بینام از داخل ایران
آزادی واقعی یا خوش خیالی
من هم آرزو میکنم که کاش وعده های خمینی دروغ از آب در نمی آمد. کاش هشدار های دکتر بختیار در مورد ویرانی ایران توسط اسلامگرایان به واقعیت نمی پیوست. کاش امام شیاد و جنایتکار نمی شد. و کاش جمهوری اسلامی این جهنم را برای ایران نمی ساخت و کاش نظام جمهوری اسلامی به قول خمینی همانند جمهوری فرانسه می شد. کاش جوانان ایرانی بخاطر عقیده شان در خاک سرد خاوران نخفته بودند و کاش زنده بودند و وطن را با آزادگی و برابری خواهی شان میساختند.
کاش آن کشتار و اعدام های کذایی در آغازش متوقف میگشت و خمینی و جلادانش به جای جوانان بیگناه به سرای باقی شان میشتافتند. کاش نخست وزیر امام استعفا میداد و کاش رو در روی خمینی جنایتکار ( فرعون و امام عزیزش ) می ایستاد. و کاش من آنقدر ساده بودم که باور میکردم نخست وزیر مملکت از کشتار جوانان وطن بی خبر بود.
من هم آرزو میکنم کاش دموکراسی دینی ( و دیگر غیر ممکن ها ) ممکن بود و کاش میشد نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی را اصلاح کرد و اصلاحات و شیرینی خوران راه انداخت. و کاش دیکتاتور مطلقه ی فقیه خودش از آدمکشی و جنایتهایش خسته میشد و قدرتش را واگذار میکرد. کاش با رئیس جمهوری موسوی دوران گذار برای برقراری انتخابات آزاد و برقراری دموکراسی در ایران آغاز می شد.
کاش راهپیمایی 25 خرداد را به خانه نمی آمدیم . لااقل ای کاش 28 خرداد را آنقدر ادامه می دادیم تا دیکتاتور را فراری دهیم . ای کاش آن روزها متفرق نمی شدیم تا دشمن با پراکنده شدن ما یاران عزیزمان را تنها گیر نیاورده و به ضرب گلوله نمی کشت . کاش آنقدر باهم و بیشمار می ماندیم که دشمن را فراری می دادیم تا دشمن برای جنایتهایش از رسانه اش کرکوری نمیخواند. کاش موسوی و کروبی جنبش انقلابی ما را در آن روزها ترمز نمی کردند. و ای کاش ما به حرف آنها گوش نمی کردیم و در همان روزهای تظاهرات میلیونی دیکتاتور مطلقه فقیه و عواملش را از مملکتمان بیرون میکردیم. مملکت مال ما مردم است. ایران مال همه ی ایرانیان است. این ایرانی که عزیزتر از جانش میدانیم و جان خویش را برای آزادی اش فدا می کنیم، این ایران ماست، ایران همه ی مردم ایران است. این ایران مال دزدان اسلامگرای جنایتکار نیست. اسلامگرایان حاکم ، دشمن ایران ما هستند.
برای این بخش از آرزوهایم بخشی از مقاله ی شرف جنبش دانشجویی ایران را شاهد می آورم.
بخش کوچکی از مقاله ی « برای تغییر نوشته ی مجید توکلی در خرداد ۱۳۸۹ _ زندان اوین » را داخل * * می آورم :
)http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=10000(
*اما در نهایت هدف جز تغییر وضع موجود (انقلاب) نیست-
…
– در شرایط کنونی باید بر دقت در همه زمینه ها به ویژه رعایت مسائل امنیتی افزود. از گذشته باید به درستی درس گرفت و با مروری صحیح آینده را فرا روی داشت. شاید عده ای بر این باور باشند؛ اگر موسوی پس از حضور مردم در 25 خرداد از آن ها می خواست که تا رسیدن به نتیجه خیابان ها را ترک نکنند و خود نیز در میان مردم میماند و یا حداقل برای فردا باز مردم را دعوت به حضور می کرد شاید قصه در همان روزها به پایان می رسید و این حرف – که من نیز از موافقان سر سخت آن بودم – به هر سان جامه ی عمل نپوشید. اما سختی ها و تلخی های فراوان در این ماه های پس از انتخابات و مواضع و مقاومت ها و عیان شدن بسیاری از واقعیت ها و افزایش آگاهی عمومی می تواند مزایایی از این ایام تلخ نیز نصیب ملت ایران نماید. در رعایت دقت ها استفاده از تجربیات دیگران و مراجعه به آموزش های عمومی در مقالات و جزوات بسیار موثر خواهد بود. ما باید بدانیم که چگونه فعالیت کنیم که بازداشت نشویم – هزینه کمتر بدهیم – و چگونه مقاومت کرده و در صورت بازداشت چگونه به سوالات پاسخ دهیم و در دادگاه حاضر شویم و بسیاری موارد دیگر که جزوات مرتبط آن موجود است که باید به مرور کامل تر و مشروح تر گردد.*
پابندی ما مبارزان داخل ایران به انسان و شرافت انسانی است که با آزادی ممکن است. ما با اشخاص و نامهایشان کاری نداریم . اگر شهرت خمینی ، مصدق هم بود برایمان فرقی نمی کرد. اما آیا ممکن بود شخص خمینی مانند مصدق فردی درستکار و انساندوست باشد یا بشود. احتمال را ول کنید. واقعیت خیلی سخت خودش را نشان داده است. برای ما مبارزان آزادیخواه، مهم همه ی انسانها و ایرانیان هستند. برای ما برقراری عدالت و آزادی در ایران مهم است و در این میان رهبران و فعالان سیاسی هر که باشند وسیله هستند. آری فقط وسیله ی رسیدن به اهداف انسانی عدالت و آزادی هستند. و ما هر وسیله ای را که به درد نخورد ، دور می اندازیم. و البته ما مبارزان آزادیخواه میدانیم که وسیله ی اصلی و مناسب و نیروی اصلی برای پایان دادن به جنایتهای رژیم جنایتکار ولایت فقیه اسلامگرایان و به زیر کشیدن این نظام منحوس جمهوری اسلامی خمینی و برقراری دموکراسی لائیک در ایران به شکل جمهوری ایران هستیم. ما این را میدانیم و خود چنین انتخاب کرده ایم تا حداقل ایرانیان نسلهای آینده از مواهب آزادی و پیشرفت در قالب نظام سیاسی دموکراسی برخوردار شوند. و برای آزادی و استقلال ایران و ایرانیان و حفظ آنها ،باید دموکراسی پایدار در ایران بنا کنیم و میدانیم که دولت دمکراتیک وسیله ی مناسبی برای تأمین و حفظ آزادیهای فردی و اجتماعی و برقراری حقوق جهانشمول بشر برای همه ی ایرانیان است. و ما مبارزان آزادیخواه داخل ایرانمیدانیم که وظیفه ی اصلی حکومت برقرار کردن نظم عادلانه و متعادل در جامعه است، نظمی که جز بر پایه ی آزادی نمیتواند شکل بگیرد. همه ی افراد و از جمله ما ، عقل و شعور داریم و مسائل خصوصی خودمان از نحوه ی پوشش گرفته تا دین ، فقط و فقط به خودمان مربوط است و آزادی و امنیت اجتماعی حق همه است و آزادی همه باید تا جایی که آزادی دیگران را سلب نکند ، محفوظ باشدووظیفه ی دولت، حفاظت از آزادیهای فردی و اجتماعی انسانهاست و دولت را به حوزه ی خصوصی افراد راهی نیست .
برای ما مبارزان دموکراسی خواه داخل ایران هدف رسیدن به آزادی و عدالت است. و تنها چنین هدفی میتوانست ما را آماده ی فدای جان خویش در راه آزادی کشورمان از بند استبداد نماید. اما وسیله ی کارساز رهبری را درست انتخاب نکردیم تا کار دشمن را یکسره کنیم و دشمن هنوز بر ما سلطه میراند. دشمن هر روز چند نفر از ما را اعدام میکند. دشمن هر روز زندانی میکند و میکشد تا خود را مقتدر نشان دهد. دشمن وحشی است. دشمن جنایتکار تمام عیار است.
من نمیخواستم آرزوها و احساساتم را در تحلیل سیاسی وارد کنم . و احساسات و هیجانات را در تحلیل سیاسی مفید نمیدانم اما به دو دلیل این کار را فقط در این مورد انجام دادم :
1.راستش را بخواهید پیروزی مردم تونس و تداوم مبارزات مردم مصر و یادداشت میرحسین داغ دلم را تازه کرد و حسرت پیروزی نهایی در آن روزهای تظاهرات میلیونی از دست رفته مرا گرفت و البته داغ کشته شدگان جنبش و رنج زندانیان جنبش دلم را خون کرد.
2. به تحلیل گران احساسی و هیجانی سبزاللهی نشان بدهم که پابندی ام به عقلانیت انتقادی به معنای نداشتن احساس نیست. و به کار نبردن احساسات و هیجانات در تحلیل دلیلی بر بلد نبودن این روش ساده نیست ،فقط نشانه ی مهم شمردن شعور و عقل مردم است . مخاطب قرار دادن شعور و عقل و وجدان مردم کار مردان بزرگی چون دکتر مصدق و دکتر بختیار و دکتر کامران است و من نیز یکی از پیروان آنها هستم و خودم را در برابر عقل و شعور و وجدان خودم مسئول میدانم.
برسیم به ادامه ی مطلب. اگر در جمله ی " بدون هیچ شکی نقطه ی آغازین آنچه در خیابان های تونس و صنعا و قاهره و اسکندریه و سوئز شاهد آن هستیم را باید در تظاهرات چند میلیونی ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد تهران جستجو کرد. روزهایی که مردم با شعار “رای من کجاست؟” به خیابان ها آمدند و مسالمت جویانه، حقوق از دست رفته ی خود را پی گرفتند." در یادداشت میرحسن قید "بدون هیچ شکی" را برداریم گزاره قابل دفاعتر میشود. اما بدون هیچ شکی جواب تظاهرات مسالمت آمیز مردم ایران گلوله و آتش از سوی اسلامگرایان خامنه ای بود. آری بدون هیچ شکی اهریمن جواب مسالمت ما را در 25 خرداد با کشتار و شکنجه ی دانشجویان کوی دانشگاه و کشتار و شکنجه و تجاوز به همرزمان ما داد و حقش بود که در روز 28 و 30 خرداد بساط اهریمن و یارانش را بر می چیدیم و نظام اهریمنی ساخته ی خمینی و اعوان و انصارش را به درک واصل می کردیم. اما نکردیم با اینکه بدون هیچ شکی می توانستیم دیکتاتور و عواملش را از کشورمان فراری دهیم و ایران را از یوغ استبداد جهنمی دینی آزاد سازیم .
( عبارات داخل " " در این نوشته از یادداشت اخیر میرحسین موسوی می باشد:
)http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=13429
آقای موسوی آن روزها "هم دامنه ی شعار “رای من کجاست؟” مردم ایران" به شعار « مرگ بر اصل ولایت فقیه » قانون اساسی امام عزیز شما و « استقلال آزادی جمهوری ایرانی » خواستار مرگ نظام جمهوری اسلامی ساخته ی فرعون عزیز شما رسید. و "برای کشف راز این پیوندها و مشابهت ها لازم نیست جای دوری برویم" در همان ایران ما و یا ایران اسلامی جهنمی شما از روز اول قدرتگیری امام عزیز شما ایرانیان زیادی در آتش غضب فرعون اول سوختند و جان انسانهای زیادی توسط عوامل فرعون اول گرفته شد. هر چند که لازم بود به 31 سال پیش برویم اما اگر مایل نبودید می توانستیم جنایتهای کوی دانشگاه و قتلهای زنجیره ای در زمان اصلاحات سید خندان تا جنایتهای کوی دانشگاه و ترورها و اعدام های زنجیره ای در زمان کودتاچی دلقک را بیان کنیم و بعد به اوضاع اسف بار اقتصادی و اجتماعی در هر زمان از عمر نظام جنایتکار جمهوری اسلامی که شما صلاح بدانید بپردازیم و شرایط وخیم معیشتی و اجتماعی مردم را در زمان فرعون دوم بررسی کنیم و گویا شما میلی به بازگویی شرایط وخیم زمان فرعون اول ندارید و به هر حال هر جور صلاح بدانید.
آقای موسوی واقعیتها خود را نشان میدهند اما " متاسفانه منافع ِ پشت سر ِ ایدئولوژی ِ حاکم در کشور، اجازه نمی دهد" که واقعیتها را ببینند. آنان با ایدئولوژی توتالیتر اسلامگرایی خمینیزم خود را به دست خود کور کرده اند و قادر به دیدن واقعیتهای جامعه نیستند. اما چشمانشان روزی باز خواهد شد و واقعیتها را خواهد دید که به دست مردم ایران ، نظام جنایتکارشان و ایدئولوژی توتالیترشان به دور انداخته خواهند شد و روزی که مردم ایران به آرمانهای صدساله ی دموکراسی خواهی خویش رسیدند آنان نیز واقعیت را از پشت میله های زندان واقعی ( نه زندان ذهنی ایدئولوژی توتالیترشان ) خواهند دید. شما نگران بینایی آنها نباشید،همه چیز با گذر زمان درست خواهد شد. اما آنچه که با گذر زمان رسواتر خواهد شد دغلبازی اصلاح پذیر نشان دادن نظام توتالیتر جمهوری اسلامی ایران است و "متاسفانه منافع ِ پشت سر ِ ایدئولوژی ِ" اصلاح طلبان حکومتی اجازه نداد که واقعیت جنایتکاری نظام ساخته ی خمینی را ببینند و دست از سردرگمی و معطل کردن مردم آزادیخواه ایران بردارند و متأسفانه علاوه بر اینکه آزادیخواهان جدی ایران هزینه ی جانی بسیاری دادند، خود اصلاح نما طلبان نیز به غضب نظامی که برایش دلسوزی میکردند و در نجاتش میکوشیدند گرفتار شدند و به زندان نظامشان نیز افتادند و "متاسفانه منافع ِ پشت سر ِ ایدئولوژی ِ" اسلامگرایان نو ( نو اندیشان سیاسی دینی ) نمیگذارد تا بفهمند که اسلام نوعی از فرهنگ و متعلق به بخشی از جامعه ی بشری است و فرهنگ با سیاست دوتاست و قرار دادن یکپارچگی فرهنگی و مذهب به عنوان هدف سیاسی بسیار خطرناک و فاجعه بار است. و در عمل سیاست های رسیدن به چنین هدفهای یکپارچه ای به بهای مرگ آزادی_هم آزادی اندیشه و هم آزادی طلب حقیقت_ تمام میشوند و مرگ آزادی به معنای مرگ عقلانیت و شرف آدمی است. از اسلامگرایان متحجر هم که نباید انتظار فهمیدن این گونه مسائل را داشت.
"روز غضب، نتیجه ناکارآمدی و فساد در بالاترین سطح حکومت و حیف و میل کردن بیت المال و هم چنین بستن دهن ها و شکستن قلم ها و اعدام ها و اعدام ها و اعدام ها و بر پا کردن چوبه های دار برای ایجاد خوف در میان مردم است."
روز خشم مردم ایران در روزهای خرداد را رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی با ضعف استراتژیکی مبارزان در استفاده نکردن از استراتژی براندازی مناسب ، از سر گذراند و با اینکه تاریخ بنگاه بیمه نیست، اما ادعای برخی از جنایتکاران نظام در مورد بیمه کردن 10 سال آینده ی نظام با کشتار و شکنجه ی مردم در این زمینه نشان از سر گذراندن موقتی پایان اسلامگرایی سیاسی جنایت محور است . هر چند که روز خشم بعدی ملت ایران را دقیقا نمی توان تعیین کرد اما به نظر میرسد این روز خیلی زودتر از 10 ساله ی مورد نظر اسلامگرایان جنایتکار نظام باشد ولی میتوان با قاطعیت گفت که در این روز دیگر بیمه ی عمر سیاسی اسلامگرایان تمدید نخواهد شد و قطعا آن روز ، روز مرگ نظام جمهوری اسلامی با همه ی جنایتهایش خواهد بود.
"و شاید هم متوجه نیستند که ادامهی سیاست غلبه به وسیلهی ایجاد خوف، نهایتا در نقطه ای به ضد خود تبدیل و آنگاه آمدن “روز خشم” و روزهای غضب ملی اجتناب ناپذیر می شود. فراعنه معمولا زمانی صدای ملت را می شنوند که بسیار دیر شده است."
در این مورد باید گفت که انتظار فهمیدن و توجه کردن به این مسأله ، خارج از قدرت درک و ذهن اسلامگرایان متحجر است. و شما در این مورد نیز نباید نگران آنها باشید ، بخصوص که دیدید نگرانی و دلسوزی شما برای آنها چه زحماتی برایتان پدید آورد. و فراعنه زمانی که روز غضب ملی به نتیجه برسد و نظام استبدادیشان سقوط کند، مشکل ناشنوایی شان نیز حل خواهد شد.
و مردم شجاع تونس و مصر و یمن و دیگر کشورهای منطقه و همه ی آزادیخواهان جهان، نیز به قیام حق طلبانه و انقلاب عظیم مردم ایران برای براندازی نظام جمهوری اسلامی و برقراری دموکراسی پایدار در ایران احترام خواهند گذاشت .
آزادی و عدالت واقعی
نظام سیاسی دموکراسی وسیله ی مناسبی برای رسیدن به هدف آزادی و عدالت واقعی در جامعه است. اما همانند هر وسیله ی مناسب دیگری محتاج نگهداری و تعمیر است. بشر تاکنون وسیله ی بهتری از نظام سیاسی دموکراسی برای رسیدن به عدالت و آزادی واقعی کشف نکرده است و اگرچه این بدین معنا نیست که نظام سیاسی دموکراسی بهترین نظام سیاسی ممکن برای ساماندهی حیات اجتماعی انسانهاست اما بدین معناست که دموکراسی لیبرال و لائیک از دیگر نظامهای سیاسی ممکن در حال حاضر بهتر و البته بسیار بهتر است. اساس دموکراسی بر برابری سیاسی همه ی شهروندان یک کشور است و لیبرالیسم مکمل دموکراسی و برای حفظ آزادیهای فردی و مصون ماندن حوزه ی حیات خصوصی از دخالت دیگران و مخصوصادولت است. لائیسیته لازمه ی دموکراسی و عامل جدایی دین از دولت و ضامن آزادی مذهبی و آزادی عقیده و آزادی بیان همه ی شهروندان یک کشور است. تنها در نظام سیاسی دموکراسی لیبرال حقوق جهانشمول بشر برای همه محفوظ و قابل استفاده است. برقراری عدالت در حوزه های مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعیتابع برقراری عدالت سیاسی است که با برقراری دموکراسی لیبرال امکان پذیر است و در اینصورت است که همه ی گروهها و اقوام ایران میتوانند آزادانه از امکانات محیط و جامعه و کشورشان برای پرورش افکار و اندیشه های خود و بیان آنها و آموزش و ترویج و تبلیغ آزادانه ی فرهنگ و زبان قومی شان استفاده کنند و گسترش و ترویج فرهنگ های اقوام مختلف به غنای همه ی فرهنگها می افزاید و بدین ترتیب انسان ها با عقاید و اندیشه ها و منافع شخصی مختلف میتوانند با همزیستی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر به پیشرفت خود و گروهشان و کشورشان یاری برسانند و منافع شخصی و گروهی شان را در قالب نهادهای اجتماعی و سیاسی و در چارچوب قانون با رعایت قواعد دموکراسی دنبال کنند.
نکته ی مهم این است که هدف آزادی و عدالت به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی نباید وسیله ای برای رسیدن به اهداف دیگر قرار گیرد و حفاظت از مطلق بودن این اهداف غایی انسانیت و ارزشهای انسانی برعهده ی نهادهای نظام سیاسی دموکراسی است. اگر چه امروز ما مبارزان آزادیخواه ایرانی رسیدن به نظام سیاسی دموکراسی را هدف مبارزات جنبش انقلاب سیاسی خود قرار داده ایم اما در فردای برقراری نظام سیاسی دموکراسی لیبرال و لائیک در ایران نیز باید تلاش خود را ادامه دهیم تا پایه های دمکراسی را در کشورمان تحکیم کنیم و از نظام سیاسی دموکراسی در مقابل دشمنان آزادی و عدالت محافظت کنیم و نگهداری و محافظت از نظام سیاسی دموکراسی لیبرال و لائیک و استفاده از این وسیله ی کار آمد برای رسیدن به اهداف غایی برقراری آزادی و عدالت در جامعه و اعاده ی استقلال ایرانیان و تحقق آزادی ایرانیان ، در همه حال محتاج تلاش و پشتکار و درستکاری و انساندوستی و پابندی مردم ایران به قواعد دموکراسی است.
(در مورد منظور ما طرفداران دموکراسی لیبرال و لائیک از مفهوم عدالت جهانشمول و مطلق ، می توانید فصل اول کتاب ستیز و مدارا نوشته ی دکتر رامین کامران تحت عنوان « فصل اول : عدالت » را در بخش اول از لینک زیر :
http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/Ramin_Kamran/r1.htm
مطالعه کنید.
) http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/Ramin_Kamran/Setiz_pdf1%5b1%5d.pdf(
معمول ترین روش تیشه زدن به بنیاد عدالت، اعتباری شمردن و یا به اصطلاح این دوران نسبی شمردن آن است. )
صحبت از عدالت واقعی است و چون کلمه ی مطلق را در متن بالا بکار بردم لازم میدانم در اینجا منظورم از این کلمه را بیان کنم تا به سوء تفاهمهای رایج در این باره نیانجامد. و نیز بیان کنم که نداشتن یا به کار نبستن استراتژی مناسب براندازی نظام جمهوری اسلامی برای مبارزان آزادیخواه جدی ، خطای مطلق است و نمی توان بدون استراتژی براندازی نظام اسلامی و برقراری دموکراسی لیبرال و لائیک در ایران به آزادی و عدالت واقعی در ایران رسید .
برای این کار (بیان منظورم از مفهوم کلمه ی مطلق ) از کارل پوپر کمک میگیرم.
*( بسیاری از مردم بحق از مطلق گرایی فلسفی گریزانند و دلیلشان این است که مطلق گرایان فلسفی به طور معمول جزما و مستبدانه ادعا دارند که راستی یا ملاک تشخیص راستی در تملک آنهاست. اما یک نوع مطلق گرایی دیگر _ یعنی مطلق گرایی قائلان به لغزش پذیری _ هم هست که همه ی اینها را مردود می شمارد و فقط می گوید دست کم خطاهای ما ، خطاهای مطلق است بدین معنا که اگر نظریه ای از جاده ی صدق منحرف شد، و لو از نظریه ی دیگر کمتر لغزیده باشد، کاذب است. بنابراین، از نظر کسی که معتقد به لغزش پذیری است، شاخص مطلق همانا تصور صدق و دست نیافتن به صدق است. این نوع مطلق گرایی بکلی از لوث تعبد و استبداد، بری است و در مباحثات انتقادی جدی، بسیار راهگشاست، هر چند البته خود به نوبه ی خویش ممکن است، به پیروی از این اصل که هیچ چیز مصون از انتقاد نیست، مورد انتقاد واقع شود. اما دست کم در حال حاضر چنین به نظر می آید که انتقاد از نظریه ی منطقی صدق و نظریه ی نزدیکتر شدن به راستی ، بعید است به جایی برسد.
هر تصدیق یا قضیه یا خبر یا عقیده به این شرط و تنها به این شرط صادق است که مطابق با واقع باشد. اما منظور از اینکه خبری مطابق با واقع باشد چیست؟ اگر در نظر بگیریم که هر قاضی مسلم میشمارد که شاهدی که در دادگاه حاضر می شود می داند که غرض از راستگویی (به معنای مطابقت گفته هایش با واقع) چیست، خواهیم دید که پاسخ سؤال مورد نظر نه تنها دشوار نیست، بلکه تقریباً بدیهی است. بدیهی است بنا به قول تارسکی که میگوید مسأله ، مسأله ی خبر دادن یا سخن گفتن از گزاره ها یا امور واقع است و نسبت مطابقتی که بین گزاره و امور واقع برقرار است و بنابراین ، در حل مسأله نیز باید از گزاره ها و امور واقع خبر داد یا سخن گفت و همچنین در باره ی نسبت بین آن دو .
یکی از نتایج مستقیم تحقیقات تارسکی در باره ی صدق ، این قضیه در منطق است که ممکن نیست هیچگونه ملاک کلی برای صدق وجود داشته باشد. هیچگونه ملاک کلی برای صدق وجود ندارد. ولی این ملاحظه اجازه ی این استنتاج را نمی دهد که انتخاب بین نظریه های رقیب ،امری است تابع دلخواه ،و فقط دلیل بر آن است که همیشه امکان خطا در انتخاب موجود است و همواره ممکن است یا از حقیقت دور بیافتیم یا از رسیدن به آن قاصر باشیم و نه تنها دسترسی به یقین ، بلکه حتی حصول معرفت بسیار محتمل نیز برای ما نامیسر است و ما موجوداتی هستیم لغزش پذیر.
مراد من از « لغزش پذیری »، این عقیده یا قبول این واقعیت است که همه ممکن است خطا کنیم و در پی یقین (یا حتی احتمال قوی) رفتن ، اشتباه است. ولی این مستلزم آن نیست که طلب راستی خطاست. بعکس ،خطا خود استلزاما دلالت بر این دارد که چیزی به نام صواب هست و آن شاخصی است که دست ما ممکن است به آن نرسد ؛مستلزم این معناست که گرچه ممکن است به جستجوی راستی برخیزیم و ( به عقیه ی من،حتی در بسیاری موارد) به آن دست یابیم، هرگز ممکن نیست از یافتن آن یقین حاصل کنیم. امکان اشتباه همواره هست، هرچند در مورد برخی برهانهای منطقی و ریاضی، شاید بسیار ضعیف باشد. اما لغزش پذیری به هیچ رو نباید مقدمه ای برای رسیدن به شکاکیت یا نسبیگرایی قرار داده شود. این نکته هنگامی بر ما روشن می شود که در نظر بگیریم هر نمونه ی شناخته شده ی لغزش پذیری آدمی در تاریخ _ شامل کلیه ی موارد شناخته شده ی عدم اجرای صحیح عدالت _ شاهدی است بر پیشرفت دانش ما. هر بار اشتباهی کشف می شود ، دانش ما در واقع پیشرفت می کند. پس این امکان هست که از اشتباههای خویش درس بگیریم.برای اینکه به سیاق منظمتر یاد بگیریم و سریعتر پیشرفت کنیم باید در پی یافتن خطاهای خود باشیم یا به عبارت دیگر ، در صدد انتقاد از نظریه های خویشتن برآییم. چنین می نماید که تنها وسیله ای که برای کشف خطاهای خویش و پند گرفتن به طرز منظم از آن خطاها در دست داریم،نقد و سنجش است.
چیزی که در سراسر این بحث اهمیت قاطع دارد اندیشه ی افزایش دانش و نزدیکتر شدن به صدق و راستی است. این فکر بداهتا به همان روشنی تصور صدق است. هر گزاره به شرطی راست است که مطابق با واقع باشد و به شرطی از گزاره ی دیگر به راستی نزدیکتر است که دقیقتر با واقع مطابقت کند. گزاره ی الف از گزاره ی ب به صدق نزدیکتر است به این شرط و تنها به این شرط که مضمون صدقی آن افزایش یافته باشد بی آنکه به مضمون کذبیش افزوده شود. (تصور « مضمون صدقی » گزاره ای مانند الف یعنی طبقه ی تمامی گزاره های صادقی که از الف لازم می آیند. و همچنین « مضمون کذبی » گزاره ی مزبور کمابیش معرف مضمون آن منهای مضمون صدقیش است.) بنابراین ، هیچ دلیلی نیست که نسبت به تصور نزدیکتر شدن به صدق یا پیشرفت دانش، شکاک باشیم. گرچه امکان اشتباه همیشه وجود دارد ، در بسیاری موارد (بویژه در مورد آزمونهای حساس و قطعی برای انتخاب یکی از دو نظریه) از اینکه آیا به صدق نزدیکتر شده ایم، تصور نسبتا روشنی داریم .
باید متوجه بود که تصور اینکه گزاره ی الف از گزاره ی ب به صدق نزدیکتر است، به هیچ وجه مخل این معنا نیست که هر گزاره ای یا صادق است یا کاذب و شق ثالث وجود ندارد. تصور مورد بحث تنها ناظر به این حقیقت است که حتی در یک گزاره ی کاذب نیز ممکن است بسیاری مطالب صادق موجود باشد. نظریه ای مانند نظریه ی کپلر که مسیر سیارات را با دقت شایان توجه تشریح می کند، ممکن است شامل بسیاری اطلاعات صادق باشد ولو به دلیل انحرافهایی که از مدار های بیضوی کپلر حاصل میشود، نظریه ای کاذب باشد. همین طور است نظریه ی نیوتن که گرچه ممکن است در اینجا کاذب فرض شود ، تا جایی که می توان دانست ، مشتمل بر مقدار خیره کننده ای اطلاعات صادق است و از این جهت به مراتب بر نظریه ی کپلر می چربد. بنابراین ، نظریه ی نیوتن تقریب بهتری از نظریه ی کپلر بدست می دهد و به صدق نزدیکتر می شود. ولی هیچ یک از این ملاحظات باعث نمی شود که نظریه ی وی صادق باشد : ممکن است در عین اینکه به صدق نزدیک تر میشود، نظریه ای کاذب باشد.
این اصل که همه چیز باید در معرض نقادی باشد (از جمله خود این اصل)،مسأله ی منابع یا سرچشمه های معرفت را بسادگی حل می کند. راه حل مزبور این است که : همه ی «منابع» معرفت_اعم از سنت و عقل و تخیل و مشاهده و غیر آن_قابل قبولند و استفاده از آنها رواست،اما هیچ یک حجیت ندارند. سلب حجیت از منابع معرفت، نقش دیگری به آنها واگذار می کند غیر از سهمی که تاکنون تصور می شده در شناخت شناسیهای گذشته و حال داشته اند. شیوه ی برخورد ما ،بر نقد و سنجش و فرض لغزش پذیری بنا شده ، و جزیی از این برخورد اینست که ما از هر منبعی استقبال می کنیم اما هیچ گفته ای ، از هر «منبعی» که صادر شده باشد ،مصون از نقادی نیست.بخصوص سنت _که هم از جانب تعقلیانی مانند دکارت و هم از سوی تجربیانی همچون بیکن رد شده_ نزد ما یکی از مهمترین «منابع» محسوب می شود و قابل قبول است ، زیرا تقریباًهر چه از بزرگتران یا از کتابها یا در مدرسه می آموزیم ، از سنت سرچشمه می گیرد. بنابراین ، سنت ستیزی باید ، به اعتقاد من ، مردود دانسته شود زیرا بیهوده است. اما آنگونه سنت گرایی نیز که برای سنتها حجیت قائل است باید رد شود چرا که نه تنها عبث ، بلکه خطاست همچنانکه هر شناخت شناسی دیگری هم که یکی از منابع معرفت ( مانند شهود عقلی یا شهود حسی ) را حجت بداند یا ضامن و ملاک صدق تلقی کند ، ناصواب است.)* ( بر گرفته از ضمیمه ی افزوده شده در سال 1961 تحت عنوان « واقعیتها و شاخصها و صدق : انتقادی دیگر از نسبیگرایی » به کتاب جامعه ی باز و دشمنان آن نوشته ی کارل پوپر )
با تبریک پیروزی مردم تونس به همه ی آزادیخواهان ، می خواستم بگویم که کشور تونس از اندیشمندان بزرگی چون دکتر حمادی ردیسی برخوردار است و مردم آزادیخواه تونس اگر با عقلانیت انتقادی و نقد و سنجش ، اندیشه های چنین بزرگانی را به کار بگیرند ، خواهند توانست خطرات دشمنان آزادی و انسانیت را نیز دفع کنند و دموکراسی پایداری را در کشور خود بنا نهند. ( ایرانیان برای آشنایی با اندیشه های پروفسور حمادی ردیسی می توانند مقاله ی بسیار خوب دکتر کاظم رنجبر در این زمینه ( نقدی در زبان فارسی بر کتاب :L’exception islamique،(استثنای اسلامی – در زبان فرانسه ) از پرفسور حمادی ردیسی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تونس .
) را مطالعه کنند.http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=12266
در اینجا از مسئول سایت عصر نو بخاطر آرشیو قوی سایتشان تشکر می کنم.)
باید در نظر داشت که کار مبارزاتی مردم ایران برای به پایین کشیدن نظام استبدادی جمهوری اسلامی دشوار تر از کار مردم تونس است. و این دشواری ناشی از تفاوت نظام استبدادی دو کشور است. نظام استبدادی تونس از نوع اتوریتر بود (چیزی شبیه نظام استبدادی پهلوی ایران) ولی نظام استبدادی جمهوری اسلامی ایران از نوع توتالیتر است (چیزی شبیه نظام کمونیستی شوروی) . و نظام اسلامی از ایدئولوژی توتالیتر اسلامگرایی برای توجیه جنایتهایش و مشروعیت نداشته اش ، استفاده می کند و به زبان ساده، وحشی تر و درنده خو تر از نظام استبدادی سرنگون شده ی تونس است.
توجه به دشواری مبارزه ی پیش رو ، میتواند تاکتیکهای مبارزاتی ما را ضمن یادگیری از تجربیات مردم تونس ، برای براندازی نظام اسلامی حساب شده تر و واقع گرایانه تر بکند. استراتژی کار ما انقلابی است و انقلاب مورد نظر ما برای براندازی نظام سیاسی موجود ایران و جایگزینی آن با نظامی دمکراتیک و لیبرال و لائیک است. با برقراری نظام سیاسی دمکراسی لیبرال و لائیک در ایران و برقراری آزادی و عدالت سیاسی می توانیم در چارچوب نهادهای مدنی و اجتماعی ساخته ی خودمان ، به انجام اصلاح تدریجی و گام به گام و بازسازی اجتماعی بر طبق موازین دموکراتیک بپردازیم و از این طریق به عدالت اجتماعی دست یابیم و به هدف غایی آزادی و عدالت واقعی نزدیکتر شویم وباید بدانیم که تنها دموکراسی چارچوبی نهادی برای انجام اصلاحات بدون خشونتگری و بنابر این استفاده از عقل در امور سیاسی به دست میدهد .
مطلب را با ذکر چند نکته از نوشته ی قبلی ام تحت عنوان «سیاست ، کثیف یا تمیز »
http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/EXtra/Binam_Syasat.htm
به پایان می رسانم .
اول اینکه لازم است ایرانیان بیشتری با اندیشه های سیاسی « تمیز » مقاله های خردگرایانه ی دکتر رامین کامران آشنا شوند و پیوند سیاست عمگرایانه و انسان دوستانه را در این مقاله ها به وضوح میتوان دید. قدرت منطقی و عقلانی اندیشه های پر محتوای دکتر رامین کامران و تحلیل واقع گرایانه و نقادی سنجشگرانه ی مقاله های ایشان مسئله ی تبلیغ برای برقراری دموکراسی لیبرال و لائیک را فارغ ازهیجانات تبلیغاتی و لفاظی های گیج کننده ی رسانه های تصویری بیگانه امکان پذیر میکند و کافیست انسان های بیشتری به این اندیشه های واقع گرایانه و درستکارانه و انسان دوستانه دسترسی داشته باشند و با استراتژی براندازی نظام اسلامی ( ضد ولایت فقیه ( براندازی حکومت اسلامی )
) http://www.iranliberal.com/Barkamel.pdf
برای برقراری دموکراسی لیبرال و لائیک در ایران آشنا شوند.
نکته ی دوم اینکه وجه تاکتیکی کار حاجت به شناخت امکانات محیط و محل و استفاده ی سریع از آنها را دارد و از راه دور میسر نیست.این امر حتی در امور نظامی هم که روشهای پیش ساخته و تمرین شده دارد و خط فرماندهیش مستقیم و بی ابهام است،نتیجه نمیدهد چه رسد به کار سیاسی ما . توانایی تاکتیکی را باید در محل ایجاد کرد و این کار ما مبارزان داخل ایران است.تاکتیک های کارساز در چارچوب استراتژی و توجه دائم به آن است که میتواند ما را به هدف برساند و نباید به هیچ قیمت هدف اصلی مبارزاتی مان را که دستیابی به دمکراسی لیبرال و لائیک است از نظر دور بداریم، مماشات بر سر هدف غایی یعنی از دست دادنش به رضای خود. رهبر، هر که باشد، در این میان وسیله است و در صورتی و تا موقعی به درد می خورد که ما را به هدف نزدیک کند.بنابراین طرح و عرضه ی استراتژی و ارزیابی و راهنمایی استراتژیک وظیفه ی رهبری است و طرح و ارزیابی و اجرای تاکتیک های کارساز مبارزاتی برعهده ی ما مبارزان آزادیخواه جدی داخل ایران است .
نکته ی سوم این است که فرمانبری پایه ی قدرت است نه فرماندهی، چون اگر اولی نباشد دومی به هیچ کاری نمی آید. یا به عبارت دیگر ما مبارزان داخل ایران نیروی اصلی مبارزه برای براندازی نظام اسلامی و برقراری دموکراسی لیبرال و لائیک در ایران هستیم و نقش عمده و توان انجام این کار بر عهده و در اختیار ماست و پیروی ما از استراتژی براندازی نظام اسلامی بر حساب منطقی است و به این دلیل است که آن را راه مؤثری برای رسیدن به هدف اصلی مان یعنی آزادی و عدالت می دانیم و آن را به سود خودمان و گروهمان و کشورمان میدانیم. اصولاً هر گاه رسیدن به هدف مستلزم استفاده از قابلیت هایی باشد که در همه نیست ، منافع همه ایجاب می کند که از اشخاص لایق پیروی کنند و به همین دلیل است که در دموکراسی اختیارات محدود برای زمان محدود به اشخاصی محول می گردد که از جانبشان انتظار لیاقت می رود.
نکته ی آخر را می توان به مبارزان مردد گفت که تردید و عدم اطمینان، وضعیت های ذهنی هستند و دنبال اطمینان ذهنی رفتن را باید کنار نهاد چون دست یافتن به یقین و اطمینان ذهنی نه ممکن است و نه لازم و آنچه لازم است مبانی عقلی عینی و سنجشگرانه و همت و قاطعیت و استواری برای رسیدن به هدف هستند و این مبانی عقلی سنجشگرانه و واقع گرایانه در مورد نظام سیاسی آینده ی ایران را میتوان در کتابها و مقاله های دکتر رامین کامران
http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/Ramin_Kamran/List_R-K.htm
یافت و پیروزی واقعی مردم ایران در تحقق نظام سیاسی دموکراسی لیبرال و لائیک در ایران و در گرو همت و قاطعیت و استواری ما مبارزان جوان آزادیخواه داخل ایران است.
اول فوریه ۲۰۱۱
به امید پیروزی مردم ایران
بینام از داخل ایران و
از پیروان دکتر مصدق و طرفداران دکتر رامین کامران
جامعه رنگین کمان