محسن افشار
تن جوانک لاغر اندام که در گوشه دادگاه ایستاده بود تا مامور اجرای حکم ، مهر آزادی کف دستش بکوبد و خارج شود را دیدم.
که با اصرار یقه پیراهنش را بالا میکشید تا جای چند ضربه شلاق که تصادفا به گردنش خرده بود دیده نشود ، تا چند روزی نباید به جایی تکیه میداد تا هوارش به هوا بلند نشود و پیراهنش را حتی جلوی زنش در نیاورد که باعث شرمندگیش نشود .از او پرسیدم: جرمت چیه؟ گفت: نئشگی داداش نئشگی.
دوتایی خندیدیم ، ولی اونقدر تلخ که مزه شلاقهای خودمم زیر زبونم به تلخی میزد و تلختر از آن که هنوز هم کسانی به علت همان جرم خنده دار که ما به آن خندیدیم منتظر حکم شلاق هستند ، که آنها هم روزی به هم خواهند خندید.
با شنیدن این عدد سوالهای زیادی به مغزم خطور کرد که حتی اگر هر کدام از آن ۵۰۰۰ نفر که قرار است اعدام شوند یک فرزند دختر داشته باشند و با میانگین سنی که دارند باید دخترشان زیر ۱۰ سال باشد که میشود ۵۰۰۰ دختر و اگر هر کدامشان یک فرزند پسر داشته باشند میشود ۵۰۰۰ پسر و همچنین خواهر و برادر ، پدر و مادر و …
که از غم از دست دادن عزیزانشان آن هم به این دردناکی باید دست و پنجه نرم کنند.جناب و جنابانی که دستور قتل یک انسان را به این راحتی میدهید و از جنایات هیتلر و موسیلینی و اسکندر و تیمور حرف میزنید ، آیا بعد از مرگ پدر ،آن دختر از مرگ او پژمرده نخواهد شد ؟ و آیا پسرش کمرش از شکستن غرورش جلوی اطرافیان لگد مال نمیشود و همسر جوانش برای تأمین معاش خانوادهاش دست به هرکاری نمیزند ؟
با معتادان در حال بهبودی زیادی حرف زدهام ، هیچ کدام فروشندگان مواد مخدر را مقصر ندانستند .تقریبا همهشان خودشان را مقصر میدانند و شما کاسه داغ تر از آش برای مردم شده اید و شما مثلا مسؤلینی که هنوز انگشت اتهامتان را به سمت دیگران اشاره میروید و غافل از این که باقی انگشتان ، خودتان را نشانه میرود.
برای کسی که داخل زندان است آن هم زندانی که هیچ قسمتش بر مبنای قانون اساسی و هیچ مجرمش به جرم واقعی در آن نیست، حتی نشستن کبوتر چاهی بر روی زندان و بعد ، پریدنش به سمتی که تقریبا همه ی زندانیان آن را حس کرده و دیده اند حسادت برانگیز است.
چه برسد به این که منتظر باشند که سربازی با ماًمور زندان هنگام صبح او را از خواب آزادی در کنار خانواده اش در حالیکه دخترش را به آغوش کشیده بیدار کنند ، بلند شو باید بمیری !! آیا اعدام این افراد باری ا ز بی مسئولیتی و بی کفایتی سران و سردمداران این نظام فاسد می کاهد ؟ و آیا تاریخ فراموش خواهد کرد جنایات خلخالی را که چندین هزار نفر را به دار مجازات کشید ، به جرمی که امروزبه عنوان بیماری شناخته شده است ( اعتیاد) .
جناب مسئولی که نمیتوانی هفت متر در زندان را که جزء حوضه مسئولیت تو است بگیری ، تا مواد مخدر وارد زندان نشود، چگونه میتوانی حکم اعدام ۵۰۰۰ نفر را بدهی ، که حداقل در این قرن معاصر هیچ کس به خود اجازه نداد به این صراحت جنایت بکند و چگونه میتوانی ادعا کنی که یک جامعه را به تعالی برسانی ؟
آیا به راستی ما به کدام سمت می رویم و دنبال چه می گردیم ؟ هر روز بدتر از روز دیگر و هر روز اخبار تیره تر و تاریکتر. کشتن یک انسان چه آسان صورت می گیرد، حتی خیلی راحتر از آن که تصور کنیم . یکی از وحشتناک ترین کارها کشیدن چهارپایه اعدام از زیر پای کسی است، که بعد از کشیدنش جان ناقابلش را با جان کندن و دست و پا زدن برای حتی ثانیه ای بیشتر زنده ماندن ، تقدیم به مقام معظم رهبری کرده و خون ناقابلش را برای ارضای خون خواهی ایشان تقدیم کند ، تا آتش شهوتش از آشامیدن خون این مردمان بی گناه فروکش کند ، تا اعدام و خونریزی بعدی .
غم انگیزتر زمانی است که همان دخترکِ منتظر بازگشت پدر، آن استوره ٌ قهرمانی که در ذهنش پرورانیده ، با صدای تلفن از خواب می پرد و مسئول زندان با آن صدای تنفر آمیز، به مادرش خبر اعدام استوره دخترک و قهرمان پسرک و تکیه گاه همسر را می دهد و با کمال وقاحت ساعت تحویل جنازه را به خانواده اش می دهد و با قطع شدن ارتباط تلفتی حال آن خانواده اصلاٌ دیدنی نیست . آیا غم و اندوه خانواده ای، با چشمان اشک بار فرزندان ، برای فروکش کردن آتش شهوت مسئولین نظام مقدس ، برای مدت کوتاهی کافیست ؟
و ای انجمن های مثلاٌ حقوق بشر و ای روشنفکران و ای آزاد اندیشان که برای سکینه ، شیوا ، زهرا ، فرزاد ، حقوق معلمان ، حقوق دانشجویان ، حقوق کردها و. . . و ای خانمی که با گرفتن انواع و اقسام لوح های حقوق بشر بر کرسی حقوق بشر تکیه زدی و نام حقوق بشر را به یدک میکشی و برای هر جلسه حقوق بشر از عطر زنانه و خوشبوی Dior و انواع و اقسام آب معدنی ها و برای رسانیدن صدای شیوایتان از آب گرم استفاده می کنید ، آیا دلیل خاصی برای این سکوت شرم آور و بی معنی دارید؟ و آیا اسم این سکوت را نمی توان بی مسئولیتی ناشی از تبعیض در نگاه به انسان ها نامید؟
مدعیان حقوق بشر ، همچنان بخوابید که فرزندان این زندانیان بیدارند.
دوشنبه ۵ مهر ۱۳۸۹ جامعه رنگین کمان