سایت «کلمه» در مطلبی مدعی شده است که دانشگاه های تهران به همت اعضا انجمن دانشجویی سبز شده و بستههای آگاهی دهنده حاوی وصیت نامه آیتالله خمینی و سخنان "علی شریعتی" در اختیار دانشجویان جدیدالورود قرار گرفته است. در واقع منظور از سبز شدن در اینجا انتشار آثار مذکور است. اگر سبز را رنگی گسترده به گستردگی جنبش سبز و اعتراضات بعد از انتخابات بدانیم، چسباندن نام شریعتی و خمینی به سبز بودن بسیار عجیب و غیرواقعی به نظر میرسد. البته اصلاح طلبان پیشتر نیز چنین اقداماتی را انجام داده بودند.
مثلا سایت کلمه در اینجا منشور جنبش سبز را منطبق بر تداوم جمهوری اسلامی و توصیههای آیتالله خمینی معرفی کرده بود. و در جای دیگر، همین سایت، میرحسین موسوی را دنباله رو شریعتی و فرزند راستین انقلاب ۵۷ معرفی کرده بود که نه می خواهد و نه میتواند با سیستمهای مدرن اجتماعی غربی که با جمهوری اسلامی و حکومت دینی در تضاد هستند سر ناسازگاری داشته باشد. همچنین سایت کلمه در اینجا مدعی شد که "الله اکبر" گفتن مردم نشان از هویت دینی جنبش دارد. تغییر به مطلوب شعار "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" از سوی آقای کدیور به شعار من در آوردی "هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران" را هم که همه به خاطر داریم.
به نظر میرسد تکرار چندین و چند باره ادعاهایی ساختگی برای مذهبی نشان دادن حرکت اعتراضی مردم و استخراج گونهای انطباق با حکومت دینی به هر ترتیب ممکن، نشان از ناکارآمدی نفوذ دین در حوزه اجتماعی سیاسی در نسل جدید باشد که سرمایه اصلی مبارزه با حکومت هستند. کوفتن بر این طبل تکرار که گاه با ادعاها وخبرهای بسیار اغراقآمیز همراه بودهاست بازنمود گونهای دستوپا زدن بیهدف و از سرناچاری است. گویی اصلاحطلبی دینی-حکومتی در حال بیرون دادن نفس های آخر است. البته اصلاح کردن در نفس خود عمل مطلوبی است. کسی هم که در پی اصلاح کردن باشد عمل پسندیدهای انجام میدهد و یا حداقل نیت خیری دارد. ولی هرکس مدعی اصلاح کردن شد، لزوما اصلاحگر نیست و ممکن است حتی برعکس و در جهت تخریب نیز عمل کند. مثلا ممکن است کسی ادعا کند موی سر آشفته شما را اصلاح میکند و او موهای شما را از ته بزند! شاید با در نظر گرفتن اینکه شما یک سرباز نظامی باشید به احتمال زیاد کار او اصلاح است. اما با در نظر گرفتن اینکه قرار است شما فردا داماد شوید و در مجلس عروسی حاضر شوید، ممکن است کار او فاجعه باشد.
در مقوله سیاست و جامعه در ایران نیز بارها مصلحانی قیچی به دست کمر به اصلاح آشفتگی اوضاع ایران بستند. اکثرا هم به جای اصلاح، تخریب کردند و حیات اجتماعی ایران را به مخاطره انداختند. از جمله این مخربان "علی شریعتی" است. علی شریعتی که از زبانی جوانپسند که بار ادبی نیز داشت، تا توانست ادعا کرد! مثلا ادعا کرد فاطمه فاطمه است! یا ادعا کرد که شیعه مسئولیت دارد تا همه علوم و سیستمهای اجرایی را از فیلتر نظارت خود بگذراند و سپس به آنها مجوز پیادهسازی بدهد. او در کتاب مسئولیت شیعه بودن چنین ادعا کرده است. ایشان در آنجا مدعی شده اند که علوم هدفی ندارند و هدف هستی را ایدئولوژی مطلوبش یعنی تشیع دریافته است که باید جنبههای کارکردی علوم با آن هدف منطبق باشند. این یک ادعا است. اما ایشان هرگز نگفت که از کجا معلوم که چنین است؟ از کجا معلوم که هدف هستی را تشیع باید تعیین کند و از کجا معلوم که این سیستم نظارتی ایشان میتواند انطباق را تضمین کند. همچنین ایشان معلوم نکردند که چه کسی در جامعه مسئول اجرای این نظارت است! بنابراین او یک مدعی محض بود که سعی داشت مطلوبیت یک ایدئولوِی پوسیده را با چاشنی چربزبانی و استدلالهای مبتنی بر فرضهای از پیش تعیین شده از سوی خودش، اندیشمندانه جلوه دهد. در واقع این گونهای اصلاح بود که سر داماد را که عروس دمکراسی را در انتظار خود میدید، تراشید! یکی دیگر از این مدعیان اصلاح، آیتالله خمینی بود. ایشان پا را فراتر گذاشت و مسئول نظارت بر جهان را هم مشخص کرد! ولی فقیه از دیدگاه ایشان کسی بود که تضمین میکرد تا جهان در مسیر درست حرکت به سمت هدف هستی و سعادت پیش برود. البته ایشان نیز مشخص نکرد که از کجا معلوم این هدف درست را این ولی فقیه میداند و از کجا معلوم آنچه شیعه میگوید درست است و باز چه تضمینی هست که این ولی فقیه درست عمل کند. به این ترتیب ایشان هم سر داماد را تراشید!
اینها نمونههایی از اصلاحات دینی-حکومتی بودنت که مجریان آنها مدعی اصلاح جامعه شده بودند. به هرحال کسی که تیزی در میآورد خطرناکتر از فردی است که دستش خالی است. برای همین طبیعی بود که در دست داشتن تیزی اسلام، میدان را برای اندیشمندان خالی کرد و در مواردی هم که شجاعدلانی چون احمد کسروی بر عقیده خود ماندند، یا به صورت فیزیکی حذف شدند و یا فراری شدند و آثار آنها از دسترس عموم خارج شد. به این ترتیب ادعای اصلاح همواره به اصلاحگراهای دینی-حکومتی منتسب شده است. که در قالب یک دور مضحک، باطل و تراژدیک بارها تکرار شده است و هر بار کسانی با ادعای رنگ زدن دیوارهای پوسیده دین و حکومت دینی مدعی اصلاح جامعه شدند.
اصلاحطلبان کنونی نیز بدون تردید دنباله همان روند به شمار میآیند. جالب است که تلاش کمتری هم برای نوآوری ارائه میدهند و با تعجب تئوری های آزمون شده "آیتالله خمینی" و "علی شریعتی" را تحت عنوان اصلاح ارائه میدهند! البته برخی از آنها سعی کردهاند که قدری گام را فراتر نهند و رنگ و لعابی نوین به آن بدهند که البته این تلاشها هرگز مقبولیت عام و کاربردی پیدا نکردهاند که این ممکن است حاوی این خبر خوش باشد که بلاخره این داماد ما سر عقل آمده است! مثلا واژههای ترکیبی چون روشنفکر دینی و یا دمکراسی دینی هرگز مقبولیت کاربردی لازم را که بر اساس آن بتوان سیستم اجرایی طراحی کرد کسب نکردند. این خبر خوبی است. به نظر میرسد نسل جدید به مدد توسعه ارتباطات و اطلاع رسانی، در حال پاشیدن آب بر صورت داماد خفته ما است.
در این میان، حرکتهای عجولانه و انتشار اخبار حرکتهای جناحی با اسم سبز که تلاش عامه مردم را یدک میکشد، نشان از دستپاچگی اصلاحطلبان دارد. مثلا تصور کنید که در سایت کلمه مطلبی منتشر میشود که در آن پخش وصیتنامه "آیتالله خمینی" و آثار "علی شریعتی" را "سبز شدن" دانشگاه جلوه میدهد. به نظر میرسد که اصلاحطلبان کنونی همچون گروهی رویا پرداز که از جامعه دور شده اند و در رویای خود همه را همچون قبل از دوریشان از جامعه می دانند میاندیشند. اما به نظر من در واقع چنین نیست و آنها خود از این عدم تطابق اتفاقات افتاده در جامعه با ادعاهایشان آگاهند اما چاره دیگری ندارند. کوبیدن بر طبل اصلاحطلبی دینی حکومتی دیگر بیاثر شده است و کوبندگان چارهای جز اغراق و دست زدن به اعمالی چون انتشار خبر مورد بحث منتشر شده در سایت کلمه ندارند.
وبلاگ «اندیشه»