رنگین دادفر سپنتا
رییس جمهوری ایالات متحده امریکا آقای ترامپ گفت که «افغانستان آزمایشگاه تروریسم است.» وی افزود که با خروج نظامیان امریکا از افغانستان، میخواهد به دلیل تهدیدهای تروریستی در این کشور، همچنان به حضور استخباراتی و اطلاعاتی کشورش در این سرزمین ادامه دهد. در این پیوند چند نکته حایز اهمیت است:
۱. ایالات متحده را مردم افغانستان دعوت نکردند تا بیاید و به یک جنگ طولانی دامن بزند. این کشور به تاریخ یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ مورد حمله دستپروردگان خودش، القاعده، قرار گرفت. تعداد زیادی از مردم امریکا به دست افراطیون عربیی که ایالات متحده، پاکستان، عربستان و متحدان شان در دوران جهاد افغانستان و در روزگار پسا جهاد پرورش داده بودند، کشته شدند. حتا یک تن از کسانی که در حملههای یازدهم سپتامبر دخیل بودند، شهروند افغانستان نبود.
۲. پس از کشتار شهروندان بیگناه ایالات متحده توسط تروریستان القاعده، موج بزرگی از همبستگی با این کشور در سراسر جهان به راه افتاد و شورای امنیت سازمان ملل متحد بر بنیاد فصلهفتم منشور این سازمان مداخله این کشور و همکارانش در افغانستان را تسجیل کرد. از آن زمان تا امروز این کشور درگیر یک جنگ خونین، بیامان و بیحاصل در افغانستان است. جنگی که به دلیل استراتژی غلط، استراتژی که تابع نوسانهای استراتژیها و منافع کلانتر این کشور در «خاورمیانه بزرگ» و جنوبشرق آسیا بود و است، موجب بیدادها، ویرانیها و بیرحمیهای بیمانندی در کشور ما شده است.
۳. بیشتر نخبگان سیاسی کشور ما از حضور ایالات متحده در افغانستان حمایت کردند. توهمی که این نخبگان به آن مبتلا بودند، این بود که شاید بتوان به کمک ایالات متحده و کشورهای متحد آن، در افغانستان یک نظام مبتنی بر قانون، دارای زیرساختها و امکان رشد اقتصادی ایجاد کرد. شعارهای دموکراسی، حقوق بشر، آزادی و عدالت در سرزمینی که در آن زنان و مردان در یک فرایند طولانی به مثابه انسان و شهروند دارای حقوق بشری و شهروندی شوند، از آرزوهای کلان مردم افغانستان بود. توهمی که در تمام ابعادش به مثابه یک آرزوی واهی آشکار شد و بیهودگیاش رونما گردید. افغانستان نه جاپان بود، نه آلمان و نه هم کوریای جنوبی. عاملهای اصلی این شکست را اگر بخواهیم با یک دید تقلیلگرایانه بیان کنیم، میشود که سیاستهای غلط ایالات متحده، مداراجویی این کشور در برابر پاکستان، نابکاری نخبگان سیاسی افغانستان و عدم آمادگی جامعه به پذیرش طرحها و آزادیهای لیبرالی در بستر تاریخی و اجتماع ما را در این جمله به شمار بیاوریم. دموکراسی تحمیلی به شکست انجامید؛ چون واقعیت دیگر این بود که دموکراسی بدون دموکراتها و پیکارهای دموکراسیخواهانه نمیتواند پیروز شود.
۴. ایالات متحده از آغاز مداخلهاش افغانستان را مرکز «جنگ با ترور» قرار داد و جنگ را در جغرافیای این کشور محدود ساخت. سرزمین افغانستان را بمباران کرد و به آتش کشید؛ بی آنکه حتا یک آن هم به کانون اصلی تروریسم و پرورشگاه اصلی آن در پاکستان بپردازد. امریکا، ارتشجهادی پاکستان و دستگاه استخباراتی آن را نه تنها تابع تحریمها نکرد، بلکه با اشاعه این پندار خفتآور که اینان متحدان استراتژیک او اند، با دادن میلیاردها دالر امریکایی به تقویت این دستگاههای تجاوز و توطیه ادامه داد. پشتجبهه نیرومند تروریسم نه تنها آسیب ندید بلکه تقویت، تمویل و تجهیز شد. و در فرجامین کارزار، سیاست مداراجویانه ایالات متحده به شکست انجامید و این کشور ناگزیر به هزیمت شد و به زودی میرود و هر نامی که به این هزیمت گذاشته شود، امریکا از افغانستان با همان خفتی میرود که از ویتنام رفت. با این تفاوت که ویتکنگها نیروی ملی بودند و جایگزین دستنشاندگان امریکا شدند اما در افغانستان نیروهای ملی و آزادیخواه جایگزین امریکا نمیشوند. امریکا در ویتنام در یک جنگ رهاییبخش به زانو درآمد و اما در افغانستان مغلوب یک «جنگ کثیف» شد.
۵. در داخل افغانستان نیز فساد گسترده، اقتصاد جنگی و سایهای، تریاک و رشوه، یک طبقه و قشر جدیدی از اشرافیت وابسته را افزون بر فسادپیشگان قدیمی به وجود آورد. هرکسی میداند که وابستگان کشورهای غربی، قراردادیان، تکنوکراتها و سیاستمداران مبتلا به فساد، شبکه های مزدبگیر عریض و طویل حکومتداران جاعل و نژادپرست در همکاری با حامیان و کمک دهندگان جهانی یک صورتبندی اقتصادی و اجتماعی را ایجاد کردند که بیش از پیش موجب جدایی مردم و سیاست به مفهوم پرداختن به امور عامه شد. این امر موجب شد تا ابتذال گسترده و فراگیر در کشور ما از یک سو گسترش یابد و از سوی دیگر ژرفایی جدایی میان مردم و طبقه سیاسی افزون شود. به دلیل تقلبهای دوامدار و گسترده در انتخاباتها و زوال اخلاقی در نوشتار و گفتار و گفتمانهای رسانهای، ابتذال و فساد همهجا گیر و تودهای شد.
۶. ادامه این حالت و ادامه مداخله پاکستان در کشور ما، موجب شد که طالبان و شبکههای جنایی اقتصادی منسوب و همکار آنها بیشتر از پیش نیرومند شوند و ساحههای بیشتری از سرزمین افغانستان را یا اشغال کنند و یا این که حکومتداری به مفهوم متداول آن را فلج و دستکم مختل کنند.
۷. در چنین شرایطی که مردم افغانستان و هم مردم جهان از تداوم این «جنگ کثیف» خسته شده اند، ایالات متحده امریکا، روسیه، ایران، اندونزیا، ازبیکستان و برخی از کشورهای دیگر به ارتقای طالبان در صحنههای دیپلوماتیک به یک نیروی قابل قبول و طرف معامله و پذیرفتهشدهای سیاسی کمک کردند. واقعیت پیشروی طالبان در جبهههای جنگ در روستا ها و در شهرها و زوال پیوسته مشروعیت حکومتی نیز به این وضع کمک کرد.
۸. از ماه سپتامبر (۲۰۱۸) تا کنون، گفتوگوهای صلح میان ایالات متحده و طالبان در جریان است. با این که آقای دکتور زلمی خلیلزاد نماینده خاص وزارت خارجه این کشور تلاش میکند سیاستمداران افغانستان را در جریان این گفتوگوها قرار دهد، اما این امر یک واقعیت انکارناپذیر است که گفتوگوهای صلح میان ایالات متحده و طالبان، بازتاب یک روند انکارناپذیر امریکایی-طالبانی است. در این گفتوگوها ظاهرا دو نکته در صدر اجندا قرار دارند: تعهد برای جلوگیری از تبدیلشدن دوباره افغانستان به کانون تروریسم بینالمللی از جانب طالبان و جدولزمانی خروج نیروهای خارجی-امریکایی از افغانستان. گزارشها می رسانند که در این دو مورد توافق صورت گرفته است و شاید هم تا زمان انتشار این نوشته توافق میان این دو نهایی شود.
۹. با آغاز «عصر زوال ایالات متحده» به مثابه یگانه قدرت جهانی و زمینگیر شدن سیاست یونیلاترالیسم (کنش تکروانه یک دولت به منظور تامین منافعش بدون توجه به منافع دیگران و رعایت قواعد بینالمللی- تکروی) این کشور که بی محابا و بیتوجه به قوانین بینالمللی به اقصا نقاط جهان لشکر کشی میکرد و شکست آن در «خاورمیانه بزرگ» و عروج جمهوری مردم چین و روسیه به مثابه رقبای جدی این کشور، ایالات متحده دیگر توانایی عهدهدار شدن مسؤولیت ژاندارم جهانی را ندارد. آقای ترامپ در چندین مصاحبه خود به این امر اذعان داشت. حتا اگر این کشور آتش جنگ دیگری را در ایران برافروزد در سیر زوال آن کشور در مقیاس جهانی تغییری نمیتواند بیاورد.
۱۰. با چنین اوضاعی به آشکار دیده میشود که رقبای منطقهای این کشور (ایران) و سیالهای (رقبا) جهانی آن چین و روسیه و حتا اتحادیه اروپا مانند گذشته با این کشور همراهی نمیکنند. ایران، روسیه و چین با این کشور در افغانستان و جاهای دیگر در حال رقابت آشکار اند. به دلیل اینکه مرکز رقابت جهانی، به اعتراف متخصصان ایالات متحده، در قرن بیستویک حوزه پاسیفیک و دریای چین خواهد بود، به گونه اجتنابناپذیری کشورهای حاشیهی این حوزه از رقابتها و حتا جنگهای نیابتی ایالات متحده در امان نخواهند نماند. و افغانستان به دلیل اهمیت ژیوپولیتیکش یکی از این کشورها خواهد بود.
۱۱. نمونه های این رقابت را میتوان در برقراری رابطههای همکاری میان ایران، روسیه و طالبان به وضوح دید. حتا رقابت نامزدان انتخاباتی (اگر چه به دلیل بیباوری به ارزشهای اجتماعی، سیاسی و اخلاقی میتواند هر روز طور دیگری شود) مورد حمایت ایران و روسیه با نامزد مورد حمایت ایالات متحده در انتخابات احتمالی آیندهی ریاست جمهوری را نیز میتوان بر همین مبنا تفسیر کرد.
۱۲. در افغانستان افزون بر کشورهای یادشده، کشورهای دیگری هم استند که با همدیگر شان درگیر یک رقابت اند. پاکستان حتا بورسیههای تحصیلی از جانب هند برای افغانستان را به مثابه خطر و تهدیدی استراتژیک مطرح میکند و به بهانه تهدید هند به توجیه استراتژی توسعهطلبانه اش میپردازد و هند هم از هر پیشروی پاکستان در افغانستان هراسان میشود. در نهایت رقابت نیابتی را پاکستان در کشور ما راهاندازی میکند. ایران فعالیتهای ایالات متحده و حضور این کشور را به مثابه تهدیدی به امنیت ملی کشورش میپندارد و ایالات متحده و برخی از متحدانش نیز بیمیل نیستند تا اگر رابطه با ایران بحرانی تر شد از افغانستان بر ضد این کشور استفاده کنند. عربستان سعودی و ایدیولوژی وهابیسم سعودی با شیعی ایرانی در حوزه وسیعی از سوریه، یمن، عراق تا افغانستان در یک رقابت شدید قرار دارد. این کشور در پی آن است تا به امنیت ایران از سرحدهای شرقی این کشور صدمه بزند. روسیه حضور داعش در افغانستان را به مثابه تهدیدی بلافصل از افغانستان علیه امنیت ملی خود، و کشورهای آسیای میانه که به گونهی تاریخی شامل حوزه امنیت ملی فدراسیون روسیه اند، تلقی میکند. روسیه به این باور است که داعش را ایالات متحده آگاهانه علیه آن کشور وارد افغانستان کرده است تا به امنیت فدراسیون روسیه آسیب برساند. این موضوع را رهبران این کشور در جلسههای که این نگارنده نیز حضور داشت به آشکار ابراز داشتند. جمهوری مردم چین عمیقا به این باور است که تروریستان ترکستان شرقی به منظور ایجاد آشوب و نا امنی از مرزهای شرقی افغانستان به کمک کشور ایالات متحده و برخی از متحدان این کشور علیه چین آموزش میبینند و تجهیز میشوند. کلیت این واقعیتها میرساند که در افغانستان به جای همکاری سالهای پیش، رقابت سختی در جریان است. رقابتی که یکی از میدانهای آن و قربانی آن افغانستان و مردم آن می باشند.
۱۳. با در نظرداشت رقابتهای چنین گسترده، اگر ایالات متحده بخواهد بر بنیاد توافقهای پنهانی و یا آشکار با طالبان و پاکستان از یک سو و متحدانش در افغانستان از سوی دیگر دارای پایگاه نظامی و استخباراتی باشد و بخواهد چنین استمرار حضور را با افغانی ساختن بیشتر جنگ و مداخله بدون هرنوع تضمین و توافق جهانی پایدار سازد، طبیعی است که این رقابتها بیش از پیش تشدید خواهند شد و افغانستان نه تنها به صلح و آرامش دست نخواهد یافت بلکه صحنه کارزارهای جدیدی خواهد بود و فصل دیگری از این «جنگ کثیف» در کشور ما نایره خواهد کشید.
۱۴. اگر چه جنگهای خونین هجده سال پسین در افغانستان همواره با دین و ایدیولوژی روکش شده است اما بدون شک اقتصاد غیرمشروع جنگی و اقتصاد مواد مخدر با شبکههای گسترده بینالمللی و مداخله کشور های دیگر از عوامل جنگ بوده اند. عاملّهای این اقتصاد نامشروع با شاخههای تریاک و هرویین، بازصدور کالای مصرفی و اقتصاد تاراج معادن به آسانی میتوانند به عاملان جنگهای نیابتی جدید تبدیل شوند. از این رو نباید به آسانی گرفتار این توهم شد که با توافق به نوعی از برگشت طالبان در حضور پایگاههای ایالات متحده میتوان به صلح پایدار دست یافت.
۱۵. افغانستان یکی از بسترهای مهم معادن «عناصر نادره» است که در تکنولوژی معاصر دارای اهمیت استراتژیک میباشند. با ضعف و ناتوانی دولت مرکزی شرکتهای خصوصی میتوانند از این معادن بهرهبرداری کنند و حتا موضوع خصوصیسازی جنگ افغانستان با تکیه بر شرکتهای جنگی امریکایی در دستور روز قرار بگیرد. اگر چنین شود، حضور پایگاههای اطلاعاتی و جنگی ایالات متحده نه تنها موجب صلح نمیشود بلکه رقابت را تشدید میکند و هم خصوصی سازی جنگ موجب اضمحلال کامل دولت میشود.
۱۶. میدانم که بسیاری خواهند گفت که با خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان دستآوردهای سالیان پسین از دست خواهد رفت، نیروهای امنیتی و دفاعی آسیب میبینند و افغانستان نمیتواند بودجه انکشافی و عادیاش را تمویل کند. حادثههای سالهای ۱۳۷۱ تکرار خواهد شدو بسیار مسایل دیگر. امکان دارد که چنین شود. اما با بودن نیروهای امریکایی اوضاع به مراتب بدتر از این خواهد شد. و رقابتها و جنگها خونینتر خواهند شد. همانگونه که به امنیت دست نمییابیم، استقلال نسبی و صوری ما نیز کاملا زیر سوال خواهد رفت.
۱۷. حضور دستگاه عریض و طویل استخبارات ایالات متحده و تعدادی از نیروهای ویژهی این کشور برای کمک به امنیت افغانستان و دفاع از یک نظام مبتنی بر آزادی، قانون و عدالت نخواهد بود. این دستگاهها از نظام طالبانی حمایت و به سود آنها و پاکستان عمل خواهند کرد؛ همانگونه که در عربستان سعودی و سایر کشورهای محافظهکار عربی چنین میکنند.
در نهایت، حالا که به سخن کابلیان روزگار بروبرو (رفتن رفتن) است، بهتر است که مسوولانه بروید و پیپاک (کامل و تمام) بروید. بروید با همه دم و دستگاه تان با مشاوران و با آنانی که افغانستان را تیول و چراگاه اسپان شان تلقی میکنند؛ بروید تا فرزندان ما از شر آنانی که گمان میکنند با بلغور و لوردهکردن چند کلمه انگلیسی و در آمیختن آن با فارسی و پشتو به سرچشمه دانش بشری دست یافته اند، رهایی یابند؛ بروید و رشوهخواران و دزدانتان را نیز با خود ببرید؛ بروید و نژادپرستان و دروغپردازان و جعلکاران و جاسوسان سازمانهای اطلاعاتی تان را نیز با خود ببرید؛ بساط تان را از این سرزمین برچینید؛ به مصداق آن سخن معروف ما را ز خیر شما امید نیست کمتر شر برسانید.
میگویند که اسکندر مقدونی به شهر کورینت رسید. او که پرورده ارستو، فیلسوف نامدار روزگار قدیم یونان، بود، به دیدار دیژون فیلسوف رفت. فاتح نامدار از فیلسوف که درویشانه تنش را آفتاب میداد، پرسید که آیا از او خواست و خواهشی دارد؟ فیلسوف مغرور در پاسخ گفت: «سایه ات را از سرم دور کن، نیکی دیگری از تو نمیخواهم!»
و یا به سخن خلیل روادی کرد به ترجمه استاد سخن باختری:
ننگ بر من باد!
نفرین بر من باد!
اگر از شما چیزی بخواهم
تنها خواهشی که دارم اینست که به روسپیان سیاسی نیز
قرص ضد حاملگی بدهید
تا نسل بیشرفان افزونی نیابد
یادداشت: اصطلاح «جنگ کثیف» در موارد گوناگونی به کار رفته است. امروز بیشتر در مباحث جنگهای میان باندهای مواد مخدر در امریکای لاتین و از جمله مکسیکو از آن استفاده میشود. بر این مبنا این اصطلاح با مفهوم «جنگهای غیرعادلانه» که بیشتر به جنگهای تجاوزکارانه و سلطهطلبانه از جمله جنگهای استعماری در ادبیات رهاییبخش اطلاق میشد، تفاوتهایی دارد. اما من این اصطلاح را برای تفسیر و تعبیر جنگجاری در افغانستان به این دلیل بکار بردم که این جنگ از کلیه اهداف و خصوصیات رهاییبخش تهی شده است. این جنگ از جانب طالبان نه جنگی علیه اشغال است و نه هم هدفی رهاییبخش دارد. جنگ امریکا هم در یک دایرهی اهریمنی گیر کرده است و دارای رویکردی برای تامین صلح و حتا دفاع از دولت مشروع و ارزشهای مردم افغانستان نمیباشد. جنگ موجب شده است تا کشور ما به یک عرصه وسیعی از کشتار و قتلعام مبدل شود، بدون آنکه افغانها بدانند چرا.
تدارک یک مقاومت مشروع و یک کارزار دموکراسیخواهی و استقلال طلبی یگانه راهی مینماید که بتوان از این بحران مشروعیت برون آمد و طرحی نو درانداخت.