قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشته ای تاریخی التقاطی (بخش ششم): جلال ایجادی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

تحلیل هرمنوتیک وتاریخی قرآن در پنج بخش پیشین، به ما نشان داد که این کتاب از آسمان نازل نشده بلکه محصول محیط تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و روانشناسانه خود است. این کتاب محصول دویست سال تنظیم و دستکاری و اراده سیاسی خلیفه عرب و ترکیب مجموعه ای از سنت های آئینی و نیایشی و گویشی دوره های مختلف است. قرآن متنی پر از تضاد و بحران و خشونت است زیرا حامل عوامل ساختاری و ذهنی و دینی و فرهنگی و قومی گوناگون می باشد. رسالت تاریخی قرآن تامین منشور سیاسی و حقوقی برای اداره و حاکمیت بر قلمروی خلیفه گری اسلام است. در این بخش به زبان و مضمون قرآن می پردازم تا اعتقادات جادوگرانه و توتمیسم قرآن به نقد درآید.

زبان و تنش قرآنی

چگونه شخصیت و روانشناسی ساختار زبانی قرآن را درک کنیم؟ زبان در معنای گسترده آن را بی شک باید ظرف اندیشه به شمار بیاوریم که فراتر از کارکردی ارتباطی، حامل اندیشه و سازنده انسان است. زبان جنس مرموز و خدایی ندارد، بلکه در طول تاریخ جریان دارد. بعلاوه هیچ کلامی الهی نیست و بنابراین سخن قرآن زبانی تاریخی است. «فردینان دوسوسور» اندیشمند زبانشناس سوئیسی (1913/1857) بر مطالعه «نظام و ساختار زبان» تاکید می کند و زبان را مجموعه ای از نشانه ها که توسط گروهبندی اجتماعی استفاده می شود معرفی می کند. بعلاوه همانگونه که «نوام چامسکی» زبانشناس و فیلسوف آمریکایی می گوید زبان شناسی با روانشناسی و زیست شناسی ارتباط دارد، روان قدرت آموزشی و دانستن داشته و کودکان بطور طبیعی استعداد آموزش لهجه و «لانگاژ» را دارند. نوام چامسکی نه تنها زبان را مهارتی انسانی و منحصر به فرد می داند، بلکه بر اهمیت آن در حوزه هویتسازی و ایجاد شخصیت در عرصه اجتماعی پافشاری می کند.

در مجموع می توان گفت که در زبانشناسی علمی، الگوی دستوری صرف و نحو، آواشناسی، معناشناسی، تحلیل تاریخی، واژه شناسی، جامعه شناسی زبان، روانشناسی زبان، رابطه منطق زبانی و ساختار اجتماعی، رابطه زبان و ذهن، رابطه زبان با رشته های فلسفی و زیستبوم و پزشکی و علم و سیاست و هنر، باید مورد توجه قرارگیرد. برای درک بهتر اندیشه و محتوا و شخصیت زبان، باید زبان شناسی را با روانشناسی و جامعه شناسی و هرمنوتیک و تاریخ پیوند داد و مناسبات تنگاتنگ آنها را درک نمود.

قرآن دارای محتوای فکری و شخصیت معین، دارای نظام دستوری غامض و نارسا و مبهم و دارای روانی پر از تنش و التهاب می باشد. قرآن زبان یک اراده سیاسی و حکومتی است و فرمان سمبولیک الله و خدایی سختگیر و سنگدل است. قرآن با مخالفان حرف میزند و در جدال است. اغلب برگ های قرآن واکنش به قبایل و رقبا و مخالفان بوده و در آن سرزنش و تهدید و توهین و به مضحکه گرفتن دیگران موج میزند. آیات بسیاری در قرآن فرمان به شکنجه و عذاب و قتل و کشتار می دهد و آتش جهنم را یادآوری می کند. این فضای پرتشنج قرآنی ناشی از چند عامل اساسی است: یکم، مناسبات اجتماعی پرالتهاب. دوم، تمایل به تصرف مطلق قدرت توسط جناح محمد. سوم، ذهنیت ناشی از تورات و تمام خشونت سمبولیک مانند توفان نوح و مقابله با فرعون. چهارم ایدئولوژی تنبیه و کنترل برای دنیا و آخرت. پنجم، اعلام قواعد رفتاری و اعمال قدرت خلافتی در دوران چهار خلیفه و خلفای اموی و عباسی. بنابراین قرآن که یک نوشتار تاریخی است تمام تنش و بحران جامعه و تاریخ را در خود گردآورده است. الله در قرآن فرماندهی خشمناک و سنگدل است، ولی الله واقعیت تاریخی ندارد و یک اسطوره است. خشم و غضب موجود در قرآن نشانه تاریخ قوم عرب و تناقض های محیط اجتماعی و سیاسی است.   

قرآن و جاهلیت

پژوهش های علمی در باره قرآن و اسلام نشان می دهند که پیش از قرآن، هیچگونه متن و سند جدی در عملکردهای ارتباطی و مراوده های زبانی و ادبیات کتبی عربی در منطقه جغرافیایی سرزمین حجاز وجود ندارد. میانه سده هفتم میلادی سرآغاز جمع آوری پاره نوشته ها و نسخه هایی است که پس از دو سده، قرآن نامیده می شوند. آنچه که در زمان محمد در این جغرافیا وجود دارد نوعی سنت و فرهنگ «جاهلیت» است. در همان زمانی که تمدن و شاهنشاهی بزرگ ایران وجود دارد، در همان زمانی که امپراتوری گسترده رومیان موجود است، در همان زمانی که سرزمین جنوب عربی مانند یمن از آبادانی نسبی برخوردار است، منطقه حجاز و یثرب خشک و بیابانی است، محل گذر کاروانهای شتر برای تجارت است، اجتماعی بدوی سرشار از تبهکاری و خشونت است و در «جاهلیت» قرار دارد. مسلمانان واژه «جاهلیت» را بکار می گیرند تا دوران محمد را دوران پر ارزش و کاملن مثبت نشان دهند و آنرا الگوی کاملن متفاوت نسبت به دوران پیش قرار دهند. حال آنکه از نظر جامعه شناسی منظور ما نشان دادن لحظه تاریخی می باشد و دوران «جاهلیت» در دوره محمد ادامه دارد.

از نگاه هرمنوتیک «جاهلیت» چیست؟ جاهلیت، موقعیت عقب افتاده ای است که فاقد زبان کتبی و دستوری است، شرایطی با بیابانگردانی که دارای زبانی گنگ می باشند، جامعه ای بدوی که علاوه بر حضور یهودیان، به پاگانینیسم و چند خدایی و بت پرستی معتقد است، جامعه بدوی که با ساختار قبیله ای و برده دارانه و درگیریهای انبوه است، فضایی که رسوم جادوگری و اعتقادات سحرآمیز در آن جایگاه اساسی دارد، جامعه ای که مردم بشکل جمعی و قبیله ای در اعمال ماژیک و سحرآمیز ستایش خدایان و بت ها شرکت می کنند. در این جامعه جاهلیت و آرکائیک و خشونت بار و مردسالار است که محمد فعالیت خود را آغاز می کند و قرآن بخشی از مضامین خود را از آن جذب می کند. بسیاری از ارزشها و ضوابط جاهلیت در قرآن ادامه می یابد. محمد ادعای تک خدایی می کند ولی اشکال دیگری از بت پرستی ادامه دارد و الله خود بت است و بت پرستی جدیدی را بنمایش می گذارد. بسیاری از گفتار قرآنی از این دوران جاهلیت بطور مستقیم و غیر مستقیم متاثر است. درک زبان قرآن و سمبولها و اشارات قرآن بدون درک این دوران ناممکن است. شناخت هرمنوتیکی زبان قرآن می طلبد که ما محیط تاریخی و دینی و سنتی و سیاسی این دوران آغاز اسلام و دوره سیاسی دویست سال بعدی را در نظربگیریم.

قرآن و زبان گنگ عربی

در هر زبانی مفهوم ها و واژه ها و قدرت نوشتاری و تلفظ و ظرفیت بیانگر شخصیت زبان و بیانگر روحیه و ارزش های دارندگان آن زبان می باشد. زبان هایی هستند که آنها را زبان فلسفه می دانند؛ آثار گوناگون فلسفی به زبان یونانی و آلمانی شخصیت ساز زبان شده اند و نیروی آبستراکسیون مفهومی را رشد داده اند. زبان هایی موجودند که بیانگر احساس و هنر و شعر می باشند؛ نوشتارهای رنگارنگ ادبی و رمان در زبان فرانسه و هزار سال شعر فارسی، به زبان توان و قدرت بخشیده و استعدادهای ساختاری آن و قدرت بیان احساس و عاطفه و تخیل را شکوفا نموده است. زبانهایی هستند مانند انگلیسی که از قدرت علمی و تکنیکی و نوآوری های تکنولوژیکی و علمی بالا برخوردارند. زبان عربی چگونه قابل ارزیابی است؟ در زمان محمد و در دوره مهمی از قدرت چهار خلیفه زبان عربی وجود ندارد. تصمیم و اقدام عثمان برای تهیه نسخه سرآغاز جدی زبانسازی عربی می گردد و سپس با قرآن نویسی، زبان عربی منبع اصلی مقولات دینی اسلام و سنت و فقه شیعه است.

این زبان باعتبار دستور زبان «سیبویه» ایرانی تبار و فیلسوفان ایرانی و اندلسی که به عربی نوشتند، برخی استعدادهای خود را گسترده ساخت. یکی از مهمترین متن های کلاسیک عربی در آن روزگار ترجمه عربی کتاب «کلیله و دمنه» است که دانشمند ایرانی ابن مقفع آن را از زبان پهلوی قدیم به سبکی شیوا به عربی ترجمه نمود. منابع کهن سریانی و یونانی به عربی ترجمه شدند و همچنین نوشتارهای بسیاری در شاخه‌های گوناگون مانند تاریخ، تفسیرها،‌ کلام، اصول، تصوف و فقه به نگارش درآمد. ولی این زبان بخاطر سقوط دوران عباسیان و تعصب دینی از تمامی تحولات زبانی دورافتاد. زبان عربی از فکر و فلسفه مدرن دور ماند و زبان جامعه شناسی و اقتصاد و روانشاسی و تئاتر و نقاشی و روانکاوی و تکنیک و دانش های جهان امروز را نمی فهمد و نمی تواند بیان کند. حال اگر تحلیل خود را فقط به زبان در قرآن محدود کنیم ناتوانی و فلاکت زبان عربی بروشنی آشکار است. زبان عربی قرآن در رابطه با پروبلماتیک های جهان و نیازهای گسترده زبانی در زمینه های مختلف، گنگ و ناتوان است. زبان عربی ناشی از قرآن فاقد شخصیت ساختاری منظم و ساده و روشن می باشد. این زبان بطور غیرمفید پیچیده است و فاقد توانایی دینامیک و قدرت انطباقی می باشد.

برخی متخصصان برآنند که یادگیری زبان عربی بسیار دشوار است و بعنوان نمونه یادگیری فرانسه 600 ساعت می طلبد حال آنکه یادگیری عربی به 2200 ساعت نیازدارد. در عربی برای نمونه شکل حرفها متناسب به اینکه در کجای کلمه قرار گرفته است تغییر می کند. حرفها و «وایل های» صدادار همیشه آشکار نیستند و حرف ها گاه در یک واژه معین تغییر می کنند. در زبان شفاهی عربی، آهنگ و صدای واژه ها بسیار مشکل است، زبان عربی در هنگام گفتار و سخنرانی محتاج ژستهای رفتاری و تغییر آهنگ و نوع ژست در چهره و جسم سخنگو است. زبان عربی کتبی اغلب فاقد احساس و گونه گونی احساس بوده و بسیار یکنواخت است. در این زبان کلمه ها معنای خود را تغییر می دهند. یک واژه در شمال تونس یک معنا دارد و در جنوب همان کشور معنایش تغییر می کند. زبان عربی یگانه و یکپارچه نیست. در هر کشور عربی، زبان عربی یک گویش و لهجه محلی و بومی است و بنابراین یک مراکشی زبان عربی مصری را نمی فهمد و یک مصری زبان عربی بحرینی و لبنانی را درنمی یابد. زبان عربی قرآن به صورت «کالی گرافی» و نوشتاری و در خط «کوفی» در جغرافیای سرزمین عراق و شهر کوفه در 170 کیلومتری بغداد بوده است. بنابراین زبان عربی در سایر نقاط نه بخاطر زبان بلکه به خاطر پخش اسلام مورد آشنایی قرار میگیرد و بناگزیر با گویش و لهجه های متفاوت همراه می گردد. بنابراین زبان قرآن بصره و کوفه برای دیگران غیرقابل فهم است. در تمام کشورهای عربی فقط یک اقلیت است که قرآن را میخواند. مردمان عرب متن قرآن را نمی فهمند زیرا زبان آنها لهجه ها می باشد. صنعت سینما برای فیلم های «آل پاچینو» در «پدر خوانده»، بدنبال اختلاف های بسیار بالاخره عربی سوری را بعنوان مدل گفتاری خود قرار داد.

شخصیت ساختاری زبان قرآنی کاملن ناقص و پراز ابهام است و از استعداد و ظرفیت یک زبان پویا محروم است. این زبان در قرآن ناکارا و گنگ است و امروز فاقد استعدادهای نوین می باشد. حال گذشته از جنبه ساختاری و دستوری بیائیم محتوای زبان قرآن را بررسی کنیم. شخصیت ساختاری زبان قرآنی با محتوا و مضمون پرتنش همراه است. نظام زبان عربی، از محتوا و مضمون خشونتگری یک جامعه بادیه نشین، از مناسبات اجتماعی و روانی رمزآلود و برده خو، از تمایل به بت پرستی و تابوگرایی، سرشار است.

گفتمان قرآن: اطاعت، جادوگری، تنبیه

همانطور که گفتیم زبان به واژه ها و بار معنایی واژه ها وابسته است. معناشناسی و واژه شناسی راه تحلیل روانشناسانه و جامعه شناسی را هموار می سازد. زبان قرآن ملتهب و پرتشنج است زیرا خود ساخته انسانها و در پیوند با اهداف و احساسات انسانها قرار می گیرد. نگاهی بیاندازیم به فضای گفتمان قرآنی و انتخاب واژه ها تا شخصیت قرآن و اهداف آنرا بهتر بشناسیم. در اینجا ما واژگان گفتمان قرآن را به سه دسته تقسیم می کنیم: گفتار اطاعت، گفتار جادوگرانه، گفتار تنبیه.

قرآن مبلغ گفتار اطاعت است: در قرآن، ما با واژه هایی مواجه هستیم که عبودیت و تسلیم به الله، پذیرش امر مقدس، مومن بودن، اطاعت از خواست الله، پیروی از انشاالله، مسلمان و مسلم بودن در سبیل الله مقتدر را تبلیغ می کنند. این واژه ها انسان را به اطاعت و کرنش فرامی خوانند و هدفشان به پستی کشاندن خرد انسان است.

قرآن ادامه جادوگری است: در قرآن ما با واژه ها و اصطلاحهای رازآلود و جادوگرانه روبرو هستیم. واژه هایی مانند عالم غیب، آخرت، جن، انس، شیطان، جهنم، حوران، قیامت، اسرار وحی، ابلیس، جنت، دوزخ، سحر، ساحر،  شیاطین، شیطان رجیم، الله، معجزه، فرشته، جن های از جنس آتش، جن های هم پیمان با هوای سوزنده، ملائکه، از جمله واژه های جادویی و پر راز می باشند. این واژه ها انسان را به دنیای وهم و اسرار سوق می دهند و هدفشان به بند کشاندن ذهنیت در دهلیزهای تاریک اوهام می باشد.

قرآن سرشار از واژه های تنبیه می باشد. در قرآن واژه های تنبیه کننده و مجازات کننده در تمامی گفتار «کتاب مقدس» در نظر گرفته شده تا رفتار آدمی مطابق ضوابط قدرت سیاسی و ایدئولوژیک باشد. واژه ها و گفتارهایی مانند: سنگسار، آتش دوزخ، جبار، منافق، کافر، مشرک، عذاب، غضب، خائنین، فرعون، جهاد، فتنه، حرام، اسرا، قتال، انتقام، مجرمین، شرک، عزرائیل، بکشید و بدار بیاویزید و دستها را قطع کنید («یقتلوااویصلبوا اوتقطع ایدیهم»، المائده 33)، و غیره «احکامی» بشمار می آیند که هر «خطایی» را مجازات و تنبیه خواهند نمود. واژه شناسی و معناشناسی قرآن در بررسی قرآن نشان می دهند که این گفتمان تنبیه در پی جهت دادن و تربیت کردن رفتار و ناخودآگاه انسان مطابق خواست دین و حاکمان است.

با توجه به سه گروهبندی بالا می توان گفت که این واژه ها دستگاه ارتباطی و گویشی  جامعه ای با ساختار قبیله ای و بدوی می باشند که خشونت یکی از مشخصات برجسته آنست. حاکمان جدید در پی تصرف جامعه بوده و این تصاحب را برابر با تسلیم دیگران می دانند. در این سیادت طلبی، اراده قریش یا خانواده های عرب و فرماندگان آنان، بعنوان اراده الله معرفی می شود. طبقه های بالایی همیشه دین را برای حفظ و تحکیم سیادت خود بخدمت گرفته اند و حاکمان عرب این دین سامی را با تمام جادوگری و اوهام آن و پیام سمبولیک اش، وسیله قدرت خود می دانند. این جامعه نه تنها رازآلود و وهم آلود و جادویی است بلکه از نظر قرآن همین خصوصیت باید تکرار شود. قرآن خود محصول سنت و فرهنگ و آئین های کهن و جامعه شبه جزیره حجاز و رسوم جادوگری و بت پرستی و باورهای سحرآمیز دوران خود است. شیطان و فرشته و جن و جهنم، هیچ واقعیت علمی و تاریخی و بیولوژیکی ندارند، ولی مقولاتی می باشند که میان دنیای واقعی انسانها و دنیای «دیگر» فاصله می اندازند. این دنیای دیگر جایگاه امر مقدس است، دنیای رازآلود، دنیای مرموز، دنیایی است که در آن انسان جایی ندارد. این دنیای مرموز، باید نیروی خیره کننده و جاذبه و کشش برای انسان باشد. این اوهام و نیروهای سحرآمیز همچون شبح هایی در روان انسانها به گردش درمی آیند تا انسان قادر به اندیشه کردن نباشد و نظم رازآلود مسلط بر ذهن ها ادامه یابد. بالاخره گفتمان قرآنی که بیان یک ذهنیت بسته و استبدادگرا و نابردبار و شکنجه دهنده می باشد، بقول ماکس وبر جامعه شناس آلمانی، نورم ساز و هنجار ساز است. قرآن هر رقیب و مخالفی را به مجازات سخت تهدید می کند. در برابر قرآن و قدرت سیاسی عرب، فرد تسلیم می شود وگرنه، نابود می گردد.

الله، بت بزرگ و رقابت با شیطان

«این بت ها جز نامهایی که شما و پدرانتان بر انها نهاده اید چیز دیگری نیست و خدا هیچ دلیلی بر معبودیت آنها نازل نفرموده، مشرکان چیزی جز گمان باطل و هوای نفس فاسد خود را پیروی نمی کنند و از جانب خدایشان هدایت بر آنها آمد.» (آیه 23 سوره النجم).   

آیا براستی اسلام مخالف بت پرستی و جادوگری و سحر و افسون است؟ قرآن در آیه بالا بت ها را نفی کرده و افراد را به سوی الله فرامیخواند. ولی پرسش این است که الله کیست؟

«آرتور جفری»، استاد دانشگاه کلمبیا می نویسد: نام الله، آنطوریکه از خود قرآن نیز گویاست، در زمان قبل از اسلام در میان اعراب شناخته شده بود. باری، هم نام «الله» و هم شکل مؤنث آن «الله» در میان نامهای خدایان در کتیبه‌های شمال عربستان کمیاب نبودند. الله بنابر شواهد، خدای برتر و بطور مسلم خدای آفریدگار بود.

«خوان ادواردو کامپو»، استاد دانشگاه کالیفرنیا سانتاباربارا، یادآوری می کند: شواهد تاریخی نشان می‌دهند که الله نام یک خدای بزرگ عربی در میان خدایان دیگر بود؛ مشابه آنچه در بین‌النهرین یافت می‌شد. پرستش الله به عنوان خدای یکتا ممکن است قبل از قرن هفتم میلادی آغاز شده‌باشد ولی تنها توسط وحی‌های قرآنی به محمد به عنوان پیامبر اسلام بین ۶۱۰ تا ۶۲۳ بود که یکتاپرستی در میان اعراب بیان روشنی یافت.

بنابراین الله خود یکی از بت ها و خدایان و در واقع بزرگترین بوده است. محمد به جدال علیه بت دیگران پرداخته، بدون آنکه اصل بت پرستی را نفی کند. کعبه محل بت ها بود و محل اجرای نیایش و رسوم بت پرستی و دینی بود. قرآن و سپس شریعت اسلامی، سنت ها و رسوم متعدد جادوگرانه و توهم آمیز را رشد داده است. قرآن از اسطوره های یهودیت و تمدن های میان رودان و برخی جنبه های آئینی ایرانیان بهره گرفته و خود را به انبوهی از مراسم و رفتارهای خرافه آمیز و افسونگرانه مجهز کرده است. جهان هستی برای وجود داشتن به خدا و الله نیاز نداشته است و الله موجود در قرآن ادامه یک خیال و اسطوره و باور بت پرستانه است. الله در قرآن نتیجه باورهای «توتمی» و بت پرستانه پیش از محمد و ادامه اعتقاد به بت پرستی اسطوره ای در زمان محمد و پس از آن است. بقول مردم شناس فرانسوی «کلود لوی استراس»، توتم ها چه بسا منشا خود را ازدست داده اند ولی همچون یک بیماری و یک نهاد عینی، به زندگی خود ادامه می دهند.(«توتم گرایی در دوران حاضر»، انتشارات پوف 1962). 

حجرالاسود، «رمی جمره»، بتی دیگر؟

آیا حجرالاسود یا سنگ سیاه که حدود سی سانتیمتر می باشد در زمان جاهلیت یک بت بوده و به عنوان یک بت پرستش می شده است و یا بر عکس یک سنگ طبیعی می باشد؟ به نظر برخی مورخان دینی این سنگ از آنجا که برای اسلام بسیار عزیر است خود یک بت بوده است. پیش از اسلام هر قبیله ای خدای ویژه خود را داشت. اما عربها وقتی برای حج و زیارت به مکه می آمدند خدای دیگران را نیز پرستش می کردند و یا احترام می داشتند. به هنگامی که قبیله ها در حالت صلح به سر می بردند، قبیله هایی که “لات” را می پرستیدند، الله خدای بزرگ را نیز ستایش می کردند. قبیله هایی که برای “عزی” احترام قائل بودند “منات” را نیز ستایش می نمودند و مناسبات خدایان صلح جویانه و دوستانه بود. اما در زمانیکه میان قبیله ها اختلاف می افتاد هر قبیله ای تنها خدای خود را پرستش می کرد و به خدایان قبیله های دیگر کاری نداشت. بنابراین گفته می شود حجرالاسود نیز بت بوده است. ولی این پرسش باقی می ماند که چرا محمد این سنگ بت واره را حذف نمی کند.

مسلمانان می گویند این سنگ از آسمان به اراده خدا بر زمین افتاده تا آدم و حوا بدانند در کدام نقطه پرستشگاه باید ساخته شود. باور دینی برآنست که در زمان توفان نوح سنگ گم می شود ولی براساس روایت تاریخ طبری این سنگ باوجود توفان در همان محل می ماند و گم نمی شود. جبرائیل آن سنگ را به ابراهیم وحی می کند و ابراهیم سنگ را به پسرش اسماعیل می سپارد. سپس جبرائیل از اسماعیل که از اجداد محمد بود می خواهد تا کعبه را بسازد و سنگ را نصب کند.

این افسانه دینی به پرسش ها پایان نمی دهد و پژوهشگران پیوسته خواهان آن بوده اند تا از نزدیک تحقیق کنند. البته مسئولان سعودی اجازه نمی دهند تا بررسی دقیقی در باره سنگ صورت گیرد. ولی برخی از متخصصان در باره منشا این سنگ برآنند که سنگ یک جرم آسمانی بوده و در زمان نامشخصی به زمین سقوط کرده است. برخی دیگر مانند متخصصان موزه تاریخ طبیعی لندن می گویند حجرالاسود یک جرم آسمانی نبوده بلکه یک سنگ معدنی عادی می باشد.(رجوع شود به گفته «مونیکا گرادی» و «گراهام» در کاتالوگ سنگ های آسمانی، جلد یکم، کلکسیون موزه تاریخ طبیعی، دانشگاه کمبریج، سال 2000).    

بهرحال رفتار مسلمانان در برابر سنگ حجرالاسود به نمایش نماز و سپاس در برابر بت می ماند. ذهنیت مسلمان در دوره حج بدور کعبه در گرداب مراسم دینی ازخودبیخود گشته و احساس و شور جای خود را به شیفتگی پاتولوژیک و بیمارگونه می دهد.

نمونه دیگری از رفتار جادوگرانه و توتمیستی در طی مراسم حج پرتاب سنگ به سوی جن و شیطان است. در مراسم حج پرتاب سنگ به سوی شیطان یکی دیگری از رفتارهای سحرآمیز است که با هدف دور کردن شیطان صورت می گیرد. «زائران» حج، همین که از مشعر به منا می رسند، اعمال سه گانه آن روز را شروع می نمایند. اولین عمل پرتاب کردن هفت سنگ ریزه ای است که شب قبل در مشعر جمع آوری کرده اند، این عمل را در اصطلاح «رمی جمره» (سنگریزه زدن) می نامند. مسلمانان می گویند مراسم سنگ زدن به شیطان از زمان آدم و ابراهیم وجود داشته است. کدام نشانه و سنگ نبشته و اثری از «آدم» و ابراهیم باقی است که چنین ادعایی می شود؟ هیچ. ولی چون در دین کارعقل و خرد بیهوده است بنابراین بدون فکر این حکم جزمی افسانه ای توسط مسلمان پذیرفته می شود. حال سنگ زدن به شیطان در نزدیکی الله به چه معناست؟ در اینگونه رسوم معنویت سالم و انسانی در کار نیست بلکه انجام مراسمی عجیب و خارج از طبیعت و بدور از داوری عقلانی مورد توجه است. در سنت مسلمانان جن ها در دو دسته هستند، جن های مومن از یکسو و از سوی دیگر جن کافر و شیطان که همان جن کافر است. «رمی جمره» از نظر قرآنی پیکار با شیطان و طرد آن بوده و این امر یک جهاد و مبارزه دایمی و تهاجمی با شیطان است. عمل سنگ زدن باید هفت بار تکرار شود، یعنی مبارزه با شیطان با یک هجوم کافی نیست، چون او «خناس» است. قرآن می گوید: « فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفًا»(نساء 76) با دوستان شیطان بجنگید که مکر و سیاست شیطان بسیار سست و ضعیف است.

شیطان در زبان قرآنی جن منفی است که در پی گمراه نمودن انسان می باشد. هرچند در قرآن بار قدسی برخی واژه ها مانند شیطان و جن جابجا می شود تا بار قدسی الله به اوج برسد، ولی پیوسته راز شیطان باقی می ماند. اگر خداوند قادر و تواناست پس چرا شیطان نقش بسیار مهم در هستی ایفا می کند؟(«رئیس قبایل، اسلام محمد»، ژاکلین شابی، 1997 پاریس). دین معماپرور است تا ذهن در شیفتگی باقی بماند. کلمات به تنهایی برای استحکام راز در ذهنیت کافی نیست بلکه مراسم و آداب و نیایش جمعی نقش قاطع دارند. همه واژه ها بطور مستقیم یا غیر مستقیم فضای رازآلود قدسی را بازتولید می کنند ولی مراسم جمعی حج و سنگ اندازی جمعی و همراه با احساسات گروهی، آن فضای جادویی را بشدت تقویت می کنند. این فضای کلامی و گروهی، انعکاسی از فضای قبیله ای یثرب و مکه و رازهای اعتقادی این جامعه اولیه یا دوران پیش از اسلام «جاهلیت» است. ولی دین برای بقای خود به ادامه آن امور سحرانگیز احتیاج دارد و بنابراین توتم ها باقی می مانند. جن موجودی است که در قرآن جنبه مقدس را از دست می دهد ولی در ضمن از جانب خدا خدمتگذار پیامبر سلیمان می باشد. جن نیز مرتبط با سحر(سوره یونس) و جادوگری در اعتقادات بابلی ها است، هم از منابع تورات مایه گرفته است و هم طبق سوره «الجن»، جن ها موجوداتی هستند که در برابر قرآن شگفت زده اند و اعلام می کنند که دیگر مشرک نخواهند شد. دین افسانه ها را می گیرد و بازتولید می کند و در دستگاه خود آنها را معمادارتر نموده و هیچ لزومی برای توضیح نمی بیند، هرچند گفتارها و روایات متضاد و عجیب باشند. دین  برابر تعبد است و از این زاویه هر توضیح اضافی جنبه رازگونه دین را شکننده تر می کند. یک اصل در باور دینی مهم است: بنده باید دربسته اعتقاد داشته باشد، شرط بردگی عدم پرسش می باشد.    

جامعه دوران جادوگری در جامعه مدرن

از طریق یافته های باستانی و بر پایه بررسی قومشناسانه و آنتروپولوژیک در باره قبیله های کهن و بدوی آفریقا و استرالیا ما درمی یابیم که نقش جادوگری و نقش تابوها و عناصر طبیعی در زندگی آنان بسیار پراهمیت بوده است. می توان در زندگیشان مشاهده کرد که نظام فرماندهی قبیله ای آنان بر پایه سلطه رئیس قبیله و جادوگر استوار است و گاه جادوگر و رئیس قبیله یکی هستند. جادوگر با خوردن مواد مخدر و یا روش‌های دیگر به خلسه می‌رود و آنچه در آن حال به الهام او در می آید را به عنوان خیر و مصلحت قبیله بیان می‌کند و خود در روابط شخصی و گروهی قبیله و مناسبات سکسی و سلامتی اعضای گروه، دخالت می کند. سحر و جادوگری نقش پاک کننده دارد و با دور کردن ارواح و اجنه، نعمت و رفاه را به گروه برمیگرداند. از جمله کتاب هایی که پراتیک و نقش جادوگری و نقش اعتقادات و آئین های فرقه ای را نشان می دهد اثر «ژرالد بروسو گاردنر» نویسنده انگلیسی (1964-1884) در باره «ویکا» می باشد. در این آئین ها رابطه نزدیکی میان خدایان و طبیعت و جادوگر و رئیس قبیله وجود دارد. جادوگر رازها و اسطوره ها و سمبولها و عناصر طبیعت را می شناسد و با ارتباط با ارواح، انرژی در طبیعت و دنیای غیب را باز یافته و آنرا در خدمت آرامش قبیله بکار می گیرد.(رجوع شود به «کتاب سایه های گاردنریان»). «کلود لوی استراس» در کتاب «آنتروپولوژی ساختاری» می گوید این حالات شیفتگی و احساسی و هیجانی با عوامل ابژکتیو خاصی که بطرز علمی قابل بررسی باشند، ربطی ندارند. ولی ما باید به جنبه روانشناسانه و سمبولیک آن توجه کنیم و از یاد نبریم که این دنیای روانی بازتاب دنیای اجتماعی است. بقول استراس سمبول ها دارای قدرت کاربردی بالا می باشند زیرا قدرت آنها برانگیختن روانی است. (1974 پاریس، برگ 226-234). مناسبات جادوگرانه و افسونگری منشا در پراتیک کهنه دارند ولی در دنیای کنونی ادامه می یابند. جن و فرشته به باورهای «ماژیک» و اعتقادات «توتمیک» گذشته دور متعلق هستند ولی در باورهای کنونی مردمان رخنه کرده و به زندگی خود ادامه می دهند.

با پیشرفت جامعه، نهاد دین آهسته آهسته جای نهاد جادوگری را می‌گیرد و همراه با آن بخشی از باورها و خرافات دوران جادوگری نیز به عنوان باورهای دینی پذیرفته می شود. دین ادامه همان جادوگری می باشد. بنابراین دین در ادامه کار خود به سحر و جادو نیاز دارد. مراسم جادوگرانه و رفتار رازآلود و افسون آمیز دستخوش برخی تغییرات و یا استحاله شده و به کردارها و رسوم دینی تبدیل می شوند. اسطوره های جادوگرانه گاه متلاشی می شوند، ولی دوباره ترکیب شده نظم جدیدی بوجود می آورند. گردش بدورکعبه و پرستش حجرالاسود و پرتاب سنگ به شیطان، همان مراسم جادوگرانه و توتمیستی کهن می باشند که به رفتاردینی انتقال پیداکرده اند. پژوهش های دینی جامعه شناسانی مانند «امیل دورکیم» فرانسوی و «جیمز جرج فرازر» انگلیسی و نیز متخصصان مردمشناسی مذهبی مانند «ژرژدومزیل» فرانسوی تاکید دارند که باورهای کهن دوباره جوان می شوند و رویاهای فردی و جمعی ذهن انسانی و باورهای دینی دوباره جان می گیرند. در دوران جادوگری عقیده بر این بود که ارواح یا خدا یا خدایان با قربانی کردن یک انسان خشم خود را فرو ریخته و به انسان برکت میدهند. در عرصه دین، در دوران دور ابراهیم در دین یهود می خواست پسرش اسحاق را قربانی کند، ولی از جانب خدا به او وحی و الهام می‌شود: «بجای فرزند، گوسفند را برای خدا قربانی کن». این رسم قربانی کردن انسان در دین یهود برافکنده می‌شود. ولی به یاد داشته باشیم که همین منشا جادوگرانه و اسطوره ای در دین اسلام نیز ادامه می یابد و ابراهیم از سربریدن اسماعیل دست می کشد و بجای آن یک گوسفند قربانی می شود و این سنت تا امروز نیز وجود دارد.

دین اسلام به وجود جن و وجود جادوگری اشاره و باور دارد. در سوره بقره گفته می شود که شیاطین جادوگری را رواج دادند تا اختلاف و فتنه در میان مردم پخش شود و الله دو ملک به نامهای «هاروت» و «ماروت» را ماموریت داد تا با ساحر و جادوگر مقابله کنند. در قرآن می آید: «و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خوانند پیروی کردند. سلیمان هرگز کافر نشد (یعنی مرتکب جادوگری نشد)؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند؛ و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت» نازل شد پیروی کردند؛ و به هیچ‌کس چیزی یاد نمی‌دادند، مگر اینکه از پیش به او می‌گفتند «ما وسیله آزمایشیم، کافر نشو (یعنی مرتکب جادوگری نشو)». ولی آنها از آن دو فرشته، مطالبی را می‌آموختند که بتوانند بوسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ ولی هیچ‌گاه نمی‌توانند بدون اجازه خداوند به انسانی زیان برسانند. آنها قسمت‌هایی را فرا می‌گرفتند که به آنان زیان می‌رسانید و نفعی نمی‌داد؛ و مسلماً می‌دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره‌ای نخواهد داشت؛ و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر می‌دانستند.»(آیه 102).

جادو که واژه ای از ریشه پهلوی است به ترفند و مراسمی گفته می شود که جادوگر با استفاده از نیروهای فراطبیعی، قوانین طبیعت را دور زده و کارهای شگرف انجام دهد. در جامعه اولیه و چه بسا در دوران مدرن، جادوگری گاه بشکل شیوه پاسخگویی به پرسش ها و راه برون رفت از دشواری ها و اضطراب ها می باشد. این جادو گاه بشکل مستقیم و عریان و گاه بشکل تغییر یافته و «دین واره» عمل می کند. رسم جادوئی گاه جنبه ترکیبی داشته و بصورت پیچیده و «معقول»عمل می کند. رسم جادوگرانه بعنوان نمونه بشکل رفتار مذهبی همچون زیارت امامزاده ها، نذر کردن، دخیل بستن، دعاخوانی و غیره ظاهر می شود. دین یهودیت و دین اسلام جادوگری را نکوهش می کنند و مردمان را به یکتاپرستی می خوانند، ولی همین ادیان خود نیز ادعای معجزه و جادوگری دارند. سلیمان پیامبر بر اساس اراده الهی با پادشاهی جانوران ارتباط برقرار کند، مسیح پس از مرگ زنده می شود و به آسمان می رود و امام زمان پس از 1200 سال زنده است و بازخواهد گشت. تبدیل شدن عصای موسی به مار در صحرای سینا و یا در برابر فرعون، کنار رفتن آب دریا برای گذر قوم یهود، بینا شدن نابینا توسط مسیح و نیز ادعای قرآن به دوشقه شدن ماه، بیانگر همین حالت جادوگرانه و معجزه می باشد. این قصه ها و اسطوره ها در ذهن آدمی می نشینند زیرا عقل، گرفتار احساس و هیجان و عاطفه است.   

جلال ایجادی

جامعه شناس، دانشگاه پاریس

————————————————————-

منابع برای این نوشته:

«ژاکلین شابی»، «رئیس قبایل، اسلام محمد»، 1997 پاریس.

«ژرالد بروسو گاردنر»«کتاب سایه های گاردنریان»).

«کلود لوی استراس»، «توتم گرایی در دوران حاضر»، انتشارات پوف 1962. 

«کلود لوی استراس»، «آنتروپولوژی ساختاری»، انتشارات پوکت،1958- 1974.

جلال ایجادی، «جامعه‌شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران».

http://www.handsmedia.com/books/?book=sociology-of-fractures-and-changes-in-iranian-society

نام پژوهشگرانی که در این نوشته یادآوری شده اند:

Claude Lévi-Strauss, Ferdinand de Saussure, Noam Chomsky, Max Weber, Emile Durkheim, George Dumézil, James George Frazer, Jacqueline Chabbi.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.