با درود فراوان به فرهیخته گرامی آقای قاسمی، در ایران بودم، و دراین مدت به دلیل دست نداشتن به اینترنت ، از خواندن مقالات فرهیختگانی چون شما محروم بودم. مقاله “اسب تروا…” ، همانطور که از فزانهای چون شما انتظار میرفت، بسیار صادقانه . و شجاعانه نگاشته شده در مدت اقامتم در میهن، فرصت یافتم تا با عده زیادی از هم میهنان دیدار و گفتگو داشت باشم. به خصوص بحث انتخابات رونق بسیار داشت، آنها را میتوانم به چهار گروه تقسیم کنم: گروه اول ، که اندک بودند انتخابات را تحریم میکردند. دسته دوم ، کارمندان جوان ادارات دولتی که هنوز رسمی نشده اند، اینها میگفتند که مجبورند که در انتخابات شرکت کنند زیرا در غیر این صورت نه تنها رسمی نمیشوند که ممکن است کارشان را نیز از دست بدهند. رژیم اسلامی از این جوانان ما نند لشکر انتخاباتی استفاده یا بهترست که بگویم سؤ استفاده میکند. دسته سوم، گویی از آنچه در منطقه خاورمیانه میگذرد بسیار هراسانند و یا ترسانده شده اند ، اینها میگفتند که به خاطر میهن رای میدهند! و سر انجام گروه چهارم که به عقیده من در توهم بسر میبرند، چنان از انتخابات صحبت میکردند که گویی در کشوری دمکرات بسر میبرند. البته قصد ندارم که آمار بدهم ، تنها مشاهدات خود را که بی شک بسیار محدود است باز گو میکنم. در روز انتخابات به سه حوضه که در نزدیکی محل اقامتم بود سر کشی کردم که تا نزدیک ساعت ۱۰ شب مملو از رای دهنده بودند . پس از انتخابات، جوانها آنقدر شادی میکردند که بسیاری از خیابانها بسته شده بود، آنها این را به حساب پیروزی خود میگذاشتند آدم دلش میسوخت که این جوانها چه کشیده اند که از این فرصت به رقص پایکوبی پرداخته اند. شگفت آور آن که بسیاری پرچم جمهوری اسلامی را با خود و یا روی خودروهای خود حمل میکردند,بدون آنکه موردی داشته باشد! اینها را صادقانه میگویم، همانطور که شما به شکست لائیکها و سکولارهای دمکرات اشاره داشتید. همانطور که حمله مغولها به ایران بذر تصوف را پاشید، جمهوری اسلامی نیز که زندگی را برای مردم جهنم کرده است جوانها را بسوی آیینها و کیشهای رنگا رنگی سوق داده است. برای جوانها دنیای برون ؛ دشمن، دهشتناک و ناامن است، پس به درون پناه میبرندد و این زنگ خطریست برای روشنفکران و کنش گران سیاسی که اعتقاد به نیروی مردم دارند، حال آنکه جامعه از ترس زندگی میل به خفتن دارد. با احترام مهرداد
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو