سرنوشت ما سرنوشت خویش به ملا سپرده ایم – افسارِ خود به استرِ خود واسپرده ایم عزت به دست جرگهء اوباش داده ایم – نام و شرف به مردم غوغا سپرده ایم چیزی جز آبروی بر این خاکمان نبود – وانرا به رودِ مرگ ِمفاجا سپرده ایم دردا که غیر جان که به اوهام داده ایم – تن را به تازیانهء اعدا سپرده ایم چیزی به جا نمانده که تقدیمشان کنیم – جز تخته پاره ای که به دریا سپرده ایم ظلمت سرشت ما و توحش بهشت ماست – از شهر از آن سبب، رهِ صحرا سپرده ایم در حیرتم چگونه به ویرانسرای عشق – امروز را ودیعۀ فرداسپرده ایم؟ هیچ آدمی به اهل ِ جنون سرنوشت خویش – نسپرده هیچگاه ، ولی ما سپرده ایم اکنون درازنای سیاهی نصیب ِ ماست – زیرا کلید صبح به یلدا سپرده ایم م.سحر- 15 /12/ 2013
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو