عیسی خان حاتمی
روزنامه نگار،مدیر مجله لغو امتیاز شده ایران مهرو شورای مرکزی جبهه ملی ایران
با درود بسیار و سپاسگزاری از اینکه می توانم ازاین فرصت استفاده نمایم و پیام خود را به ایرانیانی که از سرزمین پدری خود آواره شده اند ولی در دل های خود به ایران و ایرانی می اندیشند، برسانم. جای بسی خوشحالی است، از اینکه گروهی از ایرانیان خارج از میهن با داشتن نگرش های گوناگون و پذیرش آنها گرد هم آمده و برای آینده کشورخود هم اندیشی می کنند. من این را به فال نیک می گیرم و امید دارم ادامه یابد.
من به عنوان یک روزنامه نگار که امروز قلم از دستم گرفته شده با شما سخن می گویم. نخست چه کرده بودم که قلم را از من گرفتند، در پاسخ می گویم من سخن اکثریت خاموش را زدم که سی و یک سال پیش فرصت تاریخی بزرگی را که به دلیل شرایط خارجی و داخلی پیش آمده بود از دست دادند. در آن دوران نخبگان این کشورغرق در اوهام، خرافات و رقابت با هم شدند. زمانی به خود آمدند که مانند داستانهای دیو وپریان جامعه هزاره ها به عقب رانده شده بود. همه ی اندیشمندان ایرانی بدون استثنا در این اشتباه بزرگ گناهکار بودند. اربابان جدید قدرت آنچه رخ داده بود را به خواب هم نمی دیدند. ایران که نخستین کشور آسیائی بود که با انقلاب مشروطه به قانون اساسی پیش از خیلی از کشور های اروپائی دست یافته بود و قدرت را از آسمانها به زمین آورده بود و حاکمیت ملی جایگزین حاکمیت الهی شده بود، دوباره قدرت آسمانی شد و همگی دستاوردهای انقلاب مشروطه وجنبش ملی شدن نفت بر باد رفت. کشور ما از نظر قانونی به دوران پیش از مشروطه بر گشت و آنانی که مخالف بودند سرکوب و یا از کشور بیرون رفتند ویا زندانی و یا سکوت کردند. آنچه در نتیجه تحولات اجتماعی و سیاسی ۵۷ در کشور ما انجام گرفت یک فاجعه بود. تشنه گان قدرت با بحران سازی هائی که با منافع ملی ما تضاد آشکار داشتند و فقط در راستای تثپیت قدرت آنان و فریب افکار عمومی بود، انجام دادند. نخست از مخالفت افکار عمومی با امریکا که بزرگترین پشتیبان دیکتاتوری شاه بود استفاده نموده و به گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا پرداختند. از فضای به وجود آمده برای تصویب قانون اساسی خود که دستآوردهای انقلاب مشروطه را از بین می برد، پرداختند. پس از هجوم صدام به ایران بهترین شرایط برای سرکوب نخبگان جامعه فراهم شد. آنان از شرایط هم نهایت بهره برداری را نمودند. با اطمینان کامل می گویم که بزرگترین بازنده گروگانگیری و جنگ با عراق، ملت ایران بود. و بزرگترین برنده آن حاکمیت، آنان نهایت استفاده ازاین بحران ها را نمودند.بنا به گفته خودشان، جنگی که آن همه خسارت جانی و مالی به جامعه ما تحمیل نموده بود برایشان برکت بود. پس از پایان جنگ قدرتمداران به ناچار گام هایی هر چند لرزان برای نوسازی جامعه بر داشتند. فرآیند آن گام ها بوجود آمدن اندیشه اصلاح طلبی در درون حاکمیت بود. مردم از این تحولات و فرصت پیش آمده نهایت بهره برداری را نمودند ودر سال ۱۳۷۶ اصلاح طلبی را به حاکمیت تحمیل نمایند. دولت اصلاحات امید هائی در جامعه به وجود آورد. در مورد فرآیند اصلاحات در ایران سه دیدگاه کاملا متفاوت وجود داشت.
نخست گروهی از قدرت بدستان بودند که در جنگ قدرت درونی ناچار از پذیرش آن شده بودند. اینان همگی اهرم های نظامی،امنیتی و اقتصادی و دست برتر در گردونه سیاسی را در دست داشتند. نگرش سیاشی آنان با هرگونه آزادی و حاکمیت قانون مخالف بود. ازهمه نوع ابزار برای رسیدن به اهداف خود استفاره می کردند.
دومین گروهی که در داخل قدرت بودند ودر فرآیند رقابت توانستند برای حذف نشدن از مردم یاری بگیرند. در نگرش آنان قانون اساسی ظرفیت اصلاحات را داشت. آنان به تقسیم مردم به خودی و غیر خودی باور داشتند و می خواستند که در رقابت با مخالفین خود از این غیرخودی ها استفاده ابزاری نمایند و برای غیرخودی ها حقی در حکومت قائل نبودند. برنامه رسمی آنان چانه زنی با رقبای خود در خلوت و فشار از پائین یعنی طبقه نخبه شهری فقط نقش واسطه را برای اینان بازی می کرد.
سومین گروه، طبقه متوسط شهری یا اکثریت خاموش بود که به دلیل بی لیاقتی نخبگانش در سال ۵۷ فقط نقش دلال را داشت. اینان که در به قدرت رساندن اصلاح طلبان نقش اساسی را داشتند، پس از حاکمیت اصلاح طلبان از اینکه به حساب نمی آمدند از دولت اصلاحات نا امید شدند و خود را کنار کشیدند. نخبگان این طبقه به حاکمیت ملی باورمند بوده و بر این باور هستند که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایراد ساختاری دارد نمی تواند خواسته های آنان را بر آورده سازد.
پس از ناامید شدن غیرخودی ها ازاصلاح طلبان آنان توانائی ایستادگی در مقابل رقبا را نداشته و میدان را به آنان واگذارنمودند. دولت آقای احمدی نژاد را که به واقع آنرا باید دولت ولایت نامید اصلاح طلبان به کنار راند. کم کم ولایتمداران بر هر قوای سه گانه یعنی مجریه، مقننه و قضائیه چیره و گوش به فرمان بودند. در این شرایط ولایتمداران تصمیم گرفتند که طبقه متوسط شهری که جرئت کرده در امر حکومت دخالت کنند را تنبیه کنند. آنان حریم امن ولایت را در ناداری و نادانی مردم می دانستند و حال این حریم امن در دولتهای سازندگی و اصلاحات درز برداشته بود. با اینکه به دلیل گران شدن قیمت جهانی نفت در آمد دولت سرسام آور افزایش یافته بود و آنان در جریان رقابت انتخاباتی قول داده بودند پول نفت را سر سفره مردم ببردند در عمل با تورم، افزایش بیکاری و بویژه افزایش کرایه و قیمت خانه و آن هم در شهرهای بزرگ ،زندگی را بر مردم مشکل نمودند. این دولت وظیفه محوله را به نحو احسن انجام داد. طبقه متوسط شهری در این جریانات بیشترین هزینه را پرداخت.
در ادامه سیاست های دولت ولایت در سال ۱۳۸۶که سر لوحه آن سرکوب رسانه ها بود، مجله ایران مهر که من مدیر مسئولی آنرا بر عهده داشتم، لغو امتیاز شد. کارکنان بیکار شدند. من دفتر مجله را تعطیل نکردم و کوشش خود را در راستای پیگیری کار خود از طریق دادگستری بر آمدم. ولی کوشش های من به جائی نرسید. آنان تصمیم گرفته بودند سکوت قبرستانی بر جامعه ما حاکم کنند. من تصمیم داشتم در برابر آن بایستم.
رخدادی انجام گرفت که منجر به گرد هم آمدن نخبگان جامعه در درون کشور و فضای امنیتی آن گردید. درامرداد ماه ۱۳۸۷ یکی از دانشجویان دفتر تحکیم وحدت در زندان بود. دوستان او در خانه وی مراسمی برگزار کردند من هم دعوت شدم و رفتم. در این مراسم خیلی ها بودند. چند روز پس از آن در دفتر من گروهی از دانشجویان آمده بودند. آنان از من انتقاد کردند که چرا از داوطلب شدن یک آخوند پشتیبانی کردی من موضوع را کتمان کردم. آنان من رامتوجه کردند، که در آن روز نگاره ای از من با آن شخص گرفته شده بودراپخش کرده اند. این جرقه ثمره اش این بود که نیروهای ملی، آزادیخواه و سکولار هم دستکم یک داوطلب ریاست جمهوری داشته باشند و از فضای به وجود آمده استفاده نمایند. من با یاری دوستان تصمیم گرفتیم آنرا اجرائی کنیم. پس از نشست های زیاد و آمادگی گروه زیادی از شخصیت ها با بینش های گوناگون نخست با پیشنهاد آقای سحابی که جبهه ملی تشکیل دهیم که گروهی گفتند این با عث تفرقه می شود و جبهه ملی وجود دارد. با پیشنهاد آقای ملکی ائتلاف برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران به وجود آمد. در این ائتلاف قرار بر این شد که سر لوحه برنامه های آن مبارزه با هرنوع خشونت حتی مخالفت با اندیشه خشونت باشد. در صحنه سیاست خارجی منشور ملل متحد و در صحنه داخلی اعلامیه جهانی حقوق بشر را به عنوان الگو انتخاب گردد. آمادگی نخبگان جامعه ایرانی باعث شد تا ۲۵ گروه سیاسی، مدنی و حقوق بشری از ملی گرا، قومی، روشنفکری، دانشجوئی و زنان و… در کنار هم قرار گیرند. شاید خوشبین ترین ما هم پیش از آن نمی توانستیم باور کنیم. سند "همبستگی" به تصویب رسید. اما برای اجرائی نمودن آن نیروهای امنیتی وارد میدان شدند. دفتر من تعطیل شد. بیشترین آسیب به ما از طرف ایادی آنانکه در بین ما رخنه نموده بودند زده شد. ما با این ضربه ها فرصت شرکت در انتخابات را از دست دادیم . در این درگیری ها، ائتلاف با پیشنهاد آقای زعیم تبدیل به "همبستگی برای دموکراسی وحقوق بشر در ایران" شد. ما در میانه های خردادماه آنرا اعلان نمودیم. ولی نیروهای امنیتی و ایادی آنان با تمام توان در کار ما اخلال می کردند. بدینگونه سازمانی که آشکارا از وجود اکثریت خاموش در جامعه ما سخن می گفت، شکل گرفت. من و چند نفر از دوستان مانند آقایان سحابی، معین فر و رئیس دانا و .. بر این باور بودیم که اعلان موجودیت را با تغییراتی در سند همبستگی در راستای تطبیق آن با قانون اساسی انجام بدهیم تا حاکمیت بهانه برای بر خورد با ما نداشته باشد. با این وجود، پس از انتخابات نیروهای امنیتی با تمام توان با ما برخورد کردند وحتی اجازه تدوین اساسنامه را ندادند. اما این حرکت نشان داد که امروز نخبگان جامعه ما از گذشت روزگار درس گرفته اند که اگر می خواهند به حساب بیایند باید با هم باشند.
از روزی که مردم شعارهای ساختار شکن از جمله "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران"؛ و" استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" دادند به سراغ ما آمدند. همبستگی در جریانات اخیر هزینه زیادی داده است. از یاران ما کورش زعیم، محمد ملکی، حشمت تبرزدی، کیوان صمیمی، عبداله مومنی، رسول بداغی، محمدعلی دادخواه، علی ناظری، عربشاهی و … و خود من زندانی شدیم. خیلی از دوستان هنوز در زندان هستند. وگروهی پرونده آنان در دادگاههای انقلاب باز و بعضی مانند من در انتظار زندان هستیم. درتشکیل "همبستگی"، گروهی از شخصیت ها مانند آقایان باوند، مفتی زاده و جباری و… بی نهایت استوار و خوب عمل کردند که قابل ستایش می باشد.
دوستان من، ما در دوران انقلاب الکترونیک زندگی می کنیم. در این دوران همه ی ابزارها دگرگون شده. جنبش سبز مخلوق انقلاب الکترونیک نیز است و از بین نخواهد رفت. دوستان ما با توجه به دگرگونی های بزرگی که در تمامی زمینه ها انجام گرفته، از تمام آنها این درس را گرفتیم که اگر می خواهیم به عنوان انسان به حساب بیایم و حاکمیت های استبدادی به ما به عنوان رعیت های خود نگاه نکنند، باید خودخواهی ها را کنار بگذاریم و با داشتن نگرش های متفاوت در کنار هم باشیم. ما این کاربزرگ را با همگی مشکلات آن انجام دادیم و همبستگی با حضور همگی اندیشه ها شکل گرفت و می تواند در چارچوب سند خود راهی برای یگانگی همه گروه ها باشد. این گامی بزرگی بود و به یاری همه ایرانیان راهگشای مردم سالاری و رعایت حقوق بشر در سرزمین کورش و فردوسی و در حد نام آنان خواهد بود.
در پایان دوستان پیام من این است: آری به اتفاق جهان می توان گرفت.