قلم ابزاری برای اثبات وجود حقوق زنان

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

سالیان سال است که زنان و گروه‌های فعال در تلاش بر گرفتن «حقوق انسانی» خود هستند.

با توجه به اینکه هر فرد انسانی از بدو زنده متولد شدن واجد و دارای حقوق ماهوی و بنیادین بشری می شود. این حقوق شامل حق زندگی بدون خشونت و تبعیض، حق بهره‌مندی از بهترین استانداردهای بهداشتی و روانی، حق هوای پاک و محیط زیست سالم، حق تحصیل و شغل، حق مالکیت، حق رأی دادن و حق دریافت حقوق برابر می‌شود. از آنجه که زنان نیمی از جمعیت یک جامعه را دربر می گیرد، به طریق اولی از «حقوق ماهوی-بنیادین» برخوردار است.

 

یکی از شیوه های اثبات وجودیِ حقوق زنان، روایتگری زنانه و خودروایتگری زنانه است. گرچه این امر پدیده‌ی نوپایی نیست، در دوران معاصر به قالب‌های نوین و گوناگونی درآمده که سوژه‌ی خودزندگی‌نامه‌ایِ زنانه را در جایگاه‌هایی متفاوت می‌نشاند. «خود زنانه»ای که در این قالب‌ها جلوه‌گر می‌شود با آنچه در پیشامدرن دیده‌ایم تفاوت دارد و راه‌های متفاوتی برای رخ‌نمایی پیدا می‌کند. زنان دوران معاصر ــ خواه سیاستمدارانی، همچون هیلاری کلینتون و آنگلا مرکل و بی‌نظیر بوتو و یا چهره‌های فرهنگی و ادبی‌ مانند آلیسیا پارتنوی و جون دیدیون ــ مدام و یا زنانِ پیشکسوتِ جامعه حقوقی، روایت‌هایی نو از تجربه‌ی زنانگی عرضه می‌کنند.

روایتگری زنانه و روایتگری ملی

در قرون وسطا و تا حدود هزار سال پس از آن، بیشتر نوشته های خودزندگی نامه ای غربی را زنان و مردان مذهبی می نوشتند زیرا این اقدام را نوعی از خودگذشتگی و ایثار برای سربلندی در آزمون الهی و خدمت به خداوند فرض می کردند. آنان در روایت هایشان در پی نشان هایی از جمال خداوند در زندگی مسیح و مسیحیان بودند و می کوشیدند رد گناه را با از بین بردن نفس گردنکش بزدایند. شهادتنامه های قرون وسطایی نمونه های فراوان دارند به ویژه بین عارفان زن با روایتگریِ رویاها و شهودهایشان می کوشیدند ارتباط خود با امر بازنمایی نشدنی را بازنمایی کنند و با این اقدام نشان می دادند استحقاق شکل دهی به معنا و فرم تجربه هایشان را دارند، گرچه ادعا نمی کردند با صدای زنانه خود و از خود سخن می گویند.

البته خودنگاره به‌عنوان یک ژانر مستقل در سده شانزدهم میلادی شکل گرفت و این تحول مرهون سه روند اساسی بود: افزایش محبوبیت آینه‌ها، رشد اجتماعیِ آگاهی نوین از «خود»، و دگرگونی جایگاه هنرمندان از پیشه‌ور به آفرینشگر. در سده‌های پس از آن، مفاهیم «نبوغ»، «قدرت» و «مردانگی» به‌شکلی بی‌پایان، افسانه‌ی هنری را تغذیه می‌کردند که از انرژیِ مردانه و جنسیتی نیرو می‌گرفتند.  از دوران رنسانس، زنان به «خودنگاره در مقام هنرمند» روی آوردند با این هدف که توانایی هنری خود را اثبات کنند. برای نمونه، سوفونیسبا آنگویی‌سولا (حدود 1535–1625) خود را در حال نقاشیِ «مریم با کودک» (1556) به تصویر کشید. بااین‌حال، تا پایان دوره‌ی کلاسیک، منتقدان بیش از هر چیز بر زیباییِ زنانه به‌عنوان مهم‌ترین ویژگی تأکید داشتند و مجموعه‌داران و حامیان هنر نیز، با شیفتگی نسبت به خودنگاره‌های زنانه، او را «شگفتی طبیعت» می‌خواندند.

در قرن بیستم گذشته از نگارشِ «خودروایتگری»، سبک‌های مختلف هنری پدیدار شد. لوئیس میلو جونز (Lois Mailou Jones) در نقاشی‌ خودنگاره‌‌اش،‌ تصویر مقتدری از خود به عنوان یک زن هنرمند سیاه‌پوست را به نمایش می‌گذارد. دهه‌ی 1970 اوج هنر فمینیستی است و خودنگاره‌ی زنان، زوایای جدید و متفاوتی را به نمایش گذاشت. در سال 1975 سیندی شرمن (Cindy Sherman) در عکس خودنگاره‌اش «بی‌عنوان (مدونا)» [Untitled (Madonna)] هر چند در ظاهر تصویر کلاسیکی از زنی راهبه ارائه می‌کند اما حلقه‌ی موی بیرون زده از زیر سرپوش‌اش، لب‌های برجسته و مژه‌های بلند آرایش کرده‌اش در تقابل با این نقش و بیشتر تداعی‌گر تصویر چهره و آرایش زنان متجدد دهه‌ی بیست است، زنانی مستقل و آگاه که در جامعه‌ی زیر سرکوب و تسلط مردان خواستار حضوری مؤثر و فعال‌تر در بطن جامعه بودند. 

از آغاز قرن بیست‌ویکم، خودروایتگری‌هایی منتشر شده‌اند که به شکلی روزافزون، دگرگونی‌های کلان در ملت‌ها و ساماندهی مجدد منافع ملی در سراسر جهان را نشان می‌دهند و ارتباط مدرنیته، ملت و شهروندی در جهان مدرن را بررسی می‌کنند. در این میان، خودروایتگری و روایتگری زنانه جایگاهی ویژه دارد اما نباید فراموش کرد که پیش‌تر هم زنانی در این مسیر گام برداشته‌اند و گاهی روایت‌هایی متفاوت از روایت‌های رسمی یا روایت‌های غالب آفریده‌اند.

روایتگری زنانه در عصر پیشامدرن

بر اساس مباحث متأخر پژوهشگران فمینیست، میان آن نمونه‌های روایتگری و خودروایتگری که از یونان باستان وجود دارد، در اشعار غنایی برخی شاعران یونانی آشکارا صدای زنی شنیده می‌شود که احساسات و امیال خود و الگوهای جسمانی عشق را جسورانه کشف می‌کند و روایتش اغلب با ذکاوتی خودتمسخرگر همراه است.

زنان معاصر و روایت حق و حقوق 

زنان در گستره گیتی، به نحوی فزاینده ، روایت‌هایی درباره‌ی دستیابی به مناصب بالای دولتی می‌نویسند.به گفته‌ی جودیت باتلر استاد ممتاز دانشکده تحصیلات تکمیلی و سابقاً صاحب کرسی ماکسین الیوت در گروه ادبیات تطبیقی ​​و برنامه نظریه انتقادی در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی.، پس از سرنگونی رژیم‌های سرکوبگر و اتمام دوره‌های خشونت‌ گسترده، دو عامل به پروژه‌ی حقوق بشر برای دستیابی به عدالت انتقالی و عدالت اجتماعی و آشتی کمک می‌کنند. نخست، تمایل به تصور خود در جای دیگران و دوم، پذیرش انتقادها درباره‌ی ابهام‌های محتمل در گزارش‌شان از آنچه بر آن‌ها گذشته است. از خوانندگانِ این روایت‌ها خواسته می‌شود متوجه مخاطرات شهادت‌ دادن برای راوی باشند، رنج و تحمل اورا به رسمیت بشناسند و بر آن ارزش نهند، موضع تازه ای در برابر کسانی که در طول تاریخ تحقیر شده‌‌اند اتخاذ کنند، و در حمایت از حقوق انسانی و حفظ احترام و شأن دیگران سهیم باشند. روایت‌های شهود دست‌به‌دامن خودشناسی و عواطف مخاطب می‌شوند و خواهان توجه مخاطب و پذیرشِ خواننده/شنونده‌اند.  البته برخی شخصیت‌های مشهور مانند هیلاری کلینتون (ایالات متحده)، گُلدا مایر (اسرائیل)، آنگلا مِرکل (آلمان)، هلن کلارک (نیوزیلند) و اِلِن جانسون‌سیرلیف (لیبریا)، افزون بر زندگی‌نامه‌ها و خودزندگی‌نامه‌های رسمی‌شان، زندگی‌نامه و خودزندگی‌نامه‌ی غیررسمی هم دارند. یا در کشورهای در‌حال‌توسعه نیز زنانِ صاحب‌منصب مشغول نوشتن ماجرای بدل شدن‌شان به چهره‌ها‌ی مشهور مردمی شده‌اند. به نحوی که بی نظیربوتو در پاکستان روایت خودزندگی‌نامه‌ای درباره‌ی زندگی سیاسی زنان مختلف نوشته است. یا شهادت‌نامه‌های پدیدآمده در آمریکای لاتین یک «منِ» جمعی را ثبت کرده‌اند که صدای داستانهای سرکوب و فراخوان‌های مقاومت را به گوش دیگران رسانده و بر مبارزات سیاسی سراسر جهان تأثیر گذاشته ‌است. ماجراهای داستانی‌ِ آلیشیا جوون اورتیز، نویسنده‌ی آرژانتینی‌آمریکایی، با قدرتِ تمام، حبس ‌و ‌حصر را به عنوان شکنجه‌ی فکری و جسمی بازنمایی می‌کند و این بازنمایی را با فراخوانی شهادت‌نامه‌ای از سوی جمعیتی ترکیب می‌کند که بسیاری از آن‌ها دیگر زنده نیستند. و نیز زنانِ آفریقای جنوبی روایتهای شهادت‌وارِ متفاوتی پدید آورده‌اند که هم به موضو‌‌ع‌ قربانی ‌شدن می‌پردازند و هم به موضوع ظلم به قربانیان. مانند،آنگی کُروگ، خبرنگاری که اخبار مربوط به کمیته‌ی حقیقت‌ و آشتی را در شبکه‌ی تلویزیونیِ آفریقای جنوبی گزارش می‌کرد، اظهارات شاهدان را در  کتاب خود بازآفرینی کرده است. او در این کتاب به رنج و درد کسانی شهادت می‌دهد که روزی در جایگاه شهودِ جلسه‌های کمیته نشسته بودند. کُروگ که بوئر تباِرآفریقای جنوبی است، قصه‌های شخصی‌اش درباره‌ی درک‌ نکردن شرایط و فروپاشی‌اش و همچنین اعتراف به برخورداری‌اش از جایگاهی ممتاز در رژیم آپارتاید نژادی را لابه‌لای داستانهای کمیته می‌بافد و درخواست رؤیایی‌اش برای آینده‌ای نو را مطرح می‌کند. استفاده از هنر خودنگاری برای اعتراض و نافرمانی از هنجارهای اجتماعی سابقه‌ای طولانی دارد و امروز هم به وسیله‌ای برای اعتراض به تبعیضات نژادی در آمریکا تبدیل شده است. همچنین خاطره‌پردازی‌های زنان افغانستانی و ایرانی در دهه‌ی گذشته اهمیتی جهانی پیدا کرده است. بسیاری از خودزندگی‌نگاری‌های شهادت‌نامه‌ای از سوی یک یا چند سوژه، از مخاطب می‌خواهند که واکنش نشان دهد. 

روایتگری زنان زندانی در رناتوانی قوه قضائیه در تامین حقوق زنان در ایران

در حقیقت باید گفتقلم ابزاری بر بیان بی حقوقی زنان»

در گستره پیچیده چالش‌های حقوق بشری در ایران، قوه قضائیه نقش محوری ایفا می‌کند و میان نادیده گرفتن و یا سرکوب فعالانه حقوق زنان در نوسان است. این وضعیت به‌ویژه در برخورد با زندانیان زن، روزنامه‌نگاران، وکلا، فعالان و کسانی که قوانین زن ستیزانه و مقررات حجاب اجباری را رسام می کنند و یا روایتگر محرومیت از حقوق مسلم خود در زندان ها می شوند، روشن است. قوه قضائیه نه تنها از طریق اقدام و بی‌تحرکی، رنج این افراد را عمیق‌تر می‌کند، بل، ناتوانی نهادینه‌شده خود را در حفاظت از آزادی‌های بنیادین نیز به نمایش می‌گذارد. برای نمونه؛ محاکمه اخیر 12، مدافع حقوق زنان توسط دادگاه انقلاب رشت، گواهی بر این سرکوب مستمر است. در تاریخ 29،بهمن 1403، ، دادگاه علیه … به اتهام «عضویت در گروه، دسته غیرقانونی و اقدام علیه امنیت نظام» و اتهامات دیگر، جلسات دادرسی را آغاز کرد. تجربه برخورد با این افراد، الگویی گسترده‌تر از سرکوب فعالان را برای خاموش کردن صدای مخالف نشان می‌دهد. بازداشت آن‌ها در جریان یک حرکت هماهنگ دستگیری جمعی در استان گیلان و سپس آزادی مشروط از زندان لاکان رشت، رویکرد سیستماتیک برای ارعاب و خاموش‌کردن صدای افراد تلاشگر در زمینه برابری جنسیتی و حقوق بشر را برجسته می‌کند. برای نمونه، رویا حشمتی، که به دلیل اعتراض به حجاب اجباری به هفتاد و چهار ضربه شلاق محکوم شد، نمونه‌ وحشت آورِ از حد گذراندن تعدی توسط قوه قضائیه است. این حادثه که در دیماه 1403، رخ داد، نشانه‌ای تلخ از مجازات‌های شدید برای عدم وجود دستورات دولتی است که بی‌احترامی عمیق به کرامت و آزادی انسانی را نشان می‌دهد. رویا حشمتی در متنی از عذاب روحی خود از اجرای حکم شلاق این‌گونه می‌ نویسد: «قاضی گفت خیلی محکم نزن. مرد شروع کرد به زدن. شونه‌هام. کتفم. پشتم. باسنم. رونم. ساق پام. باز از نو. تعداد ضربه‌ها رو نشمردم. زیر لب می‌خوندم به نام زن، به نام زندگی، دریده شد لباس بردگی، شب سیاه ما سحر شود، تمام تازیانه‌ها تبر شود.

نگارش در خصوص نقض حقوق زنان و شرایط اسفبار زندان‌های ایران؛ یکی از نمونه‌های نقض حقوق زنان در ایران، شرایط حاکم بر زندان‌های زنان است. برای نمونه مقامات زندان آمل از تحویل بسیاری از کتاب‌های اهدایی به زندانیان جلوگیری کرده‌اند که این امر موجب محرومیت آن‌ها از منابع آموزشی و مطالعاتی می‌شود. این وضعیت با کمبود امکاناتی مانند کتابخانه و نبود امکانات بهداشتی لازم برای زنان، کمبود سرگرمی‌هایی نظیر دستگاه پخش فیلم تشدید می‌شود؛ امکاناتی که به رغم اهدا و درخواست‌های مکرر در اختیار زندانیان قرار نگرفته است. به نظر می‌رسد این محرومیت به تصمیم مسئولین زندان و اقدامی مغایر با بخشنامه‌های سازمان زندان‌ها باشد.

آزار و اذیت فیزیکی و سهل‌انگاری پزشکی

تجربه زندانیان سیاسی زن در ایران تصویری ناراحت‌کننده از سوءاستفاده و سهل‌انگاری گسترده ترسیم می‌کند. این واقعیت‌های تلخی است که زنان پشت میله‌های زندان، به‌ویژه زندانیان عقیدتی، با آن مواجه‌ اند. جایی که مقررات پوشش، با فشار و تحمیل و بدون حفظ کرامت و امنیت انسان ها اجرا می‌شود. در یک مورد مشابه دیگر در بند زنان مرکز بازپروری کرمانشاه در سال گذشته، وضعیتی ناگوار حاکم بود. همچنین نگاشته های این زنان افزون بر تحمل خشونت فیزیکی، اغلب بر سهل‌انگاری پزشکی نیز اشاره داشته و برعوارض جسمی ناشی از دوران بازداشت یا حبس طولانی‌مدت تاکید دارد. این سهل‌انگاری آشکارِ ناقض حقوق اساسی بشر ازبی‌توجهی سیستماتیک به سلامت زندانیان را، زنان زندانی می نویسند تا به خاطرسپاری حافظه جمعی را غنا بخشند. بدینوسیله با روایت وضعیت خود موجب آگاهی بخشیِ جامعه مدنی  شده که این خود می تواند در مسیر فعالیتهای NGO ها و نهادهای مردم محوردائر بر تلاش برای آزادی زندانیان موثر گردد. افزون بر این، ناقضان حقوق زنان در نهاده قضایی با صدور احکام سنگین، الگویی از رفتار قضایی در ایران را نشان می‌دهد که با بی‌تفاوتی نسبت به بدرفتاری با زندانیان و سرکوب هماهنگ زنان منتقد مشخص می‌شود. این امر، حقوق و آزادی‌های اساسی بشر را به شدت تضعیف می کند و تناقض آشکاری با آیین‌نامه‌های حقوق شهروندی در قوانین داخلی و حتا حقوق بین الملل دارد.

خودنگاریِ زینب جلالیان شهادت او در خصوص جنایات در زندان‌های جمهوری اسلامی است.

نمونه ای دیگر؛ زینب جلالیان، فعال حقوق زنان کرد نخستین نامه خود را در زندان یزد نوشته است. او که اکنون به عنوان «قدیمی‌ترین زندانی سیاسی زن در ایران» شناخته می‌شود، اسفندماه 1368، در کرمانشاه بازداشت شد و پس از ماه‌ها نگهداری در سلول انفرادی اداره اطلاعات این شهر، توسط دادگاه انقلاب به اتهام «اقدام علیه امنیت نظام» و «محاربه» از طریق عضویت در حزب آزاد کردستان (پژاک) به اعدام محکوم شد. این حکم پس از تایید در دادگاه تجدیدنظر در سال 1390، با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شد. جلالیان نگاشته خود را با این جمله آغاز می‌کند: «من یک زن کرد هستم که طی شانزده سال بازداشت، شاهد جنایات بسیاری در زندان‌های جمهوری اسلامی بوده‌ام.»

 همچنین زنان نویسنده، مترجم یا شاعری هستند که راوی وضعیت برخوردهای ناانسانیِ امنیتی و قضایی با خود هستند، و یا نگارش و روایتگری های شفاهی ازمحرومیت از خدمات بهداشتی – درمانی، پزشکی در حقیقت شاخص آزادی نوشتن (آزادی مطبوعات) معیاری است که نشان می‌دهد روزنامه‌نگاران، نویسندگان و رسانه‌ها تا چه حد می‌توانند آزادانه، بدون سانسور، تهدید، فشار یا مجازات از سوی دولت، گروه‌های قدرت یا قوانین محدودکننده بنویسند و به نشر عقاید بپردازند. این شاخص معمولاً توسط سازمان‌های«گزارشگران بدون مرز» و یا انجمن قلم منتشر می‌شود و شامل فاکتورهایی مانند میزان سانسور، امنیت جانی و شغلی وکلا، روزنامه‌نگاران و نویسندگان، دسترسی آزاد به مطبوعات، استقلال رسانه‌ها از قدرت‌های حاکمه، تنوع دیدگاه‌ها و غیره می‌شود. و یا زنانی دیگر، که روایتگرِ تلخِ سپری کردن دوره محکومیتشان در زندان به همراه کودک/کودکان خردسالشان، ابرازنگرانی از آموزش خرد فرهنگیِ داخل زندان که می تواند تاثیری منفی و مخرب بر کودکانشان وارد نماید را نوشته اند. 

روایتگری تجربیات زنان ترنس و همجنسگرا در زندان

زنان ترنس اغلب در زندان‌ها با تفکیک مواجه می‌شوند و با وجود تغییر قانونی هویت‌شان برای تطابق با هویت جنسیتی، در داخل زندان با چالش‌ها و تبعیض‌های منحصر به فرد مواجه‌اند. فراتر از این، زنان دگرباش به دلیل گرایش جنسی‌شان انگشت نما میشوند و «داغ ننگ» میخورند. رسام کردن و نوشتن و بیان تجربیات زنان ترنس و همجنسگرا در مکان‌هایی مانند بند زنان زندان قرچک و لاکان افزون بر «خودروایتگری» صحه گذاری بر نیاز مبرم به اصلاح این بی‌عدالتی‌ها و تضمین حقوق همه زندانیان،گذشته از هویت جنسیتی یا گرایش جنسی‌شان،است. این اقدامات نه تنها ناقض اصول کرامت و برابری مندرج در معاهدات بین‌المللی حقوق بشر است، بل، شکاف‌های اساسی در زمینه حمایت و احترام به حقوق افراد LGBTQ+ در نظام قضایی و کیفری ایران را نیز آشکار میکند. از این بیش،بازنماییِ سوگ در روایتگری زنانه که می توان تعبیری باریک‌بینانه از«خودزندگی‌نامه‌نویسی ــــ‌ هویت‌یابی از طریق دیگربودگی ــــ نوشتنِِ مضاعف، علیه مرگ دانست. به این معنا که مرگ دیگری و مرگ خود» را  رسام کرد و راوی آن شد.

نگارش زنانه و روایتگری اختلال روانی، در خصوص حواس و مادیت بدن که از دیرباز آن را به جایگاه اصلیِ بخاطرسپاریِ گذشته، تبدیل کرده است. نویسندگانی که در مقاطع تاریخی مختلف به حاشیه‌های گفتمان رانده شده‌اند (زنان، بردگان و سوژه‌های استعمار‌شده، بی‌جاشدگان و افراد دارای معلولیت) تجربه‌های جسمی‌شان را روایت کرده‌اند تا همزمان با تلاش برای بهبود شرایط خود، تا با بازتعریفی از «خودبودگی» تا به « حاشیه راندگی» اشان، وضعیت از ترتیبات اجتماعی را متحول کنند. یا در خصوص تاسیس مراکز درمانی فرانسه که با ابتکار مومنان مسیحی ایجاد گردید تا «جذامیان» را از سطح جامعه جمع آوری نموده و در آن مراکز سکنا دهند، و از ترسیم و با نگارش روایت  وضعیت آنان جامعه را آگاه نسازند. 

فرجام سخن

بنابر آنچه پیشتر گفته شد، در خصوص موضوعِ اکتوئل در ایران که هرگونه «سقط جنین» را غیرقانونی و جرم دانسته و مجازات آن نیز به موجب  قانون تعیین شده است و اعلام می دارد:« با توجه به منابع معتبر اسلامی و فتاوی معتبر سقط جنین غیرقانونی در ایران جرم شناخته شده و برای آن مجازات  قصاص در نظر گرفته شده است.» اگرچه قضات و قوه قضائیه با اجرای این قوانین، سرکوب حقوق باروری زنان را به طور فعالانه دنبال می‌کنند، در عین حال قانون‌گذاران و نمایندگان مجلس شورای اسلامی مستقیماً مسئول تصویب قوانینی هستند که به استقلال زنان لطمه می‌زند. قوه مجریه نیز، از جمله مقامات دولتی و سیاست‌گذاران مختلف، بر اجرای این محدودیت‌ها نظارت می‌کند و بدین ترتیب، کنترل بر بدن و روان زنان را به عنوان امری حقوقی و اجتماعی در عملکردهای دولت جای می‌دهد.

همچنین نیروهای انتظامی بازوهای عملیاتی اجرای این سیاست‌ها هستند و متقاضیان سقط جنین یا ارائه کنندگان خدمات مربوطه را تعقیب و بازداشت می‌کنند. ازاین بیش، نهادهای متولی نظام سلامت با مجازات متخصصان پزشکی مرتبط با خدمات سقط جنین، این کنترل را اعمال می‌کنند و در نتیجه مانع دسترسی به روش‌های پزشکی ایمن میشوند. این نهادها در همدستی با یکدیگر، شبکه‌ای جامع از کنترل را تشکیل می‌دهند که نه تنها از حق زنان برای تصمیم‌گیری در مورد بدن خود حفاظت نمی کند، بل، با محدود نمودن آن، زنان را در معرض خطر بیشتری قرار می‌دهد. مجموع این موارد، نقض بنیادین حقوق بشر و تضییع کرامت افراد را در چارچوب قوانین و شیوه حکمرانی حکومت در ایران برجسته می‌کند. 

و در این مسیرنگارش و روایتگری زنان از سلب حقوق ماهوی و بنیادین اشان توسط مردان و حاکمان و قانون گذاران جامعه می تواند در آینده یِ ایران، نقش برجسته و تاثیرگذاری حتا در بازنگری، اصلاح و یا تغییر قوانین ایفا نماید. 

نیره انصاری، حقوق دان ایرانی – سوئدی، متخصص حقوق بین الملل عمومی و حقوق اروپا و حقوق عمومی، متخصص عدالت انتقالی، نویسنده و مدافع حقوق بشر

3،10،2025

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.