شهروند جغرافیای ایران امروزی نیستم، در یک سخن، افغانستانی ام، از تبار انسان و از تبار آریانای بزرگ، اما وقتی که میبینم، هزاران هم زبان و همر تبار و هم نوعم بخاطر باورهای شان، بخاطر اندیشه شان و بخاطر وجود شان در جامعه به زیر جوخه دار میروند، “کافر” میشوم، فکر میکنم که تجاوز اعراب یک جنبش الهی نبود، بلکه یک دسیسه بود که بنام خدا ملتهای دیگر را در زنجیرهای مرگ تا هزاران سال دیگر ببندند. میدانم که کفر میگویم، میدانم که اگر اسلام حقیقتی الهی داشته باشد، به دوزخ میروم و شاید “فی نار جهنم خالدین فیها ابداً” باقی بمانم. اما طی این سن کوتاه خود، که تنها بیست و هفت سالم است، شاهد مرگ میلیونها انسان به نام خدا شده ام. صدها هزار انسان به نام خدا کشته شدند، نه تنها در اسلام، بلکه در دیگر ادیان، اما همش بخاطر خداست. از قربانی کردن دختران باکیره در آئینهای مروج در آسیای شرقی و جنوب شرقی گرفته، تا کشتارگاهای القاعده و طالبان در وزیرستان شمالی و افغانستان جنوبی، تا ریختن خونها در جاده ها بغداد و خیابانهای مامبئ هند، از مرگزارهای سومالی تا بمبهای نایجری، از سنگسارهای طالبانی افغانستان تا اعدامهای آخندی در ایران، همه و همه بخاطر خداست. آیا خدا جز اینکه ما را برای کشتن یکدیگر مان ترغیب کند، مداخله دیگری در کار مان دارد؟ بیائید، بعنوان بشر، کشتارگاهای الهی را از زمین برداریم، سوگند به آن خدای که از بندگان مخلصش هرگز خوشم نمیاید، یک مسلمان هستم، زاده اسلام هستم و باور دارم که اگر خدای در کار باشد، هیچ دین و آینی بهتر از اسلام آنرا تعریف نکرده است، اما خون کشتارگاه خدا چشم خدا بینی ام را کور کرده است، گوش حق شنوی ام را کر کرده است، و دل و دماغ خدا شناسی ام را متعفن کرده است. یا در دین تغییر بیاورید، یا در انسان، کشتن را بس کنید
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو