هموطنان عزیزم
چرا ایرانیان آغاز سال خویش را جشن گرداندند و آن را نوروز خواندند؟ پاسخها که به این پرسش داده شدهاند، اشتراک دارند در
● نوروز جشن بازنگری در زندگی و نو کردن آن، با هدف بازیافتن دورانی شد که، در آن، استبداد و سلطهگری و سلطهپذیری نبود، استقلال و آزادی بود، پیری و مرگ نبود، جوانی و زندگی در رشد بود، گرسنگی نبود، سیری بود، غم نبود، شادی بود، بیابان نبود، کشتزار بود؛
● نوروز جشن زندگی انسان در طبیعتی آبادان شد. استقلال و آزادی آبادی است، قاعدهای شد که هر ایرانی باید بکارمیبرد تا که آن زندگی آرمانی را باز یابد؛
● نوروز جشن بازنگری در زندگی، به قصد یافتن کاستیها و رفع آنها شد چنانکه، در ایران زمین، نه فقری برجا ماند و نه زمینی نا آبادان و نه محلی برای زور و خشونت؛
● نوروز جشن بازنگری در خویشتن، بمثابه انسان شد و انسان خواندن خویشتن غم محنت دیگران خوردن و برای جهانی خالی از محنت کوشیدن شد؛
● نوروز جشن بازنگری در وجدان اخلاقی شد تا که، در آن، جز حقوقی نمانند که تحقق زندگی در عمل به آنها است، روزبازنگری در وجدان تاریخی شد تا که تاریخ بمثابه امرهای مستمر در رابطه با یکدیگر، بنابراین، داشتهای که درسهایِ گرانقدرِ تجربهها هستند، از یاد نروند. روزبازنگری در وجدان علمی شد تا که همگان از دانش و فن زندگی در رشد، سود جویند. و روز بازنگری در وجدان همگانی شد تا که مبادا معنویت بیارج و بیمحل شده باشد و حقوق و دانش ملاک داوری و صدور رهنمود نباشند و، در نتیجه، توحید اجتماعی جای به تضاد گروهبندیهای اجتماعی، سپرده باشد. فقر این وجدان همواره بیانگر فقر سه وجدان دیگر – بدینخاطر که از آن سه وجدان تغذیه میکند – و چرکین شدنش گویای چرکین شدن سه وجدان دیگر است؛
● نوروز جشن بازنگری در هویت خویش، در ویژگیهای ایرانیت شد که همه گویای زندگی در استقلال و آزادی و رشد، در وطنی رها از روابط مسلط – زیر سلطه، هستند؛
● نوروز جشن بازنگری در پراکندگی اقوام ایرانی که سبب میشد زیر سلطه زندگی کنند و دوستی و یافتن راه و روش برای اتحاد آنها و بنای ایران شد و به یمن این اتحاد بود که توحید و صلح اجتماعی در درون، امکان زیست در استقلال و آزادی را فراهم آورد. نوروز یادآور میشود که هر زمان توحید و صلح اجتماعی در درون جای به تضاد و ستیز دادهاست، قدرت خارجی بر ایران مسلط گشتهاست، ضحاک نماد سلطه بس مرگبار و ویرانگر انیران بر ایران است. بدینسان، نوروز، جشن بازیافت استقلال و آزادی گشت و ماند؛
● نوروز جشن بازنگری در صلح در درون ایران و صلح در بیرون ایران، در جهانی شد که ایران در وسط آناست و به یمن یافتن و بکاربردن موازنه عدمی، ایرانیان توانستهاند حیات ملی خویش را پایدار بگردانند؛
● نوروز، جشن بازنگری در منزلت انسان، خاصه منزلت زن شد و بازیافت منزلت در استقلال و آزادی و زیستن در حقوقمندی، آرمان ایرانیان گشت و ماند؛
● نوروز جشن بازنگری در اندیشه راهنما شد تا که مبادا از خود بیگانه شده باشد و از استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی، بنابراین، از ویژگیهای ایرانیت تهی شده باشد. از اینرو،
● نوروز جشن بازیافتن عدالت بمثابه میزان و اندازه شد و ماند. میزانی که،بدان، حق را از ناحق باز توان شناخت و اندازهای که هر تفریط و یا هر افراطی از آن، بیرون رفتن از حق و گرفتار قدرت ویرانگر شدن است.
چنین نوروزی بر شما مبارک باد و مبارک میشود هرگاه نوروز را همان بگردانید که بود و همان آرمان را بازیابید و در پی شوید که نوروز، روز رسیدن به طرازنامه کوشش برای متحقق کردن آن شد و ماند.
ایرانیان
ایرانیان در خود و در ایران خود بنگرید و از خود بپرسید از آنچه سبب شد که روز ایرانیان نو بشود و نوروز جشن بگردد، چه برجا است؟ از آن اندازه که افراط و تفریط از آن، ناحق کردن حق باشد، چه کسی سراغ دارد؟ :
● استقلال و آزادی اندازهاست. اندازهای است که زیستن در موقعیت و وضعیت نه مسلط، نه زیر سلطه را از غیر آن تمیز میدهد. فروتر از آن، موقعیت و وضعیت زیر سلطه است و فراتر از آن موقعیت و وضعیت مسلط و، در هر دو حال، زیستن در بند اوامر و نواهی قدرتی است که فرآورده مرگ و ویرانی است و مرگ و ویرانی بر مرگ و ویرانی میافزاید. در ایران امروز، از این اندازه، چه بر جاست؟ زمان آن نیست که استقلال و آزادی را بازیابیم و نوروز را همان که بود بگردانیم؟
● رشد انسان و برانگیختن یکدیگر به رشد اندازه است. فروتر از این اندازه، موقعیت و وضعیت فقر است، ناتوانی از تولید نیروهای محرکه و بکار نیفتادن نیروهای محرکه تولید شده در رشد است. و فراتر از این اندازه، قدرت را جانشین خود کردن در رشد است. همان رشد که کار جهانیان را به بنبست کشانده و محیط زیست را بکام مرگ میبرد. در ایران امروز، آیا این انسان ایرانی است که رشد میکند و یا قدرت؟ آیا به یغما بردن نیروهای محرکه و تخریب آنها حد میشناسد؟ آیا زمان آن نیست که اندازهای که رشد انسان است بکاربریم و روز ایران نو کنیم و به جشن نوروز واقعیت ببخشیم؟
● عمران طبیعت اندازه و کاشتند میخوریم و میکاریم خواهند خورد، قاعده است. فروتر از این اندازه بیابان کردن سرزمین ایران و فراتر از آن، زیاده خواهی و زیاده روی و آلودن محیط زیست و کاستن از باروری آناست. به جهان امروز بنگریم، به سرزمین خویش که در کام بیابان میرود، بنگریم و از خود بپرسیم: از آن اندازه چه برجاست؟ آیا زمان آن نیست که بپذیریم طبیعت نیز حق دارد و برخورداری از حقوق خویش بدون بجا آوردن حق طبیعت، ناممکن است؟ بانیان جشن نوروز این واقعیت را دریافتند آیا بر ایرانیان امروز نیست که سرزمین خویش را از کام بیابان بیرون کشند و بدین مهم، جشن نوروز را همان بگردانند که بود ؟
● توحید و صلح اجتماعی اندازه است. فروتر از آن گویای نقش یافتن زور در تنظیم رابطهها و تقسیم جامعه میان اقلیت صاحب امتیاز و اکثریت قربانی بهرهکشی است. و فراتر از آن، توحید و صلح اجتماعی را دست آویز بیحرکت کردن جامعه و تحمیل نظام بسته بر جامعه است. جامعهها از این نوع بودهاند. یا از میان رفتهاند و یا در بند زندگی ابتدائی ماندهاند. در ایران امروز بازنگریم و از خود بپرسیم، هر دو وضعیت را تجربه نکردهایم ؟دوران پیش از دوره « سازندگی» و دوره “سازندگی ” ، دو دورهای نیستند که در یکی توحید و صلح اجتماعی دستآویز خشونت کور شد و در دیگری، «سازندگی» توجیهگر «اقتصاد عدالت نمیشناسد» شت و وضعیت امروز را پدید آورد؟
● صلح در منطقه و جهان اندازه است. هرگاه این اندازه را بکار میبردیم تاکه بیگانه در وطن ما نقش نیابد، نه گروگانگیری و نه جنگ روی میدادند. به یمن صلح در درون و بیرون، رشد میسر میشد و ایرانِ توانمند واقعیت میجست. فروتر از این اندازه، سبب نقش دادن به قدرت خارجی در کشور و محور شدن امریکا در سیاست داخلی گشت و فراتر از آن، رژیم را در تله «کمر بند سبز» انداخت و حاصل آن، وضعیت کنونی است: بحران اتمی و گرفتار شدن در جنگها از افغانستان تا یمن و از یمن تا عراق و سوریه و لبنان و فلسطین. آیا زمان آن نیست که ایران بیرقدار صلح در منطقه و جهان بگردد و ندا در دهد که اختلاف در باور حق است و باورها برای دشمنی با یکدیگر نیستند؟ آیا زمان آن نیست که با شناختن این حق در درون و بیرون مرزها، بیشتر از تساهل و تسامح، که حق اختلاف در باور را بازبشناسیم و مرزهای دشمنی بنام مرام را از میان برداریم و روز خود و جهانی را نو، نوروز، بگردانیم؟
● نظام باز و تحول پذیر باز اندازه است. فروتر از آن، نظام بسته و یا نیمه بسته اما با موقعیت و وضعیت زیر سلطه است و فراتر از آن، نظام اجتماعی نیمه باز با موقعیت و وضعیت مسلط است. اینک از خود بپرسیم: آیا وجود استبداد بدان معنی نیست که نظام اجتماعی جامعه ما نیمه باز و ما در موقعیت و وضعیت زیر سلطه زندگی میکنیم؟ آیا نباید بکوشیم از این موقعیت و وضعیت، به یمن باز و تحول پذیرکردن نظام اجتماعی بدرآئیم؟ جشن نوروز، جشن زندگی در چنین نظام اجتماعی نبود؟ آیا نباید آن را باز بسازیم؟
● پندار و گفتار و کردار حق اندازهاست. فروتر از آن، بنمایه پندار و گفتار و کردار را زور گرداندن در موقعیت و وضعیت فرودست و زیر سلطه و فراتر از آن، باز بنمایه پندار و گفتار و کردار را زورگرداندن، در موقعیت و وضعیت فرادست و مسلط است. اینک در خود بازبنگریم تا دریابیم چرا میگویند ما ایرانیان به افراط و تفریط خو کردهایم؟ از خود بپرسیم: آیا میتوانیم رشد کنیم اگر زبان را زبان آزادی نگردانیم، یعنی کلمهها و جملههایی که بکار میبریم، بنمایهای از زور نداشته باشند؟ آیا میتوانیم رشد کنیم اگر پندار و گفتار و کردارما از زور خالی و از حق پر نشود؟ آیا آن روز، نوروز نیست که ما بدین کار بزرگ توانا شده باشیم؟ چرا. آن روز، نوروز میشود که آتش دروغ و دیگر فسادها سرزمین ما را نسوزد و بیابان و جامعه ما را کویر حق و معنویت نگرداند.
● بیان استقلال و آزادی، اندازه است. فروتر از آن، بیان قدرتی است که زیستن در موقعیت و وضعیت زیر سلطه را توجیه میکند و فراتر از آن بیان قدرتی است که زیستن در موقعیت و وضعیت مسلط را توجیه میکند. هر دو اندیشههای راهنمای راهبر به دشمنی، بنابراین، راهبر به مرگ و ویرانی هستند. اینک در اندیشههای راهنمای خود بازبنگریم و از خود بپرسیم: آیا گرفتار هر دو نوع بیان قدرت نیستیم؟ آیا از این واقعیت غافل نیستیم که اندیشه راهنما، چه خود را دین بنامد و خواه خود را ایدئولوژی بخواند، اگر موضوع دشمنی شد، مشکلی لاینحل میشود؟ هرگاه نوروز را روز بازایستادن از دشمنی با همه مرامها، از دین و غیر دین و آغاز نقد آنها بگردانیم، از بیراهه ویران شدن و ویران کردن به راست راه رشد بازنگشتهایم؟ عقلهای ما استقلال و آزادی خویش را بازنیافتهاند و کار خویش را که نقد و خلق است، باز نجستهاند؟
بدیهیاست قدرتپرستانی که نان دشمنی با این دین و آن مرام را میخورند و در سر هدفی جز این ندارند که بیان قدرت دلخواه خود را بر کرسی قبول بنشانند، تا بتوانند نخواهند گذاشت دشمنی جای به نقد دهد. زیرا قدرتپرستی از میان بر میخیزد و اینان موقعیت و وضعیتی را از دست میدهند که بهترین وضعیت میپندارند. غافل از اینکه رها شدن عقلهاشان از تضاد باوری و دشمنی، سبب میشود آنها نیز عقل خودانگیخته، نقاد و خلاق خویش را بازیابند.
● موازنه عدمی اندازه است. این اصل، راهنمای عقل است، عقل از خودانگیختگی، یعنی استقلال و آزادی خویش آگاه، بنابراین نقاد و خلاق. بیرون از آن، ثنویت است: فروتر، ثنویت دو محوری است. هرگاه این ثنویت اصل راهنما بگردد، آدمی بنا را بر این میگذارد که با دیگران در روابط قوا است و مدام در موقعیتهای فرادستی و فرو دستی است. فراتر، ثنویت تک محوری است. کسانی که این ثنویت را اصل راهنما میکنند، جهان تا جهان را جای زور میپندارند و یکی از دو موقعیت را سرنوشت خویش میانگارند: اکثریت بزرگ خود را کسانی میپندارند که خلق شدهاند برای اینکه مادون و فرمانبر باشند و اقلیت کوچک خویشتن را کسانی گمان میبرند که خلق شدهاند، برای مافوق و زیر دست و فرمانروا بودن. و اینک در جامعه امروز خود بنگریم، آیا اکثریت بزرگ خویشتن را شهروندان حقوقمند و در شهروندی برابر میشناسند و یا خود را خلق شده برای رهبری شدن؟ و آیا اقلیت کوچک مدعی ولایت مطلقه نیست و گمانش بر این نیست که خلق شدهاست برای اینکه با «اقتدار» بر مردم حکومت کند؟ و این تقسیم شدن جامعه به اقلیت و اکثریت بزرگ بدینخاطر نیست که اصل راهنمای عقلهای ما ایرانیان ثنویت تک محوری است؟ زمان آن نیست که به اصل راهنما بیشترین بها را بدهیم و با موازنه عدمی را اصل راهنمای عقل خویش کردن، عقلهای خود را مستقل و آزاد و روز خود و وطن را نوروزِ رشد در شادی و دوستی، بر میزان عدالت، بگردانیم؟
● توحید و صلح اجتماعی بر حق اشتراک و حق اختلاف و حق دوستی اقوام ایرانی بر میزان عدل، اندازه است، فروتر از آن، ابتلای به تضاد و دشمنی و تجزیه اقوام و قرارگرفتن هر جزء آنها در کشوری و نجستن منزلت و فراتر از آن، دولت مرکزی مستبد و درپی موقعیت مسلط شدن بر قلمرو گسترده است. در تاریخ ایران که بازبنگریم، میبینم فروتر از اندازهای که صلح و دوستی است، زمانی است که درآن اقوام ایرانی در موقعیت و وضعیت زندگی در امپراطوری میزیستهاند. موقعیت و وضعیت امروز حاصل آن موقعیت است. آیا زمان آن نیست که تضاد را رها کنیم و توحید را بازیابیم و بر وفق این سه حق، توحید و صلح اجتماعی میان اقوام ایرانی را باز سازیم؟ آیا موقعیت و وضعیت اقوام در کشورهای منطقه این درس را به ما نمیآموزند؟
● حق بر ولایت، مشترک است میان حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی او: هرکس خود خویشتن را رهبری میکند. هر شهروند شریک است در ولایت بر کشور و جامعه خویش و جامعه ایرانی برخورداراست از حق ولایت برخویش بر دو اصل استقلال و آزادی. این حق میزان است. فروتر از آن، محروم شدن از هر سه دسته حقوق و محکوم شدن به زیست در استبداد و فراتر از آن سلطه طلبی بر دیگران است. اینک در موقعیت و وضعیت خویش بازبنگریم: آیا از حق ولایت (کلمه ولایت بر حاکمیت ترجیح دارد زیرا بنمایهای از قدرت در آن نیست، ولو ملاتاریا معنای آن را مقلوب و معنای خود ساخته را دست آویز حاکمیت مطلق یک تن بر جمهور مردم کردهاست) برخورداریم؟ نه. چون از این حق برخوردارنیستیم، از حقوق انسان، از جمله حق رهبریِ خود و نیز از حقوق شهروندی، از جمله حق شرکت در ولایت بر سرنوشت جامعه و وطن خویش، نیز برخوردار نیستیم. آیا زمان آن نیست که حق ولایت، بنابراین همه حقوق را بازیابیم و روز ایران را نوروز بگردانیم؟
● منزلت زن، در معنای استقلال و آزادی و شهروند کامل گشتن او، اندازه است. فروتر از اندازه، دون انسان انگاری زن و زیر سلطه مرد قرارگرفتنش از عوامل از رشد ماندگی گشتهاست. فراتر از اندازه، سکس مداری و به قول فوکو، دیکتاتوری سکس میشود. اینک در وضعیت ایران امروز بنگریم از خود بپرسیم، زنان ایران از منزلت برخوردارند یا نه؟ در تاریخ انحطاط ایران که بنگریم این درس را بما میدهد که دورههای انحطاط، دورههای سقوط منزلت زن است. آیا زمان آن نیست که کرامت زن را، بمعنای برخورداری از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی، باز شناسیم تا مگر جامعه ایرانی به راست راه رشد آید؟
● وجدان همگانی اندازه و هشدار دهنده اندازهها به انسان است. فروتر از آن گویای فقر سه وجدان دیگر و نقصان صلح اجتماعی، بنابراین، کاهش توحید و افزایش تضاد اجتماعی است. نقصان را همواره قدرت (= زور) جبران میکند. از اینرو، زمینه ساز فراتر از اندازه، یعنی پر شدن وجدان همگانی از عناصری میگردد که توجیهگر قدرت و قدرت باوری و قدرتمداری هستند. بدینسان، فراتر از اندازه بیانگر تغذیه وجدان همگانی نه از سه وجدان اخلاقی و علمی و تاریخی که از منبع دیگری، قدرت، است. و قدرت فرآورده رابطه مسلط – زیر سلطه است . لذا، وجدان همگانی را جز بامواد چرکین تغذیه نمیکند. بازنگریم در وجدان همگانی خود و شماره کنیم فروترها و فراترها از اندازهها را. هرگاه چنین کنیم، در مییابیم این فروترها و فراترها، این تفرطی و افراطها، هستند که وجدان همگانی را باید از آنها رها کنیم. نوروز روزی است که وجدان همگانی اندازه بگردد و میزان عدل را همه روز بیاد ما ایرانیان بیاورد و وجدان اخلاقی مراقبت کند که ما پندارها و گفتارها و کردارهای خویش را با این میزان بسنجیم و حق بگردانیم. که دوستی با یکدیگر را مرام بگردانیم، که دشمنی را نه تنها با اندیشه راهنما که با دشمنان زیست در استقلال و آزادی، رویه نکنیم. بدین توضیح که بر سر حق استوار بایستیم و بر سر حقوق خویش، به معامله و مصالحه ننشینیم، بر میزان و اندازهای که عدل است، راه زندگی در استقلال و آزادی را بروی معتادان به زور و زورپرستی بازنگاه داریم.
بدینسان، نوروز روز در کارآوردن اندازهها است و بازیافتن و در کارآوردن آنها کار میخواهد، تمرین زیستن در حقوقمندی میخواهد، رابطههای زور با زور را با رابطههای حق با حق جانشین کردن میخواهد. ایران در حال بیابان شدن را سبزه زار زندگی گرداندن میخواهد، کوشش پیگیر برای بازیافتن آشتی و صلح، در درون و بیرون مرزها میخواهد، بازساختن و یافتن هرآنچه بخاطرش جشن نوروز تأسیس شد، میخواهد. به این کار و کوشش برخیزیم و تردید نکنیم که ایران را باز میسازیم، در استقلال و آزادی باز میسازیم و جشن نوروز را همان میکنیم که بود.