شوره زار از ایران

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

سلام آقای خادمی من از نوشته ی بسیار جالب شما تشکر میکنم. به شما پیشنهاد می کنم نوشته آیت الله سابق آقای محمدهادی معصومی را بخوانید شنیده ام که این پیرمرد را مسموم کرده اند. این نامه و نامه های بسیار معنی دار این مرد حدود ده تا پانزده سال پیش و از کرج نوشته شده. شاید برای شما هم جالب باشد. آدرسش در اینجاست: http://news.gooya.com/president84/archives/2005/05/028276print.php و متن نامه نیز این است: با تشکر جمعه 16 اردیبهشت 1384 آقای شیخ علی اکبر رفسنجانی، بیایید به مسجد برگردیم! محمدهادی معصومی آقای شیح علی اکبر رفسنجانی بارها از این صحیفه مَجاز استفاده کرده و با نام مستعار و از سر ترس مطالبی را به استحظار ملت ایران و از جمله شما رسانده ام. حتما آنچه را می نویسم مکرر است. اما از آنجا که در جامعه وبازده ما هر تحولی اینچنین بطیء و کند است و چسبندگان به قدرت و ثروت و مکندگان خون خلق اینچنین سمج و طاقت سوز، و وجود معصوم و مقدس سرکار بر قدرتی مادام العمر و حتا بالاتر از آن، خود نمونه ای کوچک از آن است، بنا بر این ناچارم من نیز تکراری بر مکررات بنویسم. از آنجا که این بنده خود روحانی و روحانی زاده ام و مطلع محتوای انبان، بنا بر این بخود اجازه می دهم که به مناسبت تولید شخصیتی چون سرکار به دستگاه امامت و ولایت مطلقه فقیه از آدم صفت الله تا نوح نبی الله و تا ابراهیم خلیل الله و خمینی روح الله و تا حضرت خود الله خامنه ای تبریک بگویم. و اما ورای اسلام تلطیف شده و ایرانی و انسانی شده، آزادگی و ایرانیت به من حکم می کند تا این بار عریانتر مطالب و مسائلی را بنویسم شاید که تنویری شود برای مردم ایران که برای هزارمین بار در چاه ظلمت آخوندمداری و زور گویی و شرارت اهل دین و تقوا و تقیه نیفتند. که دین باید در خدمت انسان و طبیعت زندگی ساز و فرهنگ ساز باشد و گر نه همین دین که اینچنین آرزو و فرض شد، شفته ی مسموم و مرگباری خواهد شد بر پای و ریشه ی درختان و گلها و بوته ها وسرشت خاک و طبیعت فرهنگها و دیگر… چنان که در این دست کم نزدیک به سی سال گذشته و از آن پیشتر نیز از ورود اسلام به ایران و شکست دج موریانه خورده و پوسیده سرزمین پارسیان بدست بردران عرب چنین بوده است. و عجبا که آنان که برای اعرابی کردن زبان و فرهنگ و ادب و دین و حتا خاک ِ مردمان رنگارنگ و یک رنگ ایران زمین آمده بودند چنان که تاریخ می نویسد چنان سر از پا نشناختند که از خون ایرانیان آسیاب گردانیدند و گندم آرد کردند و با کتاب سوزاندن تنور گرم کردند و نان پختند و باز چنان که تاریخ می نویسد آنقدر خوردند تا ترکیدند و مردند. آنقدر به زن و دختر ایرانی تجاوز کردند که در بستر، از این مائدات نیز مردند. آنقدر کتابها در رودخانه ها و نهرها و جوی ها ریختند و یا سوزاندند که آبها و فضا ها رنگین شدند. آنقدر ایرانی کشتند تا به او بیاموزند که برای فرار از مرگی وحشتناک و محتوم، بهتر است به همان امیران غضب پناه ، به همان دین مداران و تولیت آن و لایت آن و امامت آن پناه برند. و اینچنین بود که ایرانی شهادتش را بنام کسانی داد که سرزمینش را و خاکش را گرفته بودند و خونش را ریخته بودند و کتابش را سوزانده بودند و به زن و دخترش و مادر و خواهرش و زبان و فرهنگش تجاوز کرده بودند. آری پناه بردن و پناه گرفتن بردامان و در دامان امیران غضب، امیران مومنان. جناب آقای رفسنجانی سردار کبیر انقلاب، سردار کویر و هزاران اسم بی رسم و بی مسما، اما آیت الله هم، و حجت الاسلام هم، و نور چشم امام هم. و از همه مهمتر و از آن جا که به حق روح الله خمینی جا در جای پای پیامبر گذاشته بود و تازه چنان که شما به خوبی می دانید اگر آن یکی رسول الله بود این یکی روح الله، و امروز هم اگر چه آیت الله خامنه ای خودش را حتا بالاتر از رسول الله هم می داند ولی در هر حال این اجتناب ناپذیر است که سرکار بدون هیچ تردیدی و حتا شرکی امیر المومنین این رسولان الله بوده و هستید. شما امیرالمومنین و امیر غضب سه پیامبر بوده اید محمد رسول الله، خمینی روح الله و خامنه ای خود الله. ثابتی بر سه متغیر! و نوعی جدیدی از امیران مومنین و امیران غضب، و با وسایل مدرن: توپ و تفنگ و تانک و مسلسل و خمپاره و هفت تیر و باتوم و گاز مرگاور و اینک بمب اتم ـ نفت و قالی و پسته و مس و کوبالت و و سنگ و معدن و حالا هم اورانیوم، و بازار رفسنجان و قم و یزد و کرمان و تهران بود و حالا نتردام و برلن و پاریس و لندن و امارات و دوبی با محمد و محسن و یاسر و فائزه و باندهای دیگرتان، و اینک موریس و ژان و استیو باندهای خارجی خریداری شده اتان. و اما چنان که از بیت رهبری به وسیله واسطه ای دلسوخته خبر دار شدم که فردا در نماز جمعه اعلام نامزدی برای ریاست جمهوری خواهید کرد. گر چه نیک می دانید که مردم دیگر از نماز جمعه و مساجدتان دل بریده اند برای همین همه گفته اید بهتر است در جای دیگری غیر از مسجد و محراب نمازجمعه باشد ولی گویا به نظر رهبری تمکین کرده اید. با این وجود با جنگ زرگری برای بازارگرمی وانمود کرده اید که شما علی رغم میل رهبری پا به میدان انتخابات می گذارید. که البته نکته جالبی ست که هم رهبری و باندهای اطرافشان و هم شما و باندهای اطرافتان از درجه تنفر مردم نسبت به خود چنان آگاهید که در واقع با ایجاد شبهه ی اختلاف بین رهبری و خودتان خواهان شکاف در تنفر مردمید نسبت به خودتان. که اینها همه از شاه بیت های دفتر حیلت ساز شماست. البته سادگی اینجانب در این حد نیست که بپندارم سرکار و رهبری تشنه به خون همدیگر نیستید، چرا هستید، چنان که در صدر اسلام هم چنین بود و این همه شهید و شهادت و معصوم و گناهکار و قتل و کشتار و معاویه و علی و حسین و شمر و یزید و ابن ملجم و رمضان و محرم همه و همه گویای و جود امثال شما ها همگی در آن زمان است. ولی این تشنگی باعث آن نیست که در آزادی کشی و ایرانی کشی و چپاول و تخریب تاریخ و فرهنگ ، مادیت و معنویت این سرزمین با هم مشکلی داشته باشید، چنان که همانندان شما هم در صدر اسلام در این مورد خاص با هم مشکلی نداشتند. بنا بر این قهرا سوالاتی که از سرکار می کنم در واقع برای شما اظهر من الشمس است و بی معنی هم . واگر اندک وجدانی داشتید، تا کنون « اتفاقی » برایتان افتاده بود. این سوالات بیشتر از آن روست که مردم ایران که گفته می شود از حافظه تاریخی استواری برخوردار نیستند اندکی به خود آیند. آقای هاشمی رفسنجانی شما به عنوان مهمترین فتوا دهنده و مجری فتوای خود و پیامبرانتان و امامانتان می دانید که در زندانهای جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون و خصوصا در سال 1367 ، به زندانیان دختر و خصوصا دختر بچه های باکره و قبل از اعدام تجاوز جنسی شده، شما نه در مورد قتل عام زندانیان آن سال و نه قتل زندانیان در این بیست و هفت سال چیزی گفته اید و نوشته اید، شما در مورد تجاوز جنسی پیش از اعدام به دختر بچه های گاهی زیر ده دوازده سال تا کنون چیزی نگفته و ننوشته اید. البته می دانم که سرچشمه این اعمال از یک مجوز علمی فقهی و اسلامی و فتوایی ست ولی فکر می کنم که برای روش شدن مردم شما باید توضیحات خودتان را بدهید. نفیا و یا اثباتا! آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی شما، گر چه، چنانکه گفتم خودتان را امیرالمومنین می دانید و در حد پاسخگویی پایین نمی آیید، ولی لازم است در مورد دخالت مستقیم و غیر مستقیم خودتان در شکنجه و قتل های زنجیره ای که باید اولین آنها را قتل فجیع سید جواد ذبیحی دانست تا شکنجه و قتل دکتر سامی ، شکنجه و قتل زال زاده، شکنجه و قتل احمد تفضلی ، شکنجه و قتل علی اکبر سیرجانی، شکنجه و قتل احمد امیرعلایی، قتل شهریار شفیق، شکنجه و قتل محمد علی طباطبایی، قتل کاظم رجوی، قتل عبدالرحمن قاسملو، قتل عبدالرحمن برومند، شکنجه و قتل محمد مختاری ، شکنجه و قتل محمد جعفر پویند، شکنجه و قتل پرویز دوانی، شکنجه و قتل پروانه فروهر، شکنجه و قتل داریوش فروهر، شکنجه و قتل شاهپور بختیار، شکنجه و قتل سروش کتیبه، قتل اویسی، قتل مصطفی چمران، قتل اسماعیل رایین، قتل نیک منش، قتل رضا مطلومان، قتل و شکنجه مجید شریف، قتل عباس زریاب، قتل صیاد شیرازی، شکنجه و قتل احمد خمینی، قتل اشرف برقعی، قتل سیامک خسرو براتی، قتل جمیله اسماعیلی، قتل محسن کمالی، قتل محمد رضا نژاد ملایری، قتل شهره نیک پور، شکنجه و قتل غفار حسینی، شکنجه و قتل فریدون فرخزاد، شکنجه تجاوز و قتل زیبا کاظمی و هزارن قتل و ترور دیگر که گاهی خانواده هاشان از ترس، حتا قتل عزیزان خود را فاش هم نکرده اند توضیح دهید. آیت الله هاشمی رفسنجانی شما چنانکه خود می دانید اسمتان با خون و قتل و آدم ربایی و آدمکشی مترادف است. لطفا در مورد شکنجه و قتل در زندان های با نام ونشان و بی نام ونشان حکومت اسلامیتان توضیح دهید. بفرمایید که چگونه امیر غضب و امیر المومنین ِ یکی از خونخوارترین حکومتهای همه دوران اسلامی هستید. شمایی که در نماز جمعه خطاب به ما ها گفتید که فیتیله چراغ فانوس را پایین بکشیم تا آدمکشانتان بتوانند در تاریکی شب ِ حکومت اسلام فرار کنند و از نظرها محو شوند. آیت الله هاشمی رفسنجانی خواهش می کنم در مورد برادر و زیر دستتان سعید امامی اسلامی توضیح دهید، در مورد برادر و تحت امرتان وحید گرجی و ترور های او در اروپا توضیح دهید. آیت الله هاشمی رفسنجانی می دانم که آنچه را ما می دانیم از جنایت و ناپاکی حکومتتان ذره ای ست در برابر دریایی از ناپاکیها و دشمنی ها با فرهنگ و تمدن ایرانی و انسانی اما با همین « دانش » اندک ما، و در همین سطح بیایید و در مورد رانتخواران و زالو صفتان، نور چشمیان و زمین خوران و باج بگیران و …دوربرتان و دور بر امامتان و مرادتان و پیغمبرتان تو ضیح دهید ، برای این توضیح خواهش می کنم اول به خود و خانواده تان بپردازید تا نوبت دیگران شود. آیت الله هاشمی رفسنجانی، شما همچون من می دانید ، چنانکه در ابتدا گفتم، در انبان این مذهب چیست، شما را به خدا بیایید و برای خودتان در تاریخ ایران بعد از اینهمه جنایات یک کار خوب هم بکنید، بیایید واقعا بگویید در انبان چیست!! بیایید بگویید که این دین نه شهید پرور است و نه طرفدار علم است و نه طرفدار مردم است این دین به خواص گفته است که برای عوام است، به خواص گفته است که تمام قوانین احمقانه اش برای عوام است، در حقیقت این دین احمق پرور است، برای تحمیق مردم آمده، بنا بر این چنان خودتان هم یک روز برای من تعریف کردید، اسلام دین عوام است و دین خواص، خواص ـ شاید شما و پیمبر تان و شورای نگهبانتان و دیگر روحانیون خواصید ـ و راست هم می گویید ـ و بقیه فرمانبرند. و کشور شهید پرور ایران در واقع یعنی حکومت احمق پرور ایران ، حالا شما را به خدا بیایید و راستش را بگویید به مردم که در این انبان جز مواد متعفنه وجود ندارد، جز پوچی و پوکی خرد گریزی نیست جز خرافات نجس و پاکی و ممنوعیت و واجب و مستحب نیست. باور کنید خدا و مردم شما را خواهند بخشید ـ گر چه می دانم که شما هشیار تر از این هستید که به خدا ایمان داشته باشید! ولی حالا سئوال من این است که شما خود می دانید که دست کم در جنگ شما مسئول مستقیم حدود یک ملیون تا یک ملیون سیصدهزار نفر کشته و معلول هستید، بیایید راستش را بگویید که چرا دست کم پنج سال جنگ اضافه را به مردم ایران تحمیل کردید، گر چه همه می دانند که از ابتدا هم این شما و آقای دعایی و آقای خامنه ای و با دسیسه و راهنمایی و فتوای آیت الله خمینی رفتید و خصوصا با پادویی آقای دعایی در عراق نماز جمعه تشکیل دادید و در بغداد و نجف مرگ بر صدام گفتید: آری گفتید مرگ بر صدام، و با این کار جنگ به پا کردید و بچه های مردم را به کشتن دادید. این موضوع برمی گردد به سال 58 و آمدید در تلویزیون حکومتی ، باد به غبغب انداختید و هر کدامتان خواهان صدور انقلاب شدید و گفتید که برادران ما در عراق شعار « مرگ بر صدام » سر داده اند… و چه و چه. وشد آنچه که آرزوی شدنش را داشتید، تبدیل ایران به مراتع و دشت و دمن و آغل پروش شهید، و مردم ایران را تبدیل به گوشت دم توپ کردید، و هنوز صدای دروغ شما در نماز های جمعه ضبظ است که برای تحمیق مردم ایران چها که نمی کردید و چها که نمی گفتید. امروز طبق آمار پشت پرده و چنانکه شما خود می دانید تعداد و کشته ها و معلولین ایران سه ملیون هفتصد هزار نفر است. و شما چقدر دروغگو و حیلتگرید که آنرا در نماز جمعه به سی و شش هزار و چند نفر کاهش داده اید.( البته این را برای شما نمی گویم برای مردم می گویم تا بدانند، سردارشان کیست و برای جنوبی ها می گویم که بدانند فرمانده جنوبشان و کویرشان کدام است) و فردا می خواهند به چه کس رای بدهند. آقای رفسنجانی خواهش می کنم بفرمایید نظرتان در باره آن همه نامردی و نامردمیی که بر روزنامه ها و اهالی آنها رفت چیست، نظرتان در باره شکنجه و اسارت اکبر گنجی، ناصر زرافشان، عباس عبدی، سیامک پورزند، رضا علی جانی، هدا صابر، محمد بسته نگار، پیمان پیران، حبیب الله پیمان، احمد باطبی، بینا داراب زند، ارژنگ داوودی، حجت زمانی، مهرداد لهراسبی، فرزاد حمیدی، جعفر امامی، و شکنجه و بیشتر از یک ربع قرن زندانی و شکنجه عباس امیرانتظام و دیگران بی نام و نشان و اینترنت نویسان وبلاگی چیست؟ لبخند نزنید! می دانم نظرتان چیست، این سوال را از شما می کنم تا مردم بشنوند. آیت الله العظمی هاشمی رفسنجانی خواهش می کنم نظرتان را در مورد تیر باران ها و حلق آویز ها و دارزدن ها در ملاء عام بفرمایید. سنگسارها شلاق زدن ها دست بریدن ها و پا بریدن ها و چشم در آوردن ها را همچنان جزو اصول و حکومتتان می دانید یا از اسلام ناب محمدی عدول می کنید؟ برای سومین بار ریاست جمهوریتان و برای بیست هشتمین سال قدرتان قرار است چه چیز تازه ای پیشنهاد کنید؟ آیا چیز تازه ای هست؟ اگر هست پس چرا بیست و هفت سال صبر کرده اید؟ آیت الله هاشمی رفسنجانی سردار بزگ کویر، نظرتان را در باره حجاب اجباری و چادر و چاقچول زنانه و پوشه ی آنها بفرمایید، و خصوصا بفرمایید چه فرق است بین تهران و رفسنجان و ژنو و پاریس و لندن که فاءزه پیوسته در این چند شهر در رفت و امد و با دلار های باد آورده … و چه فرق است بین فائزه و دختران دیگر ایرانی. و خصوصا بفرمایید تا چه اندازه بجاست که مردم ایران فائزه رفسنجانی را با اشرف پهلوی مقایسه می کنند. البته امید وارم به خاطر این مقایسه به طرفین بر نخورد. آیت الله العظمی علی اکبر هاشمی رفسنجانی چنانکه گفتم متاسفانه اینجانب نیز روحانیم، چند سالی پیش از آن که شما عمامه بر سر گذارید من آنرا بر سر گذاشته ام، آفتاب لب بامم، بیمارم ، ولی باید بگویم آنچه که مربوط به جنایاتتان است شما چه آنها را به رسمیت بشناسید یا نه، در و دیوار شهادت خود را خواهند داد، و تاریخ آنها را ثبت خواهد نمود، و شما هم، در خلوت می دانید که دستتان به خون ملیونها انسان و اشکریزی ملیونهای دیگر بوده و هست. و آنچه که مربوط به حرمت و حـِلّیت در اسلام است شما هم چون من می دانید که متاسفانه این دین اصلاح پذیر نیست، و در بطن خود آدمکشی و قتل و غارت دارد، و اینها همه از فرامین و احکام الهی ست، و این چنین نیز به زور شمشیر وارد کشور ما شده و همچون یک بیماری وارد خون ما گردیده و می گردد. بنا بر این، از این دین، داروی همین بیماری را نخواهید، اگر ممکن بود در اینهمه قرن و خصوصا در این همه سال شده بود. تمکین کنید بر حرف و نظر مردم و بپذیرید یک رفرندوم آزاد و کامل را و بیایید با هم به مسجد بر گردیم و بیش از این با این مردم و این مملکت بازی نکنیم و جنگ، و گر نه سر گذشت ما به مراتب بد تر صدام خواهد بود. که گناه شما روحانیون و متاسفانه اینجانب هم، اگر صد چندان او نباشد ده چندان او هست. بیایید به مسجد برگردیم. در خاتمه از اینکه فرزندم این متن را ویراستاری و ماشین نویسی کرده از او تشکر می کنم. تشکر دیگرم از سایت محترم گویا ست. محمد هادی معصومی (روحانی) کرج تذکر اینکه این نامه تنها نامه ی او نیست نامه ای نیز دارد به معین٬ نامه ای دیگر به خانم اکبر گنجی٬ سخنرانی ای نیز دارد در جمع بسیجیان و پاسداران ناراضی که بسیار خواندنی ست. من از این سایت درخواست می کنم تا این نامه را به عنوان یک مقاله منترش کند. با سپاسگزاری از آقای فرهنگ قاسمی

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.