این روزها نامه ای (1) از رهبر نهضت ملی ایران دکتر مصدق (که در حقیقت رسید یک کتاب است) توسط اکبر هاشمی رفسنجانی در رسانه های جمهوری اسلامی مطرح شده که اظهارنظرهای ضد و نقیضی را همراه داشته است .
داستان از این قرار است که خمینی دیگر آبرو و اعتباری ندارد که کسی خودش را منتسب به او کند وگرنه رفسنجانی می توانست دوباره مثل ابوهریره از قول امامش حدیث جعل کند، قصه ببافد و رهبر بتراشد .
جماعت مخالف وی که این روزها دل خوشی از او ندارند، مثل حمید روحانی«رئیس بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی» برای این که ثابت کند بیخودی این عنوان را کسب نکرده است، ذره بین انداخته و گفته نامه ی مزبور خطاب به مصطفی رهنما بوده و این بدان معنی است که دکتر مصدق اصلا کسی بنام هاشمی رفسنجانی را نمی شناخته است . بنابراین اگر هم تعریفی شده است از مبارزات مردم فلسطین تمجید شده و بس .
اما من نیز آن روز تابستانی 43 را بیاد می آورم که به هوای گرفتن کتابی در مورد فلسطین با یکی از دوستان به سفارت اردن رفتیم . دهان به دهان شنیده بودیم که کتابی در مورد فلسطین ترجمه شده که کتابفروشی ها آن را ندارند و اگر دوستانی علاقمند باشند می توانند به سفارت اردن رفته آن را تهیه کنند و به پخش آن یاری برسانند.
آن زمان مردم به مسایل سیاسی علاقمند بودند و اخبار را پی گیری می کردند زیرا همچنانکه نهضت ملی کردن نفت در کشورهای آسیایی و آفریقایی تاثیر گذار بود، تحولات و انقلاب های این کشورها نیز مانند ملی کردن کانال سوئز در مصر یا انقلاب الجزایر یا اخبار مبارزات مردم فلسطین به ایران می رسید و همدلی و همراهی ایرانیان را برمی انگیخت. رفتن به سفارتخانه های خارجی نه عادی بود نه رایج، البته استثناهایی وجود داشت برای نمونه چون سوکارنو رهبر اندونزی درایران بسیار مشهور و محبوب بود، رفتن به سفارت آنجا و گرفتن نشریات و عکس های سوکارنو عادی بود و اعضای سفارت هم بسیار استقبال می کردند و از جانب ساواک هم منعی دیده نشده بود. اما اردن جزء کشورهای مرتجعی بود که بسیار به شاه ایران نزدیک بود و گرفتن کتاب از آنجا امری عجیب و غریب می نمود. به هر حال دل به دریا زدیم و به سفارت اردن رفتیم و موؤلف کتاب آقای اکرم زعیتر(2)، سفیر اردن در ایران و نویسنده کتاب را از نزدیک دیدیم . وی مردی سفید روی و نسبتا فربه بود که با خوشرویی از ما استقبال کرد و به هرکدام از ما یک کتاب جلد سیاه قطوری که سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار، نام داشت هدیه داد. به این طریق و با یاری بسیاری دیگر این کتاب در ایران توزیع شد.
در حقیقت رفسنجانی با فرستادن این کتاب برای دکتر مصدق با یک تیر دو نشان زده بود ؛ هم خود را هوادار ایشان قلمداد کرده بود و هم موجب شده بود که ملیون در پخش این کتاب به او یاری برسانند. البته این یکی از خصوصیات دکتر مصدق بود که نامه ای را بی جواب نمی گذاشت و مبلغی هم بعنوان هدیه پرداخت کرده بود . سال ها بعد رفسنجانی دوباره بفکر سوء استفاده از نام مصدق افتاد. یکی دو سال مانده به انقلاب رفسنجانی درخیابان آشیخ هادی با بهشتی و پدر رضایی ها بنگاه معاملات ملکی باز کرده بودند که قرار بود سود حاصله اش باصطلاح صرف مبارزه شود ؛ او هم بفکر افتاد که به کسب و کارشان رونقی ببخشد از این رو به بازاری های ملی مراجعه کرد که در 45 کیلومتری کرج می خواهد شهرکی بنام«مصدقیه» بسازد و بدین ترتیب از بسیاری از بازاریان مبالغی گرفته بود که زد و انقلاب شد پس از چندی قرعه ی ریاست جمهوری بنام رفسنجانی افتاد و برنده ی بخت آزمایی تاریخ شد. از قضای روزگار در زمان ریاست جمهوری وی همان زمین ها بعنوان زمین های بایر توسط دولت تصاحب شد و همان مصدق که کتاب برایش هدیه می دادند و می خواستند برایش شهرک بسازند، لقب خائن گرفت گفتند که به اسلام سیلی زده است !
2016/01/18
1- ((متن نامه : (( احمد اباد : ۱۱ آذر ۱۳۴۲ جناب آقای مصطفی رهنما.. )) عرض می شود مرقومه محترمه از وصول ارزانی بخشید و موجب نهایت امتنان گردید، از اینکه باز مدتی گرفتار سازمان امنیت شده اید بسیار متاسفم، امیدوارم که دیگر نظایری پیدا نکند و جنابعالی بتوانید در کمال رفاهیت و آسایش از زندگی خود استفاده نمایید. از کتاب سرگذشت فلسطین بسیار استفاده نمودم و حیفم آمد که این کتاب در گوشهای بماند و مورد استفاده قرار نگیرد. این است که چک ناقابلی هم تقدیم میکنم که بتوانید از آن بیشتر استفاده نمایید و آن را در معرض استفاده عموم قرار دهید. /// ارادتمند دکتر محمد مصدق
2- اکرم زعیتر فارغ التحصیل رشته ی حقوق از دانشگاه آمریکایی بیروت بود و در مقام های مهم دولتی خدمت کرد و همواره برای استقلال فلسطین فعالیت می نمود . وی در 1996 در عمان درگذشت.
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است