روشن است که دولت مستقر خود از نظرات جین شارپ و انقلابات مخملی برای مقابله با مطالبات مردمی بهره می گیرد و همینطور بحران موجود را در چارچوب آن می فهمد.فرآیند ونتایج انتخابات شرایط امکانی برای بروز اعتراضات گسترده بویژه در تهران فراهم آورد.وجود عناصری از مولفه های دموکراتیک از جمله مکانیسم انتخابات در بافتار سیستم ، اجبار ملزومات و ضرورت شرایطی برای تحقق آن بویژه در جامعه ی فعلی ایران،برای زمانی حداقل محدود توان ماشین سرکوب را کاهش و در نتیجه مجالی برای ظهور نارضایتی های ژرف و سرکوب شده فراهم کرد.اعتراضات مردم ایران تنها نتیجه ی مجموعه کنشهای هیات حاکمه در فرآیند انتخابات نیست بلکه ریشه ی نارضایتی ها در نقطه ایست که فرآیند انتخابات یکی از نمودهای آن بنیادهاست.این بنیاد ها با ماهیتی مدام در حال هست شدن است که با نمود یافتن در نسبتی که با زندگی واقعی مردم می یابد،موجبات نارضایتی تدریجی و سلب اعتماد پایه ای از نظام را سبب و بحرانهایی دامنگیر آن می شود.
از این نقطه و درجهت حذف مساله ی اصلی ، حکومت می کوشد تمام اعتراضات را صرفا به نتیجه انتخابات پیوند زده و آنرا نیز نتیجه فریب افکار عمومی از راه “دروغ بزرگ”مطرح کند و به سمت مهندسی افکار و جنگ نرم پیش برود; در حالی که مردم ایران به آستانه فهمی رسیده اند که قابل بازگشت نیست!آنها به این فهم رسیده اند که نظام حاضر- بصورت سیستماتیک و ذاتی -بالقوه و بالفعل با ارائه ی فرمولهای تثبیت یافته توان کنترل و حذف آراء را داراست و آگاهانه با طرح شعار “رای من کجاست” به دهلیزی توجه دارند که این آراء در مسیر آن می تواند اثر خود را از دست بدهد.
از آنجائیکه نگاه امنیتی موجود توانسته اشراف و شناخت خوبی نسبت به انقلابهای مخملی که در اطراف ایران رخ داده بیابد،می کوشد با تمام توان و با تکیه بر برخی عناصر موجود در اعتراضات که شباهتی با حرکتهای مخملی دارند،کل اعتراض و حرکت را در صورت انقلاب مخملی قالب بندی کندتا بتواند مبتنی بر شناخت خود از پدیده ،با روح و شکل مخالفت ها به مبارزه بپردازد و گذار نرم را انقلاب مخملی قلمداد کند;از اینروست که طی مهندسی معکوس اقدام به پیاده کردن بسیاری از آموزه های انقلاب مخملی علیه حرکتهای اعتراضی کرده است.بعنوان مثال جین شارپ می گویددر اعتراضات مردم می بایست بر تعداد کشته شدگان تاکید و از سوی دیگر عوامل خشونت را شناسایی و با تبلیغات مناسب جهت تخریب روحیه اعلام کنند (نقل به مضمون)حال با اندکی دقت متوجه می شویم که این راهکار توسط خود دولت در جهت مقابله با حرکت های مردمی و مسالمت آمیز مورد خشونت واقع شد،حاکمیت از کشته شدن تعداد بسیاری از طرفداران خود سخن گفت و کوشید از طریق تلویزیون به شناسایی عده ای از -به قول آنها- اغتشاشگران از طریق خود مردم پرداخته و سپس از دستگیری آنها سناریوی کامل ساخته و به نمایش بگذارد.از سوی دیگر سعی در انحراف مساله ی کانونی اعتراضات که همانا احقاق و تثبیت حقوق شهروندی و حق تعیین سرنوشت ملی است،به نقطه دیگر و کوشش در جهت ارزش زدایی از ویژگیهای فکری آن می باشد.از اینرو هیات حاکمه از موضع اتهامی خود به پشت موضع برخی آموزه های دینی نقل مکان کرده تا بتواند مساله را به حق و باطل تاویل و وجهی از مشروعیت را جانشین مشروعیت از دست داده قرار دهدو همزمان بتواند با تکیه بر ارزشهای عمومی و سنتی جامعه از چهره ی لایه هایی از مخالفین – بدون توجه به منطق مخالفتها-ارزش زدایی و با چالش مواجه بسازد.با تکیه بر این فضای ذهنی است که بسیاری از اقدامات از جمله تفسیر حادثه عاشورا و …در سابق و اقداماتی در چند روز اخیر به انجام می رسد.
آنها می کوشند ابتکار عمل را بدست گرفته و اعتراضات و معترضین را از موضع مدعی و حمله به موضع متهم و دفاع انتقال دهند.آنها می خواهند صدای اعتراض را بصورت طیفی و رگه ای درآورده و به جای مبارزه با صدای واحد آنرا از درون منشور عبور دهند و مهار و کنترل را نه در حوزه تنیدگی ها بلکه در خروجی منشورها دنبال کنند.بعنوان نمونه طرح کنترل حجاب و استاندارد سازی آن (!؟)نه از این روی به انجام می رسد که جامعه هر چه بیشتر به نوعی از قرائت از اسلام نزدیک شود و اهداف اولیه انقلاب اسلامی تحقق یابد و مدینه فاضله ای اگر بتوان فاضله اش (!)نامید ظهور یابد;بلکه علاوه بر جستجوی پایگاهی میان قشری از روحانیت و اقشار اجتماعی ، می کوشد نقد طبیعی مخالفین را که نسبت به منطق و نتیجه چگونگی انجام امور و … صورت می گیرد را در چاچوب مخالفت با”ارزشها”،دین و در نهایت خداوند معرفی و در پشت مباحثی به شدت دینی و حساس پنهان دارد تا خود را از حوزه ینقد محوری و اصلی ،دور و مبحث را هر چه بیشتر به عرصه ی نبرد “حق” و “باطل” سوق دهد و به عمد پا در وادی بنهد که در “غیبت مفاهیم نو “،مفاهیم قدیم بصورت کاملا ابزاری در خدمت توجیه خشونت و اعمال قدرت مورد استفاده ی مبتذل قرار می گیرد.باید توجه داشت که “مفاهیم نو” چنان مضمونی -در بستر تاریخ- در ذهن عمومی ایرانی یافته است که با خود کیفیتی خاص از زندگی و انتظارات و در نتیجه الزاماتی از جمله حقوقی به همراه آورده که قدرت رسمی حاضر،نمی تواند در چارچوبهای منتج از آن تولید و اعمال گردد و محملی مستحکم بیابد.از اینروی جنبش می بایست بطور جدی به بنیادهای خود که بر آن روئیده و بر آن بقاء می یابد ،وفادار بوده و در کنار اعلام مواضع مقطعی و بشدت فعال ،گذاره های زیر بنایی خود را طرح و بیشتر از همیشه بطور آگاهانه به عبارات و الفاظ برخواسته از آن تکیه و ترویج کند.گذاره ی”ایرانی فرزند میهن خویش” است و از زاویه ای دیگر هر ایرانی ، ایران هست; مبدایی است برای اینکه بدانیم،حق تمشیت و از سویی فاعل اداه ی امور به دست تک تک ایرانیان است که از این زاویه و از منظر سیاست در این مقام شهروند نامیده می شوند وهیچ تئوری نمی تواند این مسولیت و حق برخاسته از آن را نقض کند!
از این نقطه و درجهت حذف مساله ی اصلی ، حکومت می کوشد تمام اعتراضات را صرفا به نتیجه انتخابات پیوند زده و آنرا نیز نتیجه فریب افکار عمومی از راه “دروغ بزرگ”مطرح کند و به سمت مهندسی افکار و جنگ نرم پیش برود; در حالی که مردم ایران به آستانه فهمی رسیده اند که قابل بازگشت نیست!آنها به این فهم رسیده اند که نظام حاضر- بصورت سیستماتیک و ذاتی -بالقوه و بالفعل با ارائه ی فرمولهای تثبیت یافته توان کنترل و حذف آراء را داراست و آگاهانه با طرح شعار “رای من کجاست” به دهلیزی توجه دارند که این آراء در مسیر آن می تواند اثر خود را از دست بدهد.
از آنجائیکه نگاه امنیتی موجود توانسته اشراف و شناخت خوبی نسبت به انقلابهای مخملی که در اطراف ایران رخ داده بیابد،می کوشد با تمام توان و با تکیه بر برخی عناصر موجود در اعتراضات که شباهتی با حرکتهای مخملی دارند،کل اعتراض و حرکت را در صورت انقلاب مخملی قالب بندی کندتا بتواند مبتنی بر شناخت خود از پدیده ،با روح و شکل مخالفت ها به مبارزه بپردازد و گذار نرم را انقلاب مخملی قلمداد کند;از اینروست که طی مهندسی معکوس اقدام به پیاده کردن بسیاری از آموزه های انقلاب مخملی علیه حرکتهای اعتراضی کرده است.بعنوان مثال جین شارپ می گویددر اعتراضات مردم می بایست بر تعداد کشته شدگان تاکید و از سوی دیگر عوامل خشونت را شناسایی و با تبلیغات مناسب جهت تخریب روحیه اعلام کنند (نقل به مضمون)حال با اندکی دقت متوجه می شویم که این راهکار توسط خود دولت در جهت مقابله با حرکت های مردمی و مسالمت آمیز مورد خشونت واقع شد،حاکمیت از کشته شدن تعداد بسیاری از طرفداران خود سخن گفت و کوشید از طریق تلویزیون به شناسایی عده ای از -به قول آنها- اغتشاشگران از طریق خود مردم پرداخته و سپس از دستگیری آنها سناریوی کامل ساخته و به نمایش بگذارد.از سوی دیگر سعی در انحراف مساله ی کانونی اعتراضات که همانا احقاق و تثبیت حقوق شهروندی و حق تعیین سرنوشت ملی است،به نقطه دیگر و کوشش در جهت ارزش زدایی از ویژگیهای فکری آن می باشد.از اینرو هیات حاکمه از موضع اتهامی خود به پشت موضع برخی آموزه های دینی نقل مکان کرده تا بتواند مساله را به حق و باطل تاویل و وجهی از مشروعیت را جانشین مشروعیت از دست داده قرار دهدو همزمان بتواند با تکیه بر ارزشهای عمومی و سنتی جامعه از چهره ی لایه هایی از مخالفین – بدون توجه به منطق مخالفتها-ارزش زدایی و با چالش مواجه بسازد.با تکیه بر این فضای ذهنی است که بسیاری از اقدامات از جمله تفسیر حادثه عاشورا و …در سابق و اقداماتی در چند روز اخیر به انجام می رسد.
آنها می کوشند ابتکار عمل را بدست گرفته و اعتراضات و معترضین را از موضع مدعی و حمله به موضع متهم و دفاع انتقال دهند.آنها می خواهند صدای اعتراض را بصورت طیفی و رگه ای درآورده و به جای مبارزه با صدای واحد آنرا از درون منشور عبور دهند و مهار و کنترل را نه در حوزه تنیدگی ها بلکه در خروجی منشورها دنبال کنند.بعنوان نمونه طرح کنترل حجاب و استاندارد سازی آن (!؟)نه از این روی به انجام می رسد که جامعه هر چه بیشتر به نوعی از قرائت از اسلام نزدیک شود و اهداف اولیه انقلاب اسلامی تحقق یابد و مدینه فاضله ای اگر بتوان فاضله اش (!)نامید ظهور یابد;بلکه علاوه بر جستجوی پایگاهی میان قشری از روحانیت و اقشار اجتماعی ، می کوشد نقد طبیعی مخالفین را که نسبت به منطق و نتیجه چگونگی انجام امور و … صورت می گیرد را در چاچوب مخالفت با”ارزشها”،دین و در نهایت خداوند معرفی و در پشت مباحثی به شدت دینی و حساس پنهان دارد تا خود را از حوزه ینقد محوری و اصلی ،دور و مبحث را هر چه بیشتر به عرصه ی نبرد “حق” و “باطل” سوق دهد و به عمد پا در وادی بنهد که در “غیبت مفاهیم نو “،مفاهیم قدیم بصورت کاملا ابزاری در خدمت توجیه خشونت و اعمال قدرت مورد استفاده ی مبتذل قرار می گیرد.باید توجه داشت که “مفاهیم نو” چنان مضمونی -در بستر تاریخ- در ذهن عمومی ایرانی یافته است که با خود کیفیتی خاص از زندگی و انتظارات و در نتیجه الزاماتی از جمله حقوقی به همراه آورده که قدرت رسمی حاضر،نمی تواند در چارچوبهای منتج از آن تولید و اعمال گردد و محملی مستحکم بیابد.از اینروی جنبش می بایست بطور جدی به بنیادهای خود که بر آن روئیده و بر آن بقاء می یابد ،وفادار بوده و در کنار اعلام مواضع مقطعی و بشدت فعال ،گذاره های زیر بنایی خود را طرح و بیشتر از همیشه بطور آگاهانه به عبارات و الفاظ برخواسته از آن تکیه و ترویج کند.گذاره ی”ایرانی فرزند میهن خویش” است و از زاویه ای دیگر هر ایرانی ، ایران هست; مبدایی است برای اینکه بدانیم،حق تمشیت و از سویی فاعل اداه ی امور به دست تک تک ایرانیان است که از این زاویه و از منظر سیاست در این مقام شهروند نامیده می شوند وهیچ تئوری نمی تواند این مسولیت و حق برخاسته از آن را نقض کند!