پایا راستگو نیا
سکوت در می شکند وزمین سرد وسخت تاریخ بار دیگر شاهد شکافتن وشکفتن نوین جوانه هایی است که دیر زمانی را به انتظار فرصت غنیمتی نشسته بوده اند. دیگر بارتلنگر حادثه رشته های نازک اوهام تنیدۀ بسیارانی را از هم می گسلد وسرود آغاز را دیروز و امروز زمزمه وار وفردا به هیأت فریاد بر گوش آنها که پیام پایان سر داده بودند می نوازد.وبار دیگر بر سرنوشت همیشگی ومحتوم جهان یعنی دیگرگونی دائم وهمواره صحه می گذارد.تاریخ فراز وفرود بسیار دارد امّا سکوت وسکون حاشا وکلّا.
ما بی شک درآستانه ایستاده ایم درآستانۀ حادثه هایی شگرف و به اندک بصیرتی «بوی تشویش از اوضاع جهان» می شنویم.چرا که هنوز روزگار پر است از گیر وگرهایی که سخت همّت گشودن و در گذشتن می طلبند.چه نشسته ایم که جهان به انتظار ما نخواهد نشست در این بزنگاه هایی که از پس هم در پیچ وخم گذر زمان آشکار می شوند.این حقیقت را باید دریافت که اگر خود به رقم زدن دفتر سرنوشت همّت نورزیم لاجرم خود وشاید نه باب میل ما رقم خواهد خورد .ویقیناً امّا واگر دراین حال بس نابسنده خواهد بود.
بعد از فروپاشی نظام سیاسی واقتصادی در شوروی وبه طور کلّی در بلوک شرق و مسکوت ماندن آرمانهایی که به هر حال طی سالها اندیشه های بسیاری را به خود مشغول داشته بودند ، بعد از چندین دهه تلاطم بی امان در جهات وجنبه های مختلف و آن همه امید به تغییر اوضاع و احوال ، آن همه جنبش وجریان ، انقلاب ، شورش ، جنگ ،ستیز و… وآن همه دسیسه و طرح وتدبیرهای آشکار ونهان از سوی قدرتهای ذی نفوذ وتأثیرگذار براقمار وحوزه های نفوذ خودشان یا رقیبشان یا از سوی حکومتها در برابر مردمانشان ، به خصوص بعد از آن همه انقلاب در اقصی واکناف جهان در راستای آزادی وعدالت ، نا گهان با تلاشی یکی از بزرگترین منادیان انقلابهای رهایی بخشِ ملتها ویکی از از به هر حال الگوهای مدعی مدینه فاضله در جهان معاصر به ناگاه گسست شدیدی در رشتۀ امید و آرمانها پدیدار گشت.وبسیاری وازده سر در جیب تأمّل و حزم فرو بردند.از آن رو که اگر چه بسیاری دروغین بودن آن قبله را دیر زمانی دریافته بودند ، لیکن هم می دانستند که به هر روی آن همه سعی و نیرو وانرژی که در این راه مصروف گردیده بود اینک با این گسست دیگر به راحتی بازساخته وپرداخته نخواهند شد. آه سرد یا آب سردی بود بر ذهنیت ایدئالیستی و آرمانگرایی به ویژ] از نوع انقلابی ، رادیکال و بنیان براندازانۀ آن .حال می بایست مستأصل بر ویرانه تاریخ نشست ونومید از تغییر جهان تنها به تفسیر وتحلیل شکست نشست.
در آن سوی معرکه امّا دست اندر کاران جهان آزاد مسرور ومشعوف از به خاک مالیدن پشت رقیب پس از کارزاری سخت در چند دهه اینک تا اطلاع ثانوی آسوده خیال به نکوهش پنداشته های گذشته رقیب و درستی اندیشه های خویش پرداختند.خود را منادیان ومدافعان آزادی ومیراث دار یگانۀ این ایده وعمل می پنداشتند واز این بابت مفتخر بودند که اگر ازبرقراری برابری عاجزند دست کم از نعمت آزادی برخوردارند ،حتی از این همه فراترتئوریسینی چون فوکویاما سخن از پایان تاریخ رانده و لیبرال دموکراسی را به عنوان غایت قصوای این تاریخ خواندند. سخن از پایان تاریخ البته ادعای بس گزافی بود که حتی در همین جبهه کسی چون پوپر آن را به سخره گرفته وازاین یاوه سرایی ها تبرّی جستند.با این حال رخوتی که درتن سازمان کلان فراروایتهای ایده آلیستی افتاده بود قدرت پاسخی محکم ومنکوب کننده به این گونه دعاوی را ازمنتقدان می گرفت.سرمایه داری نئولیبرال دست خویش را چه در دعاوی نظری از سوی مدافعانش وچه درگسترش عینی وعملی بازار آزاد در اقصی نقاط جهان به ویژه اینک در حوزه هایی که تا دیروز از آن دشمن بود باز یافتند.یک پیروزی بی بدیل در آوردگاهِ بی هماوردِ این برهه از تاریخ برای نظام بازار آزاد بین المللی که به مدّت بیش از هفت دهه دستهای مخالفین آتشین مزاج را بر گلوی خویش شاهد بود ولی اینک پهنۀ اقتصاد جهانی را راحت الحلقومی می شناخت که تنها سختی بلعیدن آن نه ترس و تهدید از سوی خصمی بیرونی ، بلکه رقابتهای درونی سیستم خود بنیاد سرمایه داری در نظام اقتصاد بین المللی مابین سرمایه داران بود .
لازم است اینک اندکی به وضعیت جهان سوم یا کشورهای پیرامونی نیز در این گیر ودار وسرانجام قهرو غلبه صحنه گردانان بین المللی پرداخته شود.چه به هر تقدیر سرنوشت محتوم آنها اغلب به مقدرات ومقدورات صاحبان بزرگ ثروت و قدر ت در عرصۀ جهانی گره خورده است .آنچه آشکار است اینکه وضع و حال واراده وخواست آنها همواره در تنازع مابین حوزه های جهانی قدرت مورد تغافل واقع شده است .آنها بی آنکه اساساً از نعمات وغنایم مخاصمه ورقابت بهره ای برند غالباً ناخودآگاه عرصه وآوردگاه نزاع واقع گردیده واز جیب شان هزینه شده است.در رقابت بزرگ مابین مدعیان کلان آزادی وبرابری در دوسوی جهان بی آنکه چیزی از این هردو عایدشان گردد تنها با مضرات وهزینه های گزاف وکمر شکن این کشاکش ها روبرو گشتند . در این میان نه به آزادی مورد ادعای این طرف ونه به عدالت وبرابری آن دیگری رسیدند ، تنها به دنبال حادثه ها دویدند.در این میان چه ملت هایی که درآتش آشوب سوختند.حکومتهای گماشته و دست نشانده و مطیع و منقاد ، تنها به اقتضای حال آمرین خود وبقای خویش در قدرت ونه خواست ومصلحت مردم ازهیچ مظالمی در حق ملّتها فروگذار نکردند. غالب این ملّتها از کوران حوادث جنگ سرد بیرون آمدند بی آنکه هیچ گونه گشایشی در حال و روزشان پدید آید واندک مرحمی بر زخمهایشان نهاده شود .گره های ناگشوده در سرنوشت آنها در همان حال که جهان سرمایه داری سرود فتح پیروزی سرداده ومدعی پایان دادن به همۀ آلام بر جای ماندۀ بشریّت بود دست نخورده باقی بود.ملتها همچنان در چنگال حکومتهای خودکامه باقی مانده ودر زد و بند های میان آنها با قدرتهای بزرگ جهان وجه المصالحه قرار می گرفتند در سایه این تحکم ، هیچ، نه تنها از عدالت و بلکه از آزادی نیز با وجود غوغای جهانی پیرامون آن طرفی نبستند.تنها در یک روند یک سویه به عنوان بازار مصرف بنجلهای سرمایه داری نگریسته شدند.مصرف کنندگانی که باز ذائقه وسلیقۀ آنها به وسیلۀ این نظام عرضه وتقاضا جهانی تعیین وتحریف می شد.
در این وضع البته عوارض رقابتهای نفس گیر در دوران جنگ سرد هراز گاه به گونه ای هویدا می گردید .یکی از مهمترین شان ظهور تروریسم وتهدید از سوی نیروهایی بود که روزی از سوی دوطرف رقیب برای بازداشتن و مشغول داشتن طرف مقابل پرداخته وبه میدان گسیل داشته شده بودند ودر برخی از حرکتها ، جنبش ها وانقلابات نظیر آنچه درایران روی داد به عنوان نیروهای منحرف کنندۀ جریان های مردمی یا خنثی کنندۀ نیروهای ایدئولوژیک رقیب عمل نمودند. چنان که حمایت یک طرف منازعه از بنیادگرایی مذهبی وقشری وارتجاعی ترین نیروهای اجتماعی وسؤاستفاده از میزان عمق و نفوذ آنها در مناطق پیرامونی عرصۀ نزاع علیه گسترش ودست اندازیهای ایدئولوژیک طرف مقابل اینک با از میان رفتن این طرف ، درد سرآفرین می گشت واین نیرویی متخاصمی که مصروف رقیب داشته شده بود اینک با تغییر مناسبات ومعادلات به سوی خود عوامل گسیل دارنده بر گردانده می شد وبه عنوان تهدیدی جدی قلمداد می گردید در حالی که پیش از آن همواره انتظار تهدید های عمده از سوی قدرتی عمده می رفت ، اکنون تهدیدها از نوعی دیگر واز سوی طرفهایی نه چندان عمده بود.منتها شیوۀ کار وعمل از سوی این نیروها به گونه ای بود یا نمایانده شد که ضرورت اقدام وعمل را در مقابل آنها گوشزد می نمود.واین دست مایۀ اعمال نفوذ خطیر واضطراری قدرتهای فائق با بهانه ای جدید در امورات کشورهای پیرامونی نظیر عراق وافغانستان و… گردید. آن هم با بهانۀ آزادسازی ملتها و گسترش وبسط آزادی دموکراسی های در واقع باسمه ای که مصداقی از تغییر از بیرون وبه اجبار بیش نبوده اند. در حالی که معضلات بسیار ریشه ای تر ودرونی تر از این نحوه از ماست مالی ها و ظاهرسازی ها بوده وهستند.به علاوه همین تغییرات نیز اکثراً به اقتضإ ودر پرتو منافع ومصالح خاص ومقطعی ، نه در همه حال وهمه جا صورت می پذیرند . انگیزه منافع خاص وجهت دار بازار سرمایه است نه رهیافتی عام در راستای تغییر عمدۀ وضعیّت ملتها.چه آشکارادر این گونه منفعت جویی ها مثلاً کشوری چون عربستان با نظام قرون وسطایی یا دیکتاتوری های مصر و اردن و… ویا تجاوزات آشکار به اساسی ترین حقوق انسانی درکشوری مانند ایران چندان محلی از اِعراب ندارند.
امّا چه کسی است که نگاهی هر چند گذرا و به اختصار به اوضاع بسیاری از مناطق جهان امروز وبه خصوص منطقه ای چون خاورمیانه بیاندازد وباز از چیزی پایان یافته وتثبیت شده سخن به میان آورد.آیا می توان در حالی که نابه سامانی در تمام وجوه و جنبه ها واز درونی ترین لایه های سیاسی واجتماعی آن از سرتا پای سرازیر است با سرخوشی و ساده لوحی از بهشت موعود لیبرال دموکراسی سرمایه داری وتعمیم ساده وسر راست آن به چنین منطقه ای سخن گفت یا بار دیگر مدعی افسانه بودن انقلابهای درونی ومردمی یا پایان دورۀ انقلابها بود. در حالی که به حقیقت مناسبات مصلحت جویانۀ همین ساخت سرمایه داری جهانی سرمنشأ وعامل ابقای غالب این شرایط وبه خصوص ساختارهای نابسندۀ سیاسی در اغلب کشورها در چنین منطقه ای بوده است.آنچه دراین میان ودر واقع افسانه است آن آزادی است که اغلب از این نظام سرمایه داری بدون اتّکا به سرمایه های اصلی ودرونی مردمی انتظار رفته است .دست کم آنچه نمودار است این است که رویۀ کسب وگسترش آزادی های اجتماعی وسیاسی در غالب گفتمان بازار آزاد بین المللی در دو حوزۀ جهان غرب وجهان سوم با یکدیگر بسیار متفاوت است واین شاید باز می گردد به تفاوت در تقدّم وتأخر مقولۀ آزادی وبازار در این دوحوزه در دو برهۀ متفاوت تاریخی وافسار گسیختگی موجود در این سو در بهبوهۀ فقدان پیشفرضهای لازم در غالب نهادها ونظام های اجتماعی دموکراتیک ومردم نهاد .این منتهی می گردد به دو نتیجۀ متفاوت وناهمجهت در این دو حوزه فرهنگی وتاریخی . در خارج از حوزۀ تمدنی وفرهنگی غرب در پرتواین فقدانهای خطیر، مقدورات بازار آزاد بین المللی بسیار وحشیانه تر ، غیر متمدّنانه تر وبه دور ازحتّی همان گونه عدالت نسبی در خود جهان غرب می گردد.
اینک پس از اینکه در خود جوامع غربی نیز به ترتیبی شاهد بحرانهای اجتماعی واقتصادی در این چند سالۀ اخیر بوده ایم ، تلاطم هراز چندگاهی که در مناسبات پول وسرمایه رخ می دهند ، باز پس از دورانی از سکوت ورخوت در روند تغییرات بنیادی درون ساختاری درجوامع به خصوص جهان سوم ، بار دیگر این دترمنیسم ناگزیر اقتضائات درونی اجتماعی ونه رهیافتهای ایدئالیستی تحمیلی هستند که خود به میدان آمده اند تا اجتناب ناپذیری محتوم امر دگرگونی وتغییر در بطن جوامع را فارغ از هرگونه تحلیلهای ثبات پندار به نمایش گذارند.تضادهای لاینحل در درونی ترین مناسبات سیاسی واجتماعی جوامع به خصوص در جهان سوم سبب می گردند که ناگزیرانرژیهای انباشته، حاصل از این چالشها به ناگاه دیروز وامروز از جایی فوران عینی وبرونی یابند . یک نمونۀ شتانسیل های انباشته جامعۀ ایران بوده است که وضع آن بیش از هر جا برای ما ملموس ومشهود است.تضادهایی که بروز وظهور ناگزیر آن هر چند از گاه محل بحث ونظرعمیقی را در زمینۀ تغییرات اجتماعی فراهم می آورد تغییراتی که شس از چندین دهه اینک به خصوص طی دو سال گذشته به مراحل ومراتبی خطیراز تاریخ خویش صعود نموده است.وباز ناگاه اینک در میان بهت وحیرت جهانیان به ناگاه در کشورهای دیگری از منطقۀ بسیار حساس خاورمیانه همگان شاهد طغیان آتشفشانی از نیروهای درونی جوامع علیه وضع نابسندۀ موجود و در جستجوی روزنه هایی برای آزادی وارادۀ مردمان در تعقیب عدالت اجتماعی هستیم.ابتدا در تونس ودر این چند روزۀ اخیردر مصر، که یکی از مهمترین واثرگذار ترین کشورهای هم خاورمیانه و هم منطقۀ شمال آفریقاست ، مطمئناً حوادث وپیامدهای این اتفاقات آن هم درچنین کشوری می تواند انعکاس جغرافیایی بسیاری در دیگر کشورها داشته باشد، به خصوص که این حوادث شمایل انقلابی یافته است .بدیهی است که حتی اگر دفعتاً به نتایج مورد خواست خویش نرسد در بروز اتفاقات بعدی در همین راستا نقش مهمی بازی خواهد نمود وسر سلسلۀ حوادث شگرف دیگری از پس خویش در آینده خواهند گردید. در همین ارتباط در خصوص ایران نیز تضادهای درونی وگسست در مناسبات سیاسی ، اجتماعی و نیز اقتصادی در این حال به چنان حدّ و مرزهای خطیری رسیده اند که اگر به انحرافات عمده ای گرفتار نیایند دیر یازود شاهد حوادث نا گزیر دیگری در آیندۀ نه چندان دور خواهیم بود. در حقیقت این گونه از جوامع کشورها در این برهه از زمان نقش بزنگاه هایی در آستانۀ ورق خوردن برگهای دیگری از دفتر تاریخ را دارا هستند همانند نیروی انباشته عظیمی که پشت سدی گرفتار آمده اند ومی توانند نقش موتور محرکه را در حوادث بعدی در جهان سوم وشاید در کل جهان داشته باشند.
جامعه رنگین کمان