وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم – گویی شکست شیر را از موش باور میکنم

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

ایران تو با یاد دین، زن را به زندان می کشد – من تاج را تقدیم آن بانوی برتر می کنم با درود داریوش شاه در سال ۴۸۶ پیش از میلاد، در گذشت. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس، نزدیک شیراز است. سخن جالبی از زبان داریوش شاه بر کتیبهٔ مزار او حک شده‌ است که می تواند برایمان درس اموز باشد. داریوش شاه می گوید: “اهورامزدا این کشور را از لشکر دشمن، از خشکسالی و از دروغ پاس دارد”. شوربختانه کسانی که عنوان هیئت رهبری جبهه ملی ایران و مشاورین هیئت رهبری را یدک می کشند٬اگاهانه در رواج”دشمنی، از خشکسالی و از دروغ” کوشیده اند.من چند مورد را گوشزد می کنم. در رواج«دروغ» کوشیدید زیرا همیشه همچون«شتر مرغ» رفتار کرده و می کنید. شمایان مدعی هستید که به جدایی دین و دولت باور دارید یعنی سکولار هستید.و انگاه سرتیتر اعلامیه های خود را با عنوان خنده دار زیر مزین می کنید. *«به نام خداوند جان وخرد»* می توان باور کرد که ادیب برومند معنی سکولاریزم را نمیفهمد چون شغلش«علی گویم٬ علی جویم» است. می توان پذیرفت که.(ناصرفربد) بدلیل نظامی بودن در حوزه سیاست احاطه ای نداشته و ندارد. همچنین عباس امیرانتظام یا حسین شاه حسینی هم بدلایل خودشان بر این مهم چشم بندند!!! اما پرسش برانگیز است امضاء «هرمیداس باوند» زیرا کافیست نگاهی به سوابق او بیندازیم تا دریابیم ایشان بخوبی تفاوت رژیمهای «سکولار و یا دینی» را میفهمد٬ برای شناخت بهتر از باوند بد نیست نگاهی به سوابقش بیندازیم تا معنی سخن من را مبنی بر ترویج دروغ و ضدیت با منافع ملی ایران را دریابید. وی از سال ۱۳۵۴ به استخدام وزارت خارجه ایران درآمد و از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۲ در سازمان ملل فعالیت کرده و یک سال ریاست کمیته حقوق مجمع عمومی سازمان ملل را بر عهده داشت. باوند دکترای روابط بین‌الملل خود را از دانشگاه امریکن در واشینگتن دی‌سی در سال ۱۹۶۳ دریافت کرده و در دانشگاه‌های رودآیلند، تهران، امام صادق و آزاد تدریس کرده‌است. حال من از شما میپرسیم چه چیزی بجز باورهای دینی حضرات باعث می شود کسی که دکترای روابط بین‌الملل دارد مجبور شود کاسه گدایی بدست گیرد و چشم امید به بیرون امدن ازادی از زیر عبای ملا داشته باشد؟ این تفکر دنباله همان نحله فکری است که سخنان بختیار را نمیفهمید و صدای پای نعلین برایش گوش نواز بود و در پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ برابر اول فوریه ۱۹۷۹ میلادی در «خبر‌نامه جبهه ملی»، به مناسبت ورود خمینی به کشور، تمام صفحه اول اختصاص به تصویر نقاشی شده از خمینی انتشار می دهد، با این عبارت: «اینک مردی می‌آید مرد آسا، که قطره قطره خون درد‌کشیدگان وطن در تن او جاری است و چکه چکه خون شهیدان از قلب او فرو چکیده است. مردی که خاطره رنج یک ملت است و مژده رهایی همه ملت‌ها از رنج… نه یک قدیس، نه یک معجزه، نه یک دست از آستین غیب در آمده، بلکه انسان راستین عصر حاضر و ابر‌مرد زنده تاریخ می‌آید. مردی که همه عزم راسخ است و همه اراده پولادین… مردی چنین، دو بار نمی‌آید. در تمام طول حیات انسان، تنها همین یک‌بار است که خورشید از غرب به شرق می‌آید، خورشیدی که امانت شرق بود نزد غرب…»!!! بد نیست نگاهی هم به کمیته استقبال از خمینی بیندازیم:««کمیته استقبال از خمینی که متشکل از مطهری، رییس کمیته، مفتح، سخنگو، فضل‌الله محلاتی، رابط روحانیت، صباغیان، مسئول برنامه‌ریزی، حسین شاه‌حسینی، مسئول تدارکات، علی‌اصغر تهرانچی، مسئول انتظامات و محمد توسلی، مسئول تبلیغات است. همین تزویر را به بهترین وجهی در مصاحبه «کریم سنجابی» شاهد هستیم انجا که میگوید: سه شنبه نوزدهم دی ماه ۱۳۵۷ برابر نهم ژانویه ۱۹۷۹ میلادی “«من ابتدا به عنوان یک مسلمان و یک ایرانی حضور حضرت آیت‌الله خمینی که امروز تمام حرکات ایران زیر نظر ایشان قرار دارد، رسیدم و گفتم همان‌طور که هر فرد مسلمان روزی چند بار خدا را به شهادت می‌گیرد. من خدا را به شهادت می‌گیرم که با هیچ سیاست خارجی به‌طور مستقیم یا غیر‌مستقیم ارتباط ندارم و ………….” و در عوض در مورد شاپور بختیار دست به دشنام گویی می زند: «جبهه ملی: تف بر چهره خودفروخته بختیار» خبرنامه جبهه ملی ایران در شماره های ۵۹ هفدهم دی ماه و ۶۰ هجدهم دی ماه که امروز در سطح شهر پخش گردید، مقالات اساسی خود را به حملات سنگین به یار سابق خود اختصاص داد و با شعارهایی چون «ننگ بر سازشکار خودفروخته»، «ملت ایران خواهان تغییرات بنیادی است، نه جابجایی مهره ها»، درمقالاتی ‌زیر عنوان «دکتر بختیار، از آن طرف راه نیست» و «خیانت منطق نمی پذیرد»، عمل بختیار را به صحنه جنگ جمل و رو در رو قرار گرفتن طلحه و زبیر با امیر المومنین علی تشبیه کرد. اقایان وجیهه المله بس است دیگر سایه تان را از سر مردم کم کنید. سخنم را با نقل قولی از غلامحسین صدیقی بپایان میبرم. او معتقد بود که: “جامعه‌ای شایسته‌ بقاست که در آن انسان ارجمند و عزیز و گرامی باشد”. یادش گرامی

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.