برای تارا نجد احمدی،
کاوه کرمانشاهی
و محبوبه کرمی
که اهمیت دادن به حاشیه های بی قدرت را از آنان آموختم
فعالین جنبش زنان نیز همانند سایر فعالان جنبش های اجتماعی ناچارند درفعالیت ها و تلاش های جمعی خود، قبل و بعد از انتخابات و طی یکسال اخیر بویژه، متأثر از جذر و مد سیاسی اجتماعی و گروهبندی های در حال تحول درون جامعه با نگاهی نقاد به بازبینی بپردازند.بستر نقد جنبش و فعالان آن همانا بستر عینی و مادی جنبش و نوعی دخالتگری درپروسه های راه یابی و تداوم کنش اجتماعی برای تغییر بر مبنای مطالبات برابری طلبانه، مناسبات برابر و ضد تبعیض آمیز است. مرور موفق یک تجربه، بیش از اهمیت پرداختن به حوادث ورویداد ها، به نقش و نگاه مرورگر و یا فعالین تجربی جنبش و بینش و نگاه آنها بستگی دارد. در دنیای آکادمیک در باره تئوری جنبش های اجتماعی بسیار گفته و نوشته و مجادله کرده اند. مرور انتقادی این مقاله اما نه برمبنای داده های از پیش آماده ی تئوریک درباره ی جنبش های اجتماعی و یا جنبش زنان در ایران بلکه بر مبنای شناخت تجربی و خودآگاهی عینی است.
مروری کوتاه بر یک فرایند پردامنه
همانطور که می دانیم تند باد رویداد های یک ساله اخیر، از طغیان اعتراض جمعی به نتیجه انتخابات تا سرکوب حکومتی و اعتراف گیری های نمایشی و یاس آور، نه تنها جامعه ایران که ناظران جهانی را بهت زده کرد و به تامل واداشت. این موضوع فعالان جنبش زنان را نیز درگیر کرد. در اعتراضات یک سال اخیر بسیاری از فعالان جنبش زنان مستقل از هویت گروهی و جنبشی خود در تظاهرات و اعتراضات مداخله کردند؛ برخی مستقل و منفرد، برخی زیر نام جنبش سبز، برخی با پخش شعارها و نوشته هایی درباره مطالبات گوناگون زنان و توجه به رویکرد جنسیتی در طرح شعارها، برخی در سازماندهی مادران عزادار و یا همراهی با آنان. در واقع اگر دسته و گروه مشخصی زیر عنوان جنبش زنان در این عرصه تعریف نشدند، اما تجربیات، دستاوردها و دانش عملی و تجربی جنبش در دل حرکت جاری بود. (1)
منظورم از جنبش زنان در داخل ایران جمع متکثری است از گروه ها، کمپین ها و ائتلاف هایی است که منتقد و مداخله گر کلیه مناسبات نابرابر جنسیتی در جامعه بوده و قدرت سیاسی را مورد نقد قرار می دهند، و هدف اصلی شان ایجاد تغییر در این مناسبات است نه الزاما حضور در قدرت سیاسی. سعی بر این دارند که با روش های گوناگون بر سیاست و گفتمان عمومی جامعه، قدرت و درون جنبش تاثیر بگذارند. به عنوان مثال می توان از نقش ها و چالش های توامان فعالان جنبش زنان به ویژه در سال های اخیر دراین زمینه به موارد زیر اشاره کرد:
– تلاش برای بسط گفتمان آگاهی و برابری جنسیتی،
– کاربست روش دموکراتیک افقی و چهره به چهره و نقد مناسبات سلسله مراتبی،
– سازماندهی وسازمانیابی و ضرورت وجود سازماندهندگان و رهبران عملی و نظری در جنبش های واقعی و جاری بجای سازمان و رهبران خود برگمارده ی کلیشه ای و ضرورت سخن گفتن از سازمان دهندگان و رهبران متنوع و متغیر به جای سازمان و رهبر،
– ارتقای فعالیت های شبکه ای تودرتو و مشارکتی در جنبش و تجربه شیوه های دموکراتیک جمعی به جای سلسله مراتبی حزبی،
– نقد خشونت سیستماتیک علیه زنان در اشکال گوناگون آن و ارتقای مقاومت فردی و جمعی در برابر آن،
– عمومیت بخشیدن به گفتمان برابری حقوقی و برابری جنسیتی و مبارزه مدنی در میان زنان و مردان.
– آشنا کردن طیف وسیعی از فعالان جوان با کار جمعی، سازماندهی، مسئولیت پذیری فردی و برخوردار از رویکرد جنسیتی به مسائل و قانون. مانند مردان برابری خواه.
– رشد روحیه همبستگی میان فعالین جنبش
تمرکز بر اتحاذ روش دموکراتیک و از پایین به بالا به ویژه در کمپین یک میلیون امضا – و نه اختلاف داخلی به گفته منتقدان درون و خارج جنبش – به بحث های زیادی در حوزه اخلاق کار جمعی، سازماندهی دموکراتیک و ساختار غیر هیرارشی و متکثر در سازماندهی و چند رهبری – و نه الزاما بی رهبری – در گروه های زنان دامن زد و ضرورت ارتباط موثر بین برابری خواهی بمثابه مطالبه و اتخاذ مناسبات برابر در عمل بمثابه روش را طرح کرد. این پروسه وقت گیر و دردآور و به ظاهر نا امید کننده بود اما در عمل نشان دادکه در جنبش اجتماعی باید بتوان فاصله شعار را با عمل به صفر رساند. در غیر این صورت از شبکه افقی سخن می گوییم اما عمودی عمل می کنیم.
یکی از بزرگترین نقش های این جنبش پرکردن شکاف بین نسل ها بود. جنبشی که نتواند نسل جوان جامعه را با خود داشته باشد آینده ندارد. ارتباط با نسل جوان و سپس ارتباط چند نسلی به ویژه در شبکه های اجتماعی جنبش زنان چون کمپین یک میلیون امضا و دیگر کمپین هایی که به تدریج شکل می گیرند بسیار بارز است. تجربه نظری و عملی این نسل ها از یک سو و امکان تبادل و سهیم کردن شدن این تجربه از دیگر سو نقش مهمی در ایجاد ارتباط موثر ایفا می کند.
این تلاش ها یک شبه و در پی یک رویداد ناگهانی و فرصت یابی صرف به دست نیامده اند. فعالان جنبش زنان درکنار همه تلاش هایی که برای کار علنی و رودر رو به انجام رسانده اند، خیابان را از شکل یکی از عرصه های ممنوعه به بستر تحولات فکری و نظری درجنبش به مثابه مبارزه مدنی تبدیل کردند. هزینه فعالیت دراین عرصه آگاهی بخش با پرداخت هزینه های آشکار و پنهان از محرومیت های شغلی، اجتماعی، تحصیلی تا زندان همراه بود و هم اکنون نیز از عالیه ها تا محبوبه ها، شیوا ها و بهاره ها فعالان و همراهان دیرینه جنبش را در زندان دارد. بنابراین جنبش زنان تازه به میدان نیامده است که در جستجوی قافله باشد. فعالان این جنبش سال هاست درگیر اوج و فرودهایی از این دست بوده اندو غالبا کوشیده اند با رفتارهای کنش مند و نه الزاما واکنشی مسیر خود را طی کنند. با وجود این همچون سایر جنبش ها در پیوند با رویدادهای جامعه، اهداف و روش های به کار گرفته در جنبش، شدت و ضعف سرکوب دولتی، اقبال و اعتماد عمومی، نیرو و توان جنبش و… به بازاندیشی مداوم نیاز دارند.
طبیعی است که تجربیات جهانی جنبش های اجتماعی در سایر کشورها تاثیر گذار بر فعالیت های جنبش های اجتماعی در ایران نیز بوده است و حتی جنبش زنان بسیار از این آموخته ها به کار بسته، با وجود این نمی توان این نکته را نادیده گرفت که تجربه ی عملی یا عمل تجربی فعالان جنبش های اجتماعی ایران در 15 سال گذشته تجربه ای بکر و ناب بوده است. هیچ کشوری تجربیات آماده برای کپی کردن در ایران در اختیار فعالین جنبش قرار نداد. بدیع بودن ابتکارات، آن هم در شرایط سرکوب چنان بود که تا مدتها برای نظاره گران اوضاع ایران باورکردنی نبود نه تنها برای آنانکه هر گام فعالان جنبش ها را عصیان توده های مردم برای سرنگونی رژیم ترجمه می کردند و از این طریق واقعیت خود جنبش ها را انکار می کردند و نه برای حاکمیت که هر گونه فعالیت اعتراضی را هدایت نیروهای بیگانه تفسیر و باور می کردند. همین ابتکارات بود که در جنبش اعتراضی عمومی به کار گرفته شد.
جنبش زنان مرکب از طیف های گوناگونی است که هریک صدایی از این جنبش اند. به طور مثال لااقل در داخل ایران نه جمع برخی از فعالان جنبش تحت عنوان همگرایی جنبش زنان و پس از آن همگرایی سبز زنان، به معنای کلیت جنبش زنان است ونه شبکه ای چون کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین پاسخ گوی همه مطالبات درون جنبش است و نه ائتلاف فعالان و گروه های جنبش با عنوان ائتلاف علیه لایحه ضدخانواده بازنمای کلیت جنبش است. هم اکنون علاوه بر آنها و یا از دل آنها انواع حرکت ها و کمپین ها و کارگروه های بسیاری در حال شکل گیری و فعالیتند که ممکن است نامی هم در رسانه ها نداشته باشند. ندیدن به معنای عدم حضور نیست و اساسا نمی توان شکل واحدی برای جنبش زنان قائل شد. حضور رسانه ای جنبش زنان _ آن هم در فضای سایبری – در شناساندن گرایش های گوناگون جنبش موثر است اما همه جنبش نیست چون جمع زیادی از زنان دسترسی به رسانه سایبری ندارند و فعالیت رسانه های داخلی و نوشتاری تقریبا صفر هست. اما می توان یقین داشت که با رشد آگاهی جنسیتی، مطالبات و افزایش قدرت سازماندهی در جنبش این جنبش در آینده بزرگتر و متکثرتر و پر رسانه تر نیز خواهد شد و این خود نشانه هایی از قدرت بخشی یک جنبش است.
بازاندیشی و ضرورت تدوین استراتژی
پس از تندباد سرکوب ها و فروکش کردن اعتراضات جمعی و مردمی که معمولا زمان فرارسیدن تعمق وتامل در ادامه راه است بازیینی های گوناگونی در دل جنبش های اجتماعی طرح شد، دربین فعالان جنبش زنان نیز به درستی بحث ضرورت داشتن استراتژی و تغییر استراتژی با تغییر فضای سیاسی اجتماعی به شدت قوت گرفت. در این میان آسیب شناسی تدوین استراتژی هم ضروری است و باید با این پرسش رو به رو شد که آیا واقعا می توان در سطح جنبش زنان با همه لایه ها وگروهبندی اش و در هرشرایطی به یک استراتژی مشترک دست یافت؟ یا تدوین استراتژی درسطح گروههای متشکل و ائتلاف ها با اهداف و مطالبات تعریف شده ممکن است؟ هرگروه یا ائتلاف پیشرفته ازچند گروه قادربه تعریف استراتژی و پیوند آن با اهداف مشترک است و تدوین یک استراتژی و تعمیم آن به کل جنبش از آسیب های یک جنبش است.
زمینه رشد مباحثی درباره تدوین استراتزی جدید در نوشته ها، در بحث های ای میلی یا حضوری فردی و گروهی، گفتگوهای جمعی دیده می شد. پرسش هایی چون چه باید کرد؟ چرا مطالبات زنان فراموش شد؟ آیا/ چرا جنبش زنان در جنبش سبز حل شود/ شده؟ چرا عاملیت جنبش زنان از قدرتمندی تا رهبری در جنبش سبز دیده نمی شود/ باید دیده شود؟ پیوند با جنبش سبز یا مستقل از جنبش سبز؟ …مطرح بود. جدا از رویکردی که مدام در حال تعویض جا ومکان است و بیشتر به مصلحت و نه به ضرورت مدافع یا مخالف جنبش سبز می شود، بیشتر به دو رویکرد عمده در این زمینه می پردازم:
رویکرد متوجه به مطالبات زنان، آن دسته از فعالان جنبش زنان را در برمی گرفت که معتقد بودند پس از اتفاقات یک سال اخیر مطالبات جنبش زنان پی گیر نشد و به حاشیه رفت. آنان نگرانی هایی هم داشتند.به عنوان مثل دولت ایران در کنار همه درگیری های سیاسی موجود همانند دهه 60 سیاست گذاری های تبعیض آمیز جنسیتی را محور کار خود قرار داد. بحث هایی که حول لایحه حمایت از خانواده مطرح کرد، یا کاهش ساعت کاری زنان، یا شدت بخشی به سیاستگذاری های مبنی بر تبعیض جنیستی در نظام آموزشی، جداسازی در دانشگاه ها ازاین دست نگران کننده ها بودند.
برخی از فعالان جنبش زنان وهمچنین برخی فعالان کمپین مدافع این رویکرد معتقد بودند که پس از تحولات انتخابات ریاست جمهوری، جنبش زنان نتوانست ارتباط موثری با جامعه برقرار کند و یا ضعیف عمل کرد و دچار پراکنده گویی شد. برخی دیگر از فعالان کمپین نیز معتقد بودند مطالبات زنان پایان نیافته و در هردولتی قابل طرح است اما با توجه به شرایط و تحولات موجود فعالیت در حوزه قانون کافی نیست.
در رویکرد متوجه به مطالبات زنان، توجه به حضور با قدرت جنبش زنان در صحنه جامعه، درون جنبش سبز یا خارج از آن، طرح مطالبات مشخص زنان، ارتقای دانش نظری در کنار تجربه عملی تاکید شد. به عنوان مثال گروه هایی در حول فعالیت در زمینه ایجاد قانون جایگزین برای خانواده با رویکرد به خانواده برابر متشکل شدند. در کمپین نیز در حال حاضر کارگروه های کمپین – که نخستین آن در زمینه چند همسری (2)و همراه با ائتلاف علیه لایحه حمایت خانواده فعالیت کرد و و نمونه موفقی دراین عرصه بود – مجددا فعالیت متمرکز خود را از سرگرفتند و یا فعالیت در حوزه رفع خشونت علیه زنان را مجددا از سرگرفتند. یا شبکه های کمپین در تهران و شهرستان ها مجددا فعال شدند و درحال حاضر شبکه کمپین خارج کشور نیز در حال شکل گیری است.
اما نکته ای که در این رویکرد برخی از فعالان جنبش نسبت به آن بی توجه ماندند کیفیت برخورداری شان از تجربه عملی، سازماندهی و رویکرد جنسیتی به مسائل بود. این تجربه در سازماندهی شبکه های حمایتی و اطلاع رسانی به کار گرفته شد. به عنوان مثال ارتباط گیری با مادران عزادار و مادران بازداشت شدگان به ویژه زنان بازداشت شده، حضور در برابر زندان ها و همراهی و آموزش خانواده هایی که اطلاع زیادی درباره حقوق شهروندی نداشتند، از وجود پتایسیل هایی خبر می داد که حداقل در نخستین ماه های شوک سرکوب و بازداشت از سوی فعالان کمپینی، مادران کمپین و صلح و فعالان دانشجویی به کار گرفته شد. آنها با تجربه بازداشت، حمایت و سازماندهی در دوران سرکوب آشنا بودند. در روزهایی که بسیاری به دنبال مکان های امن برای دور از بازداشت شدن بودند چنددر صد از فعالان حقوق زن و به ویژه کمپینی ها در تهران و شهرهای دیگر درگیر حضور در برابر زندان، گزارش دهی و شرح اخبار بازداشتی ها و حمایت و دلگرمی دادن به خانواده ها بودند؟ وجود عمل و رفتار آگاهانه جنسیتی مردان برابری خواه در واکنش به بازداشت مجید توکلی، یا گسترش الگوی مردان برابری خواه از میان کاوه کرمانشاهی ها تا فرزاد کمانگرها نشانه هایی از وجود آگاهی جنسیتی در میان مردان بود که دستاوردهایش به بار می نشست. این ها به معنی بی قدرتی جنبش است یا نشان از بالندگی و تعمیق آن دارد؟ قدرت جنبش زنان را باید در روش ها، متدها، گفتمان هایی که در جنبش کنونی جاری کرد محک زد نه قیاس دو سطح فیزیکی نابرابر جنبش سبز و جنبش زنان به لحاظ کمی.
رویکرد تلفیق یا پیوند جنبش زنان با جنبش سبز نیز آن دسته از فعالان جنبش زنان را در برگرفت که به درستی معتقد بودند که ورود و گستردگی جنبش سبز، جنبش زنان را نیازمند تدوین استراتژی جدید و تلفیق آن با جنبش سبز کرده است. به گفته آنان با توجه به شرایط جدید دیگر نمی توان مانند گذشته عمل کرد و باید با جنبش سبز پیوند برقرار کرد. با حضور و همراهی و رهبری می توان هم منافع زنان را حفظ کرد و هم خیل عظیم زنان وارد شده به جنبش سبز را رهبری نمود و برای خواسته های عام دموکراتیک چون تامین آزادی بیان، تشکل ها …تلاش کرد. همه اینها تنها در شریک شدن و پیوند برقرار کردن با جنبش سبز همراه است. بخش عمده ای از مدافعان این رویکرد را می توان در ائتلاف همگرایی برخی از فعالان جنبش زنان قبل از انتخابات و همگرایی سبز زنان بعد از انتخابات مشاهده کرد.
این استراتژی با توجه به قدرت مندی کنونی جنبش زنان می تواند موثر باشد اما پرسش هایی را هم در پی دارد. مدافعان این رویکرد البته مشخص نمی کنند در تلفیق و شریک شدن با یک جنبش سیاسی یا سیاسی – مدنی چگونه می توان هم تاثیر گذار بود و هم در عرصه قدرت سیاسی و هرم قدرت گرفتار نشد و یا اگر شد چه شکل و گونه های دیگری قابل تصور است؟ جنبش های اجتماعی درایران از دل جامعه ای بسته برآمدند که درآن آزادی احزاب و مطبوعات یا وجود ندارد و یا حداقلی است، و تنها احزاب دولتی و قانونی فعالیت آزاد دارند و بیشتر تفکر حزبی ( چه در حکومت و چه خارج از حکومت ) جاری بوده است. جنبش های اجتماعی البته خواه ناخواه گاهی سیاسی می شوند و ناچارند در جاده ای حرکت کنند که شاهراه سیاسیون است و از این مسئله گریزی نیست اما اینکه رهبران جنبش ها مطالبات فراگیر را برای بسیج حداکثری نیروی اجتماعی مبنا قراردهند یک موضوع است و اینکه به بهانه ی بزرگ بودن و قدرت بسیج کنندگی یک جنبش، گروه های اجتماعی فعال در جامعه را فدای مطالبات عام کنند موضوعی دیگر است. سوال واقعی این است آیا اصولا فعالین گروههای اجتماعی که بستر کار خود را جنبش های اجتماعی از پایین می شناسند توانایی ائتلاف سیاسی با ” جنبش سبز” را دارند که استخوان بندی سازمانی آن در کنترل احزاب مدعی قدرت سیاسی است؟ آیا اصلا این ائتلاف بطور واقعی ممکن است وقتی جنبشهای اجتماعی نقطه عزیمت خود را بر مبنای ساختار سازمانیابی سلسله مراتبی قرار نمی دهند؟ آیا می توان با جزئی از جنبش سبز شدن ساختار این جنبش را به ساخت اجتماعی با سازمان یابی افقی و شبکه ای و جامعه محور نزدیک کرد؟
مثالی می زنم، یکی از دستاوردهای اعتراضات پس از 22 خرداد برای زنان به طور عام و هم جنبش زنان به طور خاص این بود که زنان اپوزیسیون درون حکومتی را چه در واقعیت و چه به لحاظ تاکتیک سیاسی به جنبش زنان مطالبات زنان نزدیک کرد و برخی فعالان جنبش زنان را به آنان نزدیک کرد. اما این ارتباط ظرفیت تلاقی درون و یا برون جنبشی را نداشت و گرایشی از جنبش زنان را نه در پیوند که زیر مجموعه ای از جنبش سبز قرار داد.
پس از 22 خرداد 1388 جامعه با عبور از حوزه های ممنوعه میدان دید گسترده تری یافت که تحولی تاریخی و بی بازگشت در ارتقای شعور و شجاعت سیاسی جامعه بود. از آنجا که کاندیداهای معترض در انتخابات خود در دوران هایی از ارکان نظام مسئولیتی داشتند در این پروسه نقد تاریخی قرار گرفتند و پاسخ هایی دادند. در واقع، آغاز اعتراضات برای باز پس گیری رای در خرداد 1388 شروع تحولی تاریخی در اندیشه جامعه در بستر تاریخی 30 ساله حکومت ایران در نقد نقاط تاریک شکنجه، بازداشت و اعدام و سرکوب در حال و گذشته بود. هرچه سرکوب بیشتر و متوجه اپوزیسیون درون حاکمیت هم می شد، فاصله اپوزیسیون درون و برون حاکمیت کمتر می شد. نقطه تلاقی این فرایند تحول و نقد توامان تاریخی به انقلاب 1357 هم رسید و هم اکنون هم ادامه دارد. این گفتمان انتقادی هم اکنون راه خود را بازکرده و به جای صف بندی های چکشی، با هرچه طولانی شدن فرایند آن، عمیق تر و دقیق تر و مدنی تر می شود.
چنین پروسه ای درمیان فعالان زن طی نشد، یکی از دلایل آن این بود که اساسا زنان درون حاکمیت نیز در تاریخ گذشته در نقاط پرقدرت از نوع مردانه قرار نداشتند که پاسخ گو باشند اما درسیاست گذاری ها و اجراها بی نقش نبودند و تاثیرات مثبت و منفی و نقاط قوت و ضعف زیادی در حوزه خود به جا گذاشته بودند، همان تاثیراتی که زنان فعال در هر دولت را از هم متمایز می کند. نمونه بارز آن را در مدیریت و سیاست گذاری ها از مرکز امور زنان، تا مرکز امورمشارکت زنان و تا مرکز امور خانواده کنونی می بینیم. با کمتر شدن فاصله اپوزیسیون درون و خارج حاکمیت، ما فعالان جنبش زنان می توانستیم و می توانیم با مروری بر عملکرد سی سال گذشته بحث های موثر و انتقادی را از هردوسو آغاز کنیم و نقش ومسئولیت توامان را به چالش کشیم. ورود یکباره زهرا رهنورد به جنبش زنان در قالب همگرایی سبز زنان دراین پروسه قرار نداشت وتا حدودی پرسش برانگیز بود. جدا از برخورد تحسین برانگبز (برانگیز) و انتقادی او به رویداد های اخیر، اما ورود یکباره او به مثابه فعال و سخنگوی جنبش زنان در جمع همگرایی سبز زنان – با حضور طیف زیادی از فعالان سیاسی و برخی فعالان جنبش زنان- و سخن گفتن درباره مطالبات زنان، نوعی رویکرد سیاسی جنبش سبز را به رویکرد اجتماعی جنبش زنان چیره کرد.
ازاین رو آنچه دراین عرصه ضرورت می یابد پرداختن به پرسش هایی از این دست است که نقش فعالان جنبش زنان در تاثیر گذاری و رهبری در عرصه سیاسی وقتی جزئی ازآن می شوند چگونه است و چقدر این خطر وجود داردکه گرفتار ساختاری شوند که به آن نقد دارند؟ چگونه می توان در عین همراهی یک جنبش سیاسی که بیشتر قدرت محور است رویکرد فمینیستی را حفظ و جاری کرد ؟
روش محوری و همپوشانی ها در نقاط تلاقی
در 22 خرداد 1384 و 1385، گفتمان تبعیض ستیز و خواهان برابری جنسیتی در جنبش زنان، در تلاقی با مبارزات مدنی فعالان سندیکایی و یا دانشجویی قرار گرفت و آنان را با حمایت از فعالیت های جنبش و فعالان جنبش زنان را با حمایت از آنان در نقاط تلاقی این گفتمان همراه کرد. حمایت فعالانه دانشجویان، فعالان قومیت ها، رانندگان شرکت واحد از تجمع اعتراضی ائتلاف گروه های جنبش زنان نسبت به قوانین تبعیض آمیز در قانون اساسی ( 22 خرداد 1384، دانشگاه تهران)، حضور فعالانه و توام با بازداشت فعالان و همسران اعضای سندیکاهای شرکت واحد و فعالان کارگری، روزنامه نگاران و فعالان جنبش دانشجویی در حمایت از تجمع اعتراضی جمعی از فعالان جنبش زنان (22 خرداد 1385، میدان هفت تیر)، حضور توامان فعالان جنبش های دانشجویی و زنان و برخی از فعالان کارگری در کمپین یک میلیون امضا و بعد ها در کمپین های دفاع از حق تحصیل، علیه تبعیض جنسیتی در دانشگاه ها، بومی سازی جنسیتی از دل همین مفاهیم و تجربه ها و در نقاط تلاقی و همپوشانی مطالبات دموکراتیک و با کاربست شیوه های دموکراتیک جنبش هایی چون جنبش زنان و دانشجویی و کارگری برآمدند. مگر نقش جنبش های دموکراتیک جز این است؟(3)
در پی نتیجه ناباورانه انتخابات 22 خرداد، شعاری که با “رای من کجاست” آغاز شد – و بسیاری از زنان و مردان درون و خارج از جنبش را همراه خود ساخت – از شمارش رای و برگه فیزیکی فراروی کرد و به “حق من کجاست” رسید. نقطه تلاقی جنبش سبز با جنبش زنان و دیگر جنبش های اجتماعی همین نقطه است. جنبش سبز را اگر به همین نام بخوانیم با برنامه ی مطالباتی اش تعریف می شود ونقطه تلاقی ازتعریف عام حق اگر به تعریف خاص و موردی ازحق مثلا حق تجمع و تشکل، حق اعتراض و حق بیان و مخالفت با تبعیض برسد.
نقطه افتراق آن با قراردادن همه جنبش ها زیر چترجنبش سبز، سخنگو شدن جنبش سبز، جهت دادن به مطالبات جنبش ها از سوی این جنبش آغاز می شود. القا کردن قالب بر بدنه جنبش ها و اشاعه ی مقولاتی نظیر زنان سبز، کارگران سبز، دانشجویان سبز، راه سبز،…از این دست بود. این یکدست سازی اگر حتی قرار باشد جنبه فراگیر بودن یک جنبش را نشان دهد از سوی دیگر در جهت عکس عمل می کند و از قدرت بسیج گری آن می کاهد و از همین منظر هم خطرناک است. چون خط و مشی هم تعیین می کند و جنبه تمامیت خواهانه آن را زیر نام ” همه مردم و جنبش ها یعنی جنبش سبز” قوت می بخشد، این یعنی نقطه افتراق، نقطه ای که از دیگر سو با برداشت حاکمیت و تبلیغ آن از مفهوم “مردم ” تلاقی می کند منتها یکی در پوزیسیون و دیگری در اپوزیسیون. تجربه ای خطرناک و هویت خواه که معمولا در دوران های سرکوب و فشار و یا دوران قدرتمندی شکل می گیرد و برای کسب هویت سیاسی و نه رشد هویت جمعی گاه جانبدارانه عمل می کند و رنگ های دیگر را به استحاله می خواند نه آنکه در نقاط تلاقی با دیگر صداها و رنگ ها با آنان همراه شود. در چنین مواقعی چند صدایی شعاری می شود در کلام ها جاری که علیه خود جنبش نیز قد علم می کند چون جنبه تبلیغاتی اش بر موقعیت واقعی اش غلبه می کند، مانند تجربه دولت اصلاحات در دوران قدرت مندی و بی توجهی اش به دیگر صداها.
تحولات پس از نتایج انتخابات به رغم سرکوب گسترده، شعور سیاسی و اجتماعی جامعه را حول مفهوم حق خواهی گسترش داد. بنابراین به باور من، جنبش چند صدایی به بلوغ رسیده نیاز به یکدست سازی، ائتلاف و همگامی همه باهم در یک نقطه ندارد، اگر مسیر درست پیش رود رسیدن به نقاط همپوشان ناگزیر است. پس از تحولات یک سال اخیر وقتی مطالبات اعم از حداکثری و حداقلی در گروه های گوناگون سیاسی ومدنی به طور عریان و آشکار بیان شد، همگرایی صرف در مطالبات حتی حداقلی چندان راه به جایی نمی برد.
اکنون شیوه و چگونگی طی مسیر، گفتمان و مفاهیم پیش برنده آن نقش می آفریند . این تجربه را ما در کمپین یک میلیون امضا آزمودیم. کمپین با مطالبه محوری بر مبنای مفهوم برابری حقوقی وجنسیتی شکل گرفت اما در پروسه برابرخواهی همین مفهوم، کمپین را نه در مطالبه های تعیین شده اش که در بستر جامعه رشد داد. به درستی دریافتیم اگر مخالف تبعیض جنسیتی در قانون هستیم نمی توانیم نسبت به تبعیض جنسیتی در دانشگاه ها، در قومیت ها، در محیط های کار و رسانه و … بی تفاوت باشیم، مگر می شود مخالف تبعیض قانونی بود اما نسبت به حقوق قومیت ها و تبعیض در حق آنان و حق شیرین ها و فرزادها بی توجه ماند؟ مگر می شود برابری خواه بود اما نسبت به ستاره دار کردن دانشجویان و محروم شدگان از تحصیل بی توجه ماند؟ مفهوم برابری خواهی حساسیتمان را نسبت به نابرابری در حوزه های مختلف افزایش داد و میدان دیدمان را بازتر کرد. نقطه تلاقی ما با جنبش های دانشجویی و قومیتی و حتی کارگری در این نقاط بود، بی آنکه زیرمجموعه یکدیگر شویم در نقاط تلاقی جنبشی همپوشانی داشتیم و به حوزه های یکدیگر وارد می شدیم و در نقاط افتراق خارج می شدیم.
تجربه عملی کمپین هم بدین گونه بسط یافت. طیف فعالان اولیه کمپین را بیش از همه تهرانی ها تشکیل می دادند، ما از شیوه افقی سخن گفتیم اما بیشتر امکانات و دسترسی ها و تصمیم گیری ها را در تهران انجام می دادیم. رودرویی و نقد مداوم فعالان شهرستانی از این حرکت زمینه ساز گسترش فعالیت های غیرمتمرکز در شهرها و سازماندهی کارهای مشترک، بسط مفهوم همکاری و همیاری دو جانبه شد. این نقد و بازنگری مداوم همچنین ادامه دارد و ما را در عمل با شعارهایمان مواجه می کند.
به باور من، جنبش زنان در نقاط تلاقی با آن بخش از بدنه ی اجتماعی که رنگ سبز را هویت جنبشی خود می پندارد هم می تواند همراه کند و هم می تواند همراه شود نه آنکه بخشی از آن شود. یعنی می توان با استراتژی نقد و همراهی از بیرون بر آن تاثیر گذاشت. رمز اتخاد سیاست زنانه و نه الزاما سیاست ورزی ازسوی فعالان جنبش زنان در همین امر نهفته است.
اتخاذ سیاست زنانه و حاشیه محوری و بسط مفاهیم
تحولات پس از نتایج انتخابات در وهله اول شعور سیاسی و اجتماعی جامعه را حول مفهوم حق خواهی گسترش داد. حرکت پرشتابی که در عرض چند ماه 30 سال را طی کرد و مطالبات حداقلی و حداکثری را درون جامعه بیرون ریخت.
اکنون به جای دعوا برسر مطالبه حداقلی و حداکثری می توان ضمن حفظ استقلال جنبش ها به رسیدن به نقاط همپوشان و تلاقی و شیوه عمل اندیشید. مانند جای انداختن مفهوم “تبعیض ستیزی” در کل حرکت، “چند صدایی و چند رنگی” در پروسه عمل، “تاکید بر اشتراکات و افتراقات به طور توامان” در گفتمانی غیر چکشی، و نه یکدست سازی به شیوه چسباندن جنبش ها به هم با فهرست کردن مطالباتشان در مطالبات جنبش سبز و یا با لعکس.
اکنون بحث بر سر عمومی کردن تنها یک گفتمان نیست اساس عمومیت بخشی به گفتمان های گوناگونی است که باید بتواند به طور سیستماتیک جامعه را درگیر کند . بروز و شکل گیری کمپین های دیگری در کنار کمپین های حقوقی موجود قدرت جنبش و چند صدایی بودن آن را افزایش می دهد. وجود مفاهیمی چون مطالبه محوری، برابری خواهی و تبعیض ستیزی، می تواند به مفاهیمی چون حاشیه محوری نیز بسط یابد.
داشتن رویکرد جنسیتی به مسائل، سیاست های زنانه را در بستر جامعه قدرت محور بسط می دهد. تا مدت ها اعدام در ایران هم در حوزه قانونی و هم در عرف پذیرفتنی بود، اما حضور مداوم و گسترده زنان در برابر زندان ها و در ساعات اعدام افراد جدا از گناهکار یا بی گناه، مخالفت با اعدام را به نوعی هنجار و اخلاق اجتماعی بدل کرد و بر ارزش حق زندگی و جان آدمی تاکید کرد. در اعتراض به اعدام و نحوه اعدام فعالان کرد دیدیم که چگونه هر یک از جنبش های اجتماعی و سیاسی در نقاط همپوشان همراه شدند بی آنکه صدای دیگری باشند قدرتی جمعی در اعتراض به اعدام را بازتاب دادند. اعتراض به اعدام یکی از نقاط همپوشان بود.
تاکید برمفهوم حاشیه محوری به معنای سبز کردن حاشیه ها نیست بلکه گسترش نگاه و میدان دید به دفاع از حقوق شهروندان در حاشیه است. سیاست زنانه مشاهده موقعیت نامناسب زنان سرپرست خانوار، جستجوی دلایل فقر و ناکارایی تعاونی های زنان است. سیاست زنانه دفاع از زنان محروم از کار است که هم اکنون خیل عظیمی از فعالان حقوق زنان را نیز در برمی گیرند. سیاست زنانه یعنی دیدن حذف معلولان و افراد مسن از سیستم حمل و نقل شهری و نقد سامانه های ترافیکی مردانه. سیاست زنانه یعنی پایان دادن به رفتارهای نژاد پرستانه بر شهروندان افغانی در ایران، نقد موقعیت نامناسب مهاجرین افغانی ها در ایران و بویژه ظلم مضاعف بر زنان افغانی. این روزها وقتی پای درد دل برخی از آنها می نشینم جز شرمندگی هیچ ندارم بگویم، مگر می توانیم از حقوق شهروندی دفاع کنیم اما حقوق شهروندان افغانی را زیر پا بگذاریم؟ سیاست زنانه یعنی دیدن زنان درگیر تورم 30 درصدی و نقد سیاست های گدا پرورانه و تحقیر آمیزکمیته امداد و دولت مهروز. سیاست زنانه یعنی دیدن محرومان از تحصیل و کار و فشار جمعی و تقویت کمپین های دفاع از حق تحصیل و کار. سیاست زنانه یعنی بررسی رابطه فضای شهری، سیاسی و اجتماعی با افسردگی، خودکشی، مرگ و میر های ناشی از تبعیض و خشونت. سیاست زنانه یعنی بسیج اعتراضی زنان خشونت دیده و اعمال فشار بر طراحان فرهنگی شاداب ساز و پنهان نما. سیاست زنانه یعنی بسیج فعالان محیط زیست در نقد سیاست های محیط زیستی و آلاینده هایی که روزانه جان هزاران کودک و سالمند و بیمار را مورد خطر قرار می دهد.(4) کاربست سیاست زنانه یعنی دخالت موثر در همه این عرصه ها نه حضور عینی تک تک فعالان جنبش زنان در همه این فعالیت ها. سیاست زنانه یعنی رشد آگاهی جنسیتی زنان و مردانی که با رای خواهی وارد جنبش سبز شدند و آگاهی سیاسی شان ارتقا یافت اما رویکرد جنسیتی شان به مسائل چندان زیاد نیست.
سیاست زنانه یعنی سازماندهی نیروهای زنان و مردان نه تنها در ادامه پی گیری مطالبات برابری حقوقی ممانعت از تصویب لایحه حمایت خانواده و تدوین قوانین جایگزین، و ارتقا و گسترش ائتلاف ها و همگرایی ها که گسترش و سازمان یابی بسیاری دیگر از فعالان جنبش زنان و دیگر فعالان جنبش های اجتماعی در حوزه نظری و عملی در عرصه های تبعیض ستیزی، حاشیه محوری و مفهوم سازی و افزایش نقاط تلاقی با جنبش ها در دل احترام و اهمیت به چندصدایی.
توضیحات:
1. توضیحات بیشتر دراین باره در لینک زیر آمده است. جنبش زنان و جنبش سبز در ایران، ارتباط، موانع و راهکارها”
http://www.sign4change.info/spip.php?article4931
2.
http://www.1millioncampaign.info/IMG/pdf/polygamy_v.1-2.pdf
3.توضیحات بیشتر را دراینجا بخوانید: «جنبش زنان در خیابان»
http://advarnews.biz/article/4573.aspx
4. میناخانلر زاده در همین زمینه به درستی به مسائلی چون مسکن زنان بعد از طلاق، استقلال مالی زنان و تاثیرات نامطلوب و مضاعف بیکاری کارگران بر زنان خانواده اشاره می کند. و همچنین از ضرورت و خلا گفتمان محیط زیستی در جنبش زنان با توجه به آلودگی هوا و مسائل هسته ای سخن می گوید:« در صورت وقوع زلزله –-یا سایرحوادث از این دست— در این سایت های هسته ای، چه کسی جوابگوی ضایعه ی حاصل شده خواهد بود، یا اینکه این سایت های هسته ای چه میزان زلزله را تحمل خواهند کرد. با زباله های رادیواکتیو چه خواهد شد. در صورت وقوع ضایعه چه کسی مسئول خواهد بود و از صدمه دیده ها حمایت خواهد کرد.»
عبارت “سیاست زنانه” را از او وام گرفته ام. او می نویسد : « منظور از سیاست های زنانه، سیاست های جنس زن نیست بلکه اجراگری” زنانه” است .سیاست های زنانه را در مقابل سیاست های مردانه از قبیل نظامی گری، سیاست های اقتصادی نیولیبرالی و استبداد بکار می برم. سیاست “زنانه” باید پیرو عدالت سیاسی-اجتماعی و اقتصادی در تمام ابعادش باشد»
مقاله او را در اینجا ببینید: عدالت اقتصادی و صدای زنان در جنبش سبز/ اخبار روز:
http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=26526
http://iran-women-solidarity.net/spip.php?article1663