شکوه میرزادگی
چهل سال است که هر چه آمار و ارقام در ایران منتشر شده همگی غیرواقعی و یا دور از واقعیت بوده اند. در ایرانِ پس از تسلط حکومت اسلامی، بیشتر نظرسنجی ها – از فرهنگی و اجتماعی گرفته تا اقتصادی و سیاسی – قبل از صدور اجازه ی انتشار، از زیر نظر و کنترل مسئولین حکومتی می گذرند و آن ها که منتشر می شوند نیز کاملاً نشان از آن دارند که دچار کلی دستکاری های «امنیتی» شده اند. بارها نیز دیده شده که اگر یک نظرسنجی درست به وسیله ی کارمندان سازمان های آمارگیری (چه دولتی و چه غیردولتی ) تصادفاً منتشر شده باشد، بلافاصله آن را جمع آوری و یا نابود کرده اند. مواردی را هم دیده ایم که برخی از آمارگیران را بازداشت و یا حتی زندانی کرده اند. اما خوشبختانه گسترش رسانه ای و امکانات مختلفی که در زمانه ی ما بوجود آمده راه حل های دیگری را برای آمارگیری، بدون کنترل دولت های دیکتاتوری بوجود آورده است.
در همین ارتباط چند روز پیش نظر سنجی جالبی را در ارتباط مستقیم با مسایل سیاسی روز ایران خواندم که در همین ماه «خرداد 97» به وسیله ی «گمان، گروه مطالعات افکار سنجی ایرانیان» انجام و منتشر شده است. آنگونه که در وب سایت خود این گروه معرفی شده، «گمان» یک «گروه پژوهشی مستقل در زمینه ی مطالعات آماری ست» که «با تمرکز بر اندازه گیری و تحلیل دیدگاه ها و افکار ایرانیان» و زیر نظر و با مدیریت دکتر عمار ملکی، پژوهشگر جوان سرزمین مان، (در کشور هلند) کار می کند. در این گزارش آماری، هر پرسش و پاسخ بصورت یک «نمودار» نمایش داده شده است(*).
ابتدا باید بگویم که، به عنوان یک ژورنالیست علاقمند به خواندن گزارشات و آمارهای واقعی و بر اساس مستندات، دیدار این گزارش از آن جهت خوشحالم کرد که گسترش امکانات رسانه ای جهانی به گونه ای شگل گرفته که یک سازمان پژوهشی کوچک در خارج ایران هم می تواند نظرسنجی هایی را انجام دهد که ممکن است در تعیین شکل آینده ی ایرانیان مفید واقع شود.
اما، در عین حال، نمی توانم از گفتن نظر خودم در ارتباط با اشتباهاتی که در این نظرسنجی آماری وجود دارد صرف نظر کنم. این اشتباهات را می توان در فرمولبندی پرسش ها در راستای احتمال بالای دریافت پاسخ هایی مطلوبِ سنجش گران جستجو کرد؛ مثلاً هر پرسش چند گزینه ی انتخاب شده از جانب پرسشگران را پیش روی پاسخگو می گذارد تا او از میان آنها گزینه ی مطلوب خود را انتخاب کند. بدین سان انتخاب ها در محدوده ی گزینه های عرضه شده از جانب پرسشگران باقی می مانند و لزوماً از انتخاب گزینه های واقعاً موجود دیگر جلوگیری می شود. به چند نمونه از اینگونه پرسش های محدود کننده ی پاسخ ها اشاره می کنم:
- در نمودار شماره ی 2 پرسیده شده: «کدام نظام سیاسی را برای آینده ی ایران مناسب تر می دانید؟» و گزینه ها را به «جمهوری اسلامی»، و چهار نوع «حکومت غیر اسلامی»: جمهوری سکولار، جمهوری سکولار ریاستی، جمهوری سکولار غیر ریاستی، و پادشاهی سکولار مشروطه پارلمانی، محدود ساخته اند، حال آنکه می شد گزینه های متعدد دیگری را نیز به این فهرست افزود که از جمله ی آنها می توان به انواع حکومت مورد علاقه ی طیِف چپ رادیکال و یا ناسیونالیست ها اشاره کرد. ذکر این نکته به ویژه به این دلیل موجه است که در پرسش های دیگر از اشخاص متمایل به این نوع حکومت ها نام برده شده است.
- سپس، در نمودار شماره 3، بدون رابطه با «ساختار سیاسی» مورد اشاره در پرسش دوم، پرسیده می شود که: «کدام ساختار سیاسی را برای ایران مناسب تر می دانید؟» و در برابر این پرسش تنها دو نوع ساختار «فدرال» و «متمرکز» گذاشته شده و، مثلاً، به گزینه ی «ساختار سیاسی غیرمتمرکز» – که هم با ساختار سیاسی فدرال و هم با ساختار سیاسی متمرکز متفاوت است – اشاره ای نشده است.
- آنگاه باید به پرسش پنجم اشاره کرد که بیشترین کوشش ها در شکل دادن به پاسخ ها در آن صورت گرفته است. در آنجا پرسیده شده: «اگر افراد زیر قرار باشد در یک انتخابات آزاد بعنوان رهبر یک حزب در مجلس، یا کاندیدای ریاست جمهوری، مطرح شوند، شما به کدام یک از آنها بعنوان “انتخاب اول” رأی می دهید؟» و آنگاه «افراد قابل گزینش» را خود سنجش گران برای شما انتخاب کرده اند و شما نمی توانید اشخاص دیگری را که در لیست نیستند بعنوان مطلوب خود برگزینید.
معمولاً، در آمارگیری ها، صرفاً درباره ی افرادی پرسش می شود که یا خودشان را برای رهبری معرفی، اعلام یا کاندید کرده باشند، و یا بخشی از مردمان آن ها را بعنوان رهبران بالقوه نامزد کرده باشند. حال آنکه در لیست پیشنهادی سنجش گران نام برخی از افراد قرار دارد که در هیچ کدام از جایگاه های فوق قرار نمی گیرند. (در این جا من از محق بودن یا نبودن آن ها، بد بودن یا خوب بودن افراد سخن نمی گویم.)
البته آمارگیرها می توانستند راه دیگری را انتخاب کرده و نام هیچ کس را مطرح نکرده و از پاسخگویان بخواهند تا نام هر کسی را که به رهبری قبول دارند بنویسند؛ و یا اسامی کل افراد شناخته شده داخل و خارج کشور در اپوزیسیون را ذکر کنند.
همچنین در این نظرسنجی نام افرادی مطرح شده که ویژگی خاصی در امر سیاست ندارند، و یا کار خاصی نکرده اند که شهرتی در آن زمینه داشته باشند. مثلاً، افرادی چون یوسف عزیزی بنی طرف، که نویسنده ای معروف به تجزیه طلبی است در لیست رهبران بالقوه ایران آینده آمده اما افراد سیاسی دیگری از خوزستان چه در خارج و چه داخل (تجزیه طلب و غیرتجزیه طلب) حضور ندارند. و یا می شود پرسید که آیا در سیستان و بلوچستان و یا خارج ایران هیچ کسی جز مولوی عبدالحمید، یک متعصب تندرو، وجود ندارد که به عنوان نماینده ی مردم بلوچ نامش بیاید؟
و یا چرا از میان «خارج کشوری ها» جز 4 تن (شاهزاده رضا پهلوی، بعنوان رهبر طیف مشروطه خواهان، خانم رجوی بعنوان رهبر مجاهدین ، آقای عبدالله مهتدی بعنوان رهبر فدرالیست های کرد ایرانی، و آقای حسن شریعتمداری – که نمی دانم چه طیفی را رهبری می کنند و اصولاً از نظر سیاسی چه جایگاه ویژه ای دارند) از نام بقیه خبری نیست؟ و در این بخش تکلیف شخصیت های سوسیال دموکرات، لاییک ها، سکولار دموکرات ها، ملیون و غیره چه می شود؟ آیا هیچ کدام از افرادی که سال هاست با جمهوری اسلامی مبارزه کرده اند، حتی در حد داخل کشوری هایی که با دو درصد و یک در صد در لیست گنجانده شده اند جایی در این آمارگیری نداشته اند؟
- آمارگیران، در این نظرسنجی، برای درک میزان محبوبیت اشخاص، لیستی از شخصیت های سیاسی و مدنی متعلق به گرایشات سیاسی مختلف را در اختیار پاسخ دهندگان قرار داده اند تا برآوردی از تمایل آن ها نسبت به این شخصیت ها به دست آورند؛ با این پرسش که «در یک انتخابات آزاد به کدام یک از این افراد به عنوان انتخاب اول و انتخاب دوم رای می دهید؟» و می نویسند که «این لیست شامل تمامی افرادی نبود که ممکن است بعنوان کاندیدای مطلب مطرح باشند. اما معیارهای مشخصی مورد لحاظ قرار گرفت» و بدون این که «معیارهای مشخص» خود را مطرح کنند، توضیح می دهند که: «در این لیست شخصیت های (نسبتاً) شناخته شده ای، با محدودیت سنی زیر 80 سال و با گرایشات سیاسی محافظه کار، اصلاح طلب، تحول خواه، و سرنگوین خواه، و افرادی با دیدگاه های سکولار و مذهبی، و افرادی با دیدگاه های اقتصادی راست و چپ و افرادی از قومیت های مختلف انتخاب شده اند». اما عملاً در این لیست نیز هیچ خبری از شخصیت های (نسبتاً) شناخته شده ی سکولار سرنگونی طلب، یا تحول خواه سکولار، و یا افرادی با دیدگاه های مختلف راست و چپ وجود ندارد.
در این لیست از داخل و خارج فقط هشت نفر رأی آورده اند، 3 تا سکولار، یکی از خارج (رضا پهلوی) و دو تا از ایران (ستوده و رییس دانا)، و چهار تا اصلاح طلب که سه تایشان هم از مسئولین حکومتی اند؛ یعنی: محمد خاتمی، میرحسین موسوی، جواد ظریف و احمد زیدآبادی.
به راستی باید پرسید که این چه لیستی است که در میان نام بردگان اش فقط همین تعداد بین مردم محبوبیت داشته اند و بقیه حتی نتوانسته اند یک درصد آرا را به دست آورند؟ (لازم است در این جا بگویم که اگر فرضا از من هم می پرسیدند محبوب ترین شخصیت در خارج و داخل در این لیست کیست، حتما می گفتم شاهزاده رضا پهلوی و خانم ستوده. اما یقین دارم که دیگرانی نیز در داخل و خارج بوده اند که اگر اسم شان را می نوشتند خیلی بیشتر از آن چند مسئول حکومتی و اصلاح طلب لیست شده از سوی سنجش گران رای می آورند.)
- اما عجیب ترین قسمت این نظر سنجی در نمودار شماره 10 قابل مشاهده است، با این پرسش که: «اگر احزابی (فرضی) با نام و گرایشات زیر قرار باشد در یک انتخابات آزاد به رقابت با هم بپردازند شما به کدام یک رأی می دهید؟»
گزینه هایی که نظر سنجان روبروی پرسش شوندگان گذاشته اند شامل هر حزبی هست جز احزاب (واقعی یا فرضیِ) سکولار؛ یعنی حزب فرضی همان هایی که، در پرسش هایی قبلی، پس از شاهزاده رضا پهلوی، بالاترین رأی از آن آنها بوده است؛ با این تعریض که خود شاهزاده رضا پهلوی هم طرفدار سکولار دموکراسی است و حزب فرضی اش هم باید جرو احزاب سکولار دموکرات باشد. جالب این که در این بخش از نظرسنجی حزبی به نام «سوسیال دمکرات» (که تا این جای نظرسنجی نامی از آن در میان نبوده) دومین رای را آورده است.
باری، این تحلیل مختصر نیاز به جمع بندی ندارد. قصد من ضمن تایید این نوع آمارگیری ها، فقط نشان دادن برخی از اشکالات، و در جهت بهتر شدن نظرسنجی هایی ست که که بیرون از کنترل و نفوذ جمهوری اسلامی انجام می شود و باور دارم در این لحظات حساس تاریخی، می تواند اثرات مثبتی در سرنوشت مردم سرزمین مان داشته باشد.
__________________________________________________
کلیه جدول های این آمارسنجی را می توانید در این سایت ببنید: https://gamaan.org/