هما روشنسرایی
با دیدن تیتر “و امروز چه باید کرد” مقاله آقای منوچهر تقوی بیات در سایت پژواک ایران، جوانه ای از امید در دلم زد که شاید یک ایرانی دلسوز و مسئول سرانجام بعد از چهل سال مبارزه و تلاش و تحقیق و تفحس به راه حلی رسیده باشد. مشتاقانه تمامی مقاله مشتمل بر 1527 کلمه را خواندم.
بعد ازخواندن 231کلمه پاراگراف اول که 96کلمه اش نیز تعریف شهروند در کادر اعلامیه جهانی حقوق بشر بود و 27 کلمه پاراگراف دوم بقیه مقاله ایشان که قاعدتا زحمت بسیاری نیز کشیده بودند به تشریح اینکه جمهوری اسلامی چقدر بد و چقدر غیر ایرانی است اختصاص داشت.
بنظر این قلم حیفم آمد که آنچه در ذهنم نسبت به احساس مسئولیت آقای تقوی بیات در تهیه و ارائه این مقاله گذشت را با ایشان در میان نگذارم.
شما یکی از مورد نیازترین، مبرمترین، حیاتی ترین و مقدمترین تیترِ محتوایی که امروز برای جامعه ایران نیاز است را برای مقاله خود انتخاب کرده اید.
کل مقاله که 1527 کلمه است، اگر منصفانه گفته شود، (27+96-231) یعنی فقط 162 کلمه اش به زبانی 10.6% آن به تیتر بسیار خوب شما پرداخته است. و بقیه تقریبا 89.4% به شناسایی رژیم جمهوری اسلامی برای خواننده پرداخته است. که خودتان در پراگراف دوم مقاله نوشته اید که: ” امروز دیگر ساده ترین و ناآگاه ترین مردمان میهن ما نیز به دشمنی این حکومت با شهروندان ایرانی پی برده اند.”
سوالی که مطرح میشود اینکه پس چرا باید 90% انرژی را به آنچه ساده ترین و ناآگاهترین مردمان میهن نیز میدانند اختصاس دهید؟ قطعا عطف به آزادی موجود در خارج کشور منظورتان آگاهی دادن به ایرانیان خارج از کشور در مورد جمهوری اسلامی نمیتواند باشد. چون هرکدام نه یک عنصر سیاسی بلکه دارای حداقل یک سایت و چند اشتراک در شبکه های اجتماعی هستند. و مستقلا به مبارزه با جمهوری اسلامی مشغول هستند.
قائل شدن سهم 10درصدی از مقاله به راه حل و 90درصدی به پرداختن به جمهوری اسلامی که بقول خودتان فقط خواجه حافظ است که امروزه در مورد ریزترین حرکات بیت رهبریش چیزی روزانه در صدها و بلکه هزاران خبر و شبکه و… به زبانهای مختلف جهان منعکس میشود نشنیده باشد، فقط مختص شما نیست. بلکه برشی است از کل جامعه سیاسی و اگر بدرستی بیان شود “جامعه سیاست زده” ایرانیان در خارج کشوراست.
شما البته در این میان تنها نیستید. چهل سال است که ایرانیان خارج از کشور مبارزه شان! با جمهوری اسلامی همان پرداختن به 90% با انعکاس اخباری است که خود رژیم در روزنامه ها و… اش منعکس میکند و یا در رسانه های دیگر منعکس میشود، که شما نیزبدان پرداخته اید. ایمان دارم که جمهوری اسلامی حتی آرزویش این است که به 100% نیز ارتقاء داده شود.
ایکاش فرصت میداشتید یا حداقل بجای آن 90% انرژی میگذاشتید و تعدادی از هزاران مقالات متعددی که تقریبا همه ایرانیان خارج کشور با همین تیتر بدان پرداخته اند را خوانده و ضمن برشمردن دلایل تائید و یا رد آنها به توصیه خودتان که بدرستی نوشته اید ” تک تک ما، به تنهایی و هر کس بر پایه ی دانش و تجربه ی خود نمی تواند چنین مشکل بزرگ و بی سابقه ای را حل کند. ما به خرد جمعی همه ی ایرانیان نیاز داریم.” عمل میکردید. و به تحقق خرد جمعی پایه مادی میدادید.
البته باز بایدگفت که شما در این مقوله نیز تنها نیستید، چهل سال است که تک تک ایرانیان به دیگر ایرانیان خارج از کشور توصیه میکنند که متحد شوند. هیچ سایت، کانال تلویزیون دیجیتال، شبکه اجتماعی و … نیست که نداند مشکل کجاست و باید متحد شد ولی متاسفانه همه بدون استثناء در همین قدم اول متوقف اند.
اگر بخواهیم علمی و واقعی و عملی به مسئله نگاه کنیم، همانگونه که خودتان بدرستی به نگارش در آورده اید: ” تک تک ما، به تنهایی و هر کس بر پایه ی دانش و تجربه ی خود نمی تواند چنین مشکل بزرگ و بی سابقه ای را حل کند” ضمن اینکه چهل سال گذشته به اثبات رسیده که قادر نیستیم برای این وزنه سنگین سرنگونی متحد شویم.
ببینید با این نظر موافق هستید: در کارهای مشارکتی یا همانگونه که شما نوشتید کار و خرد جمعی چه در ایران و حتی خارج ایران باید مقیاسش را به شدت کوچک کنیم، هم از نظر جغرافیایی و هم کاری. یعنی به تکههای ریز تقسیم کنیم. باید کوشش کنیم همه کسانی که مشارکت میکنند عنوانهای برابر داشته باشند. نامش را شیوههای پادشاهان کوچک میگذاریم؛ یعنی شاههای درونمان را آرام کنیم و بعد کاری کنیم که کارها به قدری خرد شود که موازی هم باشد و تقاطع نداشته باشد. آنوقت میتوانیم اژدهای منیت ۸۰۰ هزارسری را به رقابت و همدلی و همسویی تبدیل کنیم. قطعا موافق هستید که نمیشود بدون مثلا تخصص پل سازی دست به ساختن یک پل بزرگ بر روی تنگه داردانل زد. باید ابتدا خودمان را تعلیم دهیم.
بزبان دیگر بجای برداشتن سنگ بزرگ از قدمهای کوچک نگاه کردن به نظرات دیگران و تلاش جهت برقرار ارتباط با نویسندگان و صاحب نظران و… دست به اولین اشتراک نظری بزنیم تا در همین روند شروع کنیم وبتوانیم به زودی به امور مهمتر نیز موفق شویم؟
البته بسیاری از این شبکه ها و تلویزیونهای دیجیتال دلالهای سیاسی هستند و از سیاست زدگی خارجه نشینان کسب و کاری برای خودشان درست کرده و درآمد زایی میکنند و کاری ندارند که گوینده و یا میهمانشان چه میگوید و اینکه از این مباحث برای مردم ستم زده داخل کشور آبی گرم میشود یا خیر هرچند که تا میتوانند برای اینکه همبستگی و مبارزات خود را عمق ببخشند تا میتوانند از 5000کیلومتری و بعضا از 11000 کیلومتری از آنسوی آتلانتیک به رژیم با حداکثر تهاجم حمله میکنند و انواع حقایق از زمان صفویه تا امروز جهت اثبات اینکه جمهوری اسلامی این است و آن است البته همه بدرسی داد سخن میدهند قلم فرسایی میکنند.
آنچه شاید لازم باشد در مورد 90% مقاله شما و بقیه که دچار آن هستند بیان شود،را در زیر میآورم
یکی اینکه از این طریق ما خودمان را تخلیه میکنیم و فکر میکنیم که کارمان را کرده ایم و بنابراین عاملی است برای درجا زدن ما. هرچند بسیاری همان ده درصد شما را نیز فاکتور میگیرند.
نسبت به رژیمی که اخبار سرکوب آزادیها و اختلاسها و … آن بجایی رسیده که بالاترین سران آن بیانگر اصلی آن هستند و احمدی نژادش آپوزیسیون شده، تلاش برای اثبات اینکه سران نظام هندی و … هستند بسیار نگران کننده است. چــــــــــرا؟ چون ابتدا به خودتان (اگر صادقانه نوشته باشید) و سپس به خواننده ای که آنرا میخواند اگر بپذیرد، اینگونه القاء میکنید که مشکلات موجود در داخل کشور ناشی از تهاجم عده ای خارجی است که ربطی به ایران و ایرانی ندارد. کاری که شاه و شیخ هردو با مبارزین میکنند.
بفرض که این منطق درست باشد، مگر در ایران چند تا آخوند مثلا هندی و عراقی و … وجود دارد؟ آیا همه تجاوزات و ظلم و ستم بدست مستقیم آنها صورت میگیرد؟ یا خیر میلیونها بقول شما شهروند ایرانی مانند من و شما در خدمت آنها هستند.
نکند مصدق را نیز خود کرمیت روزولت بدست خودش سرنگون کرد؟ یا اینکه توسط سرلشکر زاهدی ها، عباس فرزانگانها، برادران بوسکو – فرخ کیوانی و علی جلالی- کیوانی حقوقدانی با روابط اقتصادی و بازرگانی در هامبورگ و جلالی روزنامهنگاری که برای آسوشیتدپرس، دیلی تلگراف، اطلاعات هفتگی، میهن پرستان و تهران مصور کار کرده بود. شعبان بی مخ ها، کاشانی ها و مردم فریب خورده کوچه و بازاری که برای لقمه نانی نمیدانستند چه میکنند والبته ایرانی بودند سرنگون شد. محمدرضا شاه را نیز ایرانیان سرنگون کردند. نه توسط سران حاضر در کنفرانس گوادلوپ. لطفا اسنادش را بخوانید.
آیا این منطق ما را از این واقعیت خطرناک که مشکل ایران در درون ما ایرانیان نهفته است و هر تجاوزی به ایران و ایرانیان و حقوق و انسانیت و …آن (خارج از اشغال کشور بدست خارجی آنهم با قدرت نظامی) همواره بر گرده ایرانیان وطن فروش و یا نا آگاه سوار بوده است غافل نمیکند؟ تا فاجعه جایگزین کردن یک دیکتاتوری با دیکتاتوری دیگری دوباره برای صدمین بار طی 2500سال گذشته تکرار شود؟
آیا نفرت پراکنی که توسط سلطنت طلب ها در تمامی سایت هایشان در تمامی کامنتهایشان میگذارند را نمیبینید؟ آیا این میزان دل باختگی به ترامپ جهت حل مشکل ایران برایشان را نه فقط در میان سلطنت طلبها بلکه در میان به اصطلاح آپوزیسیون سابقا مسلح آقای رجوی و خانم مریم رجوی که اخیرا به بولتون و جولیانی و … دخیل بسته اند را نمیبینید؟ همدستی مسعودرجوی و تشکلش که امثال من و شما را در ادعای مبارزه برای آزادی به هیچ هم نمیگیرد مگر با صدام علیه کشور و کشتن ایرانیانی که در مرزها از تجاوز دفاع میکردند متحد نشد؟
قطعا گفته خودتان که رژیم: ” بدتر از هر حکومت خارجی و اشغالگر رفتار کرده است” به معنی صدور مجوز تجاوز خارجی که نیست؟ آیا منطق، اخلاق و تعهد روشنفکری حکم نمیکند که عمق فاجعه را در وجود تمامی ایرانیان، فرهنگ 2500ساله خودمان، در افکار کهنه و فرهنگ دیکتاتوری با سابقه چندین صد ساله، در خود خواهی ها در بی اعتمادیها، در تک رویها، و مهمتر از همه در حاضر نبودن به پرداخت بهای آنچه میخواهیم بدست آوریم جستجو و همان قسمت 10% جهت درمان آن راه حلی جستجو کنیم. آیا همین غفلت دلیل این نیست که قادر نیستیم بیش از ده درصد به اصل مطلب بپردازیم؟
آیا موافق هستید که اگر همه شهروندان ایرانی خارجه کشور بر تمامی مشکلات فرهنگی-سیاسی و…خود غلبه کنند نیز پاسخ سرنگونی نیست. و سرنگونی تنها میتواند بدست مردم ایران محقق شود؟ اگر بر این باورید آیا جاداشت که به این مهم نیز پرداخته شود؟
آیا موافق هستید که فضای خارج کشور پر شده از بازار سیاسی، عده ای اطلاعات خود را بفروش میرسانند، عده ای خبرهای ساختگی بفروش میرسانند، عده ای تاریخ نگاری خود را به نمایش میگذارند و نتیجه میگیرند باید برگردیم به عقب!!! عده ای فکر میکنند باید با اسلام مبارزه کنند، غافل از اینکه موتور محرکه جامعه ایران جوانان از این مسئله حداقل بیست سال است عبور کرده است. متاسفانه بسیاری از خارجه نشینان در فضای سالهای 1360 مانده اند.
اگر موافق هستید که سرنگونی بدست مردم داخل کشور صورت میگیرد جا داشت که توصیه ای هم به نحوه وصل شدن به این مردم که سنگش را به سینه میزنیم میکردید.
درباره ی ” و امروز چه باید کرد؟”
هم میهن گرامی بانو هما روشن سرایی، بسیار خرسندم از این که نوشته ی من؛ “و امروز چه باید کرد؟” را به ترازوی خرد سنجیدید. هدف من هم همین بود که هم میهنانم به این پرسش بیاندیشند و هرکس به فراخور خرد خود آن را بسنجد تا شاید با برآیند خرد همگانی راه رهایی را بیابیم. پیش از آن که بخواهیم به درون مایه ی پاسخ من یا هر کس دیگری بپردازیم، خود پرسش؛ ” و امروزچه باید کرد” در اندیشه ی مردمان میهن مان زنگی را به صدا در می آورد که مشکل چیست؟ آیا این مشکل به من هم مربوط می شود؟ صورت مسئله چیست؟ پس اندیشیدن درباره ی صورت مسئله و در پایان کوشش برای پاسخ گفتن به این پرسش پیش می آید. هنگام پاسخ گفتن هر کس به اندازه ی دانش، تجربه و خرد خود به آن پاسخ خواهد گفت. چه بسا کسانی که تلاشی نکنند و پاسخی به ما ندهند اما بار این پرسش را در اندیشه خواهند داشت و به گونه ای این بار را بدوش خواهند کشید. پژواک این پرسش در گوش هوش هم میهنانمان همچنان برجای می ماند.
من اگر پاسخ این پرسش را می دانستم در سال ۱۳۵۷ جلوی بدبختی میهن مان را می گرفتم. امروز پس از بیش از شصت سال آب در هاون کوبیدن به اینجا رسیده ام که “خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج”. پدر بزرگ من هنگامی که می خواست نهال آزادی را بکارد بیلش به سنگی گیر کرد که مشروعه نام داشت، نهال آزادی را قزاقی بیسواد با کمک بیگانگان از ریشه کند و شگفت آن که آن سنگ، آن مشروعه رشد کرد و در بهمن ۱۳۵۷ بر تارک میهن ما فرود آمد. انقلاب بهمن ۵۷ خواست های انقلاب مشروطیت را آرزو می کرد اما خمینی با افسار اسلام امت را به گورستان تاریخ رهنمون شد و آرزوهای آزادیخواهان را به نابودی سپرد.
من و همه ی کسانی که دلشان برای مردمان ایران می سوخته و می سوزد و کوشیدند و می کوشند و باز خواهند کوشید تا راه رهایی را بیابند، شوربختانه پرورده ی دستگاه فرهنگی ی ساخته و پرداخته ی بیگانگان هستیم. مرا، شما را و همه ی قلم بدست ها و رهروان آزادی را حکومت گران به گونه ای بار آورده اند تا نتوانیم مسئله را حل کنیم وگرنه تا کنون ما به آزادی و آبادی رسیده بودیم. مایی که در اسارت و بندگی سرنیزه و زور زندگی کرده ایم و می کنیم چه بدانیم و چه ندانیم استعمار زده و واپس نگه داشته بار آمده ایم. هرکس برآمدن انقلاب ۵۷ را سرزنش می کند و تلاش های نسل ما را ندیده می گیرد، نمی داند اگر خفقان حکومت پهلوی ها نبود و مردمان کشور ما یک صد سال، آزادی و پیشرفت را در خانواده، دبستان، دبیرستان، دانشگاه، مجلس و کوچه و بازار فرا گرفته بودند خمینی نمی توانست مردمان ما را بفریبد و با ثروتی که کشور ما دارد امروز پس از یک صد سال، شاید یکی از ملت های خوشبخت در جهان بودیم.
من نوشته شما را خواندم و آنچه می شد از آن بیاموزم آموختم. کاش آنچه من نتوانسته بودم در مقاله خود برآورده کنم شما در مقاله خود به انجام می رساندید. با اجازه ی شما مقاله ی شما را به سایت “جامعه رنگین کمان بنیاد آزادی اندیشه و بیان” خواهم فرستاد. دوستانی قرار است در پانزدهم ژوئن در باره ی همین پرسش سمیناری در آنجا داشته باشند. اگر شما هم دوست دارید می توانید با گردانندگان این تلویزیون و نشست تماس بگیرید تا از راه نت و یا با رفتن به پاریس به غنی کردن این نشست کمک کنید. نشانی تلویزیون” جامعه رنگین کمان بنیاد آزادی اندیشه و بیان” چنین است:
تندرست و شاد باشید
منوچهر تقوی بیات