آقای ایرانی گرامی در زیر یکی از سر مقاله ها را برای مطالعه شما ارائه می دهم اگر مایل بودبد بخوانید. با احترام واقعیت های انقلاب ۵۷ چاپ farhang ghassemi 02فرهنگ قاسمی سی وسه سال گذشت و باز سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ فرا رسید و مشاهده میکنیم هر کس از ظن خود درباره این سالروز سخنی میگوید یا مطلبی مینویسد . آنچه مرا تشویق به نگاشتن این مطلب کوتاه میکند، کوششی دربرخورد با واقعیت های انقلاب ۵۷ و تبعات آن با شرایط امروز ما است . بسیاری از ما نمیخواهیم هنوز قبول کنیم که نه آن انقلاب بلکه نظام بعد از آن سبب این خرابی ها وعقبماندگی ها شد که امروز جامعه ما دچار آن است و هنوز نمیخواهیم قبول کنیم آنچه بر ما رفت در اثر ندانم کاری مردان و زنان سیاسی و شاید به دلیل فرهنگ سیاسی و اجتماعی جامعه ما باشد . هنوز نمیخواهیم قبول کنیم که در بوجودآوردن این شرایط ما نیز به سهم خود نقش داشته ایم . شاید به همین دلیل است که تا کنون نتوانسته ایم رفتار و کردار خود را در مسیر ایجاد یک تحول عمیق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تنظیم و به مدد آن به یک پیمان ملی قابل اجرا برای رهایی مردم از شرایط موجود دست پیدا کنیم. در دوران انقلابات، ملتها همچون مردمانی قحطی زده در مقابل امکانات تازه و متنوع قرار میگیرند و همانند گرسنگان و تشنگان از نخستین امکان بسیار گاهی بطور افراطی سد جوع میکنند و چون از شرایط بحران قحطی بیرون آمده اند در امر انتخاب عجولند و به طور سطحی تصمیم میگیرند . سپس انتخاب خود را حقیقت مسلم و مطلق می گمارند . در انقلاب ۵۷ همه آزادیخواهان ایران یا اشتباه کردند و یا خطر جمهوری اسلامی و حاکمیت رژیم ارتجاعی را ندیدند و به روح الله خمینی اعتماد کردند . در نتیجه آن، اعتماد سنتی غالب بر جامعه مذهبی و اطاعت کورکورانه از رهبر انقلاب، جایگزین رقابتهای سالم، تفاهمهای سیاسی و قراردادهای ملی شد. چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که بخش بزرگی از معتمدین خمینی، به ویژه کسانی که به او نزدیکتر بودند، از میدان بدر شدند و حاکمیت به دست گروهی افتاد که به آزادیخواهی و رأی مردم هیچ اعتقادی نداشتند. دیدیم که سیر تحولات اجتماعی و سیاسی به گونهای پیشرفت کرد که به مرور همه جریانات سیاسی آزادی خواه و دموکرات و طرفدار استقلال وعدالت اجتماعی یکییکی از صف بیرون شدند، سپس مورد ضرب و شتم و زندان و شکنجه قرار گرفتند. دیدیم که کارگزاران استبداد مانند حزب توده و اقمارش از این شرایط استثنا نشدند تا جائی که امروز از آن حرکت بزرگ سیاسی و اجتماعی برای آزادی و استقلال کشور دیگر چیزی باقی نمانده است .امروز مشاهده میشود که جمهوری اسلامی آنچنان موازین انسانی و حقوق مردمی را زیر پا گذاشت که مشروعیت خود را در همه زمینهها از دست داده است . بسیاری از ما نمیخواهیم هنوز قبول کنیم که نه آن انقلاب بلکه نظام بعد از آن سبب این خرابی ها وعقبماندگی ها شد که امروز جامعه ما دچار آن است و هنوز نمیخواهیم قبول کنیم آنچه بر ما رفت در اثر ندانم کاری مردان و زنان سیاسی و شاید به دلیل فرهنگ سیاسی و اجتماعی جامعه ما باشد . هنوز نمیخواهیم قبول کنیم که در بوجودآوردن این شرایط ما نیز به سهم خود نقش داشته ایم . شاید به همین دلیل است که تا کنون نتوانسته ایم رفتار و کردار خود را در مسیر ایجاد یک تحول عمیق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تنظیم و به مدد آن به یک پیمان ملی قابل اجرا برای رهایی مردم از شرایط موجود دست پیدا کنیم. بسیاری ادعا میکنند که امروز جامعه ما برای استقرار نظامی مردمسالار آماده است، به نظر من این بیان با واقعیت منطبق نیست، مردم ما برای پذیرش یک نظام مردمسالار لایق بوده خود را باید آماده کتند. بویژه کسانی که ادعای رهبری و اداره جامعه فردا را دارند هنوز از رفتاری منطبق با اصول و موازین مردمسالاری برخوردار نیستند. واقعیت این است که باید در جستجوی یافتن واقعیت باشیم. واقعیت اینست که ما باید نسبت به حقیقت ها شک کنیم و آن را در آزمون تجربه و اندیشه به واقعیت مبدل سازیم . واقعیت اینست که ما تجربه رفتار و زیستار در یک نظام مردم سالار را نداشته ایم . واقعیت اینست که برای بر پائی یک نظام مردمسالار ما همگی به آموزش نیاز داریم . واقعیت این است که به راحتی نمیتوان ادعا کرد که ما از گذشته خود تجربیاتی مثبت برای اداره دمکراتیک جامعه آموخته ایم . آموختن آلیاژی از تجربه و اندیشه به شکلی که بهینه ساز باشد است، هر تجربه موقعی معنا و مفهوم دارد که در رابطه با اندیشه باشد، این در عمل است که انسان کیفیت راستین فکر خود را می آزماید. پس اگر ادعا کنیم که از انقلاب چیزی آموختهایم باید دو ماده تجربه و اندیشه را هرگز از نظر دور نسازیم . به همین دلیل شاید بتوان گفت یکی از علتهای شکست بعد از انقلاب ۵۷ این بود که بسیاری اندیشه مدیریت جامعه را داشتند اما متأسفانه از تجربهای در این زمینه برخوردار نبوده اند. واقعیت این است که رژیم سلطنتی در ایران از بین رفت و امروز در میهن ما زمینههای بسیار خوبی برای سکولاریسم و لائیسیته و جدایی دین از دولت فراهم آماده است. واقعیت این است که، بر اثر اشتباهات بزرگ عده ای مملکت به دست گروهی نالایق و بیگانه با تحولات اجتماعی و سیاسی جهان افتاد که بر اثر آن امروز نظامی در ایران حاکمیت میکند که غیر از فقر و بد بختی و عقب ماندگی و انزوای جهانی برای مردم ما چیزی نیاورد و فرهنگ و تمدن ما را که در خدمت رشد تمدن بشری بوده، نه تنها پاسداری نکرده بلکه از آن چهرهای دیگر که به هیچوجه با پیشینه فرهنگ و تمدن ایرانی مطابقت ندارد به مردم جهان ارائه داده است. حاکمیتی که از نظر سیاسی تمام آزادیهای فردی و اجتماعی را زیر پا گذاشته و آزادیخواهان و مبارزان اجتماعی را کشته، به زندان ها انداخته و یا به تبعید فرستاده است . حاکمیتی که از نظر اقتصادی در شکست کامل است . این رژیم تمامی منابع مادی و غیرمادی مملکت ما را به خدمت برنامههای ایدئولوژی اسلام دولتی خود درآورده است و به جای اینکه این منابع را در خدمت مردم قرار دهد از آن بعنوان عاملی برای سرکوب آنان و گسترش ابزار نظامی استفاده میکند . حاکمیتی که از نظر اجتماعی در خدمت مردم نیست و مردم را از رفاه اجتماعی و امنیت و تولید کار برخوردار نمیکند . حاکمیتی که از نظر استفاده از نیروی انسانی اصل را بر تخصص و کاردانی افراد جامعه نگذاشته بلکه معیار خود را در بکارگیری نیروی انسانی، فقط و فقط براساس ایدئولوژی اسلام دولتی بنا نهاده و بدین ترتیب نیروی انسانی لایق و کارگردان را از مملکت تارانده است . واقعیت این است که به جرات میتوان ادعا کرد که اپوزیسیون جمهوری اسلامی در این ۳۳ سال از ظرفیت خود استفاده نکرده که هیچ، بلکه از گذشته خود درسی هم برای اتحاد و همبستگی نگرفته است و کماکان در چند دستگی و ناهماهنگی نیروهای به سر میبرد . اپوزیسیون امروز جمهوری اسلامی همانند منظومهای است بدون مرکزیت اما پر از اقمار کوچک و بزرگ که به شدت از نبود گرمای هسته مرکزی رنج می کشد و در تاریکی به سر میبرد. در این منظومه گرمای اتحاد و همبستگی جایش را به سرما و پراکندگی داده است . متأسفانه ما هنوز نتوانستهایم به عظمت قدرتی که در اثر همسازی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی به وجود خواهد آمد پی ببریم، یا اگر در نظر به این ادراک رسیده باشیم کارنامه عملی ما نشان میدهد که آنرا هنوز بدرستی نیاموخته ایم . واقعیت این است که در این شرایط ، اگر این گره گشودنی است، بوسیله مشارکت آزادانه مردم سرانجام خواهد گرفت و اگر معضلات آن از راه احترام به آزادی و مشارکت شهروندان، گشوده نشود جامعه شکست خورده و نیروی سازندگی و رمق ایستادگی در برابر استبداد را نخواهد داشت و قدرت رزمندگی خود را از دست داده است. راه رهایی از این شکست و سستی و بی رمقی، همت فکری و عملی راسخ زنان و مردان آزادی خواه و متعهد به حقوق انسانی می تواند باشد . واقعیت این است که امروز قحطی آزادی در جامعه ما از زمان قبل از انقلاب ۵۷ بسیار بیشتر است، پس به تبع آن، حادث شدن دگرگونی در سامانه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جامعه ما به مراتب از اهمیت بیشتری بر خوردار خواهد بود، در چنین شرایطی چه چیزی میتواند این امر را تضمین کند که جامعه ما باز دچار اشتباهات گذشته خود نشود ؟ فراموش نکنیم که اندیشه های ما در تقابل با عمل های ما، واقعیتهای ما را میسازند. واقعیتهایی که باید دارای ارزشهای تازه باشند تا بتوانند زیست و تولید کنند. فوریه ۲۰۱۲ پاریس farhang.ghassemi@orange.fr Facebook Twitter بالاترین دوشنبه, 24 بهمن 1390 نظرات (2) آموخته ها و برنامه2دوشنبه ، 1 آبان 1391 ، 00:05Me شاید بهتر باشد بپنداریم آن چه ما از انقلاب سال ۱۳۵۷ آموخته ایم این است که چه ها نباید بکنیم، چه ها نمی خواهیم، و چه ها پیآمدهای ناخواسته/ناگواری در پی دارد! برای برپاداشتن سیستم فرمانروایی(حکومت) آینده همچنین نیاز داریم بدانیم/بیاموزیم چه ها باید/شاید بکنیم، چه ها می خواهیم، و چه گونه برای آن برنامه بریزیم و آن را پیش ببریم و به ویژه چه گونه در راستای کامیابی سیاسی همآهنگی پیشه کنیم. به گمان من این آموختنی ها از تجربه انقلاب ۱۳۵۷ به دست آمدنی نبوده و نتواند بود! پس چه بسا خام انگاری است اگر به صِرف تجربه انقلاب ۱۳۵۷ و زیستن چندساله در سیستم های گوناگون مردمسالار برون مرز بینگاریم که ما مشق مردمسالاری کرده ایم، آن را بلدیم و می شناسیم، و برای طرح ریزی و پیاده سازی آن این درس ها را فراگرفته ایم! ناگفته آشکار است و همه می دانیم که چنین نیست، و یحتمل از فردای برپایی چنان سیستم مردمسالارانه ای حتمن شاهد رفتارهای ناسازگار، جنجالی، برانداز، خودکامانه، و لابی-گری های پشت-پرده و … گروه ها و گرایش های گوناگون در پرتو آزادی خواهیم بود، چنان که شاید به کنترل و استبداد پیآمدش را دوباره پذیرا شویم!!! رفتار ایده آل مردمسالارانه همراه با بزرگ-منشی، گذشت و بردباری، و آزادگی ای بسیار بیش از اینی است که از هم اکنون _که نه به بار است و نه به دار_ شاهدش می باشیم… کاش مجالی باشد از هم اکنون به این ریسک های جدی بحران زا در آن آینده نیز پرداخته شود. واقعیت های انقلاب ۵۷1جمعه ، 28 بهمن 1390 ، 13:16admin مقاله آقای قاسمی یکی از جامع ترین تحلیلهایی ست ، که تاکنون در باره علل شکست انقلاب 57 به نگارش در آمده است. این تحلیل پرده از ندانم کاری های نیروهای سیاسی سال 57 برمی دارد، نیروهایی که در اوج پیروزی انقلاب بجای مبارزه با تفکر سیاه اندیش خمینی و طرفدارنش، تمام توان خود را به جنگ و جدال ایدیولوژیکی کودکانه با یکدیگر اختصاص داده بودند و هنگامیکه برخی از رهبران این گروهها به این نتیجه رسید، که ادامه این مبارزات ایدیولوزیکی، آنها را به ناکجاآباد منتهی می سازد، قدرت را خمینی بطور کامل در اختیار خود گرفت و جملگی اعضا و هواداران آنها را یا بدار آویخت یا به سیاهچالهای قرون وسطی ای و یا آواره خارج از کشور نمود. اکنون نیز پس سی وسه سال حاکمیت سیاه اندیش و ضد انسانی جمهوری اسلامی کنشگران و نیروهای سیاسی توان آنرا ندارند که در یک اپوزیسون سکولار دمکرات گرد هم بیایند و از یک تریبون آزاد برای نابودی ساختار رژیم سخن بگویند. متاسفانه اختلاف سیاسی و ایدیولوژیکی همانند گذشته هنوز اساس و بنیاد مباره آنها را تشکیل می دهد و مانع بزرگی برای ایجاد یک اتحاد سراسری گردیده است. بدیهی ست که با ساختار سیاسی و ناهمگون این اپوریسیون ، نمی توان رژیم سیاه اندیش جمهوری اسلامی را سرنگون ساخت. آرمین آرمان
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو