این قطعه تاریخی از زبان عباس_میرزا را بخوانید تا روشن شود که زخم ننگین ترکمنچای چگونه ایجاد شد
شاهزاده عباس میرزا می نویسد که
سیزده سال و یک ماه از پایان جنگ اول ایران و روس گذشته بود که جنگ دوم شروع شد و من دیگر نه آن جوان ناآزموده بودم که به راحتی وارد کشمکش شود…
در این سیزده سال اختلافات مرزی که بین طرفین پدید میآمد با رفتوآمد و آدموکاغذ حل میشد و سفرای دو کشور با احترام در کشور دیگر پذیرفته میشدند….،
عامل جدیدی که بهانهای برای آغاز نبردی دیگر باشد رخ نداده بود و تنها بهانه زخمهای باقیمانده از جنگ اول بود و نیز توطئههای اشراف قاجار برای از چشم شاه انداختن و سرنگونی من با یاری گرفتن از علما و روحانیون….
بدین ترتیب غوغای جهاد با روسیان_کافر بالا گرفت و مراجع تقلید و علما ، در رأس آنان « آیتالله سید محمد مجتهد» برای واداشتن دولت برای آغاز جنگ ، از کربلا و نجف به دارالخلافه تهران مهاجرت کردند….
به ملاقات آقایان رفتم و سعی کردم مشکلات ورود در جنگی تازه را برایشان توضیح دهم….
آیتالله سید محمد مجتهد در صدر اتاق نشسته بود و بی آنکه نگاهی به من کند در سکوت به سخنان من گوش میداد و گاهی نفسی از قلیان میگرفت ، عرض کردم :
آقایان البته میتوانند با چرخش قلم فتوای جهاد صادر کنند ولی اجرای آن مشکل است ، از یک مشت روستانشین یا شهرنشین که برای جهاد راه افتادهاند در برابر یک سپاه عظیم آموزش دیده و مسلح کاری ساخته نیست….
جنگ جنگاور و سلاح کامل میخواهد!!! جنگ ، جیره و مواجب میخواهد!!!
جنگ پول میخواهد!!!.
سرباز پوشاک گرم و اسلحه و آذوقه میخواهد !!
یکی از آقایان گفت :
چرا دولت پول ندارد ؟
چه بر سر جواهرات نادری آوردهاید ؟ گفتم : آن جواهرات در خزانه است ولی جواهر را به راحتی نمیتوان به پول تبدیل کرد…
اگر بخواهیم آن را یک مرتبه بفروشیم از ما نمیخرند و اگر یکایک بفروشیم عایدات آن در برابر مخارج سنگین جنگ هیچ است…..
تصور آقایان از جنگ غزواتِ #بدر و #احد است ولی زمانه عوض شده!!!
در جنگ قبلی به قدر کافی مردانمان به خاک افتادند…
چرا باز بخواهیم خلق الله را به کشتن دهیم !!
در اینجا آیت الله سید محمد مجتهد که گویی از توضیحات من حوصله اش سر رفته بود سرش را بلند کرد و با صدای لرزان و چهره ای عبوس گفت :
حضرت والا بدانند که ما به اینجا نیامدیم که با این حرفها دوباره به عتبات بازگردیم…
این سخنان شاهزاده ، ظنی را که از قبل در اسلامخواهی ولیعهد بوده مع الاسف تقویت میکند!!
به چه مناسبت از طرف ولیعهد در جراید لندن و پاریس از فرنگیان برای زندگی در ایران دعوت میکنند ؟
پای فرنگی به ایران باز شود که چه شود ؟
این تنبانهای تنگ و چسبناک چیست که به بهانه چابک کردن و اصلاح امر نظام بر تن قشون مسلمین میکنند ؟
به چه دلیل در دارالسلطنه تبریز چاپخانه زدید و کتاب تاریخ اروپا چاپ میکنید که مردم به جای قصص انبیا با اطوار معاش فرنگیان آشنا شوند ؟؟
سرانجام اصرار علما و روحانیون مجتهد، کار را بر من تنگ کرد…
و چون اجماع خواص و عوام را در این باب مشاهده کردیم به جنگی دیگر رضایت دادیم…
این جنگ هم چند ماه طول کشید و به رغم پیروزیهایی که در ابتدا به خاطر غافلگیری روسها کسب کردیم در نهایت ایران شکست خورد….
در ناحیهای میان زنجان و میانه که روسها تا آنجا پیش آمده بودند عهدنامه ترکمانچای منعقد گردید…
مطابق این عهدنامه نخجوان و ایروان هم از دست رفت و چون روسیه طرف ایرانی را آغازگر جنگ معرفی می نمود درخواست غرامت سنگینی از ایران کرد و تخلیه خاک ایران را مشروط به پرداخت اقساط آن غرامت دانست….
من و سربازانم صادقانه تا آخر جنگیدیم…
لیک همان آیت الله سیدمحمد مجتهد هنگام محاصره تبریز ، گُل و قربانی سوی روسها فرستاد و خودش به فرمانده روسهایی که تبریز را محاصره کرده بودند گفت :
ما جانمان از قاجاریه به لب رسیده و میخواهیم رعیت دولت روس باشیم !!
تاریخ_معاصرایران ✍
11 پاسخ
قرار داد ترکمان چای و از قول عباس میرز
بله اما از آن بدتر توسری خوری و اضمحلال اخلاق و شرف ایرانی ست. این روزهای اصغر فرهادی به کن رفته. او با دو تا زن. رفته. این باشرف آنقدر تو سری خور و نان به نرخ روز خور است که نامی از ایران نمی برد و آن زنهائی هم که همراه او هستند حتا در فستیوال کن هم جرآت نمی کنند آن چارقد نحس و نکبت و نجس اسلامی را که مظهر خفت ایران و ایرانی ست را از سر بردارند. به احتمال زیاد این تحمیل را حاج اصغرفرهادی به آنها می کند. این دریوزگی تا این درجه و در این حالت که تمامی جهان از مردم ایران پشتیبانی می کنند غیر از سلبریتی ها برای من که زن هستم و ساکن ایران وبازده ناباورانه است. آین اصغر فرهادی و پیش از او عباس کیارستمی فقط برای خودشیرینی فیلم می سازند. حیف فستیوال کن که آدمهائی تا این حد باشرف را در خود جای داده. فستیوالی که جای جان لوک گدار و فرانسوا تروفوت و دیگرا ن بود که در سال ۱۹۶۸ به خاطر مردم فرانسه فستیوال کن را به نعطیلی کشاندند. حالا شما بفهمید که چرا آخوند و ملا و مداح و طلبه بر ما حکومت می کند. خاک بر سرتان کنند. من خودم در جوانی در کار سینما بودم و میدانم که تا چه اندپازه سینما گران غیر ایرانی جسورند. اصولا هر کشوری تا این اندازه مخاجر داشته باشد و پناهنده افکار جهانی را بسوی این حکومت بیشرف متوجه می کند. اما این ده میلیون و بیشتر ایرانی خارج از کشور حتا از پس چند صد مزدور حکومت ضدبشری هم برنمی آیند. این واقعا شرمآور است. این از قرار داد ترکمان چای نقل قول عباس میرزا هم دردآور تر است. این پیام را به حاج اصغر فرهادی برسانید!
با سلام و تهیت یعنی از ته و هیبت به هرزت از هرزگی به امام عج باید یگویم به زودی محرم است و بعدش هم صفر است. و اما محتلم فرمودند صفر همان صفر است پیش از یک! من میخواهم بگویم که از شب اول محرم نیمه شبها هر شب به بیت الخلا می روم و از آنجا که مزاجم بسیار یوبس است با هزار زحمت تخلیه می کنم و خون به ناحق ریقته بله ریق ته را نگاه میکنم خون امام حسین را در آن می بینم. بعد با خمیازه ای می گویم : بابا چه خوب شد که این پیروانان امام حسین و امام علی با آن فرق شکافته به قدرت رسیدند تا ما خون کون خود را هم خون آن بزگواران از گردن و فرق سرشان باز شناسیم.
من هر وعده که به محل استراحتگاه رزوانه می روم و خون را بر آن قهوه ای بویناک که بوی پیامبر از آن اسنشق بله استن شق می شود را حس می کنم به یاد آن بیشرفی می افتم که فرزند ۶ ماهه ای را به عنوان سپر بلا سردست بلند کرد و گفت: اگر به زعم شما من گناهگارم ـــ نکرده هیچ گناهی ببین که علی اصغرم است این>>> تا دسته! برای همین من هر روز محرم و صفر خون مدفوع می کنم. من از بچگی از پدر بیشرفم که نوحه خوان و مداح است می پرسم که آخر این چه شهامت و تقدسی ست که بچه شش ماه اش را با خود به جنگ برده. اما این پدر بلیشرف من در ابتدا دست و پایش را گم کرد. سپس گفت:« این پرسش بیجای تو مرا تکان داد. فردا به تو جواب خواهم داد.
فردایش به من گفت اینها خارج از دست من توست. تو باید مدارج هفت گانه را بپیمائی تا بدانی برای چه امام حسین دست به چنین کاری زد! به او گفتماگر امام حسین با دختر سه ساله اش رقیه هم همبستر می شد تو حلا می گفتی که ما نمی توانیم با ذهن زمینی و خاتکیمان آن لاهوت را ببینیم. و من به او گفتم: نجاست بر این دین و پامبرش و کتابش و حدیثش و نبوتش و امامتش و سیره اش و پیروانش …
من پاسدار سابق و زاده خوزستان هستم. چندی نیز در سیستان و بلوچستان بوده ام. اینک به خاطر شغل جدیدم که چندان هم جدید نیست به بسیاری از شهرها و روستا ها می روم و می آیم. کسی زادگاه من را نمی داند، نمی دانست. اما شاهد بودم و هستم که مثلا تهرانی ها اصفهانی ها شیرازی ها بیخیال شهرهای مرزی بودند و هستند. اینک اگر سرتاسر ایران به هم نپیوندد من به عنوان مطلع و پاسدار سابق باید بگویم که نه تنها ایران تجزیه خواهد شد بلکه تهران و خراسان یزد و کرمان و اصفهان و…هم از امنیت خواهند افتاد. من به عنوان اهوازی اصلا این بی تفاوتی هممیهنان را نمی فهمم. ای مردم بیدار شوید. من دوست فرمانده پاسداری دارم که میگوید ایران در حال فروپاشیدن است. این یعنی اولا بیشرفی و غارت ایران توسط آقاها و آقا زاده های درون نظام و نزدیکان آنها و دوما از بی تفاوتی تمامی احاد ملت ایران. باید یک اتفاق عمیق در ایران بیفتد. باید این اپوزیسیون متفرق به هم بپیوندد. من در بطن جامعه ی ایران هستم. بنا بر شغلی که اینک دارم به بسیاری از شهرها و روستاها رفت و آمد دارم. مردم ایران از تفرق و از ادعای بیش از حد اپوزیسیون، از خود بزرگبینی آنها از تجزیه طلبان که در گروههای مختلف جا زده اند بسیار مایوسند. امروز به نظر من که به بسیاری از شهرهای ایران در رفت و آمد هستم لازم است یک اپوزیسیون نیرومند با حضور سیاستمداران مختلف از جمله رضا پهلوی با حضور تمامی ملی های بدون مذهب با حضور تمامی سوسیالیستهای دموکرات، لیبرالهای دموکرات منهای تجزیه طلبان و… تشکیل شود. امروز مردم از اسلاتمیون متنفرند. چرا که که از تمامی آنها عبور کرده اند. باید کاری کرد تا بتواند این نیروی فروخفته و نهفته در عمق جامعه را که به خمودگی و یاس، عصبایت روانپریشی تبدیل شده بیدار کند به نشاط آورد. آخر مگر نه این است که در تمامی کشورهای پیشرفته همه ی این اجزاء اعم از چپ و راست و لیبرال و دموکرات و سوسیالیست وجود دارد. و مگر نه این است که در ایران آزاد فردا تمامی این نیروها باید وجود داشته باشند. اگر چنین اتفاقی نیفتد وای به حال ایران و ایرانی ست،
من از بطن جامعه ی ایران به شما خواننده اخطار می کنم، هشدار میدهم که فاجعه ای بی نام، فاجعه بی نشان، فاجعه ای بی مانند ایران را کمین کرده است. عقده ها به زودی خواهند ترکید. رقابت ها، تصفیه حسابها، کشتارها از طبقه روحانیت و مداحان و طلاب در کمین است. خوب است گفته شود شاید بتوان کاری کرد! اگر اینرا نگوئیم مانع وجود آن نخواهد شد. من کسانی را میشناسم که بسیاری را نشان کرده اند. بسیاری را میشناسم که بسیاری را کمین کرده اند. اینرا فقط از سر درد ، از سر مسئولیت می نویسم. مردم ایران باید پیش از فروپاشیدن، این نظام سرنگونی آنرا بدست بگیرند. ما تمامی ملت ایران در این میان مسئول و مقصریم. ما گروهی زالو را با دست خود بر ماشین مدرن حکومت پهلوی نشاندیم. ما مردم مقصریم چرا که با صبری بیمارگونه که حاصل شکست سال ۶۳۳ میلادی از اعراب بود را به صورت ارث در خون خود داریم و با جنایات ۴۲ ساله آنرا افزون کرده ایم. برای همین هر جنایتی را با صبر و ترس تحمل کرده ایم…
در سالها هر گروهی گروه دیگر را تنها گذاشت. معلم کشاورز را، کشاورز کامیوندار را، کامیوندار، بازنشسته را، بازنشسته فرزندان و نوه های دانشجویشان را، و دانشجو کارگران را و پرستاران دانشجویان را تهرانی۷ اصفهانی را، اصفهانی یزدی را، یزدی کرمانی را، خراسانی شیرازی را و شیرازی همه ی را و خلاصه همه همه را تنها گذاشتند. و اما ای باشرف خواننده در کدام کشور جهان حتا یکی از این جنایات را تحمل می کنند.
آی کسی که خودت را از اپوزیسیون میدانی چه کرده اید که همه با بغض در گلو و ناامیدی به شماها می نگرند!؟ بدانید ایران را پوچگرائی در حال تسخیر است. من به عنوان پاسدار سابق که لیسانسه جامعه شناسی هم هستم و هنوز کسان زیادی را در این سازمان سپاه می شناسم و به خاطر شغل اکنونم، به فرد فرد ایرانیان به حتا آنهائی که با ثروتهای نجومی فرار کرده اند هشدار و اخطار میدهم که اگر به هم نپیوندیم، اگر اعتصاباتی سراسری را دامن نزنیم اگر به یکدیگر کمک نکنیم، اگر یک وفاق ملی را بر قرار نکنیم، باید در مرگ یگدیگر بر تجاوز یه دختران و پسرانمان بر تخریب کشورمان گریان شویم. چرا که ملایان برای صدور تشیع چه جنایتها که نکردند نه تنها بر ایرانیان بلکه بر همسایگان و ما هیچ نگفتیم. و هر چه گفتیم در حد هیچ بود چرا که هر کس هر کس را تنها گذاشت! این خط و این نشان. به امید انقلاب و نه به امید فروپاشی. دوباره تکرار کنم که اگر این حکومت را سرنگون نکنیم فروپاشیدن آن حتمی ست با خساراتی غیر قابل جبران! هشدار هشدار هشدار اخطار اخطار اخطار از درون.
ای خارج نشینان کاری بکنید، ای تهران، ای اصفهان، ای شیراز، ای تبریز، ای ایران به لرزه درآ. من مجروح جنگم! شما را به ایرالن بر پا شو!
آقای فرهنگ قاسمی و گردانندگان این سایت (رنگین کمان) چطور شما نمی توانید همگی دور هم جمع شوید رضا پهلوی را هم صدا بزنید و یک جبهه ی واحد تشکیل دهید. رضا پهلوی مگر دستش به خون کسی آغشته است، مگر چه کرده که نمی شود با او ائتلاف کرد. باور کنید من طرفدار پادشاهی نیستم. او خودش هم گفته که دوره ی پادشاهی گذشته است! چرا پویائی ای در میانتان نیست!؟ آخر این خود ارضائی نیست که هی این و آن را دعوت می کنید؟! چرا یک لابی ضد حکومت اسلامی در اروپا درست نمی کنید!؟ چرا با مقامات امریکائی کانادائی، اروپائی اعم از انگلیسی آلمانی فرانسوی دانمارکی فنلاندی اسپانیائی وارد گفتگو نمی شوید. چرا میدان را به نفع مزدوران نظام خالی گذاشته اید!؟ من همه آنچه را در سایت شما می بینم نوعی ترسیدن نوعی خجالتی بودن و عدم اطمینان از خودتان است در برابر غرب، در برابر وسایل ارتباط جمعی و سیاسیون غربی. وقتی به آدمهای مختلف که در سایتتان حضور دارند نگاه می کنم نوعی سرگرمی و خود را راضی کردن در سرگرمیهای خودمانیتان می بینم. نوعی وانمود کردن، نوعی تفنن و وقت گذرانی! در حالی که بعصی نظرات واقعا محکم است. آن اشعار طنز گونه که مرا تا نزد شما آورد کارهای بدیعی ست. القصید الانتریه فی احوال رهبری علویه که در محراب به خود ر…» را می گویم. امامن واقعا از کم کاری و شل کاری و کم عمقی کل پناهندگان و ساکنین خارج از کشور در شگفت هستم. امیدوارم در یک نشست در یکی از شهرهای اروپا همه شما را در ویدیوئی ببینم که دور هم نشسته اید و از این موج نیرومند اعتراضات پشتیبانی عملی میکنید و وارد میدان مبارزه می شوید. من که در تهران هستم جایگاه رضا یهلوی را بسیار بسیار نیرومندتر از آن چیزی می بینم که حتا او ادعایش را دارد و یا کیهان لندن می تواند سخنگویش باشد.من فکر می کنم رضا پهلوی باید وارد عرصه سیاسی بشود. او هنوز سیاسی سیاسی نشده. محکم و استوار نیست، خجالتی ست. گاهی چیزی میگوید اما پشت حرفش را تا کنون نگرفته. من دو سه بار در کیهان لندن نظر نوشتم اما کیهانی ها و خصوصا دوستان رضا پهلوی بسیار فناتیک هستند مرا وابسته رژیم دانستند. چون من ازشان انتقاد کردم. دوستان رضا پهلوی خیلی صبور و دموکرات نیستند.. رضا پهلوی برایشان خداست. این خیلی بد است. برای همین رضا پهلوی باید خودش را از زندان اینها و کیهانیها به در آورد. واقعا رضاپهلوی در ایران و دست کم تهران و سه شهر که من به آنها رفت و آمد دارم بسیار طرفدار دارد. خصوصا از زمانی که گفته من جمهوریخواهم طرفدارانش بسیار بسیار زیاد شده اند.
حاج سید ابراهیم نبوی نوشته است که از اصلاحطلبی بریده است. خب شاید اگر راست باشد و تمام قد بر عبا و عمامه ی رهبر اصلاحات که در ایران او را رهبر افضاآت می نامند سید محمد خاتمی عرب لبنانی بریند برای خودش خوب باشد که در دست کم پیری این را فهمیده. البته بنده به هیچ روی ضد عرب و ضد لبنانی نیستم. اما اینکه عربها بی آنکه ایرانی بشوند بر کشورم حکومت کنند و با لباس عربی و حجاب اسلامی آخوندی شیعی کشورم را اشغال کنند، می گویم نه!
و اما این حاج سید ابراهیم در کرج مسئول شستشوی لب و دهن دختران و زنان جوان و پیری بود که خودشان را آرایش کرده بودند. در ضمن به شغل شریف «ارشاد» هم علاقمند بود و آنها را می برد و ارشادشان میکرد. در هر حال ایشون یکی از «خوشنامان» حکومت اسلامی ست که حالا رفته در آمریکا پناهنده شده. حالا قرار است با دوستانش نه اسلام را بلکه ایران را اصلاح کند. باید از چند خانم که من می شناسم و در دوره ی جوانی گذارشان به «دفتر» حاج سید ابراهیم افتاده درخواست کنم تا بنویسند آنچه برشان گذشته است. و اما اگر حاجسید ابراهیم دست از اصلاحطلبی برداشته سیدBBC از اصلاحطلبی دست برنداشته. بروید صفحه ی را ببینید در ده خبر نخستش اثری از آنچه بر مردم خوزستان و اصفهانت و تهران و سراسر ایران میگذرد نیست. اینان همگی سرسپرده حکومتند. اینکه به دروغ می گویند که خانواده هاشان در معرض اذیت و آزارند دروغ محض است برای توجیه فیش حقوقشان. خوشبختان BBC بسیار روسیاه تر از آن شده که کسی باورش کند. امروز BBCسکه یک پول است. اگر کسی هم مثل من می آید برای سنجش وقاحات این رادیو تلویزیون و سایت است. در هر حال باید گفت سید ابرهیم از ریزش نظام است! هر چه میتوانیم بی بی سی را افشا کنیم
من دیدم که در سایت شما از جناب سید ابراهیم نبوی کسی نامی آورده. چون دیدم که درسایت دیگرزی هم مطلبی نوشته شده خواستم مطلب را با کپی کاری تکمیل کنم. چرا که این آسدابرام یکی از کثافتهای تولیدی اسلام ناب است. و آن مطلب این است:
بنوی را میشناسم. در دادستانی کرج مسئول مراقبت از آرایش حجاب زنان بود. او مطمئنا به بیشتر از ده دختر تجاوز کرده من ۳ تن از آنها را میشناسم که حالا پیر شده اند. آنها قربانیان دیگری را نیز میشناسند. آن کسانی که گرداننده یک سایت اصلاحطلب هستند اینرا به خوبی میدانند اما از بیشرفیشان است که باز هم مقاله و نوشته های او را به خاطری دوستی و همکاری با اومنتشر میکنند. نبوی در حدود ۱۵ سال اول انقلاب تا توانست به زن دختر مردم گیر داد و خصوصا در دادستانی کرج آنها را به اتاقی میبرد و به آنها تجاوز میکرد. بعد از آن کارش را در تهران با سطحی بالاتر و به قول خودش«با کیفیتی بالاتر» ادامه داد.آنها چند نفر بودند، اما او به خاطر اشعاری که حفظ داشت در این کار موفقتر بود. یکی از کارهای بسیارمعروف او این بود که چند سطل آب با«گلی»(مواد ظرفشوئی) رابا یک مکعب ظرفشوئی ابری زمخت و آب به نوچه هایش میداد و برای اینکه به آنها بیاموزد دختران را دستمالی میکرد و به قول یکی از رفقایش می بردشان به پستو. سید آدم بسیارخشن متجاوز و بیشرفی ست که اگر چه همچنان با وزارت اطلاعات همکاری دارد اما حالادیگر از کار و رمق جنسی افتاده.درحال راضی کردن آن سه خانم هستم تا شاید به خاطر سیامک پوزند آن زنده یاد مرد ساده دل و وطنپرست و فرهنگ دوست که حاج سید ابراهیم با خشونت ضد او هم بود که کشتندذش بگویند چگونه در جوانی به آنها تجاوز شده و برای آبرویشان از همه پنهان کرده اند. امیرفرشاد ابراهیمی اطلاعات ارزنده ای از سید ابراهیم دارد. البته سید ابراهیم که ۱۱ بار به مکه رفته و حاجی شده حالا چنان میخواهد خودش را ایرانی نشان دهد که هم از سیدیش فاکتور گرفته و هم از حاجی بودنش. سید ابرام از منتظرین مهدی موعود بود و دوستانش هنوز هم «عجل علی ظهورک» می خوانند. اتفاقا یکی از دلایلی که حاج سید ابرام حتا حالا هم که شده ابرام آمریکائی باز هم جرات نمیکند بگوید که همه ای تقلب و خدعه بوده و نه باوری به دین دارد و نه امام حسین،امام عج از ترس دوستانش در وزارت اطلاعات است. برای همین او همچنان با آنها همکاری میکند. اگر توجه کنیم از ظاهرهمین نوشته و قراری که میگذارد تا با«جمعی از دوستان(اطلاعاتی) کوشش تازهای را آغاز»کند، باطنی بیرون میزند که نشان از همان ذلت وبیشرفی دارد. به قول سعدی:عاقبت گرگزاده گرگ شود+ گرچه با آدمی بزرگ شود! نه حاج سید ابرام ؟
آقایان خارج نشین آیا یک نفر در بین شماها نیست که این:
القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه را که در محراب به خود و جد مطهرش ریده …را بخواند و برای همه بفرستد. باور کنید مکثل بمب منفجر خواهد شد. آدرسش درز همین سایت هست. بنده اگر ذوقی و صدائی داشتم هر طور شده بود این کار را می کردم.
تایید حکم اعدام دو زندانی عقیدتی به اتهام توهین به مقدسات و سبالنبی در دیوان عالی کشور.
در پاسخ به این خبر در فردای انقلاب باید اولا سنی ها هم بتوپانند برای خودشان در هر شهر یک مسجد داشته باشند و در هر مسجدی یک مستراح درست کنند بنام «مقدسات» در کاسه های آن بنویسند الله، قرآن، محمد، علی، فاطمه، عمر، ابوبکر، حسن و حسین تا امام عسکری و امام مهدی و البه ملا و مداح و خمینی و رفسنجانی و…آن توالت ها باید همانند عمامه باشد تا مردم راحت بتوانند خود را برای ائمه تخلیه کنند. باید از ابداعات ایرانی استفاده کرد تا واقعا هر کسی بتواند بر این دین و مقدساتش بریند و هر کس خواست آنرا در محراب مسجد آنرا گلاب شوی کند. هم کسانی که بر مقدسات می رینند و هم کسانی که آنرا می پرستند با هم در صلح و آرامش زندگی کنند. و اما آنهائی که قرار است کشته شوند باید سقراط را به یاد آورند که چگونه بر اعتقاداتش ایستاد و مردانه جام شوکران را سرکشید و جاودانه شد. به من بارها از طرف نزدیکانم اخطار داده شده. شاید مرا هم کشتند اما تا زنده ام بر این دین و ایمان و کتاب پ سنت که اسلام است تا بتوانم توهین خواهم کرد. من نیز به توصیه ی دوستان به این سایت آمده ام و بسیبار خوشحالم که آنرا پیدا کردم. شاید این نظر را هم منتشر کنید. اما بکنید یا نکنید این دین دین ضد بشر ضد حیات ضد اخلاق ضد شرف و البته ضد ایران است. باید با این دین مبارزه کرد تا روزی که تن به سازش با انسان و انسانیت و اخلاق و راستی و درستی بدهدو من پیشنهاد می کنم تا هر ایرانی یک قرآن نیمه سوز را در کوچه و خیابان رها کند.و یا اوراق آنرا با نجاست حتا نجاست مصنوعی بیالاید و در کوچه و پسکوچه ها رها نماید. البته این کار را همین الان هم انجام میدهند اما باید آنرا اشاعه و گسترش داد. حتا آنهایی که این کتاب را مقدس هم میدانند باید بر ای رهائی این دین از دست آخوند و مداح و طلبه و مسجد این کار بکنند. مرگ بر اسلام و مرگی بیشتر بر تشیع ضد ایرانی و نابود باد آیت الله و ملا و مداح و طلبه. بر هر ایرانی واجب است تا یک آیت الله و مداح و طلبه را بفرستد به لقاء الله و خانه های آنها را به آتش بکشد.
جناب ضدالاسلام من صدردرصد و حتا بیشتر با شما و پیشنهادتان و بهتر است بگویم پیشنهاداتتان همراه و موافقم. اما فقط دو پرسش از شما دارم و آن اینکه در آن کاسه های توالت چگونه نام های کتاب مقدس قرآن و محمد و علی و زهرا و فاطمه و زینب و تا مهدی و تا خمینی و خامنه ای را مینویسید تا با هر هورا کشیدن آب پاک نشود. شاید باید از کاشی کاشان استفاده کرد تا آن نامها نجس را بر آن کاسه های پاک بپزند. بله؟! و پرسش اساسی و دیگر من از شما این است: نجاست مصنوعی یعنی چه نوع نجاست؟ ببخشید که وقتتان را می گیرم حتما باید با داشتن چنین ابتکارتی در ذهن بسیار سرتان شلوغ باشد. من یک اصفهانی و ساده دل هستم lمثل همه ی اصفهانی ها و باید بسیار ساده و با جزئیات با من حرف زد و نوشت، آن وقت عمل میکنم مثل قرآن نیمه سوز! به امید دیدار در ایرانی ایرنی و مرگ بر اشغال کنندگان ایران و بیدار باش به خوابآلودگان و خوابزدگان.
خانمی به نام خانم شوقی از قم در رابطه با سفر جهانگیری و رئیس آدمخواران پاسدار سلامی به خوزستان در سایت پیک ایران نوشته:
« امیدوارم همراهان فخری زاده هم همراه ایشون باشند. و آن نیسان آبی هم جائی مشرف پارک شده باشد و در تهران هم همه چیز برای نابودی این نظام مکثف آماده گردیده باشد. بعد از این نظام خونآشام ما باید پنجاه سال کار روان درمانی و جامعه شناسی انجام دهیم. فکرش را بکنید از یک طرف گروه مجاهدین، از طرف دیگر بسیجی ها، از دیگر طرف پاسداران، لباس شخصی ها، آدمخواران چگنی ملایان و طلاب. ای چاههای نفت امیدوارم بخشکید. امیدوارم فردا اعلام کنند که یک نیروی جایگزین برای این نفت موجب روسیاهی پیدا شده. به امید رقصیدن پیکر ملایان و مداحان و طلاب را که به عمامه هاشان آویزانند و به همراه سلامیها و قاآنی و دیگران با باد در کوچه ها ببینم. من مادر و همسر قربانیان جنگ خمینی با صدام هستم. لعنت بر خمینی و اجداد خبیثش. امیدوارم روزی این قم را ببینم که نه فقط بر علیه این حکومت که بر علیه این دین نامبارک قیام کرده اند. آنروز دور نیست!چند جنایت دیگر اسلام ما را به آن خواهد رسانید! به قیام بر علیه اسلام این دین قتل غارت تجاوز باور دارم. عزیزان من قربانی این بیشرفیها شدند امروز لب تشنگان را به یاد لب تشنه ی آن نادان می کشند!! »
و من در همان سایت پیک ایران پاسخ دادم پاسخی دادم که نمی دانم منتشر کند یا نه. آن این است:
یک زن قمی که هم فرزندش و هم شوهرش در به قول خودش در جنگ خمینی علیه صدام کشته شده اند در جائی در همین سایت نوشته: عزیزان مرا ـ فرزند و شوهرم ـ قربانی این بیشرفیها شدند امروز لب تشنگان را به یاد آن لب تشنه ی آن نادان می کشند!! من بسیار فکر کردم که آن نادان کیست!؟ دیدم آن کسی ست که فرزند ۶ماهه، قاسم ۱۱ساله علی اکبر ۱۴ساله، خواهرش زینب، برادر بیمارش ذین العابدین بیمار را با خود به جنگ برده و به کشتن داده.ملایان در استحماق ما مردم چنان موفق بوده اند که ما تمامی بزرگان تاریخ تمدن فرهنگمان را به فراموشی سپرده ایم و برای آدم احمقی که حتا فرزند۶ ماهه اش را هم با خود به جنگ برده و ثانیا به عنوان سپر بلا سر دست بلند کرده و به تیر حرمله اش سپرده. حالا شما ایرانی خواننده این سطور همانند این خانم محترم ببین که ما مردم برای آن نادان جنگجو و بیخردی که اصلاهم به ما مربوط نیست نزدیک ۱۴۰۰ساله که نه تنها عزاداریم بلکه برای نادانی و حماقت او به عنوان کاری حکیمانه و مقدس و سید الشهدا نامیدنش به سر و سینه میزنیم و برایش گریه میکنیم قمه میزنیم و زنجیر می زنیم. آیا ما مردم عاقلیم!؟ آیا این باور خردمندانه است؟
شما رنگین کمانی ها که زبان خارجه بلدید چرا در مورد خوزستان کاری نمی کنید!؟ چرا با پارلمان اروپا ارتباط بر قرار نمی کنید.