بر جلگه اى سپید زمهتابى
مى ریخت تُنْگِ شب زشِکَرْ خوابى
مى آمد از کنار کاکل شبدیزى
شوکت نواى شهرت پرویزى
شاپور وشهد فتح وشکست روم
رسّام نقشبند ظفر بر بوم
هردم کنار کرخه وبیشابور
شادى نواى ناى ونى وتنبور
پردیس تیسفون پر آوازه
دور از نگاه تازى وجمّازه
وآن پر شکوه فرش بهارستان
گسترده پیش پاى انوشروان
آن سوترک هماى هیمنه دوران
بنشسته سرفراز در آن ایوان
ناگاه سوز سرد جهانکاهى
آمد خزان ز کنج نهانگاهى
آمد شبان شعبده یغماگر
آتش فشان فتنه و غوغاگر
صیاد دامگستر کید افیون
فتراک پر خرافه گشود از خون
در کف گرفت ناشر نادانى
جامى شرر نشان ز پریشانى
آتش کشید پرده دیبا را
در هم شکست کاخ فلک سا را
خواب وخمود آمد وخوانِ خون
خشم خدا وشعله خشم افزون
در سایه گاه جلوه پستى ها
شد نسخ شورو حاصل هستى ها
اندر میانِ شعبده شب پیدا
ریزد ز تُنْگِ شب شَبَهى شیدا
منوچهر برومند م ب سها