سخن روز شماره ۱۶ متفاوت از دیگر سخن های روز است. متن زیر را دوست گرامی آقای عباس جعفری در صفحه خود گذاشته است. آنرا از آقای مهدی خلجی نقل می کند. به نظرم بسیار جالب و مستدل آمد بنابر این گفتم با خوانندگان گرامی رنگین کمان © بنیاد آزادی اندیشه و بیان © به اشتراک بگذارم. فرهنگ قاسمی
در زبانهای اروپایی، از جمله در انگلیسی، دو واژه برای «آزادی» وجود دارد: liberty و freedom. این دو واژه نه تنها در فارسی به یک معنا فهمیده میشوند که در زبان عمومی اروپائیان هم تفاوتِ آنها آشکار نیست.
اما وقتی به تاریخ ریشهشناختی آنها نظر میکنیم (مثلاً در فرهنگ ریشهشناختی آکسفورد The Oxford Dictionary of English Etymology) حتّی در خاستگاهِ اولیّه نیز میان این دو واژه تفاوت وجود دارد. در Liberty معنای «رهایی» برجسته است، یعنی آزادی اراده، نبودنِ مانعی بر سر تحقق خواست فرد یا افرادِ یک اجتماع، عدم منع و ممنوعیتی برای انجام دادن کار، رفتار یا بیان. ولی در freedom معنایی دیگر پررنگتر است: قدرتِ تحققبخشیدن به خود (self-determination)، توانِ به فعلیت درآوردن نیروهای بالقوهای که هویت اصیل و آرمانی فرد یا اجتماعی را میسازند.
هانا آرنت، در آثار خود از جمله در کتاب «انقلاب» (ترجمهی فارسی عزت الله فولادوند) میان دو آزادی تمایز میگذارد: liberty که به معنای دقیق کلمه، «رهایی» از موانعی است که بر سر راه اِعمال اراده وجود دارد، مثلاً رهایی از استبداد، رهایی از زندان، رهایی از فقر، یا رهایی از هر وضع ناهنجار دیگر که بر آدمی یا گروهی تحمیل شده است. این آزادی میتواند آزادی فردی از چیزی یا کسی باشد یا آزادی جمعی. در حالیکه freedom از نظر آرنت موقعیتی لزوماً جمعی است، یعنی تنها از آزادی جماعت (community) یا جامعه (society) میتوان سخن گفت نه از آزادی فرد. در تقابل با آزادی به معنای اول، آزادی عمومی (public freedom) دستاوردی ایجابی است که با کنش و کوشش جمعیِ افراد، تنها در عرصهی عمومی، برای نیل به برابری سیاسی به دست میآید. آزادی عمومی امری ملموس است، فضایی عمومی یا بازاری بشرساخته است، و به شکلی مرئی برای همگان پدیدار میشود. آزادی به معنای اول، یعنی رهایی از موانع بیرونی، شرط لازم دستیابی به آزادی عمومی است، ولی شرط کافی نیست.
تجربهی کشورهای کمونیستی سابق نمونهی روشنگری است که نشان میدهد رهاشدن از بندِ توتالیتاریسم و تمامیتخواهی خودبهخود به پیدایش آزادی عمومی نمیانجامد. مبارزه برای رهاشدن از خودکامگی چیزی است و تلاش برای استقرار آزادی عمومی چیزی دیگر.
انقلاب ایران نیز خود نمونهای دیگر است: خواست آزادی در آن بیشتر از میل به رهایی از سلطنت مطلقه برمیخاست تا انگیزه و اندیشهی برقراری آزادی عمومی.
رهایی از بندِ زور بسی آسانتر از ساختن فضای عمومی آزاد است.
( مهدی خلجی )