در سوار بودن اصلاح طلبان بر «خر لنگ مراد» شکی نیست. این که انحلال طلبان هنوز گفتگوی «گسترده»ی خود را با هم آغاز نکرده اند نیز درست است. ارزیابی آراء و روش همۀ کسانی هم که – آگاهانه یا نیمه آگاهانه، استوار یا لرزان، خشونت پرهیزانه یا غیرخشونتپرهیزانه -به سوی ایجاد یک دموکراسی سکولار میروند، یا میخواهند بروند، نیز لازم است؛ و البته در این مسیر همه به میزان یا سنجهای یگانه نیاز دارند تا «اولا مسیر خود» و «ثانیا مسیر دیگران» را به طور مداوم و بیوقفه نقد و تصحیح کنند. آنچه در پاراگراف بالا گفته آمد، چکیدۀ احتمالا روشنتر سخن دوست ارجمند بنده و نویسندۀ گفتار بالاست که عنوانش این است: «در چند و چون ارزیابی “فرصت”ها». اما در این یادداشت کوتاه میل دارم نگاهی دوباره بیاندازم به کاربست آن «سنجه» در مورد اکبر گنجی که آراء وی از نظر من در خور اهمیت فراوان است، و نگرش او، و موارد مشابه با نظرات وی که همه را بالقوه، و در آیندۀ شاید نزدیک بتوان به صورت بالفعل، همسو و در ائتلاف و اتحاد با جریان اصلی و مسیر ارتدوکس جنبش سکولار دموکراسی دانست. کاش این فرصت ایجاد شود و در این فرصت، فرصتی از میان نرفته باشد! دوست ارجمند بنده، جناب نوریعلا، نوشته اند: «اکبر گنجی روزی برای ما عزیز و قهرمان میشود، چرا که او را در قامتی برافراشته در برابر ارتجاع حکومت اسلامی میبینیم. هم او روزی ما را به حیرت می اندازد وقتی میبینیم که تلویحاً از یک «حکومت اسلامی خوب و دموکراتیک» دفاع میکند. و نیز هم او به کلی ناامیدمان میسازد وقتی که میبینیم در هر نیش و کنایهاش سکولاریسم را هدف قرار داده است.» من خیلی میل دارم بدانم که آقای اکبر گنجی پس از رهایی از زندان در کجا خواستار «حکومت اسلامی خوب و دموکراتیک» شده است و در کجا به «سکولاریزم» یا «سکولار دموکراسی» نیش زده است. اما آقای اکبر گنجی دست کم در یکی از آخرین نوشتارهای مستند خود، که در آن به بررسی آراء تنی چند از نواندیشان دینی (مجتهد شبستری، سروش، مصطفی ملکیان، آرش نراقی و سعید حجاریان) پرداخته و آن را در تحت عنوان «نواندیشی دینی: سکولاریسم و دموکراسی، با این رژیم چه باید کرد؟» در روزآنلاین* و جاهای دیگر منتشر کرده، نه تنها نیشی به سکولاریزم یا سکولاردموکراسی نزده، بل که به خوبی ما را از نوعی «دیکتاتوری سکولاریستی» یا «استبداد سکولاریستی» آگاهی کرده است. در واقع در گفتار جناب گنجی این «استبداد» یا «دیکتاتوری» است که نیش را نوش جان کرده «نه سکولاریزم»! آقای گنجی، پس از نقل عباراتی از قول آن “نواندیشان دینی” که در واقع در حمایت از نظرات خویش آورده، به نتیجه گیری پرداخته و در واقع به طور آشکار و صریح از سکولار دموکراسی دفاعی جانانه کرده است. به چند نمونه توجه کنید: گنجی میگوید: “به نظر مجتهد شبستری مردمسالاری دینی یا دموکراسی اسلامی مدعایی بلامصداق […] است. برای این که دموکراسی، اسلامی و غیر اسلامی ندارد. در هر جامعهای یا دموکراسی وجود دارد یا دیکتاتوری، حد وسط دموکراسی و دیکتاتوری متصور نیست. دموکراسی اسلامی نمیتوان داشت. نمیتوان به مردم سالاری پسوند دینی اضافه کرد و آن را در معنایی به کار برد که کاملا نقطه مقابل مردمسالاری قرار دارد.” میافزاید “به نظر سروش مؤمنان حتی اگر در یک شرایط کاملا دموکراتیک در یک انتخابات پیروز شوند، نمیتوانند با اتکای به رأی اکثریت، قوانین شریعت را به اجرا بگذارند”. ” سروش نه تنها برای روحانیت در عالم سیاست حق ویژه قائل نیست، بل که بر این باور است که دین اساساً به صنف روحانیت نیازی ندارد”. علاوه میکند: “ملکیان نشان میدهد که “سکولاریزم مقتضای عدالت طلبی” است. به نظر وی سکولاریزم یعنی “بریدن تصمیمگیریهای اجتماعی از امر مقدس” … . “یک نظام سیاسی، تنها زمانی خوب، عادلانه و متناسب خواهد بود که بتواند پیوند خود را با کتاب مقدس … ببُرد.هیچ گاه نمیتوان یک حکومت سیاسی خوب، متناسب، [و] عادلانه را بر آموزههای متون مقدس دینی و مذهبی متوقف کرد”. ملکیان نه تنها سکولاریزم را شرط لازم دموکراسی میداند، بلکه سکولاریزم را شرط لازم دینداری هم به شمار آورده است. میگوید: “تنها راه حفظ دیانت مردم این است که هیچ نظام سیاسیای به نام دین، حکومت نکند … برای نجات دیانت مردم، سکولاریزم لازم است.” و نیز اشاره میکند که “به نظر آرش نراقی عمیقترین سطح پروژه روشنفکری دینی […] بسط سکولاریزاسیون [است]. به گفته وی، مهمترین رسالت پروژهی روشنفکری دینی بسط و تعمیق پروژهی مدرنیت و در صدر آن سرعتبخشیدن به پروژهی سکولاریزاسیون بوده است. پروژهی سکولاریزاسیون به بیان ساده عبارتست از به رسمیت شناختن امر عرفی /عقلی/طبیعی. البته روشنفکران دینی در کار دفاع و تعمیق [آن] سکولاریزاسیونی بودهاند که مآلاً به نفی امر مقدس نمیانجامد، یعنی امر عرفی را در کنار امر قدسی به صلح می نشاند”. اگرچه نکتههایی که آقای گنجی از قول حجاریان ذکر میکند، برای من، نویسندۀ این سطور، چندان روشن نیست، اما اکبر گنجی به این «نتیجه» میرسد: «آیا سخنان نقل شده از نواندیشان دینی حاکی از آن است که آنها موافق دولت دینی و مخالف سکولاریسماند؟ روشن است که نواندیشان دینی از تفکیک نهاد دین از نهاد دولت دفاع میکنند، دولت دینی را دموکراتیک به شمار نمیآورند، “سکولاریسم را یکی از اوصاف نظامهای دموکراتیک به شمار میآورند”. نواندیشان دینی مسلمانند، اما به حکومت دینی باور ندارند. “آنها مدافع و مبلغ نظام سیاسی دموکراتیک، کثرت گرایانه، جامعه ی مدنی، حقوق بشر، برابری حقوقی زنان و مردان، و… هستند”.» و در پی آن می آورد که: «نباید گمان باطل برد که فقط “دیکتاتوری دینی” می تواند وجود داشته باشد و وجود دارد، “دیکتاتوری سکولار” (استالین، هیتلر، موسولینی،و…) هم میتواند وجود داشته باشد و وجود داشته است.» بنده به تمام خوانندگان گفتار دوست ارجمندم، جناب نوریعلا و نیز جناب اکبر گنجی با احترام عرض میکنم که برای ایجاد جبهۀ واحد سکولار دموکراسی و قانون اساسی سکولار دموکراتیک، که بدون شک نخست از طریق خشونتپرهیزی و، سپس، در صورت سماجت و لجاجت رژیم از طریق کاربست متقابل شیوههای تحمیل شده به جنبش آزادیخواهی ایرانیان قابل تخقق است، ما به نیروهایی نیاز داریم که نخست به صورت نسبتاً درستِ تعریفِ آن سنجه رسیده باشند، دو دیگر این که یکدیگر را با بیصبری و تعجیل در فهم آراء یکدیگر از خویش دور نکنند و سه دیگر این که برای ایجاد آن ائتلاف بکوشند. همچنین میل دارم توجه دوستان را به این نکتۀ مهم جلب کنم که نادیده گرفتن امر فوق، یعنی نقد یا انتقاد نادقیق ممکن است منجر به دور شدن دیگر جریانهای بالقوه سکولار دموکرات از یکدیگر و از «همین جریان سکولاردموکرات» کنونی شود. آنچه که در جریان “جنبش کنونی ایرانیان برای ایجاد سکولاردموکراسی” سبب همگرایی، ائتلاف و وحدت همۀ نیروهای دموکرات ِ سکولار میشود، انتقاد از خود و نقد بجا و مستند و دوستانۀ دیگران است. نقد دوستانه و بجا و مستند در اینجا اهمیت فراوان دارد، چه در جریان تاریخ پر فراز و نشیب ایران و سالهای دراز شکستهای طولانی و پیروزیهای کوتاه مدت، سالهای تسلط اقوام و نیروهای بیگانه بر ایران، سالهای توطئه، چاپلوسی، دروغ، جاسوسی، ترور مخالفان، اختناق، دستگیری، شکنجه، افتراق افکنی، هوچیگری، یأس پراکنی، شکل گیری رفتارهای لمپنی و غوغا پرستی و اوباشسالاری، خستگی از جنگ و تورم افتصادی و بدبینی، و خیانتهای روحانیت صاحب قدرت، و گاه خارج از قدرت، تفرق نیروهای دموکرات و چپ، کمکاری و خودخواهیهای گروههای صاحب ایدئولوژی سیاسی چپ و غیر آن، خودمحوربینی و خودبرترخواهی، انگزنی و دشمنپنداری، “بنفشسازی” و “سبزشکنی”، و غیره و غیره، همه باعث شده که سطح متوسط روحیۀ فعالان جنبش سکولاردموکراسی، دموکراسی و چپ، با تمامی طیفهایی که دارند، به نازلترین سطح ممکن سقوط کند و یک بار دیگر اپوزیسیون متفرق و مأیوس و منفعل را در پراکندگی و یأسی مضاعف مدفون نماید. در مورد نوشتار آقای گنجی، در عین حال، باید بگویم نارساییها و ناراستیهایی دارد که بررسی آنها موقعیت دیگری میطلبد. با امید به ائتلاف همۀ نیروهای ترقیخواه برای ایجاد سکولار دموکراسی در ایران امیرحسین آمویی *-http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/-b4d879c452.html
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو