با درود اونچه در زیر میاد برآیند گفتگوى دیروز من با نزدیکان و دوستانم هست. اون اندازه ناامید شدم که دیگه انگیزه اى “حتا” براى نوشتن ندارم پرسشها این بودند و موندند که : چرا ما ایرانیان میهنمون ایران رو نمى خوایم و چرا ما همدیگر رو دوست نداریم. که در اساس تنها یک پرسش هست زمانیکه ایران رو نخواى ایرونى رو هم نمیخواى به من میگن تو همه ایران 20 تن هم پیدا نمیشن که با تو هم سو و هم اندیشه باشن. به من میگن تو بیرون ایران هم یا همه در پى پر کردن جیبهاشونند “حتا” با میهن فروشى و جاسوسى هم میهن یا که به پول رسیدند که در هر روى زمانیکه “حتا” نام ایران رو ببرى بهت میخندند. به من میگن ایرانیا آدماى بدى شدند و هیچ پیوندى نداره به اینکه زمان شاه باشه یا جمهورى اسلامى چند سال پیش که تو پاریس دنبال خونه میگشتم داراى آپارتمان که یه خانم ایتالیایى خوش پوش و نه چندان سالدارى بود دوستانه از من پرسید که از چه کشوریم و چى کاره ام و سپس از خودش که از ایتالیا اومده بوده و اینجا خونواده ساخته بهم گفت. من ازش پرسیدم شما هم براى “درس” خووندن به فرانسه اومدید و موندید? گفت نه من درسى نخووندم و کار نمیکنم. من یه پاریسى ام منم از این پس زمانیکه ازم میپرسند چى خووندم و چى کاره ام همون پاسخى رو میدم که ازم میپرسند از چه کشورىم : من ایرانیم! (میشه از دیوونه هام الهام گرفت واکنش یا پاسخ دیگه من این هست که الگوى من فردوسى ست. گرچه در بى پولى دنیا رو رها کرد گرچه پس از هزار سال هم هنوز خانه اش ویران است اما یک تنه با شاهکارش “هویت” من امروزى و همون 20 تن گمانى دیگر رو باز ساخت به راستى از دید شما ایران براى چند درصدمون ارزش داره? میخوام بگم اینجور که من دریافتم کار از دید سنجى گذشته باید یک همه پرسى فراهم کرد پیش از اینکه بپرسیم آیا پادشاهى میخوایم یا جمهورى یا هر دو باید بپرسیم آیا به راستى ایران رو میخوایم بیایید ایران رو پاینده کنیم با شناختش با شناختمون با دوست داشتنش با دوست داشتن هم ایراندخت ایرانخواه
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو