تقابل بغرنج آینده میان دو گرایش؛ قائلان به تمامیت ملّی و سرزمینی و تجزیه طلبان

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

پایا راستگو نیا

هنگامی که به مسائل مربوط به تمایلات ، گرایشات ورویکردهای مربوط به ملیّت و نیز قومیّت در ایران در این هنگام ودر سایۀ سیاست ها و واکنش به مواضع حکومت نزد مردمانی که با این مسائل درگیرند نظر می افکنیم در می یابیم که مواضع حکومت با توجه به اساساً ذات وماهیت آن ، در قبال مسائل مرتبط با ملّیت  و قومیّت ، منشأ احساسات،تمایلات و رهیافت های مختلف ، متقابل و متضادی گردیده است.به عبارتی جبهه و موضع مشخص حکومت در قبال این مسائل واکنش و موضع متقابل مشخصّی را نیز نزد مردمان در پی داشته است.

این مواضع سیاسی ایدئولوژیک وعقیدتی خاص نزد حکومت و واکنشهای متقابل مردم در قبال آن ازهردو این جنبه ها یعنی هم جنبۀ ملی وهم قومی قابل ارزیابی و تحلیل خواهد بود وبد نیست که در ادامه اندکی این هر دوجنبه را به ترتیب مورد امعان نظر قرار دهیم تا چگونگی آن تمایلات ورویکردهای متقابل ومتضادی که در این دو زمینه از آن سخن رفت روشن گردد.
ابتد لازم است اندکی در خصوص موضوع ملیّت وملی گرایی در ایران و نوع موضع حاکمیت کنونی در قبال آن بررسی صورت پذیرد. باید گفت این موضوع یعنی موضوع ملیّت از دیر باز در جامعه ایران  وضع بسیار حساس و خطیری با خود به همراه داشته است .عامل اساسی در این حساسیت مسأله دوپارگی ودوگانگی مشخضی است که از دوره هایی از تاریخ این مرز وبوم در زمینۀ هویتی صورت واقع یافته و وضعیّت خاص را در پی داشته است.دوگانگی مذکور در زمینه هویتی باز می گردد به دو گانگی درزمینۀ هویّت ملّی ومیهنی از یک سو وهویّت دینی واعتقادی مردمان ما از سویی دیگر.
 تاریخ ما خود بزرگترین شاهد در این زمینه است .در این تاریخ دو دوره متفاوت و مختلف از یکدیگر به نحوی برجسته متمایز می گردند .دوره ای که ایرانیان در آن به عنوان یک ملت از هویت ویژۀ خویش ،از سرزمین ، زبان ، حکومت ، دین ومناسبات فرهنگی خاص خویش بهره می بردند.وبه خصوص به لحاظ سیاسی آنچنان که در تاریخ مشخص شده است از قدرت وشکوه خاص خود در کسوت امپراطوریی جهانگیر وجهان گستر آن هم در طول سده های متمادی بهره می برده اند وملتها وقومیتهای بسیاری را در زعامت سیاسی و فرهنگی خویش داشته اند. وسعت تاریخی و جغرافیایی مؤید این شکوه ، طبعاً حس خاصی از تمایلات میهنی وملّی را در روح وروان تاریخی یک ملت در پی خواهد داشت. خصوصاً آنگاه که این جایگاه وشأن تاریخی در زمانی و از جهاتی مورد تحدید وتقلیل قرار گیرد. این خود کافی است تا به احساسات نوستالژیک ما که در پی احیا ویا دستکم به رسمیت شناختن  شکوه گذشتگان است دامن زند .
پارۀ دوم تاریخی که خود بر سازندۀ پارۀدوم هویتی نزد این مردمان نیزهست مصادف با ورود اسلام و یورش اعراب مسلمان به ایران و از دید بسیاری به تمام شکوه وجلال گذشته این قوم است. البته این به تنهایی اگر می بود تنها می توانست موجد دافعه وتخاصم باشد تا ایجاد وجه خاص هویتی (آنچنانکه تاریخ درمورد حمله مغولها شاهد بوده است.) حقیقت آن است که به هر تقدیر حضور اعراب در ایران در تناظر است با ورود یک آیین وایدئولوژی مذهبی که حال چه با زور شمشیرتحمیل یافته باشد و چه به مدد انگیزشهای درونیش ، سرانجام پس از چندی جاذبه های خاص خویش را نزد این مردمان انگیخته واسباب و لوازمات فرهنگی و هویتی خاص خویش را رقم می زند ، در روح و روان جمعی آن تعمیق یافته و جزء چندان نازدودنی ناخودآگاه تاریخی آن می گردد و افزون بر این در برابر آن گذشته تاریخی نشسته و در امحإ آثار و تمایلاتی آنچنان ایستادگی و اصرارمی نماید.با ورود اسلام به ایران از سویی تمامیت سیاسی و جغرافیایی ، شکوه مقتدرانه ملی و خودبسندگی تاریخی و فرهنگی ایرانیان دستخوش تلاشی واضمحلال می گردد و اساساً بقإ وهستی هویت پیشین و فرهنگ و زبان خاص وابسته به آن مورد تهدید جدّی واقع می گردد. واز دیگر سو عناصر ولوازمات تازه ای از جهت فرهنگی وهویتی درذهنیت و انگاره های جمعی آنها همزمان با دیگر اقوامی که تحت سیطرۀ اسلام قرار گرفته بودند دامن می گسترد که خود از جهاتی موجد جذابیتهای موجود دریک وضعیت انترناسیونالیسم دینی و اعتقادی و به تبع آن اجتماعی و سیاسی بود.
البته با تمامی جزمیّتی که اسلام در بسط اصول و ارزشهای خاص خویش و نفی وامحإ سایر عناصر متعارض داشت ، در ایران از جهت ارکان هویت جمعی به خلاف بسیاری از اقوام و ملل که به طور کلی در هویت نوین اسلامی جذب و هضم گردیدند باز به دلیل سابقه ای که از جهت هویت و حیات ملی و میهنی و داشته های فرهنگی و تمدنی در ذهنیت و خودآگاه و ناخودآگاه تاریخی ایرانیان وجود داشت ما شاهد گونه ای از تمرد و اعراض در مقابل هویت تحمیلی اسلامی و به زعم بسیارانی اعرابی هستیم . به خصوص که در دورانی از تاریخ پس اسلام ما به طور مشخص شاهد مواضعی در درون دستگاه حکومت و خلافت عربی ـ اسلامی در نکوهش اغیارغیرعرب و بزرگداشت اعراب در برابر دیگر اقوام از آن جمله و به ویژه ایرانیان هستیم .همین مواضع به ایجاد و گسترش زمزمه های مخالف علیه استیلای اعراب وهویت وفرهنگ وزبان آنها دامن زد. وبه بازکاوی و بازیابی  ارزشهای هویتیِ تاریخی وعظمت و افتخارات گذشته از سوی افراد و گروه های مختلف انجامید.
البته به اندک تأمّل و تعمّقی پیداست که هجوم و حضور اعراب در این مرز و بوم به رغم همۀ آن سعی وافری که در توجیه وتلطیف آن ازهمان آغاز تاکنون وجود داشته وصورت گرفته است باز به سان یک کابوس مخوف وهولناک ، همان سان که در واقعیت تاریخی نیز به عیان مصداق و با آن تناظر داشته است درعمیق ترین لایه های ناخودآگاه جمعی و بعضاً فردی ما لانه ساخته و حتی دراوقات تاریخی که چندان ارادۀ تعمّد گرانه ای در یاد آوری آن وجود نداشته است باز همچنان دراشکال ومناسبتهای مختلف برون تراویده است و همواره مشهود و قابل باز خوانی و ردگیری بوده است. درزمینه ادبیات که از قرار به اعتراف دانش روانکاوی یکی از عرصه های بروز و ظهور و حتی صعود اندیشه ها و داشته های ناخودآگاهی انسانها است می توان  از این بروز و ظهور خاطرات تلخ تاریخی به سان یک کابوس گاه و بیگاه بازآینده نمونه هایی را در آثار بزرگانی چون فردوسی ، خیّام ، حافظ و… ذکر کرد. در اشعار این بزرگان به خوبی حس آشکار و نهان  دریغ و افسوس نسبت به دورانی ازشکوه تاریخی و تلخکامی و خاطر پریشی ناشی از فروپاشی یکباره و شوکه آور آن ملموس است .
باید گفت که از گذشته دور تا کنون احساسات ناشی از گذشتۀ میهنی و ملی گرایی (هرچند که با نمونه های مدرن این مفهوم تفاوتهایی را داشته است) ایرانی را می توان کماکان به عنوان« آنتی تزسنّتی» در برابر سیطرۀ اعتقادات مذهبی اسلام قلمداد نمود  که به هر تقدیر نشان از هویتی خارجی وبیرونی داشته و یاد و خاطرۀ هجوم ، سیطره و تخریب را نزد صاحبان این احساسات با خود به همراه دارد.این کشاکش تاریخی میان هویت ملی ومیهنی از یک سو و هویت اعتقادی ودینی از سوی دیگر بی آنکه هیچ گاه در برهه ای از تاریخ این مرز و بوم به تمام فروکش نماید همواره تاکنون بین این عناصر متعارض و شاید متضّاد تداوم داشته است . امّا از سوی دیگر هیچگاه به سیطره و غلبه امحإ کننده و ازمیان بردارندۀ یکی بر دیگری نیانجامیده است.
در دوران معاصر نیز این تضاد تاریخی بار دیگر به نوعی دیگر البته با جان و نیرویی تازه که دراحساسات و تمایلات ملّی گرایانه و ناسیونالیسم دمیده شده است سر بر آورده است . چراکه دوران مدرن به لحاظ تاریخی در پیوند بوده است با ناسیونالیسم و گرایش روزافزون ملت ها در اعمال اراده بر سرنوشتشان و تنظیم امورات خاص و روابط درونیشان . درغرب به خصوص آغاز دوران مدرن متناظر بوده است با اضمحلال انترناسیونالیسم مسیحیت و ظهور دولتها و واحدهای سیاسی ملی ،مستقل وخودبسنده . در این حال است که بر عناصر فرهنگ ملی همچون زبان ، تاریخ و تمامیت سرزمینی و جغرافیایی ملتها و استقلال آنها از یکدیگر و عدم نفوذ و استیلای آنها بر هم و عدم دخالت در امورات یکدیگر تأکید به عمل می آید. بسیاری از زمینه ها و بستر های توسعه و ترقی در دوران جدید درگرو مناسبات نوین ملّی گرایانه بوده است اصولاً در بسیاری از موارد استقلال ملی وملیّتها از یکدیگر در تقارن با آزادی واراده و رأی ملل در ساخت وتوسعه جوامع بوده است . به لحاظ اقتصادی نیز نوع سرمایه داری ابتدا تجاری و سپس صنعتی دردوران جدید در ارتباط با پیدایش ملتهایی بود که استقلال و هویت وتمامیت مستقل هر یک ازآنها از یکدیگر بستر وزمینه ای شدند برای تبادل و تقسیم کار، تولید و بازار. این مسأله سرعت وانعطاف خاصی به تدابیر وترتیبات اقتصادی در جوامع مستقل از هم نسبت به مناسبات موجود پیش از آن می بخشید.
با ورود ارزشها و آموزه های مدرن در دوران معاصر به سرزمین ما از بیش یک سدۀ اخیر مسائل و موضوعات مربوط به تاریخ و هویت ملّی نیز به مانند سایر ملل در این دوران ، در جامعه ایران نیز طرح و تعمیم خاصی یافتند اصولاً طرح و تدوین بسیاری از ترتیبات مدرن در جامعه ایران از اساس در یک هیأت و زمینه ملّی و ملی گرایانه قابل حصول بودند . به خصوص مسأله تمامیت سرزمینی و استقلال از سایر دول با توجه به سابقۀ استعمار و نفوذ و تحت الحمایگی دراین منطقه از اهمیّت خطیری در این ارتباط برخورداربوده است . به علاوه از دیگرسو باگسترش روحیه نقادی و کاوشگری جدید و به عمل آمدن پژوهش دوباره و بازکاوی در خصوص تاریخ ، فرهنگ و محتویات فرهنگی و معتقدات و باورهای جمعی نتایج تازه ای حاصل گردید. از سویی این پژوهشهای نقادانه در معتقدات عموم به تشکیک و تردید در بسیاری از آنهایی انجامید که اکنون رنگ و بوی خرافه و افسانه های باطل می یافتند. این خود پیامد طبیعی گسترش مدرنیسم و خردگرایی و نقادی ملازم با آن در تمامی جوامع با سنتهای مربوطه شان بوده است. به خصوص دین گریزی و دین ستیزی مرادف با این روحیه در جامعه ما نیز عواقب و پیامدهای خاص خود را نزد نخبگان جدید در این جامعه داشته است.
همراه با روحیه تشکیک در معتقدات اکنون نابسنده وخرافی ، کاوش وبازیابی در تاریخ گذشته چشم اندازهای تازه وغرورانگیزی را  به طور مشخص و پژوهیده از دورانی که کمتر ازآنها تاریخ مدون و مکتوبی باقی مانده بود فراروی ایرانیان قرارداد تفحص درآثار باستانی و نوشته ها والواح گذشته بار دیگر این ملت را متوجه خاطرات فروخورده شده از شکوه وهمزمان شکست می نمود والبته ناگفته پیداست که بدین لحاظ معتقدات دینی و مذهبی و اسلام به دلیل نقش مخرب و منفوری که ازاین روی می یافتند به گونۀ مضاعفی در مظان اتهام و تشکیک قرار می گرفتند. به خصوص از دوره رضاه شاه و سپس فرزند او که به طور اساسی تعقیب وتعمدی جدی در برقراری اصول وارزشهای ملی و ملی گرایی از سوی نهادهای رسمی دولتی به عمل آمد . وهمین تاکید و تعمّد واقداماتی که در این راستا به عمل آمدند البته باعث برانگیخته شدن حساسیتها و احساس خطر نزد اقشار سنتی پایبند به دین ومذهب در از دست دادن نقش و جایگاهشان در بین توده های اجتماعی و منافع خاص تابع آن گردید. به عبارتی بار دیگر تضاد تاریخی مابین دو بخش متفاوت و متعارض ازهویت اجتماعی( دوپاره) ایرانی واسلامی سر برآورد. در انقلاب پنجاه وهفت به هر روی بخشی از احساسات واقشار تهییج شده از این تعارضات پنداشته علیه مذهب نیز به همراه سایر اندیشه ها دخیل بودند .
بعد از انقلاب با سیطرۀ طیف هایی از سنتی ترین و قشری ترین بخش های جامعه بر مقدرات اجتماعی و قدرت سیاسی و عرصۀ سیاست گذاری و تصمیم سازی جامعه، به طور طبیعی این اقشار با وضعی که پیش از انقلاب بر آنها رفته و تهدیدی که تاآن گاه متوجه خویش می دیدند اکنون انتقام از گرده ملی گرایان و هرگونه احساسات حاکی از تعلّق خاطر به تاریخ و ملیّت ایران ، به نفع احساسات ضد آن در جناح اسلام گرایی  کشیدند . این ضدیّت و تعرض تا آستانۀ بیشترین مخاصمه ودشمنی علیه ملی گرایی واحساسات میهنی وملّی پیش رفت . شدت این کینه جویی و دشمنی در طول حیات این حکومت تا بدان حدّ بوده است که مطمئناً نزد بسیاری از ایرانیان نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت ضد ملّی ومیهنی وبه عبارتی ضد ایران وایرانی  قلمداد می گردد .
آنچه امروزه در زمینه مسائل هویتی در جامعه ایران به عیان مشهود و به طور روز افزون در حال گسترش بوده است ، توجه و تمایل مضاعف خیل کثیری از ایرانیان به هویت ملی و تاریخ مرتبط با آن در مقابل اندیشه ها وتفکرات دینی وایدئولوژیک تحمیل شده از سوی حاکمیت مذهبی بوده است. این توجه و کشش به سوی ارزش های ملی در کنار تنفّر ووازدگی از اندیشۀ دینی ومذهبی حاکمِ معارض با آن( که به علاوه، سامان اجتماعی ، سیاسی وبه خصوص اقتصادی جامعه را نیز از هم پاشیده و گرفتار رکود نموده است) امروزه نزد بسیاری به شدید ترین احساسات محتمل ملی گرانه( حتّی گاه نزد برخی تا به حدّ شووینیسم) راه برده است.
امّا از سوی دیگر همان طور که در ابتدای این نوشته اشاره شد مواضع نظام سیاسی حاکم چه در سطح کلی و چه در برابر اقوام و قومیّتهایی(به عقیده برخی ملیتهای) که در محدودۀ مرزهای این کشور می زیند خود موجد واکنشهایی نزد این اقوام بوده است که در کنارآنچه در بالا در خصوص مسائل مربوط به ملیّت بدان اشاره شد می تواند وضعیّت خاصی را خصوصاً آنگاه که این باورها و تمایلات فرصت ظهور یابند پدید آورد. باید توجه داشت که مسأله مربوط به قومیتها و خصوصاً تمایل آنها به استقلال نسبی یا تام در اموراتشان مسأله ای است که مبتلا به تاریخ معاصر بوده و محدودۀ زمانی آن از دورۀحاکمیت فعلی پیشتر می رود. در این زمینه می توان سه مسأله علّی را یادآور شد که در تاریخ معاصر در گرایشهای مربوط به قومیتها دخیل بوده اند. مورد اول همان است که در فوق در خصوص ملی گرایی و موضوع تمایلات ملّی به آن اشاره گشت . یعنی آن تمایل عامی که در دوران مدرن در خصوص تشکیل دولتهای ملی یا «دولت ـ ملّت» وادارۀ امورات داخلی و درونی  نزد همۀ قومیتها و ملیتها وجود داشته است. دومین موضوع در همین ارتباط به این مسأله باز می گردد که در بسیاری از مناطق جهان از جمله منطقه خاورمیانه مرزهای سیاسی که غالباً به نحوتحمیلی ترسیم گشته اند مبتنی بر تقسیمات و حدودی نبوده اند که اقوام و ملّتها درآن قرار گرفته اند. این عدم تطابق به طور طبیعی مشکلات و مناقشاتی را در پی داشته است.و امّا سومین مسأله به ساختارسیاسی استبدادی وغیر دموکراتیک در این کشورها مربوط است که غالباً به تقسیم ناعادلانۀ ثروت و قدرت در چارچوب مرزهای این کشورها خصوصاً بین اقوام مرکزی و اقوام تابعه در این کشورها انجامیده است .
امّا درطول حاکمیت نظام فعلی دلایل مضاعفی چند براین موضوع افزوده شد؛ تمامیت خواهی و اختناق تام و تمامی که از سوی حاکمیت در همۀ ابعاد اعمال گشته است ، از هم گسستگی سامان اجتماعی در نتیجۀ سیاستهای غلط اجتماعی وفرهنگی و همۀ نابخردی ها واشتباهات فاحشی که در این زمینه وجود داشته است ، ورشکستی اقتصادی و توسعه فقر که طبعاً در خصوص قومیتها بیشتر بوده یا به چشم آمده است ، سرکوب عریان در مناطق قومی به بهانه های امنیّتی (خصوصاً از آن جهت که غالب این اقوام یا ملیّتها در مناطق مرزی یا نزدیک به مرز قرار داشته و به دلیل ارتباطات برون مرزی با مردم هم قوم شان همواره شائبۀ دسیسه و توطئه از آن سوی مرزها وجود داشته است) و فراتر از همه ابتنای حاکمیت حاضر بر ایدئولوژی مذهبی که درغالب مناطق درگیر با مسائل قومی به تبعیضات و تمایزات ظالمانه ای منتهی گشته است .همۀ اینها سبب گردیده اند . که خصوصاً مسائل قومی و دواعی مربوط به جدایی ، خودمختاری یا اساساً تجزیه طلبی محمل و مأمنی برای اعتراض و مبارزه وستیز علیه این بی عدالتی ها گردند.
در این جا همۀ توضیحات فوق ما را به این نتیجه می رساند که ما در دو زمینه متفاوت و در عین حال مربوط و مرتبط شاهد دورویکرد ، تمایل ، گرایش و اساساً احساس و هیجان متفاوت و به عبارت درست تر متضاد ومتناقض هستیم که خصوصاً در آیندۀ احتمالی که هردوی اینها فرصت ظهور و بروز مکفی یابند می توانند تبعات و پیامدهای بغرنج و خطیری را در رویارویی با هم در پی داشته باشند. از قضا هر دوی این مواضع و جهت گیری ها نیز در زمان حاضر به نوعی درواکنش به مواضع حاکمیّت کنونی تا بدین حدّ وپایه عمق وگستره یافته و تشدید شده اند.بدین معنی که از سویی ما دراین برهه در ضدیّت با رویکردهای ضدّ ملیّت وضد ایرانی حاکمیّت شاهد گسترش کم سابقۀ احساسات ملّی گرایانه وقائل به عناصرملّی ومیهنی در نگرشها ی سیاسی نزد بخشها و اقشار قابل توجهی از ایرانیان هستیم . تمایلاتی که طبعاً مصراً خواهان حفظ وابقای تمامیت ارضی و سرزمینی ایران و بازیابی تاریخ وشکوه گذشتۀ آن بوده وهیچگونه خدشه وکم و کاستی را در این خصوص چه اکنون وچه در آینده پذیرا نیستند . و از دیگر سو گرایشاتی که از سوی اقوام و قومیت ها یا بخشها و گروه هایی در درون آنها در ایران امروز در نتیجۀ سیاست های تبعیض آمیز (یا همۀ آنچه تبعیض آمیز به نظر آمده و یا گاه این گونه قلمداد گشته اند) نظام حاکم به خودمختاری ، استقلال و یا اساساً جدایی و تجزیه وجود دارد. گرایشاتی که گاه در تعقیب خواسته هاشان ازآنچه تمامیّت ارضی گفته می شود درمی گذرند. مطمئناً تقابل این دو گرایش ناهمجهت درآینده وضع بسیار بغرنج و پیچیده ای را به دنبال خواهد آورد ویکی از موضوعات خطیر سیاسی آینده ایران خواهد بود. این مهم لزوم توجه دقیق و حساسیّت کافی از هم اکنون به موضوع را در جهت راهبردن به سمت و سویی بخردانه وصحیح خاطر نشان می سازد. و بدیهی است آنچه دراین ارتباط  تأثیرات مخرب وزیانباری در پی خواهد داشت پرداختن به سیاست های آنی ، قالبی و توأم با هیجان وهوچی گری های تبلیغاتی خواهد بود. در نظر داشتن بستر و زمینۀ واقعی امر و دوری از تصورات آرمانگرایانه و انتزاعی از هر دو سو و آنچه حق مطلب را در ارتباط با هر دو گرایش در چهارچوبی عام فراهم آورد.
 

                                                          جامعه رنگین کمان

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.