دنیز ایشچی
بی بی سی اخبار را لحظه به لحظه پخش میکند. “البردای وارد مصر شد”. بی اختیار در ذهن من خبر سی و دو سال پیش را تداعی کرد. “خمینی وارد تهران شد”. “نلسون ماندلا از بیمارستان آزاد شد”. بی اختیار در ذهن من این خبر را تداعی و زنده کرد “صفر قهرمانی” از زندان آزاد شد. نمیدانم چرا تاریخ در مورد ما بصورت قهقرائی آن رفتار میکند. درسهایی که ما از ماجراهای عباس شهریاری، جنبش تاریخساز سیاهکل، انقلاب مردمی بهمن ۵۷ و قیام ۲۲خرداد ۸۸ آموخته ایم، تبلوری از خود را در تراژدی نامه آقای نگهدار به خامنه ای نشان میدهد.
همزمان با آغاز قیام۲۲ خرداد ۸۸ در مقاله ای به نام “جنبش سبز راه نجات یا ره به سراب” من اینطور نوشتم (( “قیام ملیونی مردم باز هم مثل زنگ بیدار باش همه را غافلگیر کرد و بار دیگر قدرت ابتکارات و خلاّقیتهای آنها را در مقابله با سرکوبهای ضّد مردمی نشان داد. از طرف دیگر بازهم نشان داد که قدرت مردم تا چه اندازه طوفانزا و قدرتمند است و با چه نیروی هولناکی پایه های نظام و سیستم نیروهای ارتجاع و سرکوب را به لرزه می آورد. این اژدهای خفته در حال بیدار شدن است و انتظار میرود بارها و بارهای متوالی دیگر برخیزد و با قابلّیتهای خود باز هم پایه های نیروهای استبداد و سرکوب را به لرزه بیاندازد.انقلاب کبیر فرانسه، قیام شکوهمند بهمن ۵۷ ودهها قیام دیگر بارها و بارها این مساله را به ثبوت رسانده است. این مساله را پیشروان و روشنگران راه آزادی همیشه در روزهای سرد و سکون دوره های خفقان حاکمیّت ارتجاع به رزمندگان خسته راه آزادی یادآوری میکنند. “به قدرت ویرانگرانه و قابلّیتهای خلّاق و سازنده مبارزاتی مردم ایمان داشته باشیم”)).
آنهایی که ایمان خویش را به توده های مردم، قدرت تاریخساز و خلاق آنها از دست میدهند، از ایمان به جایگاه تاریخساز زنان، جوانان، کارگران و دیگر زحمتکشان در تحولات سیاسی فاصله میگیرند، در دنیای یاس و نا امیدانه خویش از یکطرف جنبش مردمی را متهم به افراط و خشونت میکردند، از طرف دیگر نقش احزاب سیاسی را در حد مشاوران جناههای حکومتی تنزل میداند. آنها سیاست را در حد کش و قوسهای ما بین محافل و تشکلها و احزاب سیاسی تنزل داده و هیچ نقش تاریخسازی برای مردم در این تحولات قائل نبوده و نیستند. فراکسیونهایی که چنین اندیشه هایی را نمایندگی میکردند، جنبش سوسیال دموکراتیک را به حالتی آچماز در آورده بودند. قدرت محفلهای سیاسی با چنین اندیشه های فکری در درون سازمانهای سوسیال دموکراتیک آنقدر توانمند بود که بصورت بافتهای پیر سرطانی، سازمانهای سیاسی چپ و سوسیال دموکراتیک را نه به پیشگامان، بلکه با نهایت تاسف به دنباله روان جنبش سکولار دموکراتیک تبدیل کرده بودند که فقط حالتی ترمز کننده ایفا میکردند که “ای داد بر من که دارید افراط گری یا ساختار شکنی میکنید”. گویا اینها پاسبانان و پاسداران ساختار نظام ولایت فقیه هستند. عدم قابلیت تجدید نسل در درون آنها در شرایطی که بخاطر عدم اشتراک در مبارزات مردمی روزمره و نهادینه کردن ساختار های مردمی از طرف دیگر به این مساله شدت می بخشد.
خبرنگار بی بی سی در خیابانهای قاهره با یک دانشجوی رشته معماری مصاحبه میکند. این دانشجو میگوید ” دیگر مردم ترسشان ریخته، آنها احساس کرده اند که میتوانند به سی سال حکومت دیکتاتوری در این کشور خاتمه بدهند. آنها دیگر احساس کرده اند که استراکچر نظام شکستنی میباشد”. سریعا در ذهن من نوشته های مسعود احمد زاده و بیژن جزنی در مورد علل تشکیل دادن جنبش فدائیان تداعی میشود. مگر نیت آنها این نبود که سرمای زمستانی خمود ترس و دلهره سرکوب، دیکتاتوری و استبداد مطلق را بشکنند و در دل های مردم جوانه امید را بکارند که “میشود سکوت ترسناک را شکست و میشود جامهایی شیشه ای نظام استبداد ترور را در هم شکست”. گویا کلماتی مثل “مردم”، “امید” ، “سیاست مستقل تحولگرانه”، “شکستن ساختار نظام پوشالی استبداد” و “تحول دموکراتیک” کلماتی بیگانه با ادبیات سیاسی سوسیال دموکراتهای چپ امروزی ما تبدیل شده اند.
آیا آتشفشان تونس و مصر اذهان رهبران سیاسی جنبش سوسیال دموکراتیک را تکان خواهد داد؟ آیا آنها به خانه تکانی جدی اقدام خواهند کرد؟ آیا باید منتظر تکانها و زلزله های بعدی باشیم تا در آینده ای نا معلوم به پالایش فکری، ساختاری خود بپردازیم؟ یا اینکه منتظر خواهیم ماند تا لعابه های آتشفشان مثل شهر تاریخی “پمپئی” فقط سوخته هایی از ما را در موزه های تاریخی به نسلهای بعدی برای نمایش باقی بگذارد؟ چه موقع این خانه تکانی اساسی در درون ما شکل گرفته و از یکطرف اندیشه های ما با آرمانهای جنبش های زنان، جوانان، ملیتها، کارگران و آزادگان و دیگر زحمتکشان همخوان کرده و از طرف دیگر ایمان چالشگرانه و رزمنده ما از قدرت طوفانی مردمی که در خیابانهای تهران، قاهره، تونس اسکلتهای استبدادی را مثل پوشالی پودر کرده و در هوا پخش میکنند، الهام خواهد گرفت تا با خیزشی بنیادین در راستای تحول اساسی گام بردارد.
صاحبان بعضی اندیشه ها در درون جنبش سوسیال دموکراسی الان خیلی موارد نه پیشگامان، بلکه ترمز کنندگان چالشهای تحولگرایانه مردمی میباشند، این فراکسیونها عوض اینکه با فداکاریهای آرمانگرایانه خویش مردم را متاثر از عشق و ایمان به سعادت بشری بکنند، بلکه آنها فداکارهای مردمی را متهم به “ساختارشکنی” و “خشونت ورزی” میکنند تا از این طریق به سرکوبگران فعلی و سابق خوش خدمتی خویش را به نمایش بگذارند، تا بلکه بتوانند رابطه اعتماد متقابل مستقیمی مابین خویش با جناحهای حکومتی ایجاد کنند تا بر بستر آن بتوانند در خوش بینانه ترین شرایط دل سنگ استبدادگران را نرم بکنند.
رهبران جنبش سوسیال دموکراسی و چپ باید راهکار محوری چالشهای سیاسی خویش را بر پایه های ترویج، تبلیغ و روشنگری مردمی از یکطرف و نهادینه و متشکل کردن ساختارهای دموکراتیک مردمی از طرف دیگر بنیان گذاری بکنند. سیاست تاثیر گذاری از طریق استفاده از تضادهای درون جناحهای حکومتی و تاثیر گذاری روی جناح های مختلف حکومتی در عرض سی و چند سال گذشته نه تنها نتیجه بخش نبوده، بلکه تاثیرات منفی فراوانی داشته است که پاک کردن تاثیرات منفی آن احتیاج به جانفشانی هایی دارد که نسل جوان فعلی باید تاوان آن را بدهد. از تاثیرات منفی آن میتوان یکطرف ایجاد یاس و دلمردگی درون جنبش مردمی بخاطر عدم پیروزی آن در دست یابی به آمال تحولگرانه و بنیادین مردمی میباشد. وقتی که نمایندگان سیاسی مردم بخاطر خوش خدمتی به جناحهای مختلف حکومتی و حفظ ساختار سیاسی فعلی در مقابل مبارزات و آرمانهای مردمی قرار میگیرند، از هر طرف راه امید را بر مردم می بندند.
اگر در کشورهای پیشرفته صنعتی برای تعویض حکومتها لابیگری و تامین بودجه تبلیغاتی احزاب از طریق حمایتهای شرکتهای بزرگ نقش کلیدی ایفا میکند، بالاخره بعد از صرف هزینه های تبلیغاتی فراوان، حرف آخر را مردم از طریق صندوقهای رای گیری میزنند. بعضی دوستان نظامهای دیکتاتوری خوفناک استبدادی مثل ایران را با کشورهای پیشرفته صنعتی اشتباه گرفته و فورمولبندیهای این کشورها را عینا به کشورهایی مثل ایران انطباق میدهند. در کشورهایی مثل ایران، مردمی نقش ویژه خود را در تحولات سیاسی نه عمدتا از طریق صندوقهای رای گیری، بلکه در خیابانها و از طریق اعتصابات و اعتراضات دیگر نشان داده و به کرسی می نشانند.
مقاله انتقادی آقای فتاپور به نامه آقای نگهدار به خامنه ای از چنین نگرشی پیروی میکند. ایشان به آقای نگهدار توضیح میدهند که جایگاه پوزیسیون را با اپوزیسیون مخلوط نکنند. در آنالیز سیاسی اقای فتاپور برای گذر به سکولار دموکراسی هرچه قدر که با دقت مقاله ایشان را خواندم، جایگاهی برای نقش مردم در تحولات سیاسی ایران نیافتم. گویا که سیاست فقط متعلق به حکومتیان و احزاب سیاسی و فراکسیونهای مختلف درون آنها میباشد. از این دیدگاه سیاست بمثابه بازی شطرنجی مابین احزاب سیاسی و حکومتیان میباشد. جنبش های زنان، ملیتها، کارگران، دانشجویان، وکلا، فرهنگیان، هنرمندان، دیگر زحمتکشان در آن نقشی ندارند.
کجا هستند رهبرانی که بنیه های بینش و برنامه سیاسی خود را بر اساس آرمانهای بالنده تاریخی مرحله ای مردمی استوار میکنند، نه بر اساس ظرفیتهای جناحهای مختلف حکومتی.سازمانهای رهبرانی سوسیال دموکراتی که استراتژی راهکار تحول سیاسی خود را بر اساس پتانسیل های تحولگرانه مبارزاتی اقشار و طبقات مردمی پی ریزی میکنند، نه بر اساس قابلتهای فلان افراد از جناح مخالف درون حکومتی. رهبرانی که تاکتیکهای خود را بر اساس آمادگیهای روانشناسی سیاسی مردمی طرح ریزی میکنند، نه بر اساس ترس و خفقانی که حکومت کودتا می آفریند. رهبران سیاسی که در مقابل منافع عمومی سکولار دموکراتیک مردمی و در راه رفع هر گونه تبعیض و برقرار عدالت اجتماعی، منافع محفلی، فراکسیونی، سازمانی و شخصی خود را با روحیه انعطاف و کوتاه آمدن تحت اشعاع قرار بدهند.
شوکهای بعدی این زلزله بزرگ بر دیار ما هم کوچ خواهد کرد. آیا کمیته هماهنگی احزاب سکولار دموکرات خود را برای رودررویی با آن آماده کرده اند؟ پیش بینی های لازم جهت رویارویی با آن مورد نظر قرار میگیرد؟ کدام تیمها با بازتابهای مختلف شوک های بعدی این زلزله رو در رو خواهند شد؟ باز هم مردم بیشتر از رهبران سیاسی خود برای رو در رویی با آن آمادگی خود را به ثبوت خواهند رساند. امکانات هماهنگی مرکزی سیاسی جبهه عمومی سکولار دموکراسی ، تدارکات امکانات آگاهگرانه و رسانه ای این جبهه، تدارکات نهادینه سازی ساختارهای حرکتی مردمی و سناریو های مختلف پروسه عبور از نظام ولایی سپاهی به نظام سکولار دموکراتیک بصورت مدلهای اجرائی ترسیم گردیده است؟
دنیز ایشچی ۰۱/۰۲/۲۰۱۱