شیر بی یال و دم و اشکم که دید – این چنین شیری خدا کِی آفرید

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

با درود سخنرانان: کمال ارس، ابوالحسن بنی صدر، کورش زعیم، رضا علیجانی، هدایت متین دفتری، روزبه میرابراهیمی، نعمت میرزازاده، پرویز نویدی . بیاید با هم مروری گذرا بر باورهای سخنرانان مراسم بیندازیم : ۱- کمال ارس – که بارمند به تجزیه اذربایجان میباشد برای تأئید سخنانم کافیست به نوشته های او نگاهی بیندازیم. ۲ – ابوالحسن بنی صدر- فقط یاداوری این نکته به نظرم کافیست که ایشان صاحب امتیازنشریه ا ی اینترنتی بنام ” انقلاب اسلامی ” می باشد و باوجود ۳۳سال زندگی در خارج کشور و داستان سرائی مبنی بر اعتقاد به دمکراسی و حکومت غیردینی اما حاضر به تغیر عنوان نشریه نمی باشد! ۳ – رضا علیجانی فعال میلی مذهبی! و اقامت در خارج کشور برای تبلیغ اصطحاله پذیری رژیم ملایان و تبلیغ خط رفسنجانی. ۴ – هدایت متین دفتری که طبق معمول فرهنگ ایرانی رانت خوار نسبتش با مصدق میباشد. والا با وجود تحصیل حقوق درک درستی از حق انسان و حقوق بشر و معنی جدایی دین و دولت را نمی فهمد و الا تا سال۷۶ با مجاهدین باورمند به معجون ” حکومت دمکراتیک اسلامی! همکاری نمی کرد. ۵ – روزبه میرابراهیمی از جماعت ﴿ استراحت طلب ﴾ که او هم با ننه من غریبم مبلغ استحاله رژیم میباشد. ۶ – پرویز نویدی «رفیقی که به تعیین حق سرنوشت خلقها تاسرحد جدا شدن و استقلال باورمند است کافیست به نوشته ها و مصاحبه های ایشان مراجعه شود. ۷- فرهنگ قاسمی.!؟! معلوم نیست چه تشابه فکریی با این جمع اضداد دارد؟ *﴿ مارا باش که از بز دنبه می‌خواهیم.﴾* خلاصه جمع شدن حضرات من را بیاد شعر مولانا انداخت : شیر بی یال ودم و اشکم ! مولانا در مثنوی، قصه ی مردی را می آورد ؛ که به نزد دلاکی رفت تا نقش شیر را بر بازوی او خالکوبی کند اما تا دلاک نیشتر برتن او زد فریاد او برآمد که «کجای شیر را خالکوبی می کنی ؟» این حکایت بشنو از صاحب بیان – در طریق و عادت قزوینیان بر تن و دست و کتفها بی‌گزند – از سر سوزن کبودیها زنند سوی دلاکی بشد قزوینیی – که کبودم زن بکن شیرینیی گفت چه صورت زنم ای پهلوان – گفت بر زن صورت شیر ژیان طالعم شیرست نقش شیر زن – جهد کن رنگ کبودی سیر زن گفت بر چه موضعت صورت زنم – گفت بر شانه گهم زن آن رقم چونک او سوزن فرو بردن گرفت – درد آن در شانه‌گه مسکن گرفت پهلوان در ناله آمد کای سنی – مر مرا کشتی چه صورت می‌زنی گفت آخر شیر فرمودی مرا – گفت از چه عضو کردی ابتدا گفت از دمگاه آغازیده‌ام – گفت دم بگذار ای دو دیده‌ام از دم و دمگاه شیرم دم گرفت – دمگه او دمگهم محکم گرفت شیر بی‌دم باش گو ای شیرساز- که دلم سستی گرفت از زخم گاز جانب دیگر گرفت آن شخص زخم – بی‌محابا و مواسایی و رحم بانگ کرد او کین چه اندامست ازو – گفت این گوشست ای مرد نکو گفت تا گوشش نباشد ای حکیم – گوش را بگذار و کوته کن گلیم جانب دیگر خلش آغاز کرد – باز قزوینی فغان را ساز کرد کین سوم جانب چه اندامست نیز- گفت اینست اشکم شیر ای عزیز گفت تا اشکم نباشد شیر را – گشت افزون درد کم زن زخمها خیره شد دلاک و پس حیران بماند – تا بدیر انگشت در دندان بماند بر زمین زد سوزن از خشم اوستاد – گفت در عالم کسی را این فتاد شیر بی‌دم و سر و اشکم کی دید – این‌چنین شیری خدا خود نافرید

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.