاری؛
چو سگ بسته است بر تخت و عماری
دو تا تـَشتــَک به دوشت میخ کرده
ترا در راه مردم سیخ کرده
گمان داری که میر و شهسواری
خدا را جُند و دین را پاسداری
نمی دانی که دین ابزار کار است
کزو آن شیخ بر مردم سوار است
نمی دانی که دین یعنی ریاست
نجاست درنجاست در نجاست
سگ شیخ و کلاشنیکف به دستی
که از خون جوانان مست مستی
تورا نان می دهد این ملت زار
که باشی خاک میهن را نگهدار
ترا نان می دهند ابنای ایران
که بندی راه ایران بر شریران
به قتل آری جوان و مرد و زن را
زنی در خونشان نان وطن را
به بازو آیه و تکبیر بندی
جوان و پیر را در تیر بندی
که ملا صاحب این خانه باشد
به نام دین به عقل و دین بشاشد
ابدمُدت چنین غرقِ نجاست
کند بر مردم ایران ریاست
تورا نان می دهد این ملت ِ زار
که باشی خاک ِ میهن را نگهدار
ترا نان می دهند ابنای ایران
که بندی راه ایران بر شریران
ترا نان می دهند آنان که خواهند
کمین ِ دشمن از ایران بکاهند
نمی کاهی کمین ِ دشمنان را
سوی ایرانیان گیری کمان را؟
به خون هموطن خنجر کنی تیز؟
که فتوای فقیهت گفت «خون ریز!» ؟
وضو گیری ز خون نوجوانان
به امر شیخ ِ شورای نگهبان؟
به امر دایناسور های بد اندیش؟
که تیز کافرانشان باد بر ریش!
به امر ابلهان غرقه در لای
خداجوی و خداگوی و خدا لای
خدا گویند و ریش از غازهء گلگون
کنند از بهر جاه و مال در خون
خدا گویند و قطـّاع ُالطریقند
خدا داند که بر خرمن حریقند
تو سرباز وطن یا دزد راهی؟
سگ ِ زرد شکاری یا سپاهی؟
چه دینی بهر مردم مانده باقی
زبیدادی که کرد این قوم یاغی؟
چه دینی؟ پشم چه ؟ کشگ چه جویی؟
خدا را دوغ از مشگ که جویی؟
مگر در مشگ این شیخان یاغی
برای اهل دین دوغی ست باقی؟
در آن مشگی که این بدکار دارد
اگر دوغی ست ، زهر مار دارد
م.سحر
دهم اسفند ۱۳۸۹ ، پاریس
http://msahar.blogspot.com/
جامعه رنگین کمان