یاد آر ز شمع مرده، یاد آر*
امروز هفت اسفند ۱۳۸۹پنجاه و پنج سال از درگذشت علی اکبر دهخدا میگذرد اما هنوز ملت ایران برای آرمان های او و یارانش جانفشانی میکند و گویی راه رسیدن به آزادی و ترقی هنوز طولانی و سخت نا هموار است.
جامعه رنگین کمان بنیاد آزادی اندیشه و بیان یادش را گرامی داشته و مختصر زندگینامه او را به همهی آزادیخواهان، مبارزین ضد استبداد، اهل ادب و فرهنگ ایران تقدیم میکند.
علیاکبر دهخدادر سال ۱۲۵۷خورشیدی در تهران متولد شد. اگرچه اصلیت او قزوینی بود ولی پدرش خانباباخان که از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از ولادت وی از قزوین خارج شده و در تهران اقامت گزیده بود. هنگامی که او ده ساله بود پدرش فوت کرد. در آن زمان شیخ غلامحسین بروجردی که از دوستان خانوادگی آنها بود کار تدریس دهخدا را به عهده گرفت و دهخدا تحصیلات قدیمی را نزد او آموخت.
در زمان گشایش مدرسهٔ سیاسیوابسته به وزارت امور خارجه در سال ۱۳۱۷ قمری، دهخدا در آزمون ورودی مدرسه شرکت کرد و در آنجا مشغول تحصیل شد و چهار سال بعد جزو اولین فارغالتحصیلان مدرسهٔ سیاسی بود. طی این دوره با مبانی علوم جدید و زبان فرانسوی آشنا شد. معلم ادبیات فارسی آن مدرسه محمدحسین فروغی بود و گاه تدریس ادبیات کلاس را به عهده دهخدا میگذاشت. چون منزل پدری دهخدا در جوار منزل حاج شیخ هادی نجمآبادیبود، دهخدا از این موقعیت استفاده میکرد و از محضر او بهره میگرفت.
پس از اتمام دوره مدرسهٔ سیاسی، دهخدا که اکنون میرزا علیاکبر خان قزوینینامیده میشد، به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سال ۱۲۸۱هنگامی که معاونالدوله غفاریبهعنوان سفیر ایران در کشورهای بالکانمنصوب شده بود، دهخدا بهعنوان منشی سفیر با او همراه شد. اقامت آنها در اروپا بیش از دو سال در و بیشتر در شهر وینبود. دهخدا از این دوره برای آشنایی بیشتر با زبان فرانسوی و دانشهای جدید استفاده کرد. در سال ۱۲۸۴به ایران بازگشت.
بازگشت دهخدا به ایران مقارن با آغاز مشروطیت بود. ابتدا به مدت شش ماه در اداره شوسهٔ خراسان که در مقاطعهٔ حسین آقا امینالضرب بود، بهعنوان معاون و مترجم مسیو دوبروک مهندس بلژیکی استخدام شد.
در همین هنگام، میرزا جهانگیرخان شیرازیو میرزا قاسم خان تبریزیبرای آغاز انتشار روزنامه صوراسرافیل که خود بنیانگذار آن بودند از او دعوت به همکاری کردند. دهخدا از ابتدا نویسندهٔ اصلی در صوراسرافیل بود. نخستین شمارهٔ این روزنامهٔ هفتگی پنجشنبه هفدهم ربیعالآخر ۱۳۲۵ قمری برابر دهم خرداد ۱۲۸۶ و ۳۰ مه ۱۹۰۷ در هشت صفحه در تهران منتشر شد. صوراسرافیلطی چهارده ماه بعدی با تعطیلها و توقیفهایی که دید جمعاً سی و دو شماره منتشر شد که تاریخ آخرین شماره بیستم جمادیالاولی ۱۳۲۶ بود. دهخدا در آغاز هر شمارهٔ روزنامه مقالهای در زمینهٔ مسائل سیاسی، اقتادی و اجتماعی و در پایان مقالهای با عنوان چرند و پرندبا نام مستعار مینوشت. سبک نگارش این مقالات در ادبیات فارسی بیسابقه بود و مکتب جدیدی را در روزنامهنگاری ایران و نثر فارسی معاصر پدید آورد.
مهمترین نام مستعار میرزا علیاکبر خان قزوینیدر چرندپرندش دخو بود. دخو مخفف کلمهٔ دهخداست، خطابی برای مردم سادهدل در قزوین، زادگاه پدر و اجداد نویسنده. البته دهخدادر اصل به معنی کدخدا و خداوند و بزرگ ده است. برخی نوشتههای دهخدا موجب اعتراضها شدید سنّتگرایان متعصب و طرفداران استبداد شد تا جایی که حتی حکم به تکفیر او دادند. مجلس چند بار راجع به نوشتههای او به بحث و گفتگو پرداخت. در جلسهٔ بیستم شعبان ۱۳۲۵اسدالله میرزا به شکایت انجمن اتحادیهٔ طلاب اشاره کرد. آقا سید محمد جعفر نمایندهای دیگر تصریح کرد که در شمارههای ۱۲و ۱۴صور اسرافیل نوشتهای که به تکفیر بینجامد دیده نمیشود اما مطالب سیاسی را باید وزارت علوم و معارف نظر دهد. پس از یکی دو گفتار دیگر روزنامه بهطور موقت توقیف شد. در این میان دهخدا نیز به مجلس احضار شد وتوانست با منطق و استدلال و حاضرجوابی مخالفان را مجاب کند. البته دهخدا را از در پشتی مجلس خارج کردند زیرا برخی متعصبان مسلح با سلاح گرم، آمادهٔ حمله به او بودند.
بعد از کودتای محمدعلی شاه در ۱۲۸۷، دهخدا همراه با عدهای از آزادیخواهان در سفارت انگلیس تحصن کردند. محمدعلی شاهکه از این موضوع خشمگین بود با تبعید ایشان به کشورهای همجوار و اروپا موافقت کرد. به روایت ناظمالاسلام کرمانی بنا شد که شش نفر از کسانی که در «سفارتخانهٔ انگلیس بودند نفی و تبعید شوند که هر یک را از قرار ماهی صد و پنجاه تومان بدهند و غلام سفارت آنها را ببرد به سرحد برساند و رسید گرفته مراجعت کند، تا یک سال در خارجه باشند. پس از یک سال مختارند به هر جا بخواهند بروند و یا مراجعت کنند به ایران». راوی دیگر در باکو، چند تن از ایشان را نام میبرد(سید حسن تقیزاده، میرزا محمد نجات، وحیدالملک، دهخدا، حسین پرویز) که «آزادیخواهان و تجار کمک کرده اعانه دادند»، و آنها «بهعلت ناسازگاری محیط از راه تفلیس به پاریس رفتند».
پس از ورود دهخدا و آزادیخواهان تبعیدی به پاریس، گروهی از آنها به دعوت ادوارد براون به لندن رفتند. میرزا آقا فرشی، سید حسن تقیزاده، معاضدالسلطنه و محمدعلی تربیت از آن جمله بودند. اما معاضدالسلطنه اندکی بعد به پاریس بازگشت و با دهخدا در انتشار دوبارهٔ صوراسرافیل همکاری کرد. دهخدا دعوت براون را برای رفتن به لندن و نشر صوراسرافیل در آن شهر را نپذیرفت. براون استدلال میکرد که در انگلستان امکانات بیشتری مهیاست و روزنامههایی مانند منچستر گاردین و دیلی نیوز هواخواه مشروطهاند و چیزهایی مینویسند، اما دهخدا بنابر مصالحی ترجیح داد که چنین نکند. دهخدا در پاریس با علامه محمد قزوینی معاشر بود.
چون امکان نشر روزنامه در پاریس نبود، گروه صوراسرافیل، یعنی دهخدا، میرزا قاسم خان تبریزی، میرزا محمد نجات و حسین پرویز، در آذر ۱۲۸۷ به شهرک ایوردُن(Yverdon) در سویس نقل مکان کردند، اما محل چاپ روزنامه با اتخاذ تدابیری همچنان در پاریس بود. دورهٔ دوم صوراسرافیل در ایوردن در دی و اسفند ۱۲۸۷ تنها سه شماره منتشر شد. مطالب و مقالات روزنامه به قلم دهخدا و بسیار تندتر و صریحتر از پیش بود. در شمارهٔ سوم دهخدا مسمط معروف خود «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» که آن را در یادبود میرزا جهانگیرخان شیرازی سروده بود به چاپ رساند. دهخدا در تبعید برخلاف همگنانش در وضعیت مالی بسیار دشواری میزیست. دوران تبعید دهخدا در اروپا بینهایت پرتنش و افسردهکننده بود و گفته شده که حتی به خودکشی یا گرفتن تابعیت بیگانه فکر کرده بوده است.
در فروردین ۱۲۸۸ گروه ایوردن به استانبول رفتند و به انجمن سعادتایرانیان پیوستند. این انجمن را گروهی از ایرانیان مشروطهخواه همچون یحیی دولتآبادی، محمدعلی تربیت و حسین دانش اصفهانی با استفاده از محیط آزادتری که با تحولات جدید در عثمانی فراهم شده بود تشکیل داده بودند. مهمترین فعالیت سیاسی دهخدا در استانبول نشر چهارده یا پانزده شماره از روزنامهٔ سروش در فاصلهٔ تیر تا آبان ماه ۱۲۸۸ بود. مؤسس و مدیر روزنامه سید محمد توفیق و سردبیر آن علیاکبر دهخدا و نویسندگان آن معاضدالسلطنه، میرزا یحیی دولتآبادی و میرزا حسین دانش اصفهانی بودند.
در همان دورهٔ اقامت دهخدا در اروپا دورهٔ دوم روزنامهٔ روحالقدسبا گرایش رادیکال سوسیالیستی احتمالاً در پاریس، منتشر میشد که دبیر و نگارندهٔ آن میرزا علیاکبر خان دهخدا معرفی شده است. درمورد اینکه این شخص همان علیاکبر دهخدا بوده است یا نه اختلاف وجود دارد. پس از فتح تهران و خلع محمدعلی شاه، در انتخابات دورهٔ دوم مجلس شورای ملی علیاکبر دهخدا در حالی که هنوز در استانبول بود، هم از تهران و هم از کرمان(به نشانهٔ حقشناسی مردم این ایالت از بابت مقالات صوراسرافیل) به نمایندگی مجلس انتخاب شد. دهخدا نمایندگی مردم کرمان را پذیرفت. دهخدا در بازگشت به ایران و در ادامهٔ فعالیت سیاسی خود به حزب اعتدالیون پیوست و این برخلاف انتظار یاران سابق او بود که غالباً در حزب رقیب یعنی حزب دموکرات جمع شده بودند.
با آغاز جنگ جهانی اول و ورود نیروهای روسی به شمال ایران و نزدیک شدن آنها به پایتخت و سقوط دولت، دهخدا همراه با اعضای کمیتهٔ مهاجرتابتدا به قمو سپس به کرمانشاهرفت. پس از انحلال حکومت در مهاجرت، دهخدا به مدت دو سال و نیم به دعوت روسای ایل بختیاریدر مناطق چهارمحال بختیاریبه سر برد و بخش عمدهای از این دوره را مهمان لطفعلی خان امیرمفخمدر قلعهٔ دزکدر نزدیکی فرخشهرکنونی بود. در همانجا بود که اندیشهٔ تدوین لغتنامهیا فرهنگنامهای جامع برای زبان فارسی در ذهن او شکل گرفت و با استفاده از کتابخانهٔ امیرمفخم کار نگارش یادداشتهای لازم برای لغتنامهو امثال و حکمرا آغاز کرد.
پس از پایان جنگ جهانی اول، دهخدا از فعالیتهای سیاسی کناره گرفت، و طی دورهٔ رضا شاه به کارهای علمی و ادبی و فرهنگی پراخت. مدتی ریاست دفتر (کابینه) وزارت معارف(وزارت فرهنگ بعدی) و سپس ریاست تفتیش وزارت عدلیه (وزارت دادگستری بعدی) را به عهده داشت. در سال ۱۳۰۶ مدرسهٔ سیاسی به مدرسهٔ عالی حقوق و علوم سیاس یتغییر نام یافت و ریاست آن را علیاکبر دهخدا به عهده گرفت. در سال ۱۳۱۴ به عضویت فرهنگستان ایران انتخاب شد. از زمان تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ ریاست دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی را تا سال ۱۳۲۰ به عهده داشت. در این سال از خدمات دولتی بازنشسته شد و یکسره به کار لغتنامه پرداخت. در همین دوران بود که در جواب استفسار دوستان که چرا شعر و نثری به سبک آنچه در صوراسرافیل منتشر میکرد نمیسراید و نمینویسد، میگفت: «در این زمانه بسیارند کسانی که حاضرند وقت و نیروی خود را صرف شعر گفتن و مقاله نوشتن و طبع و نشر آنها در روزنامهها و مجلات کنند، ولی شاید کمتر کسی باشد که بخواهد و بتواند با تألیف آثاری مانند امثال و حکم و لغتنامه وظیفهای دشوار و خستهکننده و طاقتسوز ولی واجب را تحمل نماید.» [۴]به سردبیر مجلهٔ آینده، دکتر محمود افشار یزدی که از او مقاله میخواست (پس از شهریور ۱۳۲۰) نوشت که «اگر میسر شد و گرفتاریها اجازه داد مقالاتی میفرستم، با شرط عدم تحریف»؛ اما کمتر برای مطبوعات دست به قلم میبرد.[۵]
در نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران در تیر ماه ۱۳۲۵ جزء هیئت رئیسه شرکت داشت، ولی از این کنگره (شاید به دلیل حضور چشمگیر حزب توده) چندان رضایتی نداشت.[۶] در اسفند ۱۳۲۹ در تأسیس جمعیت مبارزه با بیسوادیشرکت کرد. در همان سال از جمله نویسندگان و اهل فرهنگی بود که بیانیهٔ صلح استکهلمرا امضا کرد.
دهخدا در سالهای نهضت ملی شدن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق، پشتیبان جدی او بود. در ماههای پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲شایعهٔ تشکیل شورای سلطنت و ریاست شورای دهخدا، و حتی شایعهٔ جمهوری و ریاست جمهوری دهخدا بر سر زبانها افتاددستی نیز در کار بود که سرمقالهٔ نخست صوراسرافیل ایوردُن (دورهٔ دوم) را که حاوی حملههای بیپروایی به موجودیت پادشاهی در ایران بود برای رهبران سیاسی ارسال میکرد. در چنین وضعیتی بود که در روزهای اول بعد از کودتا، خانهٔ دهخدا توسط مأموران تفتیش شد و خود نیز مورد احضار و بازجویی قرار گرفت. به دلایل پیشگفته و نیز شرکت در نامهٔ سرگشاده علیه کنسرسیوم نفت در سال بعد، نام دهخدا را از خیابان محل زندگیاش برداشتند.
علیاکبر دهخدا در روز دوشنبه هفتم اسفند ماه ۱۳۳۴ در سن ۷۷ سالگی در خانه مسکونی خود در خیابان ایرانشهر تهران درگذشت. پیکر او به شهر ری مشایعت و درابن بابویه در مقبره خانوادگی مدفون گردید.
دهخدا مسمط معروف خود «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» را در یادبود میرزا جهانگیر خان شیرازی مدیر روزنامه صور اسرافیل سرود*:
ای مرغ سحر، چو این شب تار |
بگذاشت ز سر سیاهکاری |
|
وز نفحهٔ روحبخش اسحار |
رفت از سر خفتگان خماری |
|
بگشود گره ز زلف زر تار |
محبوبهٔ نیلگون عماری |
|
یزدان به کمال شد پدیدار |
واهریمن زشتخو حصاری |
یاد آر ز شمع مرده، یاد آر
ای مونس یوسف اندر این بند |
تعبیر عیان چو شد تو را خواب |
|
دل پر ز شعف، لب از شکر خند |
محسود عدو، به کام اصحاب |
|
رفتی بر یار خویش و پیوند |
آزادتر از نسیم و مهتاب |
|
زان کو همه شام با تو یک چند |
در آرزوی وصال احباب |
اختر به سحر شمرده، یاد آر
چون باغ شود دوباره خرم |
ای بلبل مستمند مسکین |
|
وز سنبل و سوری و سپرغم |
آفاق، نگارخانهٔ چین |
|
گل، سرخ و به رخ عرق ز شبنم |
تو داده ز کف قرار و تمکین |
|
زان نوگل پیشرس که در غم |
ناداده به نار شوق تسکین |
از سردی دی، فسرده یاد آر
ای همره تیه پور عمران |
بگذشت چو این سنین معدود |
|
وان شاهد نغز بزم عرفان |
بنمود چو وعد خویش مشهود |
|
وز مذبح زر چو شد به کیوان |
هر صبح شمیم عنبر و عود |
|
زان کو به گناه قوم نادان |
در حسرت روی ارض موعود |
بر بادیه جانسپرده یادآر
چون گشت ز نو زمانه آباد |
ای کودک دورهٔ طلایی |
|
وز طاعت بندگان خود شاد |
بگرفت ز سر خدا، خدایی |
|
نه رسم ارم، نه اسم شداد |
گل بست زبان ژاژخایی |
|
زان کس که ز نوک تیغ جلاد |
مأخوذ به جرم حقستایی |
تسنیم وصال خورده، یادآر
به کوشش جامعه رنگین کمان بنیاد آزادی اندیشه و بیان – منبع ویکیپدیا
جامعه رنگین کمان