در صبحگاه نوبهاران
از تپه ی سرسبز زمان بالا می روم
در بستر طبیعت جان دوباره می گیرم
و با طبیعت یکی می شوم
خورشید می شوم، بر عالم می تابم
شکوفه می شوم، درختان را زینت می دهم
گل می شوم، از خاک می رویم
نسیم می شوم، در لابلای شاخساران می پیچم
فاخته می شوم، بر شاخه ها نجوا می کنم
قاصدک می شوم، می روم تا دورها
تا البرز تا دماوند
در آنجا اما از بهاران خبری نیست
خاک است و خاک
آتش است و آتش
دلم می گیرد
آنگاه ابر می شوم
باران می شوم و بر قامت ایران می بارم
زهرا شمس ۱۶ ماه مه ۲۰۱۸