مصاحبه داریوش مجلسی با مهندس کورش زعیم عضو هیئت رهبری جبهه ملی ایران، سامان ششم، درباره دو سئوال کلیدی در رابطه با علل و ریشه های تاریخی تاسیس جبهه ملی ششم از گذشته های دور تاکنون و روند ائتلاف ملی نیروهای درونمرز
داریوش مجلسی: شروع جبهه ملی ششم هنوز هم در رسانه ها مطرح است و از سوی شما و سایر دوستان دلائل و انگیزه آن توضیح داده شده. در این گفتگو میخواهیم قدری عمیق تر به گذشته های دورتر بنگریم چون بهر حال این تحول یک سابقه و گذشته تاریخی هم دارد. از نظر من زمانیکه دکتر صدیقی و بختیار پا به میدان گذاردند وبعد تحولات و اتفاقات در زمان انقلاب و بعد از آن، نوعی استخوان لای زخم بود که هربار بخصوص در زمان شادروان ورجاوند و بعدها خود را به اشکال مختلف نشان میداد. خوشبختانه شما و سایر دوستان از جمله آقایان باوند، آرش رحمانی و فکر کنم عیسی خان حاتمی، در مصاحبه های خود به دوران انقلاب و بختیار اشاره کردید و تفاوت خود را با جبهه ملی پنجم آشکار ساختید. فکر کنم هنوز جای توضیحات بیشتری باز است تا همگان بفهمند چه وزنه سنگینی بپای شما و یاران داخل کشور بسته شده بود که امکان حرکت بیشتر و بخصوص اعلام مواضع همخوان با جو زمان را غیرممکن و حد اقل مشکل میساخت. به غیر از وقایع انقلاب و بختیار موارد دیگری هم بود، مانند آقای حجازی و یارانشان، شادروان فروهر وترک جبهه ملی وغیره نیز از جمله وقایعی بودند که وجود دو خط فکری را در جبهه ملی آشکار میساخت. لطف کنید و توضیحی هم درباره ریشه های تاریخی آنچه که باعث این پوست اندازی شد بدهید.
کورش زعیم: دشواری از آنجا آغاز شد که در سال۱۳۴۰، دکتر محمدعلی خنجی رهبر حزب زحمتکشان نامه ای به الهیار صالح نوشت که حزب زحمتکشان را یکسویه و بی هیچ قید و شرط منحل اعلام میکند تا نهضت ملی ایران تقویت شود. به این ترتیب بجای فرستادن دو نماینده از یک حزب وابسته به جبهه ملی، حدود هشت تن از اعضای خود را وارد جبهه ملی کرد. آنان اصرار داشتند که جبهه باید از شخصیت ها هم باشد نه تنها حزبها.
در سال ۱۳۵۵ هم که جبهه ملی چهارم شکل میگرفت، بیشتر اعضای قدیمی جبهه ملی با ورود آنان مخالفت کردند، ولی سرانجام اعضای باقیمانده درگروه خنجی بصورت فردی در جبهه پذیرفته و برخی، از جمله دکتر مسعود حجازی، با پشتیبانی کریم سنجابی وارد شورا شدند. به محض ورود به جبهه شکل منسجم گروهی خود را حفظ و ساختمان جبهه ملی در سی متری (کارگر کنونی) را با تایید دکتر سنجابی در کنترل خود گرفتند.
پس از انقلاب دکتر غلامحسین صدیقی در اعتراض به سیاستهای دکتر سنجابی بعنوان دبیرکل، بویژه به علت بیانیه پشتیبانی از آیت الله خمینی، شورا را ترک و نشستهای خود را با هوادارانش در خانه خود بر پا کرد. من هم که عضو سازمان مهندسان جبهه ملی در ساختمان مرکزی بودم، با اصرار دکتر سعید فاطمی که عضو شورا بود و من را از نوجوانی و رفت و آمد به خانه عموی پدرم و نیز خانه ما همراه با دایی خود دکتر حسین فاطمی و دکتر مصدق و دیگر بزرگان حلقه مصدق می شناخت، پیشنهاد کرد که به نشستهای دکتر صدیقی بروم، و من این کار را کردم. دکتر صدیقی به من لطف ویژه داشت و درهر مورد دیدگاه من را میخواست. برای مثال یک روز که پیکی از سوی احمد شاه مسعود (شاید معاونش بود) به خانه دکتر صدیقی آمده از او خواست که بیاینه ای در محکوم کردن حمله شوروی به افغانستان و پشتیبانی از احمد شاه مسعود صادر کند. صدیقی نوشته آنها را به من داد تا آنرا بازنویسی کنم. متن من را دکتر صدیقی امضا کرد، سلطانزاده رهبر حزب خلق مسلمان (پیرو آیت الله محمد کاظم شریعتمداری) هم که آنجا بود امضا کرد، من هم امضا کردم، ولی هیچ کس دیگر، از ترس عوامل نفوذی شوروی، کا گ ب و حزب توده، جرات نکرد آنرا امضا کند. بیانیه با چهار امضاء منتشر شد. پیروان دکتر صدیقی “گروه بشارت” نام داشتند، ولی من عضو بشرت نبودم.
با پیشنهاد برخی اعضای برجسته شورای مرکزی جبهه ملی چهارم، مانند علی اردلان، ابراهیم کریم آبادی، قاسم لباسچی، احمد مدنی و ابوالفضل قاسمی کمیته ای برای مذاکره و رفع کدورت میان سنجابی و صدیقی تشکیل شد که من در آن عضویت داشتم. ما با اعضای دو جناح و هوادارانشان گفتگو کردیم که صورت جلسه های آن موجود است. سرانجام صدیقی پذیرفت به شورا برگردد به شرطی که رهبری جبهه ملی بجای دبیرکلی شورایی باشد، و شش تن از هوادارانش هم وارد شورا شوند. شخصیت هایی چون دکتر پرویز ورجاوند و دکتر منوچهر فرهنگ در این فهرست بودند.
من از طریق سعید فاطمی خواستم که دکتر صدیقی من را معذوربدارد، زیرا تحمیلی نمیخواستم وارد شورا شوم. حتی موقعی که توسط جبهه ملی ایران و همچنین گروه بشارت دکتر صدیقی من را برای انتخابات مجلس شورای ملی اول نامزد کرده بودند، از آنجا که تحلیل من این بود که با همه وعده های آزادی احزاب و انتخابات میدهند هرگز اجازه ورود افراد ملی را به مجلس نمیدهد، در حالیکه خانواده ما در کاشان براحتی رای میاورد. من تحلیل و نیز انصرافم را در مصاحبه با روزنامه بامداد اعلام کردم.
یک روز که من در دفتر دکتر سعید فاطمی به نام گروه “ایران امروز” دو کوچه پایین تر از باشگاه بودم سعید فاطمی به من گفت که پبام داده اند که هیچکس وابسته به دکتر صدیقی را به ساختمان راه نخواهند داد و دروازه ساختمان را بسته بودند. من ناراحت شدم و گفتم به ایشان بگویید که زعیم میاید و اگر دروازه بسته باشد آنرا می شکند. فاطمی حرف من را روی تلفن بازگو کرد. من براه افتادم، همراه من سه چهار تن آمدند که یکی از آنان رییس دفتر دکتر مصدق بود. وقتی به ساختمان رسیدیم و دروازه را بسته دیدم، یک پایم را از درب آدم رو داخل گذاشتم و به آقای سنگانی که توی حیاط بود گفتم “چرا دروازه بسته است؟” او گفت برای شما بسته نیست بفرمایید تو. گفتم من فقط از دروازه میتوانم داخل شوم. این در را باز میکنید یا خودم باز کنم؟ در این حین زنده یاد حسن خرمشاهی از دفتر ساختمان بیرون آمد و داد زد “باز کنید، باز کنید!” به این ترتیب دیگر دروازه ساختمان بسته نشد.
از ۲۵ خرداد ۱۳۶۰، که آیت الله خمینی جبهه ملی ایران را مرتد اعلام کرد، همه فعالیت های جبهه متوقف شد، زیرا شماری از اعضای موثر شورای مرکزی بازداشت و زندانی شدند، از جمله پرویز ورجاوند و مسعود حجازی. درتمامی دهه ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۳، گروهی که باند خنجی نام گرفته بود، هیچ فعالیت سیاسی نداشتند، در صورتیکه ۴۰ تن از اعضای فعال جبهه ملی ایران بعلت ممنوعیت کاربرد نام جبهه ملی، گروهی به نام حسن نیت را تشکیل دادیم، جلسه های ماهانه داشتیم و یازده بیانیه انتقادی هم صادر کردیم.
گروه حسن نیت توسط نیروهای امنیتی پاشانده شد و شماری دستگیر شدند. سپس با نام های دیگر به مبارزه پرداختیم. از جمله یک تعاونی به نام توکل، که به بهانه اعضای یک تعاونی گرد میامدیم، جلسات سخنرانی میگذاشتیم و بیانیه میدادیم. در یکی از این گردهمایی ها زنده یاد پروانه فروهر سخنرانی احساساتی تندی کرد که احتمالا سرنوشت او را رقم زد.
مثال دیگر بیانیه ۹۰ امضاء در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی با دعوت آیت الله ابوالفضل زنجانی بود که برخی از ما امضاء کردیم. در تمام این مدت که به احضارها و بازداشت ها هم انجامید، اثری از هیچکدام از “آقایان” نبود. در نوشتاری توسط دکتر مهدی مویدزاده برای توجیه غیبتشان اظهار کرد که دکتر حجازی به آنان گفته بوده که فقط جبهه ملی را حفظ کنند و خودشان را به خطر نیاندازند.
پس از دور دوم رفسنجانی که نشانه هایی از باز شدن فضای سیاسی احساس میشد، شماری از اعضای ارشد جبهه ملی از جمله دکتر پرویز ورجاوند، میرمحمد صادقی و مهندس نظام الدین موحد، به دیدن علی اردلان که عضو ارشد ومبارز جبهه ملی با پیشینه بارها زندان در دوران شاه و جمهوری اسلامی و وزیر دارایی دولت بازرگان بود رفتند و درخواست کردند شورای جبهه ملی را به نام جبهه ملی پنجم فرا بخواند. اردلان که مردی دموکرات و شجاع بود درخواست دوهفته وقت کرد تا درباره اعضای جدید شورا شور کند.
از سوی دیگر، دکتر مسعود حجازی، رهبر باند خنجی، به سراغ شادروان ادیب برومند که صلجو و مردی برجسته در شعر و ادبیات بود رفت و همین درخواست را از او کرد با این عنوان که ایشان بر اردلان ارجحیت دارد.
آقای ادیب درباره اینکه چه کسانی دعوت شوند پرسید و حجازی فهرستی آماده را به وی ارائه کرد که شامل اعضای بازمانده شورای چهارم و همه اعضای سابق حزب زحمتکشان، شامل از جمله آقایان دکتر مویدزاده، دکتر سید حسین موسویان، آقای حسن خرمشاهی، علی اصغر فنی پور، بود. به این
ترتیب ادیب برومند شورای جبهه ملی پنجم را دعوت به جلسه کرد. البته از من که دهها مقاله و مصاحبه سیاسی و آثار دیگر داشت و با بیشتر شخصیت های خوشنام جبهه ملی ایران از جمله دکتر غلامحسین مصدق، داریوش و پروانه فروهر، دکتر سعید فاطمی، خسرو سیف، دکتر شمس الدین امیرعلایی و حتی نوه دکتر محمد مصدق رفت و آمد خانوادگی داشتم و بسیار جلسات سران جبهه ملی در خانه من برگزار میشد، اعضای باند خوششان نمی آمد و من را تندرو معرفی میکردند دعوت نشد.
در ۱۳۷۹، پس از بارها پیشنهاد عضویت من در شورای مرکزی و مخالفت شدید پیروان دکتر مسعود حجازی، سرانجام بعد از چندمین جلسه مطرح شدن من، دکتر سعید فاطمی با شدت و خشونت کلامی که از تکرار آن پوزش میخواهم، حضور من را مهم اعلام کرد. در نتیجه من با اتفاق آراء وارد شورا شدم. در شورا با کمک و پشتیبانی دکتر ورجاوند توانستیم شخصیت های مهمی چون دکتر هرمیداس باوند، دکتر علی رشیدی، میرشمس شهشهانی، تیمسار فربد و سرانجام مهندس عباس امیرانتظام را وارد شورا و سپس رهبری کنیم. با تشکیل جناحی از افراد متشخص و تاثیرگذار در شورا اختلافات دو گروه وارد مرحله تازه ای شد که تا کنون رفع نشده است.
مورد اختلاف بطور کلی این بود که آنان عقیده داشتند باید کجدار و مریز رفتار کرد تا شرایط سیاسی طوری مناسب شود که بی خطر بتوانیم مبارزه کنیم، و گروه دیگر عقیده داشت که این مبارزه علنی و شجاعانه و خطرپذیری ما است که میتواند آن شرایط مناسب را ایجاد کند. این اختلاف دیدگاه و راهبرد تا امروز ادامه دارد.
داریوش مجلسی: با جوابی که بسئوال بالا دادید پس باید حالا از محدودیت ها، مخالفت ها و کارشکنی ها و خمودیت ها رها شده باشید و در حقیقت نظر به شرایط حساس مملکت و وقایع احتمالی و نامعلوم در آینده نزدیک سرزمینمان طبیعتا بفکر همکاری، ائتلاف و نوعی یارگیری برای پر کردن خلاء احتمالی در صورت تضعیف رژیم حاکم باشید. از آنجا که خود در خارج کشور شاهد هستم یک حرکت و یا نیروی مردمی خارج کشوری که پا در خاک داشته باشد و بتواند بعنوان یک موتلف جدی مورد نظر باشد نه فقط برای جبهه ملی ششم، بلکه برای هیچ نیروی درونمرز وجود ندارد و تلاشهائی هم که در این جهت از سوی یکی دو نفر از داخل کشور صورت گرفته ناکام مانده. پس نتیجه گیری طبیعی اینست که باید در داخل کشوریارگیری نمود. در اینجا فورا اضافه میکنم که مشکل تفاوتهای عقیدتی در رابطه با دموکراسی و سکولاریسم با بخشی از اصلاح طلبان و حتی نیروها و شخصیت های مدنی و فرهنگی و حتی ملی داخل کشور یک مانع بزرگ برای همکاری میباشد. با وجود این فکر نمیکنید برای جلوگیری از غرق شدن مملکت میتوان روی مخرج مشترک هائی که حتما وجود دارند تکیه کرد و یک ائتلاف یا آلترناتیو موقت بوجود آورد تا بتوان کاروان را از گذر خطرناکی که پیش رو داریم عبور داده وتصمیم را بعهده ملتمان در دوران آزادتر، امن تر و مطمئن تری بگذاریم؟ شخصا فکر میکنم جبهه ملی ششم در حال حاضر بیشتر بفکر تقویت سازمانی خود میباشد تا به فکر یک آلترناتیو درون کشوری.
کورش زعیم: البته از دیدگاه درون سازمانی ما آزادی بیشتری پیدا کرده ایم که درباره شرایط سیاسی و اقتصادی کشور بیشتر و روشنگرانه تر موضع بگیریم. ما ضمن ابراز نارضایتی و اعتراض به فساد و ناشایستگی بیشتر مسئولان و سوء مدیریت سراسری در سامانه حکومتی، خطرپذیری بیشتری را در پیش گرفته ایم، زیرا باور داریم که با کار از پشت پرده و با اشاره و کنایه نسبت به مشکلات کشور نمیتوانیم با عامه مردم یا دستکم با نخبگان ارتباط برقرار کنیم. خوشبختانه راهبرد تازه ما که شفاف سخن گفتن و پرداختن به معضلات جامعه همراه با ارائه راه حل های مسالمت آمیز و قاطع برای تغییرات بنیادین نه تنها در سه دهه گذشته جبهه ملی ایران بی سابقه بوده، که توجه گروههای سیاسی دیگر در داخل و برونمرز را هم جلب کرده و برای همکاری با ما گرایش ایجاد کرده است. از درون نظام هم نگاه کسانی که آلوده نشده اند ولی تا کنون دم فروبسته بوده اند بسوی جبهه ملی ششم چرخانده شده و ما پذیرای آنان هستیم.
در مورد یارگیری، ما فراخوانی برای جلب نخبگان درونمرز و برونمرز داده ایم بی اینکه عضویت را شرط بگذاریم. اندیشه ما این بوده که برای تغییر بنیادین در نظام حکومتی و آمادگی برای مدیریت کشور ما نباید خودمحوری داشته باشیم تا برای همه گروههای سیاسی و حقوق بشری وازنش نداشته باشیم. با احترام به دیدگاههای همه گروههای سیاسی و حق آنان برای عرضه راهکارها و حتی ایدئولوژی خود، ما تنها به همکاری آنان برای رسیدن به شرایط دموکراتیکی که همه بتوانند برای کسب رای مردم مبارز کنند می اندیشیم.
من تصور نمیکنم که دموکراسی همراه با جدایی دین از حکومت هیچ مانعی برای جلب همکاری اصلاح طلبان و حتی اصولگرایان داشته باشد. همه آنهایی که از آلودگی مبرا هستند از این کیفیت حکومتی متنفرند زیرا آنان را هم بدنام می کند. من موافقم که اصرار بر ایجاد یک گزینه مشخص، برای هدایت جنبش تغییر بنیادین نظام حکومتی، ضرورت ندارد و می تواند نتایج نامطلوبی را هم به بار بیاورد که کمترینش ریزش در ائتلاف و همکاری است. ما باید تنها به شیوه مدیریت کشور از طریق قانون اساسی کشور بیاندیشیم، ولی به همه سلیقه ها فقط از راه جلب رای مردم در یک همه پرسی و انتخابات آزاد احترام بگذاریم
داریوش مجلسی: در خاتمه میخواستم تشکر کنم از پاسخ های مشروحی که به سئوالات دادید. از نظر شخص خودم شاه بیت مطالبی که در این مصاحبه مطرح کردید همین چند سطر پایانی پاراگراف آخر میباشد. چون خیلی ساده و روشن راه حل برونرفت از بحران کنونی را با تکیه بر واقعیت های روز ارائه دادید. از نظر من تا کنون به این روشنی نظر خودتان را در رابطه با ائتلاف در داخل کشور بیان نکرده بودید. البته در یکی دو مورد نظرتان را بطور فرمول وار نوشته بودید، برای اینکه این چند سطر مهم در میان سطور دیگر گم نشود آنرا یکبار دیگر تکرار میکنم.
کورش زعیم: “تصور نمیکنم که دموکراسی همراه با جدایی دین از حکومت هیچ مانعی برای جلب همکاری اصلاح طلبان و حتی اصولگرایان داشته باشد. همه آنهائی که از آلودگی مبرا هستند، از این کیفیت حکومتی نفرت دارند، زیرا آنان را هم بدنام میکند. من موافقم که اصرار بر ایجاد یک گزینه مشخص، برای هدایت جنبش تغییر بنیادین نظام حکومتی، ضرورت ندارد و میتواند نتایج نامطلوبی را هم به بار بیاورد که کمترینش ریزش در ائتلاف و همکاری است. ما باید تنها به شیوه مدیریت کشور از طریق قانون اساسی کشور بیاندیشیم، ولی به همه سلیقه ها فقط از راه جلب رای مردم در یک همه پرسی و انتخابات آزاد احترام بگذاریم.”
داریوش مجلسی: در حقیقت راه را برای یک توافق وسیع درونمرزی و خاتمه دادن به دورانی که سرمایه های ملی ما به دلیل مدیریت غلط و فساد به نابودی کشیده میشود باز گذارده اید. باید دید چطور و از چه طریق این سفته را میتوان به نقد تبدیل کرد. راه برای زنان و مردان میدان باز است. البته در حالیکه سالهاست در خارج کشور فقط شعار توخالی و غیرعملی “اول سرنگونی بعد راه حلهای دیگر” را میشنویم بعید نیست که سیل دشنام و لجن پاشی به سویتان سرازیر گردد. منتها بختیار همیشه در جلسات خصوصی میگفت کسی که مورد حمله و انتقاد قرار نگیرد آدم بی بو و خاصیتی است. موفق و پیروز باشید.
آپریل 2019.