زایش و مرگ:
محمّدباقر میرزا دولتداد متخلّص به خسروی از ادبای قرن چهاردهم هجری قمری بود که در بیست و چهارم ربیع الثانی سال 1266 قمری در کرمانشاهان پا به عرصه هستی نهاد. و شانزدهم ربیع الاوّل سال 1338 قمری در تهران چشم از جهان فرو بست. در تختگاه واقع در سمت غربی بقعه ابن بابویهجنب مرقد پیر طریقتش آقا محمد حسن زرگر به خاک آرمید.
سوابق تباری و مقدّمات تربیتی:
پدرش محمّد رحیم میرزا نام داشت. وی کوچکترین فرزند محمّد علی میرزا دولتشاه فاتح دیار بَکر بود. و از نوادگان فتحعلیشاه قاجار به شمار میرفت. که پس از درگذشت پدر به دنیا آمد. شصت و سه سال در کرمانشاهان زیست. در رجب سال 1298 قمری درگذشت. برحسب اظهارات محمّد باقر میرزا مندرج درتذکره اقبال نامه محمد رحیم میرزا شاهزادهای عزیز و محترم بود، که هیچگاه گرد افتراء و بدخواهی و مشاغل و مناصب دنیوی نگشت. حشمت و عزّت خویش را به قناعت و استغنا محفوظ داشت. از حیث فهم و فراست، نشانهای از اصالت رای و درستی اندیشه بود. با آنکه به علّت نداشتن پدر و محروم بودن از مربی دلسوز تحصیل چندانی نکرده بود. به واسطه قریحه ذاتی و استعدادی خدادادی درست گو و درست نویس بود. چون ندانستن مقدّمات، ادبیات عرب موجب میشد از لحاظ تلفظ درست حرکات اواخر کلمات در جملات عربی مواجه با سختی باشد، و اشتقاق پارهای از لغات عربی را به درستی نداند. نادم ناآموختن آموختنی ها بود. افسوس میخورد. و در تربیت فرزندان و تشویق و ترغیبشان به آموختن مقدمات عربیت سعی وافر میکرد. به شدّت از اهمال و غفلت و تن آسانی و معاشرت با اهل هوی و هوس و بیکاری بازشان میداشت.
مسیر تعلیمی و مقاصد تحصیلی:
همین سختگیریهای تعلیمی و تربیتی وی بود، که محمّد باقر میرزا را واداشت همه همّ خود را مصروف آموختن علوم کند. با کوششی پیگیر در تحصیل علوم عربیه و منطق و معانی بیان و حکمت و اصول به آن حد از دانستنیهای ادبی و حکمی نایل آید ،که بتواند به زبان عربی قصیده سراید. در شرح احوال و آثار شعرای عهد جاهلیت و ازمنه پس آیندش به تألیف و تصنیف کتب دست یازد. و در شمار ادبای بزرگ دوران خود نامبردار اهل فن گردد.
محمّدباقر میرزا از آغاز جوانی طبعی منظوم داشت. و گاه ابیاتی میسرود که با منع پدر مواجه میشد. به او میگفت: «شعر سست و سبک سرودن خود عیب و نقصی است و سَخته و نیکویش نیز درین عهد هنری نباشد.»[1] ولی حسینقلیخان سلطانی کَلهُر (متولد 1250 و متوفی به 1307 قمری) که از شعرا و ادبای فاضل ساکن کرمانشاهان و از معاشران شاهزاده بود. روانی طبع شاعرانه محمّد باقر میرزا را ستود. وی را به گفتن شعر و تربیت قریحه، ترغیب و تشویق کرد. تخلّص خسروی را که پیش از اینمحمّد صادق خان شیخوند به کار میبرد. برای او برگزید. از آن پس محمّد باقر میرزا به هنگام انشاد قصائد و غزلیات خسروی تخلّص کرد. به محمّد باقر خسروی شهرت یافت. تا آنکه سالها بعد در زمان توقّف و تبعید در تهران نام خانوادگی دولتداد را به مناسبت لقب پدربزرگش محمّد علی میرزا دولتشاهمناسب دانست. در دفتر سجل احوال ناحیه دولت ثبت کرد.[2]
مکارم اخلاقی و مدارج علمی
محمّد باقر میرزا دولتداد نیای مادری رشید یاسمی (متولد 29 آبان ماه 1275- متوفی 18 اردیبهشت ماه 1330 خورشیدی) بود. وی به پدربزرگش علاقهای سرشار داشت. در شهریور ماه سال 1304 خورشیدی که مقارن با پنجمین سال درگذشت محمّد باقر میرزا و انتشار اشعارش با عنوان دیوان خسروی به همتمحمد صادق دولتداد بود، مقدمهای نوشت که از کمالات جدش پرده برمیگرفت و یادآور میشد: محمّد باقر میرزا تمام عمر خود را مصروف آموختن کرد. مصائب ایام حیاتش ناشی از راستی و درستی و حق و گویی وی بود. خودنمایی نمیکرد و نام خویش را به اصرار پوشیده میداشت. متواضع و فروتن بود. ولی این فروتنی وی باعث خاموشی و بیکاری نمیشد، علاوه بر پندآموزی عملاً به مردم کمک میکرد. البته به نحوی پوشیده و ناشناس، خیرخواهی و همراهی او با محتاجان منحصر به مادیات نبود، در مشاغلی که داشت گرفتاران و بیگناهان را نجات میداد. گمراهان را به راه راست راهنمایی میکرد. در علوم و فنون و اخلاق و روحانیات نیز همواره منشأ آموزش و تربیت مستعدان و جویندگان بود. در پیش آمدهای اجتماعی، پیش بینیهایش به وقوع میپیوست. با این وصف رسوخ تمایلات انزواطلبی و فروتنی در طبع وی باعث شد کمتر کسی چنانکه باید و شاید او را بشناسد و بر دقایق احوال او معرفت یابد. حال آنکه از حیث علم و ادب، اخلاق و ایمان، ذوق طبیعی و پاکی و صفا، آنچنان جامعیتی داشت که کمتر ایرانی در قرن چهاردهم هجری توانسته به این وسعت از ملکات همه جانبه که فاصلهاش با مقام معاصرین بسیار و نسبتش با ذوق و فهم اهل زمانه مباین است، دست یابد.[3]
دقیقاً همین ویژگیهای صوری و کمالات معنوی مورد اشاره نوادهای چون رشید یاسمی است. که در مراثی ادبای اغیار ناخویشاوندی مانند ملکِ الشعراء بهار، حاج میرزا یحیی دولت آبادی و حاج ملک الکلاممجدی کردستانی گواه افضلیت عالمی خجسته خصال است. که نظمی به روانی ماءِ معین میسرود و نثری به روشنی و رخشندگی درّ ثمین مینوشت. به شهادت اجله معاشران، راستگویی و درستکاری، رحمت و عزّت نفس ملازم به مختصری عصبیت، اخلاق او را زینت میداد. در عقاید دینیِ طریقتی و نیز مسلک و مشرب دموکرات منشانه ثابت قدم بود. احترام و حفظ الغیب را فریضه واجبه میدانست و از هم زیستی و رفت و آمدهای بیهوده که با شکوه علمی و بزرگ منشی خانوادگی او مناسب نبود دوری میجست.[4]
سیر و سلوک عرفانی:
علاوه بر گواهی پیشینیان برای ما که دولتداد را ندیدهایم و درصدد جست و جوی فراز و فرود زندگی و کم و کیف شخصیت تاریخی ادبیش برآمدهایم، متن زیر که برگرفته از شرح حال خود نوشت وی در تذکره اقبال نامه است. و گویای سوابق علائق عرفانی و در بردارنده اعتراف صادقانهی شخص اوست، جلوه مکتوب خوی بی غل و غش و کفّ نفس والامنشانهاش را به بهترین نحو ممکن ظاهر میسازد. سند محکم مدللی است،که صحّت گزارش معاصران و معاشران وی را تأیید میکند.
«یک چند نیز هوای صحبت ارباب اذواق[5] و مواجید[6]م به سر افتاد. و درکِ صحبت اصحاب تفرید[7] و تجرید[8]م آرزو گشت. صحبت اهل حال را به ارباب قیل و قال ترجیح بنهادم و اوراق پریشان پرملال را پاک بشستم. چو دانستم «که علم عشق در دفتر نباشد» و راه نجات از اندوختن آن ترهات به دست نیاید. و جز به خدمت صاحبدلان معرفتِ نفس حاصل نشود. پس از مدتی پی مردان گرفتم. امّا افسوس که مردم نشدم! و روزی چند چالاکوار در آن راه بدویدم. دریغ که به مأمنی نرسیدم. همین قدرم معلوم گشت که این وادی پر آفت نه آن بیابانست که به قدم چون من سست پایی به پایان آید. و این بحر پر مخافت نه آن دریاست که مانند من از آشنا[9] بیگانه تواند از آن گذشت، خاصه از آن پس که پای بند عیال و اولاد گشتم و بعد از رحلت پدر کفیل پرستاری گروهی آمدم، کمندهای علایق چون مار پیچانم به گردن اندر افتاد و واردات نوایب[10] و بوایق[11]چون شیر ژیان بِشَکر ید[12]نم دندان بنمود. نفس پرتَلبیس[13] به اضطراب آمد و به مصداق الشیطان یعدکم الفقر به اندرز و اِنذارم[14] زبان بگشود. که ترا اندرین بازار جز زیان چه سود است که جیب و کیسه از نقد صبر و توکّل تهی داری و این پیکارت به چه کار آید که سر و برت از درع[15]و خود[16] همت و تحمل عاری باشد.
توکه بر جامه دست میپیچی |
|
سوی این اژدها مرو زنهار |
عشق را قلعه منیع است و بلا بارَد از آن |
|
فتح آن گر طلبی سینه سپر باید کرد |
من نیز چون بدیدم، که در این دکه گردِ ران[17] را با گردن فروشند. از گروه مشتریان پای واپس کشیدم. و چون خویش را مرد آن میدان ندیدم، جامه زنان بپوشیدم. و العود احمد[18]گویان بازگشتم و از غنیمت به ایاب راضی آمدم و پای به دامن درآوردم. و بیش گرد رعنایی[19]و فضول[20] برنیامدم. منهم ایدون:
نه در مسجد گذراندم که رندی |
|
در میخانه کاین خمّار خام است |
گرچه درک مسئولیت خانوادگی دولتداد را از گوشه گیری صوفیانه بازداشت. ترک تجرید و تفرید و انزواطلبی وی را از سیر و سلوک باطنی دور نکرد. از تحصیل حالات و کیفیات روحانی که مقرون ملازمت عرفا و استفاده عینی و استفاضه ذهنی از نفس گرم منتهیان بود غافل نشد. چنانکه اندک زمانی از نوشتن شرح پیشین نگذشت، که در ایّام مسافرت و اقامت در ایالت فارس به نحوی مستمر بر مزار شیخ و مرقد خواجه اعتکاف جست. و به شیوهای مقرر به خدمت صاحب لوای عرصه طریقت مرحوم مبرور و فاعلیشاه که ناشر مناشیر عرفان در سلسله درویشان شاه نعمت اللهی بود، شتافت. و به تزکیه نفس پرداخت.
مماشات اجتماعی و مبارزات سیاسی:
با وقوع انقلاب مشروطه، دولتداد که پیش از مشروطه به سنت زمان و تربیت درباری مستبدترین حکام زمانه را میستود، به مشروطه خواهان پیوست. انجمن ولایتی کرمانشاهان را تأسیس کرد. و با ثبات عقیده ناآرامیهای اجتماعی پیامد انقلاب را کم و بیش پشت سر گذاشت. به ویژه آنکه سوابق نوع پرورانه و خیرخواهیهای مردمیش در دوره استبداد وی را در تقابل با مغرضینی که با مشروطیت ضدیّت داشتند، یا مشروطه خواهانی که در بند تظاهرات سطحی انقلابی بودند یاری میکرد، میتوانست با ثبوت قدم و رسوخ اعتقاد در قبال افراط و تفریط موافقان و مخالفان، موانع بازدارنده را در هم نوردَد، و در مسیر تحقق الهاماتی که طلیعه انقلاب در ذهن و ضمیر وی پرورده بود گام بردارد و تغییر رویّه دهد. با این وصف پیش آمد وقایع پیش بینی نشده دامان گیر بود. اردوکشی شاهزاده سالار الدوله در نواحی غربی ایران یا وقوعجنگ جهانی اوّل که شهرهای غربی ایران را صحنه پیکار رزمندگان ترک و روس و انگلیس کرد. وی را در امان نداشت. دولتداد راسخ در آرمانهای آزادیخواهانه و وطن دوستانه را که سر سازش با بیگانگان و متجاسران نداشت، مواجه با خطراتی کرد که منجر به پنهان شدن او در ایلات و عشایر یا ترک کشور به قصد کوچ به عتبات و نیز زندان و زجر و تبعید وی شد.[21]
مشاغل اداری:
دولتداد که به واسطه کاستی توان مالی و فزونی شمار فرزندان ناگزیر به پذیرفتن کارهای دولتی بود. افزون برآنکه در بدو مشروطیت به تأسیس انجمن ایالتی کرمانشاهان پرداخت. با برخورداری از خط خوش و بهرهوری از فراوانی دانش ادبی ضمن آنکه ریاست دبیرخانه حکومتی را بر عهده داشت، به نحوی نامستمر در زمره کارمندان کارآمد ادارات گمرک- تلگرافخانه و عدلیه در قبل و بعد مشروطه مصدر خدمات اداری بود. چنانکه پس از انتقال علاءالدوله از حکومت کرمانشاهان به فارس، در شمار دوستان وی باز به اصطلاح آن زمان به ریاست دارالانشاء ایالتی فارس برگزیده شد.
تألیفات تاریخی و ترجمهها و تصنیفات ادبی
1- دیبای خسروی:
در شرح احوال و آثار دویست و بیست تن از شعرای نامدار عرب اعم از جاهلی و اسلامی منضم به ذکر وقایع تاریخی همزمانشان که در دو مجلد بزرگ تألیف یافته حاوی حدود سی هزار بیت شعر عربی است.
2- اقبال نامه:
تذکرهای که به خواهش اقبال الدّوله غِفاری کاشی در 18 محرم سال 1319 هجری تدوین گشته باب اولش در شرح احوال خاندان غفاری و سلسله نسب اقبال الدّوله است. باب دومش حاوی شرح حال و منتخب اشعار بیست شاعری است، که اقبال الدّوله را در ایام حکومت کرمانشاهان ستودهاند. به شرح حال مؤلف در سال مذکور خاتمه مییابد.
3- علل عروضیه:
رسالهای در شرح علل و زحافات عروضی به زبان ساده جهت استفاده مبتدیان
4- جهانسوز شاه قاجار
داستان پرکشش جاذبی در شرح احوال حسینقلی خان جهانسوز و وقایع منجر به طلوع سلطنت قاجاریه به شیوه رمان درآمیخته با افسانهای گیرا
5- رمان شمس و طغرا و ماری و نیسی و طغرل و همای:
رمان تاریخی عاشقانهایست. درباره وقایع بیست و چهار ساله حکومت آبش خاتون آخرین اتابک سلسلهسلغریان فارس که دختر اتابک سعدبن ابوبکر بود. وقوع حوادث آغازین داستان مقارن با سال سوم حکومت آبش خاتون و هم زمان با ورود انکیانو فرستاده ایلخان مغول به فارس است.
شمس و طغرا دو قهرمان اصلی کتاب هستند که در حادثه حریقی که در شیراز رخ داده عاشق هم شدهاند. با اینکه شمس جوانی دلیر و هوشمند و با کمال و فاضل است. از آنجا که طغرا دختری استمغول و سنت ایلخانی اجازه نمیدهد، دختران مغول با تاجیکان زناشویی کنند. مانعی بزرگ بر سر راه وصال آنانست که موجب حوادث بسیار میشود. گرچه بارها فرصت وصال مییابند بیم ریختن آبرو آندو را به خویشتن داری وامیدارد. تا عاقبت برای آنکه روابطشان دور از عفاف نباشد، شیخ اجل سعدی خطبه عقد آن دو را میخواند. مقدمات این رمان در دورانی که دولتداد در فارس ریاست دبیرخانه علاءالدوله حاکم وقت فارس را برعهده داشته و به بررسی و بازدید ابنیه تاریخی فارس میپرداخته، فراهم آمده، نقش ترکیبش طی روزهایی که به علّت وقایع انقلابی در دهات ماهیدشت کرمانشاهان پنهان و گوشه گیر بوده، از پرده ذهن به صفحه دفتر انتقال یافته است. دولتداد در این داستان حوادث افسانهای وقوع یافته در اماکن باستانی فارس را با قلم ریزهکار و داستان پردازش به نقش کشیده و با نهایت شیوایی رمان جالب جاذبی نوشته که در رجب همان سال 1325 هجری که سال تدوین کتاب است، به همت معتضدالدّوله کرمانشاهانی با چاپ سنگی منتشر شده است.
عذراء قریش:
ترجمه ایست از داستانی، به شیوه رمانهای اروپایی که در سال هشتم مجله الهلال به چاپ رسیده است.
الهیئه والاسلام:
ترجمه کتابی است از آثار سید محمدعلی شهرستانی که در ذی الحجه سال 1327 قمری به زبان عربی تألیف شده، سه سال بعد از آن توسط دولتداد با نثری شیوا به فارسی درآمده است. برحسب مندرجات آن مؤلف آیات و احادیث و اخبار اسلام را با هیئت جدید منطبق میداند.میکوشید، ثابت کند آنچه به وسیله اسباب و آلات جدید نوین به دست آمده در بین ائمه اسلام سابقه ذهنی داشته است.
معاشران و معاصران و ممدوحان دولتداد:
1. اقبال الدّوله غِفاری کاشی که دولتداد تذکره اقبال نامه را به درخواست وی نوشته است.
2- حسینقلی خان سلطان کلهر از خاندان نام آور حاجی زادگان کلهر مقیم کرمانشاهان که از فضلا و ادبای معاصر دولتداد بود.
3- علاءالدوله حکمران کرمانشاهان و فارس که حسن رفتار و فزونی دانش و طبع شاعرانه دولتداد را میستود. به مانند حاکمان قبلی و به اصطلاح دیوانی پیشینیان دولتداد را متصدی دارالانشاء اداره حکومتی ایالات کرمانشاهان و فارس کرد.
4- و فاعلیشاه سرسلسله درویشان نعمت اللهی که در فارس با دولتداد مراوده داشت.
5- معتضدالدّوله کرمانشاهانی که کتاب شمس و طغرای دولتداد را در رجب سال 1325 که همان سال تدوین کتاب بود، به زیور نشرآراست.
6- آقا سیدمحمد علی شهرستانی مؤلف کتاب الهیئه والاسلام که کتابش را دولتداد به فارسی ترجمه کرد.
7- حسنعلی خان امیرنظام گروسی، رجل سیاسی نظامی معروف به خوشنامی و درستکاری دوره قاجاریه و ادیب فاضل و خوش نویس صاحب منشآت و پند نامه یحیویه که دولتداد به مناسبتهای مختلف قصایدی در ستایش او سروده است. از جمله قصیده زیر در بحر مضارع مثمن ا خرب مکفوف محذوف مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن که در تبریک شمشیر مرصعی است که شاه برای امیرنظام گروسی فرستاده است.
امروز زینتی است عجب روزگار را |
|
بر خلق منتی است دگر کردکار را |
نخلِ امیدِ خلق ثمرها بداده نغز |
|
شادی و خرّمی، به من است آن ثمار را |
8- آقا سید محمّد صادق حسینی فراهانی معروف به ادیب الممالک فراهانی ملقب بهامیرالشعراء و متخلص به امیری از دیگر معاشران وممدوحانی است، که دولتداد مکرر وی را مدح کرده است. از جمله در قصیدهای به مطلع زیر که در بحر خفیف مخبون محذوف فعلاتن مفاعلن فعلن.
حبذا جان فزای خطه رشت |
|
که ز دیگر بلاد جای تو گشت |
9- میرزا محمّدعلی سروش سدهی اصفهانی ملقب به شمس الشعراء که دولتداد تغزلش را با سرودن قصیدهای درهمان بحرخفیف مخبون محذوف فعلاتن مفاعلن فعلن ،و یادر بحرهزج مسدس محذوف مفاعیلن مفاعیلن فعولن، به مطلع زیر پاسخ گفته است.
نیت اگر خالص است و رای زرین است |
|
عزم اگر ثابت است و حزم متین است |
10- امیرزین العابدین خان قره گوزلو حسام الملک دوم ملقب به امیر افخم از مردان بزرگ منش و سخاوتمند و گشاده دست اواخرعهد قجر که، دولتداد را به هنگام محبوسی و گرفتاری در دست روسها یاری کرد،وبا مساعدت از زندان روسها در همدان رهایی بخشید، از معاشرانی است که دولتداد قصیدهای در بحر مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان سروده ،از مساعدت و پایمردیش سپاسگزاری منظوم کرده است.
دو ماه بود که گیتی به من جهنم بود |
|
همه نعیم جهانی به من مُحَرَم بود |
11- امام قلی میرزا عمادالدّوله (متولد 1230 هجری متوفی 1292 هجری در کرمانشاهان) پسر ششم محمّد علی میرزا دولتشاه که سالهای پی در پی مانند پدرش حکومت ایالات غربی ایران را بر عهده داشت. والی غرب و سرحد دار عراقین خوانده میشد. مدتی نیز وزیر عدلیه بود. افزون بر مناصب دولتی و مشاغل حکومتی شاعر و فاضل و خوش خط بود. به زبانهای فارسی و عربی سخن سرایی میکرد. کتاب انشاء از آثار اوست. بانی مسجد عمادالدّوله کرمانشاهان و بنای معروف به عمادیه است. علامه دهخدا در لغتنامه او را از فضلای دوره قاجار معرفی میکند و به نقل از صفحه 187 کتاب المآثر و الآثارمینویسد: امام قلی میرزا در علوم شرق …….. و فنون حکمیه ……………. به مقامی ارجمند رسیده بود ………………………… بالجمله از مشاهیر هنروران دوران بود. دولتداد این عم دانشورش را مکرر در سرودههای خود ستوده است. چنانکه در قصیدهای به مطلع «آن چیست که هر مجلس از او یافته زیور- رخساره فروزان بُوَد و چهره منوّر» در بحر هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن در مدح او چنین میگوید:
فرخنده عماد دول آن کو ز وجودش |
|
آسایش خلق آمد و آرایش کشور |
12- معصوم علیشاه نعمت اللهی شیرازی: میرزا محمّد معصوم معروف به حاجی نایب الصدر شیرازی و ملقب به لقب طریقتی معصوم علیشاه مؤلف کتاب معروف طرائق الحقایق و فرزند یکی از اقطاب سلسله نعمت اللهیه به نام رحمت علیشاه بود. که شعر هم میگفت و در شعر معصوم تخلّص میکرد. کتاب وی را برخی با تذکره الاولیای عطّار مقایسه کردهاند. دایره المعارف بزرگی است. در سه مجلد پیرامون تصوّف و سلسلههای صوفیه. نسخه خطی آن مورخ 1317 هجری قمری به شناسه 170989 در سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران قرار دارد. دولتداد در وصف کتاب طرائق الحقایق و ستایش مؤلفش معصوم علیشاه سرودهای دارد در بحر رمل مثمن مشکول بر وزن فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن که ابیاتی از آن به شرح زیر نقل میشود:
به هزار ره چه پویی که یکی است راه عاشق |
|
خط مستقیم کی شد به خُطوط کج مطابق |
13- میرزا علی اصغر خان امین السلطان اتابک اعظم نیز که از مشاهیر وزرای عهد قاجاریه بود و در زمان ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمّدعلی شاه مقم صدارت عظمایی داشت. از ممدوحان دولتداد است. دولتداد در قصیده مطولی سی و سه بیتی در بحر رمل مثمن مخبون محذوف بر وزنِ فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن که با مَطلَعِ «بار دیگر سپه آراست خزان از پیِ جنگ- حشری کرد پی جنگ همه زرین چنگ» آغاز میشود وی را چنین میستاید:
تا که این خانه شود به ز گلستان برگوی |
|
بیتی از مدحت دستور شه چرخ اورنگ |
14- علی قلیخان مخبرالدوله وزیر پست و تلگراف ناصرالدین شاه و مؤسس و بانی مسجد و تکیه هدایت واقع در خیابان جمهوری فعلی، پسر رضا قلیخان هدایت تاریخ نگار معروف عهد قاجار و پدرمهدیقلی خان هدایت حاج مخبر السلطنه نخست وزیر دانشمند رضاشاه پهلوی نیز از ممدوحان دولتداد بود. محمّدباقر میرزا که خود از صاحب منصبان تلگراف خانه کرمانشاهان به شمار میآمد با سرودن قصیدهای در بحر رمل مثمن محذوف فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن وی را ستوده مقام و جایگاه او را در دوران سلطنت ناصرالدّین شاه به مقام و مرتبه خواجه نصیرالدّین طوسی در دستگاه هلاکوخان مغول همسان و همانند کرده است.
پس از مطلع قصیده و ابیات پیامدش که لغزیست درباره ابر، در مدحِ مخبرالدوله میگوید:
آن امیر بردبار باوقار نیک کار |
|
آن وزیر بی نظیر مستشار مؤتمن |
که منظوراو محمّد بن حسن جهرودی طوسی مشهور به خواجه نصیرالدّین طوسی متولد سال 598 و متوفی به سال 672 هجری قمری است که در علوم ریاضی و نجوم و حکمت سرآمدِ دانشمندان زمان خود بود و بنا بر اظهار نظر علامه حلی شاگردش افضلِ علوم عقلیه و نقلیه دوران محسوب میشد.
15-شاهزاده عبدالجواد میرزا بشیرالدّوله رئیس تلگرافخانه کرمانشاهان نیز از دوستان صمیم و ممدوحانی است که دولتداد.در تهنیت بازگشتن او قطعه ای سروده به مطلع زیر
صد شکر که دیدمت به کام خویش |
|
خرّم چو بهار و تازه چون گلشن |
16- عبدالحسین میرزا فرمانفرما سالار لشکر متولد 1231 و متوفی 1318 خورشیدی از دیگر معاشران و معاصران دولتداد بود. که در تلو قصیدهای به مَطلَع «عیدی فرّخ رسید در مه آبان- عید چنین کس نشان نداده بدوران» در بحر منسرخ مثمن مَطوی[47] مَنحور[48] به وزن مفتعلن فاعلات مفتعلن فع مدح شده. دولتداد در آن قصیده علاوه بر مدح فرمانفرما و شکوه و شکایت از ظلم رئیس طایفه گوران با تضمین دو بیت زیررودکی:
« دختر رز را نمود باید قربان |
|
بچه او را گرفت و کرد بزندان» |
به موضوع از شیر باز گرفتن مظفّر فیروز از مادرش آمنه خانم اخترالملوک همسر طلاق داده شدهفیروز میرزا نصرت الدّوله اشاره میکند. جریان امر از این قرار است که عزت السّلطنه دختر چهارممظفرالدین شاه از تاج الملوک دختر عزت الدّوله و امیرکبیر که نخستین همسر عبدالحسین میرزا فرمانفرما و مادر فیروز میرزا نصرت الدّوله بود، با عروسش آمنه خانم اخترالملوک دختر خواهر عبدالحسین میرزا فرمانفرما و خواهر دکتر مصدّق اختلاف پیدا میکند. دستور میدهد پسرش فیروز میرزا نصرت الدّوله همسرش را طلاق دهد. و بچه شیرخواره او یعنی مظفّر فیروز را از مادر جدا کند. همین امر باعث رنجش فرمانفرما از زنش میشود و چون چنین ظلمی را در حق دختر خواهرش برنمیتابد به قصد تأدیب وانتقام جویی بعد از بیست سال تک همسری با عزت السّلطنه زنان متعدد دیگری میگیرد و فرزندان فراوانی مییابد.
17- ابوالفتح میرزا سالار الدّوله متولد 1260- متوفی 1338 خورشیدی پسر دوم مظفرالدین شاه که از حکام مستبد پیش از مشروطه بود. غالباً در ایّام تصدی حکومتی در نواحی غربی ایران با شکایت اهالی از رفتار مستبدانهاش معزول میشد. پس از مشروطه به حمایت از برادرش محمّدعلی میرزا شورش کرد. و در پی اردوکشی به سمت تهران از مشروطه خواهان شکست خورد. از دیگر حکام مستبدی است که دولتداد به هنگام آمدنش به کرمانشاهان در زمان مظفّرالدّین شاه، قصیدهای به مَطلَع « بهر دیار که باشد خدای را نظری- ز عدل خویش گشاید بدان دیار دری» در بحر مجتث مثمن مخبون محذوف مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن در ستایشش سرود. قیمتی درّ لفظ دری را مسرفانه به پایش ریخت.
سرودههای مذهبی دولتداد در ستایش امامان شیعه:
1- در ثنای حضرت علی علیه السّلام قصیدهای دارد به مَطلَع شد باژگونه حال زمین و هوا- این یک فسرده دم شد و آن بینوا، در بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن، تا جایی که پس از تشبیب آغازین قصیده میگوید:
دست خدا و ناصر شرع رسول |
|
نفس نبی و رهبر دین هدی |
2- در ستایش امام عصر عجل الله تعالی فرجه قصیده مطولّی گفته مشتمل بر چهل و نه بیت به مَطلَع زیر:
دیدی که جهان همه گمانستی |
|
مصدوقه[52] وهم این و آنستی |
در بحر هرج مسدس اخرب مقبوض بر وزن مفعول مفاعلن مفاعیلن
3- مسمطی در مدح حضرت رضا سلام الله علیه در بحر هرج مثمن اخرب مکفوف محذوف بر وزن مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن، که چنین آغاز میشود:
انجام زمستان شد و آغاز بهار است |
|
ارتنگ صفت باغ پر از نقش و نگارست |
حبسیات دولتداد:
سرودههای زیر یادگار روزهایی است که دولتداد در بند روسها بود.
1- قصیدهای بیست و چهار بیتی در بحر متقارب مثمن محذوف فعولن فعولن فعولن فعل، به مَطلَعِ:
درین مجلس تنگ پر خار و خس |
|
مرا مونسی نیست جز کیک و بس |
2- قصیدهای چهارده بیتی مردَّف به ردیف شود. در بحر رمل مسدس محذوف فاعلاتن فاعلاتن فاعلن به مَطلَعِ:
چون غم ایران هم آغوشم شود |
|
همچو دوزخ جوف شب پوشم شود |
3- قصیده شانزده بیتی در بحر خفیف مخبون محذوف فعلاتن، مفاعلن فعلن به مَطلَعِ:
اندرین نوبهار و جوشش ورد |
|
که هزیمت گرفته لشکر برد |
4- قصیدهای پنجاه و دو بیتی در بحر متقارب مثمن سالم فعولن فعولن فعولن فعولن به مَطلَعِ:
دلا چند زاری بدین حال زارت |
|
چه نالی ازین سختی روزگارت |
5- قصیدهای سی و یک بیتی در بحر رمل مثمن محذوف فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن به مَطلَعِ:
میرسد هر دم بگردون آه و واویلای من |
|
از چه از دردی که بگرفته است سر تا پای من |
مراثی دولتداد:
1- مرثیهای در مرگ کودک خردسالش به مَطلَعِ:
سالی دو بیش خون جگر خوردم |
|
تا گلبنی به ناز بپروردم |
2- مرثیهای در مرگ حاج علی آقا ذوالریاستین وفاعلیشاه متولّد 1264 و متوفی 1336 هجری قمری درشیراز صاحب کتاب طریق النجاه عن بعض الشبهاه که از عرفای حکیم و فقیه و ریاضی دان دوره قاجار بود. ریاست طریقت و شریعت و مشروطه خواهی و روشنفکری را با هم داشت در سال 1324مدرسه مسعودیه شیراز را که نخستین مؤسسه آموزشی نوین فارس بود بانی شد. دولتداد در معزّای او قصیده به مَطلَعِ زیر سروده.
ای دل ببار هر دم باران دم ز عین |
|
در ماتم ولیّ زمان ذوالرّیاستین |
مثنویات دولتداد:
دولتداد مثنویات روان جاذبی نیز دارد که ساده و سهل و ممتنع است. از جمله مثنوی عاطفی غم انگیزی در وداع و مشایعت عبدالجواد میرزا بشیرالدوله رئیس تلگرافخانه کرمانشاهان که با وی انس و الفتی مستحکم داشته .
بیایید ای غمگساران من |
|
بزرگان و فرخنده یاران من |
و نیز مثنوی دیگری در بحر حفیف مخبون محذوف فعلاتن مفاعلن فعلن مشتمل بر توصیفات دولتداد از زیبائی طبیعی یکی از روستاهای شیراز و دیدن روستائیان زیباروی آن سامان که جلوه وجاذبه و آب و رنگی، ساخته و پرداخته کلک نقّاش صنع داشتهاند.
از همه طاق بُد جوانه زنی |
|
بیست ساله بتی سمن بدنی |
همچنین مثنوی پندآموزی به نقل از حکیم عمر خیام در بحر سریع مطوی مکشوف مفتعلن مفتعلن فاعلن
مرد خرد پرور با رای و هوش |
|
چون بد خویش آمدش از کس بگوش |
یا منظومهای صد و بیست و سه بیتی در بحر هزج مسدس محذوف، مفاعیلن مفاعیلن فعولن که عنوان وصل حبیب دارد و ابیات آغازینش به قرار زیر است:
به نام آنکه غم را کرده ایجاد |
|
بباید کرد هر غمنامه انشاد |
غزلهای دولتداد:
غزلهای دولتداد لطیف و روان، حاوی مضامین عارفانه و عاشقانه و به سبک عراقی است. از آن جمله است غزلی که ذیلاً نقل میشود. در بحر رمل مثمن مخبون محذوف فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
خیمه بیفکن
خیمه بفکن که از این کوی سفر باید کرد |
|
خانه عاریه را زیر و زبر باید کرد |
رباعیات دولتداد:
از زمره رباعیات اوست:
ای دل دیدی که در بلا افتادی |
|
وز خواهش خویش در خطا افتادی |
با هیچکسم در این جهان کاری نیست |
|
جز تو نظرم به هیچ دیاری نیست |
سوکنامههای معاصران دولتداد:
الف: سروده ای از ملک الشعراء بهار:
دریغ و درد که شهزاده خسروی ز جهان |
|
برفت و از پس او آه و ناله بی ادبی است |
ب: سروده ملک الکلام کردستانی:
خسروی شهزاده والاگهر باقر که بود |
|
نظم و نثرش در روانی غیرت ماء معین |
ج: سروده حاج میرزا یحیی دولت آبادی:
رفت افسوس از این سرای سپنج
منوچهر برومند م ب سها پاریس فروردین ماه 1394
|
|
باقر خسروی جهان کمال |
مآخذ:
دیوان خسروی، سلسله نشریات ما، تهران 1363
شمس و طغری، نشر فجر اسلام، تهران 1374
فرهنگ داستان نویسان ایرانی، نشر چشمه 1386
لغت نامه دهخدا
[1] . دیوان خسروی، سلسله نشریات ما، تهران، 1363، ص 11 سطر 6-8).
[2] . همان سطر 9 تا 13).
[3] . همان ص ص 19، 20).
[4] . همان، ص ص 18، 19).
[5] . اذواق به فتح اوّل: جمع ذوق است. ذوق: علاقه و استعداد برای یادگیری است. و اولین مرحله از مراحل شهود است.
[6] . مواجید به فتح اوّل: جمع وجد است، حالات و کیفیات روحانی را گویند که با شنیدن نغمههای صوفیانه روی دهد.
[7] . تفرید به فتح اوّل: کناره گیری کردن- دوری گزیدن از مردم، منظور از اصحاب تفرید: صوفیه و عرفای از مردم دوری گزیدهاند.
[8] . تجرید به فتح اوّل: برهنه کردن- پیراستن- پوست کندن- تنهایی گزیدن- گوشه گرفتن. در اصطلاح صوفیه ترک علائق و اغراض دنیوی کردن و به طاعت و عبادت پرداختن است.
[9] . آشنا: شنا
[10] . نوائب به فتح اوّل: جمع نائبه: پیش آمدها- حوادث- مصائب و سختیهای زمانه
[11] . بوائق به فتح اوّل: جمع بائقه: سختی- بلا- شر، سختیها- بلایا، کثیرالبوائق: شرور
[12] . شِکریدن: شکار کردن- صید کردن
[13] . تلبیس به فتح اوّل: پنهان داشتن مکر و عیب از کسی
[14] . اِنذار به کسر اوّل: مصدر عربی است و به معنی آگاه ساختن و ترساندن است.
[15] . درع: به فتح اوّل جامهای که از زره آهنین بافته شود. و در جنگها برای محافظت از اسلحه دشمن در بر کنند.
[16] . خود: بر وزن رود کلاهی آهنین است که در جنگ بر سر نهند.
[17] . گِرد ران: به کسر اوّل استخوان ران را گویند که بر آن گوشت بسیار باشد. کنایه از عیش و آسایش نیز هست.
[18] . عود: به فتح اول مصدر و اسم مصدر عربی است و به معنی بازگشتن و مراجعت است. اَلعَود احمد: برگشتن ستودهتر است. مراجعت احسن است.
[19] . رعنایی: به فتح اول حسن و جمال و دلربایی
[20] . فضول: به ضمّ اول آنچه از غنیمت زیاد آید و قسمت نشود. باقی مانده از مال زائد بر حاجت
[21] . همان ص ص 15 تا 17).
[22] . سُمج: به ضم اوّل و سکون ثانی: زندان زیرزمینی را گویند.
[23]. زَمیل: به فتح اوّل: همسفر و یار در سفر
[24] . مُعلَم: به ضم اوّل و سکون ثانی و فتح ثالث: نقش دار- خط دار
[25] . سُلَّم: به ضم اوّل و فتح و تشدید ثانی: پلکان- نردبان- پایه
[26] . اَجَم: به فتح اول و ثانی: نیستان- بیشه، انبوه درختان
[27] . یَم: به فتح اوّل و تشدید ثانی: دریا و در استعمال فارسی به تخفیف آید.
2. سحبان وائل باهلی : از خطبای عرب که در فصاحت وبلاغت مشهور بود
[31] . ضَیغم: به فتح اوّل: شیر بیشه- شیر قوی- شیر درنده
[32] . مُشَهَّر: به ضم اوّل و فتح ثانی و ثالث: مشهور- معروف
[33] . گوان: جمع گو به فتح اوّل: پهلوان- دلیر
[34] . اژدر: به فتح یا کسر اوّل و به فتح ثالث: مار بزرگ جثه
[35] . معرکه: به فتح اوّل و فتح یا کسر ثالث و رابع: جنگگاه- جای کارزار- صیغه اسم ظرف است از عرک که به معنی مالیدن و گوشمال دادن است.
[36] . لُجّه: به ضم اوّل و تشدید ثانی: میان دریا
[37] . غضنفر: به فتح اوّل و ثانی و سکون ثالث و فتح رابع: شیر بیشه
[38] . لاغ: شوخی، سخرگی
[39] . اقصر: کوتاهتر، طرائق: جمع طریقه و به معنی راهها، اقصرالطرائق: کوتاهترین راهها
[40] . فایق: بلند
[41] . تطرّق: راه یافتن- راه پیمایی کردن
[42] . طوارق: جمع طارقه به معنی حادثههای سوء شب هنگام.
تطرّق طوارق: راه یافتن در حادثههای سوء شب هنگام، راه یافتن تاریکیها
[43] . غاسق: تیره و تاریک، شب بسیار تاریک، دلیل لیل غاسق: راهنمای شب تاریک
[44] . هنگ: سنگینی- تمکین- وقار
[45] . رنگ: حیله- مکر
[46] . آشکار شده، فاش شده- شایع شده
[47] . مَطوی: در عروض ویژگی پایه ایست که در آن مستفعلن به مفتعلن تبدیل شود.
[48] . مَنحور: در عروض ویژگی پایهایست که در آن مفعولات به فع تبدیل شود.
[49] . عَدیل: مانند- قرین- همتا
[50] . قسیم: تقسیم کننده- پخش کننده
[51] . جِنان: به کسر اوّل جمع جَنّت به فتح اوّل که به معنی باغ و بوستان و بهشت است.
[52] . مصدوقه: صدق- راستی- درستی
[53] . هَوامَّ: به فتح اول و تشدید چهارم جمع هامَّه است به معنی حشرات الارض مثل مار و کژدم و مور و هر خزنده و گزنده دیگر
[54] . زیبق: به فتح اوّل و ثالث: به معنی سیماب و جیوه است. وزیبق در گوش کردن کنایه از کر شدن است.
[55] . خسف: به فتح اوّل و سکون ثانی : کمی نقصان- کاستی گرفتن