فریدون فروردین
اینک این ست هنگام واین جاست گران- آوردگاه رزم نهایی رهایی ایرانی
اینک چهار شنبه شب سوری سرخ و سوزان و پر هیاهوی آبی- جامگان ایران
در صفر یخ بسته نیم شب
لا به لای شاخه شاخه خاک جنگل مه آلود آغشته به باران ومه و مهتاب
اکنون هنگام و هنگامه فردوسی
سراسر زاد و رود کار زار تدارک نوروز برگ رنگ
تا بهار ایرانی پس از هزار سال ، بر آسمان برشود
بهمن هنگامه همگان، همه یورش ، نبرد و این نوبه پیروزی آفتابین ایرانی
سپیده دم گرم و روشن و دریا رنگ انقلاب
تا آفتاب ازادی
چشم در چشم/ چنگ در چنگ
پایان داغ و دار و درفش
تا پایان دیو و دد و دزد
تا نابود پلید و پلشت و پلشتا
تا فروردین رهایی بر گستره فلات و اقیانوس ایران
جامعه رنگین کمان