من به چشم خویش، عاشورا دیده‌ام

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

رحیم قمیشی

بر منبرها چه می‌گویید تا قطره اشکی بستانید!
بلندگوها را بلند می‌کنید تا مردم باور کنند عاشورایی بوده و حسینی.
ما به چشم خویش عاشورا دیده‌ایم.
عمر من ۱۴۰۰ سال نبوده تا بدانم جنازه بر زمین مانده چیست. من عرب نیستم تا بدانم آن خطبه‌های عربی چه می‌گویند.
من با همه وجودم فریاد تنهایی و دادخواهی مظلوم‌ها را در همین ایران شنیده‌ام.

آن روز در خیابان کارگر شمالی دسته‌ای داشتیم ساده و بی‌ریا، همه مشکی پوشیده بودیم، ابوالفضل علمدار می‌گفتیم، یا حسین می‌گفتیم، سپاه موتورسواری آمدند با چماق و اسلحه‌های گرم، آنقدر زدند، آنقدر کشتند، که روی یزید را سفید کردند. تاریخ را پاک کردند!
من خون‌های ریخته بر آسفالت را دیده‌ام.
نمی‌خواهد به من از تاریخ بگویید.

از خیابان زرتشت با خانواده می‌رفتیم ببینیم میدان ولیعصر چه خبر است. قدم‌هایی مانده بود، دختری دوان دوان می‌آمد. پریشان مو، با چشم‌هایی پر از اشک و خون، انگار دیوانه شده بود. فریاد می‌کشید و جیغ، و می‌آمد.
– پس کو آن امام زمان‌تان، پس کو آنکه نمی‌گذارد مظلوم‌ها له شوند.
پرسیدم چه شده، نمی‌توانست توضیح دهد، فقط هق هق گریه‌اش بود.
خانمی را گذاشته بودند زیر چرخ‌های خودرو، بارها از رویش رد شده بودند.
ای خدا! یزید چنین کرده بود؟

با من از تاریخ نگویید. من دهم محرم ۸۸ ایران بوده‌ام، من پاترول سیاه رنگ را دیده‌ام، سپاهیان یزید را خود دیده‌ام، از بالای پل‌ کالج جوان پرت می‌کردند پایین.
چه خام تصور می‌کردم با اعدام، صدام یزید مُرد. چه خام بودم که باور کردم یزیدها می‌میرند.
با من که تیرباران غواص‌ها و سربازهای دست بسته را با چشم خویش دیده‌ام، از تاریخ و از یزید نگویید.
با من که مردم معترض ساده را دیده‌ام به خاک و خون کشیده می‌شوند از آن دورترها نگویید، با من که ۱۷۶ مسافر جوان سوخته را با چشم خویش دیده‌ام از گذشته‌های خیلی دور نگویید.
به دروغ نگویید یزید مُرد!
فرزندان حسین آزاد شدند!

تا بی‌گناهان در زندانند
تا مردم تهدید می‌شوند حرف دلشان را نزنند
تا از زیر پایمان نفت را می‌کشند و خود گرسنه می‌مانیم
تا صدای مادرانی بلند است، کو عدالت!
تا صدای دخترانی بلند است، تحقیر نکنید.
تا پدرانی ندارند و شرمنده فرزندانشانند.
تا عده‌ای حکومت را حق خدایی خویش می‌دانند
تا شلاق‌ فقر بر گُرده مردم رنج دیده است
تا داد مظلومان گرفته نمی‌شود
تا پدر جوان مرده، مادر دادخواه را زندان می‌برند
نگویید حسین غریب
نگویید یزید ملعون
من به چشم خویش
یزید را دیده‌ام
عاشورا دیده‌ام
همین جا
همین ایران

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.