شکنجه واژه ای است معادل تجاوز به حقوق فردی و جمعی, زخمی است بر پیکر و روان انسان و جامعه انسانی که هرگز نیز آثار آن از میان نمی رود. زخم هائی که هر از چندگاهی سرباز می کنند و جسم و روان فرد شکنجه شده را در تبی سوزان و کابوسی دهشتناک فرو میبرد. شکنجه در نظر اول با مفاهیمی مانند کتک زدن, سوزاندن, آویزان کردن, شلاق زدن مترادف می شود و اینطور بنظر میاید که این مقوله نیازمند ابزاری محدود, مشخص و مخصوص بخود است که چرم و چوب و چماق و پوتین و طناب و آتش سیگار و.. نام دارند.
این گونه تلقی از شکنجه, ابعاد آن را تنها به نوع رابطه شکنجه گر و شکنجه شونده مربوط و محدود می کند. این ذهنیت تنها بخشی از واقعیت را بیان می کند, آن بخش که از وظایف مزدوران و اعمال کنندگان شکنجه به حساب می آید و بخشا شدت و حدت آن می تواند با انتخاب و سلیقه شکنجه گر همراه باشد. اکتفا به تعریف شکنجه در چنین ابعادی, این مقوله را از وجه سیستماتیک آن جدا می کند. سیستمی که آن را به عنوان یک شبکه همه جانبه و در تمامی ابعاد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جاری کرده است.
این نظریه چنین برداشتی را القا می کند که گویا رهبران و مسئولین درجه اول حکومت از حضور و وجود شکنجه در جامعه بی خبر و یا کم اطلاع هستند. مقوله شکنجه در جوامعی با حاکمیت اقلیت و در فقدان آزادی و دمکراسی نهادینه شده, پدیده ایست همزاد با ظهور حکومت و از مهم ترین ابزار بقا و ماندگاری و تداوم ظالمانه این گونه نظام هاست. تحقق و تداوم حاکمیت اقلیت بر جامعه نیازمند ابزاری است که توسط آن بتواند تمایلات خود را به اکثریت محروم تحمیل کند.
این ابزار که بخشا قوه قهریه نامیده می شوند, به موازات خود شکنجه و تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی را در کلیت آن گسترش میدهند. ایجاد رعب و وحشت, سانسور و خفقان, قانونگزاری و دفاع از حقوق اقلیت دارا در برابر اکثریت محروم, در مجموع از وجوه توسعه سیستماتیک و فراگیر مقوله تجاوز و شکنجه سخن می گویند که تنها جزئی از آن مزدورانی هستند که در شکنجه گاه ها حضور دارند. آیا میتوان همراهان و برنامه دهندگان اعمال شکنجه را روی نیمکت متهمین در برابر وجدان عمومی بشری و در دادگاه های ذیصلاح و جستجوگر بعنوان شریک جرم و جنایت نشانید؟ بعنوان نمونه قضات, بازپرسان و دادیاران قوه قضائیه و صادرکنندگان احکام را؟
عناصر دخیل و مرتبط با نیروهای نظامی و موازی ؟ یا منابع مذهبی صادرکننده فتاوی مربوطه؟ عناصر شاغل و کلیدی سازمان های اطلاعاتی کشور؟ بسیج و سپاه و دیگر شاخه های شبکه گسترده سرکوب؟ وزرا و وکلای تشکیل دهنده دولت سرکوب؟ خاتمی و نبوی و کروبی و خلخالی و طاهری ها! سرکوبگران و حامیان خاموش دوران اعتلای تجاوز و شکنجه و اصلاح طلبان فعلی؟ عوامل پشت پرده و مافیایی در عرصه اقتصاد و جهت دهندگان ناپیدای خطوط سیاسی حاکمیت؟ حامیان برون مرزی رژیم جمهوری اسلامی؟
آیا دادخواهی از فرزندان بیدار و پاک این سرزمین که به وحشیانه ترین اشکال و روش های ضد بشری در دوره ای بحرانی و در سکوت مرگ آور دنیای متمدن به قتل و نابودی کشیده شدند به معنای انتقام جوئی است؟ ایا کسانی که به تبلیغ فراموشی تاریخ جنایات این رژیم نشسته اند و هرگونه یادآوری و بازگشت به ان را مترادف با انتقام جویی و نامتمدن بودن می دانند, از اینرو نیست که یا خود در سرکوب شرکت مستقیم داشته اند و یا یاری دهنده و حامی سیاست های اعمال شده بوده اند؟
از وجود شکنجه زمانی می توان مطلع شد که ازادی بیان, قلم و مطبوعات در جامعه پایمال میشود. روزنامه نگار احساس خطر می کند و چاپ و نشر کتاب ( مشروط ) می شوند. تولد این پدیده زمانی است که گفتن و نوشتن, تشکل و اظهار عقیده خطر محسوب شود. زمانی که حضور یک نوشته, یک نشریه, کتاب و خبرنامه در کتابخانه, خانواده را مشوش می کند و حمل و خواندن آن در اتوبوس, بحث درباره محتوی آن در تاکسی و یا با همسایه خطر در پی دارد و از هدیه دادن آن به دوست یا عزیزی برای خواندن, خودداری میشود.
آن زمان که میان کتاب و کتاب خانه, نویسنده و ناشر جدائی می افتد و مکتوب در کمد لباس جای می گیرد. مادر پیری شکنجه می شود که کتاب و جزوه دخترش را زیر چادر مشکی خود پنهان می کند و با استفاده از تاریکی شب زیر پل جوی آب ناکجاآبادی انرا رها می کند تا فرزندش را از گزند دزدان شبگرد و گزمه های حکومتی در امان نگاه دارد.
آن زمان که خود سانسور می شود و خاکستر مکتوبی, شبانه به نهری ریخته و یا در باغچه ای مدفون می شود. و این همان شکنجه ایست که پیدا و نهان, سیستماتیک و بیرحمانه با انبوهی از ارتباطات بر مجموعه ای از انسان ها به وسعت یک جامعه اعمال می شود. این همان سیمای عریان و برهنه حاکمیت اقلیتی محدود و استثمارگر است که سود و بهره از دسترنج اکثریت جامعه را هدف میگیرد و برای تضمین و تداوم آن به بسط تجاوز و شکنجه در جامعه میپردازد.
این چهره دریده سرمایه و استثمار است که در پشت مذهب و ریشه های آن در میان بخشی از مردم سنگر گرفته و آزادی و دمکراسی را در جامعه سلاخی می کند. تاریکخانه ها, شکنجه گاه ها, هتل اموات ها و ( تابوت ها ) می سازد و تنها زبان آن, تنها پیام آن, مرگ و نیستی و نابودی است و شوخی هم ندارد.
شکنجه واژه ایست که در مفهوم صحیح آن, امری عامدانه و آگاهانه محسوب می شود, امری جابرانه که اعمال قهر و حکومت بر افراد و گروه های اجتماعی را در دستور کار دارد. شکنجه گر در حین شکنجه احساس قدرت و مالکیت بر زندگی شکنجه شونده دارد و ابزار خروج از مرزهای ارتباطی با او را نیز در اختیار می گیرد. این وسایل را میتوان بطور کلی حمایت های مادی و معنوی حکومت اقلیت استثمار کننده بر جامعه و مصونیت قضائی با تکیه بر دستگاه های مخفی معنی کرد.
حکومت های دارای دستگاه های مخفی مافیایی که بموازات الزامات سیاسی و اجتماعی حضور یافته و یا ناپدید می شوند, مجموعه ای از شبکه های اجرایی اند که تحت نظارت مستقیم عناصر کلیدی در حاکمیت سیاسی و بزرگ چپاول گران اقتصادی قرار دارند. این شبکه ها به لحاظ آموزشی, مالی و معنوی از منابع و بودجه های غیر علنی و غیر رسمی در جامعه مانند توریسم, مازاد بر درآمدها, منابع پیش بینی نشده, حمایت های مخفی و مستقیم تاراج گران و بزرگ سرمایه داران در حوزه ای از ارتباطات مافیایی در جامعه تغذیه و سیراب می شوند.
عناصری از صفوف لباس شخصی ها و تشکل های مالی مافیایی موسوم به حزب الله از آنها کنده شدند و ( اسرار مگوی ) حکومتیان را برملا کردند و از افرادی مثل هاشمی رفسنجانی, آیت الله جنتی, مصباح یزدی, عسگر اولادی, بادامچیان, باهنر, حسین شریعتمداری و.. نام بردند که حمایت های بی دریغ مالی و ارتباطی را در اختیار این باندها قرار میدهند.
این افراد صاحبان بلامنازع قدرت سیاسی و اقتصادی هستند که با تغذیه این دستجات و کمک های مخفی خود به حفظ امپراطوری مالی و تداوم غارت و چپاول منابع مالی کشور می پردازند.
شکنجه گر با اعمال شکنجه به حریم خصوصی ارتباطی میان انسان ها تجاوز می کند و هاله مقدس خصلتها, ویژگی های اخلاقی و تعلقات فکری شکنجه شونده را هدف میگیرد و درد و رنج را وسیله ای برای خرد و له کردن این مختصات به خدمت میگیرد. زور و قدرت و ابزار اعمال آن را نیز در اختیار دارد. آنسوی صحنه هیچ چیز نیست, شکنجه شونده حقوقی زیر صفر دارد, همه چیز متعلق به مجری است, جا و مکان و زمان و ابزار و حتی هوای تنفسی محیط به وی تعلق دارد.
اینکه نفسی کشیده شود, فریادی فضا را پر کند, نظری به ابعاد اتاق شکنجه انداخته شود, سخنی به زبان آید, مرزی برای تحمل بشری مشخص شود یا شکنجه شونده از حال رفته و بی هوش شود که برای شکنجه گر مانعی نیست. سوزنی زیر ناخن فرو می کنند و یا سطلی انباشته از آب سرد روی زندانی فرو می ریزند و سپس به کار خود ادامه میدهند. غالبا اینکه چه اطلاعاتی و به چه نحوی اعتراف شود را نیز شکنجه گر تعیین می کند.
بسیار اعترافات یا اقاریری که بدین نحو گرفته شدند و از واقعیات فاصله زیادی داشتند و بیشمار مصاحبه شونده ای که از اتاق شکنجه با پیکری در هم کوبیده به جلوی دوربین های اعتراف و ندامت نشانده شدند.
ایجاد درد وسیله ارتباط شکنجه گر با مورد است و تحمیل برتری و اقتدار وی در اتاق شکنجه اینگونه تامین میشود. تجاوزات و شکنجه های روانی معمولا برای افراد و یا گروه های اجتماعی که خارج از محدوده تاثیرات آن قرار دارند, به سختی مورد توجه قرار می گیرد و دقیقا از همین زاویه, اجتماعات انسانی به تشریح و بیان مکرر چگونگی اعمال این مقوله نیاز دارند.
تجاوزاتی که به اشکال مستقیم به حقوق انسان ها از جانب رژیم جمهوری اسلامی صورت گرفته و ادامه دارد, در معنا و مفهوم کامل خود شکنجه نامیده شده و می شودع در هاله ای از فتاوی روحانیت و تقدس پیچیده می شود. بعنوان تمایلی الهی قلمداد شده و مجریان آنرا در مسیر ؤستگاری و عزیمت به بهشت قرار میدهد. فتوی نیز ابزاری است ارتباطی میان خواست خدا و شکنجه گر که از جانب فقهائی که بر سریر قدرت سیاسی و اقتصادی نشسته اند, صادر می شوند.
تعزیر, مرتد, محارب, مفسد فی الارض, ظاله و … واژگانی هستند که نوع برخورد با ( دشمنان خدا ) و مرتبطین او یعنی فقها را تعیین می کنند و مضمون میدهند. این تمایل الهی را جهل بازمانده از ریشه های مذهبی جامعه به نیرویی مادی و گسترده تبدیل می کند و در بخش های متوهم و عقب مانده به لحاظ فرهنگی مقبولیتی ضمنی مییابد و شکنجه را در پوششی حمایتی از جانب ( ستم پذیران ) و در سطحی وسیع گسترش میدهد.
شکنجه در تمامی اشکال ضد انسانی خود آثاری برجای می گذارد که هرگز نیز از میان نمی رود. پیامدهای روحی و روانی آن همچنان برجای می مانند. این پیامدها در هاله ای از یاس, هراس, افسردگی و اندوه, حس تعقیب شدن و کابوس بی پایان شبانه بتلور می یابند. تاثیرات مخرب روحی سالهای اسارت پس از آزادی از زندان نیز در اشکال مختلف و متنوعی و بطور مزمن ظاهر می شوند:
افسردگی مزمن, حواس پرتی و فراموشی
پرخاشگری و تغییرات روحی
حساسیت غیر طبیعی نسبت به رفتار و اخلاق نزدیکان
بیخوابی مزمن
ناآرامی و کابوس شبانه
احساس تعقیب دائمی و هراس
گرایش به خودکشی ناشی از افسردگی مزمن
ضعف تمرکز, بی ثباتی فکری
احساس گناه در قبال خانواده و قربانیان حاشیه ای
لرزش صدا, لکنت زبان
کناره گیری از محیط اجتماعی
گریه های ناگهانی و از دست دادن کنترل بر احساسات
ضعف ارتباط گیری و تصمیم گیری
مشکلات جسمی ناشی از سالهای اسارت همانند زخم معده, ضعف بینائی, سردرد مزمن و…
فرد شکنجه شده تنها با مقوله تجاوز به حقوق فردی و اولیه خود مانند حبس, ممنوعیت گفتگو با دوستان و اقوام, عدم دریافت اخبار, محرومیت از نور و هوای تازه, شکنجه جسمانی و کتک خوردن, منزوی شدن مکانیکی و … و طبعا پیامدهای روانی و روحی ان مواجه نیست بلکه دهها مولفه جانبی را که در پیامدهای آن گنجانیده می شود در نظر میگیرد……
ادامه دارد