همسر دکتر حسین فاطمی در مورد نحوه دستگیری دکتر فاطمی در اسفند سال ۱۳۳۲میگوید: «بعد از ۲۸ مرداد دکتر فاطمی برای دو الی سه ماه در منزل برادار خانم قطب که نزدیکترین دوست اینجانب میباشد، مخفی بود. بعد از چند ماه توسط سلطنت خانم همشیره دکتر فاطمی، ایشان به منزل دکتر محسنی که داروساز بودند رفتند و تا پایان زمان دستگیری در آنجا بودند، دکتر محسنی نیز این خانه را از آقای جلیلوند که در شهربانی شاغل بودند اجاره کرده بودند. یک روز یکی از خدمهای خانم که در آنجا مشغول به کار بود این خبر را به بیرون منتقل کرد که کسی در این منزل مخفی است و بعد از آن ساواک به آن خانه ریخت و دکتر را دستگیر کرد، در آن زمان رژیم در تمام تهران به دنبال فاطمی بود و جایزه زیادی را برای سر دکتر گذاشته بود. دکتر فاطمی پس از دستگیری بلافاصله خود را معرفی میکند و ارتشبد نصیری با ماشین فاطمی را به دم کاخ میبرد تا به شاه اطلاع دهد که فاطمی را دستگیر کرده است. نصیری وقتی فاطمی را به داخل ماشین میبرد با ته هفت تیر بر سر دکتر فاطمی میزند و جالب است بدانید در موقع انقلاب و دستگیری نصیری، دکتر ابراهیم یزدی همین عمل را با نصیری انجام داد.»
وی ادامه داد:« در موقع دستگیری دکتر فاطمی، شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ با چندین ضربه چاقو و سرگرد مولوی و امجدی با لگد مفصل دکتر را مورد ضرب و شتم قرار میدهند و تلاش میکنند که دکتر را از بین ببرند که خواهر فاطمی سلطنت خانم خود را بر روی دکتر میاندازند و التماس میکند که او را نکشند. دکتر فاطمی سپس به بیمارستان شماره یک ارتش منتقل میشود و در آنجا نیز اقدامات بیرحمانهای علیه دکتر فاطمی انجام میدهند تا بالاخره حکم اعدام ایشان داده میشود. دکتر در برابر تمام این اقدامات بیرحمانه به دلیل عشق به مردم و ایران بسیار قوی و صبور بود.»
وی درباره اعدام دکتر فاطمی در بامداد ۱۹ آبان ۱۳۳۳ گفت: «۱۰ روز قبل از اینکه حکم دکتر اجرا شود، در جریان حکم اعدام بودیم، این احتمال را نیز میدادیم که ممکن است دکتر عفو شود، در آن زمان آقای جمال امامی ـ که وکیل مجلس و فرد بانفوذی بود، گرچه در مجلس نیز با دکتر اختلاف نظر داشت ـ به دیدن شاه رفته بود و از شاه خواسته بود که این کار را نکند و گفته بود فاطمی بیمار است و چندین عمل بر روی طحال و قلب خود انجام داده است، ولی شاه توجهای نکرده بود و این حکم اجرا شد
وی با اشاره به رابطه صمیمانه فاطمی با دکتر مصدق گفت: «ارتباط این دو ارتباط صمیمانهای بود و اصلا نمیتوان این تصور را داشت که در ذهن و تصور دکتر فاطمی چیزی جز صداقت و احترام به دکتر مصدق گذشته باشد. نهایت احترام و علاقه را به دکتر مصدق داشت و دکتر مصدق نیز اینگونه بود. بزرگترین صفت فاطمی در زندگیاش صداقت و صمیمیت او بود، نهایت علاقه را به مصدق داشت و حتی در روزهای آخر زندگیاش در زندان وقتی به او گفته بودند که دوست دارد چه کسی را ملاقات کند، گفته بود دوست دارم همسرم و دکتر مصدق را ببنیم که تیمور بختیار اجازه چنین امری را نداده بود و پدر من نیز میدانستند که بختیار چقدر آدم کثیفی است. در روزهای آخر باقیمانده به زندگی دکتر فاطمی، نظامیان و افراد تیمور به خانه ما ریخته بودند تا من را نیز ببرند و من در آن زمان بستری بودم و نمیدانستم چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.»
وی با اشاره به روزی که دکتر فاطمی را اعدام کردند، گفت:« آن روز همه داغدار بودند، دانشجویان، محصلین، همه ناراحت و عزادار بودند . در آن موقع جنازه دکتر فاطمی را نیز به ما نمیدادند و خواهر ایشان سلطنت خانم با زحمت زیاد توانست جنازه را بگیرد و با تاکسی جنازه ایشان را آوردند. دکتر در ساختمان زرهی ارتش تیرباران شده بودند و خواهر ایشان با جسارت تمام توانستند، جنازه ایشان را پس بگیرند، خواهر ایشان سلطنت که اکنون فوت کرده بیش از هر کس دیگری برای دکتر فداکاری کردند و همیشه برای من قابل احترام هستند. در روزی که دکتر فاطمی را در ابن بابویه به خاک میسپردند، خواهر ایشان سخنرانی قرایی کرد و رژیم پهلوی را زیر سوال برد، نظامیانی که در آنجا بودند نیز گریه میکردند و هیچ عکسالعملی نشان نداد.»
وی در ادامه با بیان اینکه زندگی کوتاهی با دکتر فاطمی داشتم و ایشان هر شب ساعت ۳ نصف شب میآمدند و ۵:۳۰ صبح میرفتند و همیشه سر کار بودند، گفت:«من به اینگونه زندگی با ایشان عادت کرده بودم. ایشان مردم را دوست داشتند و عاشق خدمت به مردم بودند و من نیز چون مردم را دوست داشتم، شکواییهای نداشتم و هیچ وقت به ایشان نگفتم که فرصتی نشد ما با هم به یک سینما یا یک میهمانی برویم. خوشحال بودم که دکتر در خدمت مردم است.»
گفتاری از همسر شادروان دکتر حسین فاطمی در سالگرد تیرباران وی